ابوالقاسم زیانی
ابوالقاسم بن احمد بن علی بن ابراهیم زَیّانی، از سیاستمداران و اهالی مغربزمین که آثاری در زمینه تاریخ و جغرافیا داشته است.
نام و تبار
نام وی را ابوالقاسم بن احمد بن علی بن ابراهیم زَیّانی گزارش کردهاند. شاگردانش از او با عنوان «علامه» یاد میکردند.[۱]
اصالت او را اَمازیغی و متعلق به قبیلهٔ زَیّان از بربرهای آیْتاَمالو دانستهاند. قبیله او ساکن در جبال فازاز در اطلس میانی بودند. جد او، علی بن ابراهیم، از فقیهان و نسبشناسان در زاویه آوکو در نزدیکی ادخسان بود. او در سال ۱۱۰۰ توسط مولایاسماعیل علوی به مکناسه منتقل شد تا امام جماعت آن منطقه باشد.[۲]
سرگذشت
وی با سال ۱۱۴۷ در فاس بهدنیا آمد. ابوالقاسم در فاس رشد کرد و در همانجا، به حفظ قرآن موفق شد. او در جامع قَرَویین، جامع اندلسیین و مدارس صِهریج و عطارین به آموختن فقه، حدیث، تفسیر، نحو و منطق پرداخت. او در همین دوران، به اسناد تاریخیای دست پیدا کرد که در نزد پدربزرگش محفوظ بود. از این رو به آموختن تاریخ و تحقیق در تراجم و سیرهها علاقهمند شد. پس از مرگ مولایاسماعیل علوی در سال ۱۱۶۹، با وجود آشفتگیهای سیاسی و امنیتی در مغرب، وی با خانوادهاش به حجاز مهاجرت کرد. او در ابتدا قصد داشت تا به صورت دائم در مدینه ساکن شود، اما پس از آنکه بیشتر اموالش را در حادثهای از دست داد، ناچار بعد از اجرای مراسم حج، بازگشت. او مدتی را نیز در مصر گذراند و در آنجا توانست اطلاعاتی در خصوص رمل، خواص کانیها و اسرار و عجایب آنها کسب کند. سرآخر در سال ۱۱۷۱ او به همراه خانواده، به مغرب بازگشتند و ابوالقاسم توانست به دربار سلطان تازه به تخت نشسته، وارد شود و در نتیجه کاتب سلطانمحمد بن عبدالله بن اسماعیل علوی شد.[۳]
او با دانشی که در سفر به حجاز کسب کرده و آگاهی از قبایل بربر و تسلطش بر زبان آنان، توانست به سرعت در دستگاه خلافت ترقی کرده اعتماد سلطان علوی را کسب کند. نتیجه این اعتماد، رسیدن به سِمَت بازرسی و رسیدگی به حوادث مناطق میانی مغرب و همینطور مأمور فرونشاندن آشوبهای بربرها در منطقه شد. او در سال ۱۱۸۷، به جهت شورش قبیله آیتاَمالو بر سلطان محمد، مورد سعایت ابوالقاسم زَمّوری و به همین سبب، مورد غضب سلطان قرار گرفت. در نتیجه از دربار اخراج و تهدید به مرگ شد. او با تلاشهایش برای جلب اعتماد دوباره سلطان، موفق شد تا آشوب بربرها را فرونشاندن و مجدد مورد اکرام سلطان قرار بگیرد. وی در اکثر سفرهای سلطان محمد همراه او بود و در سال ۱۱۹۸ برای فرونشاندن فتنه حسن بن اسماعیل (عموی سلطان)، کمک بسیاری کرد و توانست بربرها را از اطراف حسن بن اسماعیل دور کرده و لشکری از عبیدالثغور (مرزبان) در منطقه غربی تشکیل دهد. او در سال ۱۲۰۰ از جانب سلطان محمد به عنوان سفیر برای خاتمهدادن به اختلافهای حکومت عثمانی با سلطان در مورد مسئله الجزایر، به استانبول رفت. او در استانبول مورد آرام و توجه حکومت عثمانی قرار گرفت و همین مسئله باعث شد تا بتواند اطلاعات ارزشمندی را در خصوص اماکن استانبول کسب کند و موجب نوشتن سفرنامه مشهورش شد. او در این سفر، کتابهایی را نیز با خود به مغرب برد.[۴]
او پس از بازگشت از استانبول، به عنوان ناظر بر فعالیت قبایل وَجْدَه به آنجا فرستاده شد و در سال ۱۲۰۱ به سلطان محمد در حیانیه پیوست و عامل شهر تازا برای مقابله با شورش بربرها شد. وظایف دیگری چون آموزش دریانوردان و مطیع کردن قبایل آیتامالو تا سال ۱۲۰۲ به وی سپرده شد. در همان سال والی تافیلالت شد و تا ۲۴ رجب ۱۲۰۴ در همین سمت باقی ماند. سرانجام با مرگ سلطان محمد و آغاز سلطنت یزید، مورد خشم یزید قرار گرفت. یزید از مخالفان او بود و به دستور همو، دستگیر شد و بنابر گفته برخی منابع، آزاد شد و به عنوان والی اَگادیر (اَغادیر) شد. او در این مدت، سفرهایی به طَنْجه، عَرائش، رَباط، الدارالبیضاء و شهر مراکش داشت و بار دیگر به دستور یزید دستگیر شد. او تا زمان حیات یزید در زندان بود سرانجام با آغاز حکومت سلیمان ابوربیع، از زندان رباط، آزاد شد و به عنوان، والی وجده، تعیین شد. زیّانی در راه وجده با حمله قبایل ناراضی عرب منطقه روبهرو شد و شکست خورد و به وَهران و بعد تِلِمسان فرار کرد. در جمادیالاولی ۱۲۰۸ او عازم استانبول و سرزمینهای شرقی شد. او از هند و چین و تونس دیدن کرد. او در مصر با دولتمنردان و مورخانی چون سلیمان فَیّومی، عبدالرحمان جَبَرتی و اسماعیل عباسی و در دمشق با سعدالدین و کمالالدین غَزّی ملاقات داشت.[۵]
