طالب آملی

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد طالب آملی
نام اصلی
محمد بن عبدالله آملی
زاده۹۹۴ قمری
آمل
محل زندگیآمل ۹۹۴–۱۰۱۰
کاشان –۱۰۱۰
اصفهان
مشهد
مرو
قندهار –۱۰۱۷
لاهور –۱۰۳۶

درگذشته۱۰۳۶ قمری
لاهور
آرامگاهکشمیر یا لاهور
نام(های) دیگرطالبا
لقبملک الشعراء
تخلصآشوب
طالب
آتش
زمینه کاریشاعر، خطاط، ریاضیدان
در زمان حکومتصفویان، گورکانیان
سبک نوشتاریسبک هندی
کتاب‌هادیوان اشعار و کلیات و منظومه طالبا به زبان طبری
تأثیرگذاشته برسبک هندی
صائب تبریزی
نیما یوشیج[۱]
فرزند(ان)دو دختر
گفتاورددیده سازند خلایق به تماشای تو باز
منِ حیرت‌زده از شوق، دهن باز کنم

محمد طالب آملی (زادهٔ ۹۹۴ در آمل – درگذشتهٔ ۱۰۳۶ هجری قمری در لاهور) از شاعران بزرگ پارسی و طبری سرا سدهٔ یازدهم قمری است.

زندگی

محمد آملی متخلص به طالب در سال ۹۹۴ قمری در کرچک‌لاریجانی آمل به دنیا آمد. وی در شعرش بارها اشاره کرده است که روستازاده است. طالب یکی از دردمندترین شاعران سبک هندی است.[۲] پدر طالب از نظر وضع مادی دارای شأن و شوکتی بود بنا به منظومه طالبا، پدر طالب صاحب املاک و اموال فراوانی بود و از نظر مادی در جایگاه بالایی قرار داشت. پدر طالب از همسر اول خود دارای دو فرزند بنامهای ستی النساء بیگم و سید محمد بوده که در همان اوان جوانی همسرش دارفانی را وداع کرده است و از همسر دوم خود نیز فرزندی به نام سید علی یا سبز علی داشته است.[۳] طالب آملی در طول چهار سال تحصیل در مکتب علاوه بر حفظ قرآن، در علوم متداول آن زمان مانند سیاق و هندسه، فقه، هیئت، عروض، ادبیات عرب، شعر و حکمت را یادمی‌گیرد. او همچنین استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی شد که او را سرآمد اقران می‌کند.[۴]

پا بر دومین پایهٔ اوج عشراتمو اینک عدد فنم از آلاف زیاد است
بر هندسه و منطق و بر هیئت و حکمتدستی است مرا کَش ید بیضا ز عباد است
در سلسلهٔ وصف خط این پس که ز کلکمهر نقطه سویدای دل اهل سواد است

طالب خیلی زود و در آغاز جوانی به شهرت رسید. در سال ۱۰۱۰ از مازندران کوچ کرد و به کاشان و اصفهان سفر نمود و از آن‌جا به مشهد رفت و آن‌گاه به قندهار کوچ کرد و در سال ۱۰۱۷ از آن‌جا راه هندوستان در پیش گرفت و برای همیشه ترک وطن نمود.[۵]

در هندوستان به شاگردی میرزا غازی بیک وقاری پرداخت.[۶] پس از ورود به دربار گورکانیان، در مدح جهانگیرشاه و اعتمادالدولهٔ وزیر و نورجهان بیگم و میرزا غازی بیگ قصاید غرایی می‌سرود.[۷] از آن‌جایی که طالب در انواع شعر استاد بود و از طرفی علوم زمانش را خوب می‌دانست در سال ۱۰۲۸ به مرتبهٔ ملک‌الشعرایی دربار گورکانیان ارتقا یافت.[۸]

هنگامی که عزم سفر از هند به قندهار کرده سروده است:[۹]

نگاران لاهور و خوبان دهلیبدل کرده بودند پیوند جانم
گره بسته بودند هر یک به نوعیسر رشتهٔ جان به مویی میانم
یکی چهره سودی به چشم رکابمیکی بوسه دادی به زلف عنانم
نشاندی یکی در بغل یاسمینمنهادی یکی در دهان برگ پانم
غزالان مُلتان به نیرنگ‌سازیکه بندند از غمزه دست و دهانم
نگاران سرهند در نقش‌بندیکه سازند دل غرق خون، نافه‌سانم
من از جمله چون نکهت گل گریزانکه خود را به بزم همایون رسانم