او پس از بازگشت به تلمسان در ۱۲۱۰ از جانب سلطان سلیمان عازم فاس شد. او مدتی، بهعنوان والی عرائش به آنجا رفت. سپس، به درخواست خودش، نظارت بر بندرهای مغرب و نواحی آن را برعهده گرفت و سرانجام در سال ۱۲۱۳ برای انجام مأموریتی مهم به مراکش فرستاده شد. او در سال ۱۲۲۹ از تمام مشاغل حکومتی کناره گرفت و زندگانی خود را به نگارش و ثبت تجربیات و مشاهداتش گذراند.[۶]
موقعیت علمی، مذهبی و سیاسی
زیانی را از سیاستمداران و مورخان مغربزمین معرفی کردهاند. او از کاتبان و وزاری مشهور در حکومت شُرفای علوی مغرب در قرن سیزدهم بود. او مدتها به عنوان والی شهرهای مختلفی خدمت کرده بود. وی به هیچیک از فرقههای و نحلههای صوفیه شایع در مغربزمین وابستگی نداشت و حتی در نوشتههایش، آنها را سرزنش کرده بود. او با سلطان سلیمان علوی در مقابله و محدودیت و نظارت بر فعالیتهای صوفیان مغرب، همفکر و همراه بود.[۷]
او در نزد اساتیدی چون احمد بن طاهر شرقی، محمد بن طیب قادری، عبدالقادر بوخریص، محمد بنانی، تاودی ابنسوده و نیز فقیه ابوحَفَص عمر فاسی علم آموخت. آگاهی زیّانی بر بسیاری از امور سیاسی و اجتماعی اروپا و ذکر آنها در آثار تاریخی و جغرافیاییاش از امتیازات اوست.[۸]
درگذشت
وی در ۴ رجب ۱۲۴۹ درگذشته است. محل درگذشت او را فاس دانستهاند و جسدش به دستور سلطان عبدالرحمان بن هشام علوی در زاویه ناصریه دفن شد.[۹]
آثار
او در سفرش در استانبول، با کمالالدین احمد بن رکنالدین مصطفی بن خیرالدین دیدار داشت و از او برای تلخیص کتاب تاریخش، اجازه گرفت. وی به مدت یکسالونیم در قریهٔ عُبّاد در جوار ضریح ابومَدیَن مطالعه کرد و با بهرهگیری از منابع تاریخی ارزشمندی، که بعدها اثری از آنها نماند، بخشی از آثار خود را تألیف کرد. وی علاقهمند به ثبت وقایع بود و در زمینههای تاریخ، زبان عربی، حساب، عروض و احکام نجوم، آثاری نگاشته است. آثار متنوع او، در زمینه تاریخ اسلام و جغرافیا، خدمات ارزندهای داشت. الترجمان المُعْرِب عن دول المشرق و المغرب، و همینطور کتاب دیگرش الترجمانة الکبری فی اخبار المعمور برّاً و بحراً، مهمترین آثار وی تلقی شده است. آثار او تنها در موضوع رویدادهای سیاسی نبود و از مسائل فرهنگی و اجتماعی دوران خود نیز، اطلاعات ارزشمندی را گزارش کرده است. از وی ردیههایی بر یهودیان و مسیحیان و اهل بدعت، گزارش شده است.[۱۰]
وی شعرهایی نیز سروده است و قصایدی در مدح و ذم به او نسبت داده شده است. او در زمینه شعری، موفق نبوده است و اشعارش به ضعف و فاقد روح تأثیر، متهم شده است. به گزارش دانشنامه جهان اسلام، زیّانی برای نگارش آثارش، از شیوه و اسلوبی پسندیده و پذیرفتنی استفاده میکرد که در میان ادبیات مغرب، بیسابقه بود. محمد عبدالحی کَتّانی همه آثار زیّانی را بدیع و ارزشمند توصیف میکند. از دیگر ویژگیهای آثار او، کسب اجازه از مؤلف آثار برای بهرهگیری از آثار آنان است. بیپروایی در بیان مقصود دیگر ویژگی آثار اوست. در مقابل کسانی چون محمد بن احمد کنسوسی از میان همعصران او، وی را به نادانی و جهل و مبالغه و کذب توصیف کردهاند. کسان دیگری چون عبدالرحمان فاسی و عبدالوهاب بن منصور، زیّانی را به سادهلوحی، کذب، خشونت و تندروی متهم کردهاند.[۱۱]
پانویس
ارجاعات
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ وکیلیسحر، «زیانی»، دانشنامه جهان اسلام.
منابع
- وکیلیسحر، محترم (۱۳۷۵). «زیانی». دانشنامه جهان اسلام. به کوشش حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصرالله، میرسلیم، مصطفی، و طاهری عراقی، احمد. تهران: بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.