پس از هشت سال در کمال عزت و احترام — ظاهراً بر اثر مصرف افیون — دچار اختلال حواس گردید.[۱۰] با این وجود، محمد طاهری شهاب در مقدمهٔ کلیات اشعار طالب آملی معتقد است با استناد به اشعار طالب، انتساب اختلال و جنون به او صحیح نیست بلکه از طعن حسودان زمانه آگاهانه به این کار دست زد.[۱۱] در نهایت طالب در سال ۱۰۳۵ یا ۱۰۳۶ در هندوستان در گذشت.[۱۲]

طالب در هندوستان ازدواج کرد که حاصل این ازدواجش دو دختر بود که بعد از مرگش خواهر او، ستی نسا،[۱۳] سرپرستی برادرزاده‌هایش را به عهده گرفت و آن‌ها را سر و سامان داد.[۱۴] ستی نسا که برای دیدار برادر خود به هندوستان رفته بود و زنی با کمال و ادب بود و در طبابت و تدبیر منزل‌آگاهی داشت، به دربار گورکانیان راه یافت و همان‌جا ازدواج کرد و تا پایان عمر همان‌جا ماند.[۱۵]

عزیمت از آمل به کاشان و بازگشت

بنا به منظومه طالبا، طالب و زهره پس از اینکه پای قادر به ماجرای عشقی آن‌ها کشیده شد هم قسم شدند که با هم ازدواج کنند از طرفی چون طالب مکنت مالی و اجتماعی قادر را دارا نبود سعی کرد تا از توان شاعری خویش نهایت بهره را ببرد پس آمل را به سوی کاشان ترک کرد. میرزا محمدشفیع و میرزا ابوالقاسم هر دو ممدوحین طالب از لحاظ بذل و بخشش کاملاً خسیس بودند و به همین جهت طالب به واسطه تنگی معیشت در سنه ۱۰۱۰ هجری قمری که ۳۰ ساله بود از آمل یا قصبه‌ای که خانواده اش در آنجا بودند برای تلاش معاش به کاشان رفت.[۱۶] طالب برای اینکه بتواند هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیماید راه کاشان را در پیش گرفت که اقوام مادری اش در آنجا مردمانی سرشناس بودند. از شمار خویشان مادری طالب، مشهورتر از همه، شوهر خاله او حکیم نظام الدین علی کاشی، پزشک دربار تهماسب یکم صفوی (۹۳۰–۹۸۴ هجری قمری) و محمد خدابنده (۹۸۵ – ۹۹۶ هجری قمری) بود. حکیم رکنای مسیح، پسرخاله طالب و فرزند همین نظام الدین علی است که از شاعران مشهور دورة صفوی به‌شمار می‌رود، رکنا رابطه‌ای بسیار نزدیک با طالب داشت و در برخی سفرهای او در هند همراهش بود. برادر رکنا، نصیرای کاشی نیز، ستی النساء خواهر طالب را به زنی داشت.

بنا به منظومه طالبا، پس از آنکه نامادری زهره بیهوش داری را در غذای طالب ریخت و این امر باعث شد تا طالب از آمل بگریزد و از طرفی زهره نشان طالب را در هند می‌یابد، طالب در هنگام ورود به آمل، زهره را در لباس عروسی در کنار قادر می‌بیند که این امر باعث حیرانی و سرگردانی طالب می‌شود.

عزیمت دوباره از آمل و سفرها

طالب پس از آنکه با خیانت زهره روبرو شد دیگر تحمل ماندن نداشت و آمل را برای همیشه ترک کرد. هرچند دلش را در آمل جای نهاد، جسمش را از آمل به سوی مرو کوچاند. طالب آملی پس از خروج از آمل جهت زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا عازم مشهد می‌شود. طالب پس از زیارت حرم علی بن موسی الرضا به سوی مرو می‌رود که در آن جا ملکش خان از طرف شاه عباس صفوی حاکم بود، طالب در دربار ملکش خان راه یافته، قصایدی در مدح او سروده و دو سال در خدمت او اقامت گزید و ملکش خان هم در قدردانی او تقصیر نکرد. طالب آملی پس از اینکه دو سال در خدمت بکتش خان به سر برد طی یک مثنوی در بحر خسرو و شیرین از حاکم مرو اجازه می‌خواهد که برای دیدار اقوام خود از مرو خارج گرددو کتش خان اجازه خروج طالب از مرو را صادر کرد اما طالب به جای رفتن به مازندران راهی دیار هند شد. طالب آملی پس از اینکه وارد هند گردید دچار مشکلات عدیده‌ای شد و نتوانست وارد دربار حاکمی شود. از قراین معلوم می‌شود که طالب در اول ورود به هند چندان روی کامیابی ندید و از این جهت در بلاد مشهور هند به تلاش معاش افتاده دهلی، ملتان، سرهند را سیر کرده، چنان‌که از این‌جاها نام می‌برد و به تخصیص لاهور که بیشتر از شهرهای دگر خوش آیند و مقبول خاطرش گردید و قصیده‌ای در تعریف آن دارد. طالب آملی پس از آنکه مدتی را در شهرهای مختلف هند به سیر و سیاحت مشغول بود ستاره بخت خویش را در دربار میرزا غازی جستجو کرده و دوباره از لاهور به سمت قندهار رفت. طالب آملی پس از مرگ غازی خان دوباره آواره شهرها شد و توانست به دربار قلیچ خان وارد شود. چین قلیچ خان در احترام طالب کوتاهی نکرد.

اعتمادالدوله پس از دریافت نامه از شاپور تهرانی بلافاصله طالب آملی را تحت سرپرستی و حمایت خویش قرار داد. در دیوان طالب آملی قصاید، ترکیب بندها، مثنوی و غزل و رباعی بسیاری در مدح اعتمادالدوله موجود است که نشانی از ایام خوش طالب در هند می‌باشد. اعتمادالدوله نیز در تربیت طالب از هیچ کوششی فروگذار نکرد و توانست در فرصتی مناسب که جهانگیر پادشاه هند در یک سفر تفریحی به شکار رفته بود طالب آملی را به حضور پادشاه برساند. طالب آملی نیز در قصیده‌ای که در مدح جهانگیر پادشاه هند و وصف شکار جرگه سروده بود با قدرت جادویی ابیات خویش توانست در جرگه شاعران دربار جهانگیر حضور پیدا کند.

در اکثر تذکره‌ها یی که دربارهٔ طالب آملی مطالبی نوشته‌اند همگی اذعان دارند که در سال ۱۰۲۵ هجری قمری با پایمردی و وساطت میرزا غیاث بیک اعتمادالدوله، طالب در جرگه شاعران دربار جهانگیر درآمد و توانست در مدت کوتاهی پله‌های ترقی را یکایک طی نماید. طالب آملی برای بدست آوردن منصب ملک الشعرایی دربار جهانگیر تمام تلاش خود را بکار بست تا هنر سخن سرایی شاعران ایرانی را به تماشا بگذارد و همگان شیفه سروده‌های او شدند و بالاخره آفتاب طالع طالب آملی در سال ۱۰۲۸ هجری قمری درخشیدن گرفت و بر آسمان ادبیات فارسی نور افشانی کرد.[۱۷][۱۸]

ستی النساء پس از آنکه برادرش طالب که از مادر از او جدا بود، به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهر آیینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال ۱۰۲۸ ه‍.ق به هنگامی که طالب در مقام ملک الشعرایی دربار در رکاب جهانگیرشاه، پادشاه فرهنگ دوست هند به سیاحت کشمیر مشغول بود، وارد اگره شد.

ازدواج

طالب آملی پس از آنکه خواهرش ستی النساء بیگم در هند به حرمسرای شاهی وارد از او خواست تا همسری مناسب برای او بیابد امّا ظاهراً خواهرش نتوانست که همسری شایسته برای طالب بیابد. طالب آملی پس از مدتی قطعه‌ای در مدح ملکه نورجهان انشاء می‌نماید و از ایشان استدعا می‌نماید تا همسری برایش انتخاب نماید. در حواشی کلمات الشعرا تألیف سرخوش نوشته شده است که طالب آملی داماد شیخ حاتم از امرای جهانگیر بوده است. حاصل این ازدواج ۲ فرزند دختر بود که بعدها دختر بزرگتر به عقد عاقل خان و دختر کوچکتر به عقد ضیاء الدین معروف به رحمت خان پسر حکیم قطبا برادر حکیم رکنا درآمد.[۱۹]

شعر

طالب آملی یکی از شاعران مشهور پارسی در سدهٔ یازدهم هجری در سبک هندی بود. ابتدا در شعر «آشوب» تخلص می‌کرد ولی بعداً تخلصش را به «طالب» تغییر داد.[۲۰]

آثار

مجموعه اشعار طالب به گفتهٔ محمد طاهری شهاب شامل ۲۲۹۸۸ بیت شعر در قالب‌های قصیده، ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، مثنوی، قطعه، غزل، رباعی و مفردات به مازنی و فارسی است. او یکی از شاعران تأثیرگذار و صاحب‌سبک زمان خود بود که به گفتهٔ خودش به روش تازه شعر می‌گفت.[۲۱] کلیات اشعار طالب آملی تاکنون یک بار در ایران منتشر شده است:

  • کلیات ملک‌الشعراء طالب آملی، به اهتمام و تصحیح و تحشیهٔ محمد طاهری شهاب، تهران: انتشارات سنایی، ۱۳۴۶[۲۲]
  • گزیده غزلیات طالب آملی، حمید حمزه نژاد
  • شاعر هنرمندی که شایسته این فراموشی نیست: زندگی‌نامه و کارنامه ادبی طالب آملی، فرامرز گودرزی

درگذشت

دربارهٔ سال مرگ طالب نیز سه نظر موجود است ۱۰۳۶-۱۰۴۰-۱۰۳۵ که از آن میان ۱۰۳۶ به نظر صحیح تر می‌آید ریحانه الادب، قاموس الاعلام، شمع انجمن، خلاصه الاشعار، میخانه و غیره نیز این نظر را تأیید می‌کنند. از یک یادداشت جهانگیر شاه بر می‌آید که مرگ طالب در اردیبهشت ماه اتفاق افتاده است و نیز مؤلف ریحانه الادب مدفن طالب را در لاهور ثبت کرده است. بعضی‌ها بر این نظر هستند طالب شاعر گرانسنگ خطه مازندران پس از آنکه ۸ سال بر قله رفیع ادبیات فارسی جلوه نمایی کرد در سال ۱۰۳۶ هجری قمری در حالی که ۴۹ سال از عمرش می‌گذشت رخ در نقاب خاک کشید و پیکرش در شهر فاتح پور سیکری نزدیک آگره در جوار مقبره اعتمادالدوله سرپرست و دوست گرامی طالب و صدراعظم معروف جهانگیر بخاک سپرده شد.

پانویس

ارجاعات

  1. اسفندیاری، «لاهیجان — ۲۹ دی ۱۳۰۸: به میرزامحمود رئیس‌محوی»، نامه‌های نیما یوشیج، ۳۷۱–۳۷۲.
  2. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  3. (مثنوی طالب و زهره طالب طالبا، ص ۸۵)
  4. سدارنگانی، پارسی‌گویان هند و سند.
  5. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  6. سدارنگانی، پارسی‌گویان هند و سند.
  7. سدارنگانی، پارسی‌گویان هند و سند.
  8. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  9. سدارنگانی، پارسی‌گویان هند و سند.
  10. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  11. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  12. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  13. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  14. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  15. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  16. معین، دکتر محمد، (۱۳۷۱) فرهنگ فارسی، مؤسسهٔ انتشارات امیر کبیر
  17. ذبیح‌الله صفا، (۱۳۶۸)، تاریخ ادبیات در ایران، (ج پنجم قسمت دوم) تهران، انتشارات فردوسی
  18. صمد بهرنگی، (۱۳۷۷) قصه‌های بهرنگ، تهران، انتشارات بهرنگ
  19. مقدمه دیوان طالب
  20. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  21. فلاح، «طالب آملی؛ از واقعیت تا افسانه»، انسان‌شناسی و فرهنگ.
  22. طالب آملی و طاهری شهاب، کلیات طالب آملی، فهرست‌نویسی.

منابع

پیوندهای بیرونی