منبعشناسی تاریخ افشاری و زندی
از جدیترین مشکلاتِ مطرحشده دربارهٔ دورهٔ افشاری و زندی، نبودِ منبعِ کافی بهنسبتِ تعدادِ منابع در دویست سالِ پیش از سقوطِ صفویه یا اطلاعاتِ فراوانِ موجود دربارهٔ سدهٔ نوزدهم میلادی است. در روندِ پیش از سقوطِ قطعیِ اصفهان، منابعِ بومیِ فارسیزبانِ نسبتاً اندکی بهویژه دربارهٔ اواسط تا اواخرِ سدهٔ هجدهم میلادی موجود است. برای دورهٔ پس از سرنگونیِ صفویه، آثارِ مهمِ گوناگونی از حزین لاهیجی، بِدایَةُالْاَخبار اثر عبدُالنَّبی شیخُالْاسلام بهبهانی دربارهٔ وقایعِ بهبهان و پیرامونش، و مِرآتِ وارداتِ محمد شفیع تهرانی دربارهٔ منطقهٔ سیستان گزارش شده است. سلطنتِ نادرشاه سببِ پیدایشِ وقایعنگاریهای گوناگونی شد که بیشترشان بر مدارِ او و برای جلال و شکوهِ بیشترش نوشته شدهاند، مانند تاریخِ عالَمآرای نادری و تاریخِ جهانگشای نادری. ایندست آثار اطلاعاتِ مفیدی را ارائه میدهند، حتی اگر دربردارندهٔ مبالغه و اغراقِ شدیدی باشند. دیگر وقایعنگاریهای آموزنده، که دورهٔ بعد از قتلِ نادر و ظهورِ حکومتِ زندیان را دربرمیگیرد، شاملِ مُجمَلُ التَّواریخ، تاریخِ گیتیگُشا و تاریخ محمدی است. نیز منابعِ رواییِ بسیار جالبی دردست است، مانند دفترِ خاطراتِ میرزا محمد کلانترِ فارس، که شیوهٔ گذشتهنگر دارند و ترکیبی سرگرمکننده از واقعیت و داستانهایی معروف به رُستمُالتَّواریخ اثرِ رُستمُالْحُکَماست.[۱]
گزارشهای خارجی بهطور نامتناسب و ناموزون توزیع شدهاند که در تکمیلِ منابعِ فارسیزبان در سدهٔ هفدهم میلادی بسیار مفید هستند، و گاهی اوقات برای روشن ساختنِ آنچه که منابعِ داخلی بیان نمیکنند — مانند کشاورزی، زندگیِ تجاری، جامعهٔ شهری، زندگیِ روزمره، مردمِ عادی، دهقانان، کارگران و زنان — ضروری است. گزارشِ دو تن از وقایعنگارانِ ارمنی، آبْراهامْ یِرِوانْتْسی و آبْراهامْ کرِتاتْسی، برای دورهٔ تا سال ۱۷۳۸ م مهم است. تا دههٔ ۱۷۵۰ و ۱۷۶۰ م، هلندیها و انگلیسیها بهترتیب در خلیج فارس در سطحی تقلیلیافته به فعالیتشان ادامه دادند؛ و گزارشِ آنان برای مناطقِ ساحلیِ خلیج فارس، بهویژه در دورانِ سلطنتِ نادرشاه، ضروری است. بعضی منابعِ روسی برای بخشهای شمالی وجود دارد. آثارِ بروسه، برای گرجستان و روابطِ آن با ایران بسیار ارزشمند است. با توجه به اجتنابِ گردشگرانِ خارجی از ایران، سفرنامههای اروپاییِ پس از سال ۱۷۲۲ م و پس از سلطنتِ نادرشاه از نظرِ کمی و کیفی بهطور قابل توجهی کاهش مییابد. در دهههای اول پس از سقوطِ صفویان، هنوز شاهدِ مهمِ عینی، مُبَلِّغِ لهستانی یوداش تادِئوش کِرزینْسْکی، نوشتههای راهبهٔ ایتالیایی چِچیلیا دِ لیاندْرو و گزارشِ بازرگان و جهانگردِ انگلیسی جوناس هنوی موجود است. دورهٔ بعد توسط هوسپ امین ایرانیِ ارمنی، و باسیل واتاتیزِ یونانی — که با نادر ملاقات کرد —، جاکوب لِرچ، که مأمورِ فرستاده از سوی نادرشاه نزد روسها را همراهی کرد، ساموئل گوتلیب گِمِلین که در دههٔ ۱۷۷۰ م بهعنوان نمایندهٔ آکادمیِ علومِ امپراتوریِ روسیه از شمالِ ایران دیدن کرد، ویلیام فِرانْکْلین، افسرِ کمپانیِ هندِ شرقی که در ۱۷۸۶–۱۷۸۷ م از بَنگال به ایران سفر کرد، کارْسْتِن نیبور، نقشهکش و کاشفِ دانمارکی و بازدیدکنندهٔ تصادفی که پس از اعزامِ هیئتی علمیِ دانمارکیِ به عربستان، بهعنوان تنها بازمانده، در جنوبِ ایران بهسر میبُرد، پوشش داده میشود. بهجز فرانکلین و نیبور، همهٔ آنان تنها در شمال وقت گذراندهاند و هیچیک بهاندازهٔ مسافرانِ ردهٔ بعدی که در سدهٔ هفدهم میلادی از ایران دیدن کردهاند، بصیرتبخش و آموزنده نیست. در میان معدود مسافرانِ فرانسوی که پس از ۱۷۲۲ م واردِ ایران شدند، تنها ژان اوترِ سوئدی که در سال ۱۷۳۸ م به دربارِ نادرشاه رفت، لوئیز بازن، یَسوعیِ فرانسوی که بهعنوان پزشکِ نادر خدمت میکرد، و مأمورِ مخفی لوئی-فرانسوآ دُ فِرنیئِر-سُوْبُف، که شاهدِ آشفتگیِ ناشی از مرگِ کریمخان در سال ۱۷۷۹ م بود، گیاهشناس آندْره میشو که بهطور تصادفی در سال ۱۷۸۲ م در ایران گیر افتاده بود و اطلاعاتِ ارزشمندی دربارهٔ گیاهان ایران جمعآوری کرد و گییُم آنتوآن اُلیویه، که بهعنوان عضوِ یک مأموریتِ علمی و تجاریِ فرانسویِ انقلابی در سال ۱۷۹۶ م به ایران سفر کرد، گزارشهایی عینی از هر موضوعی نوشتهاند.[۲]
منابعِ بومی و خارجی این دوران بهطور نامتناسب با مردانِ بزرگ ادغام میشوند و البته بزرگترینشان نادرشاه و کریمخان هستند. هر دو بهعنوان فرماندهانِ نظامی، موفق در ایجادِ دولتهای شاخص با عملکردی کوتاهمدت و درنتیجه ایجادِ انسجام و جهتدهی به تاریخِ ایران در دورهای آشفته و نسبتاً گیجکننده شدند؛ بنابراین شگفت نیست که پژوهشگرانِ مدرن در منابعشان در تلاش برای جمعآوریِ تاریخِ ایرانِ سدهٔ هجدهم، بر این دو شخصیتِ برجسته تمرکز کردهاند. بهعنوان مثال، جلدِ هفتمِ تاریخ ایرانِ کمبریج، این دوره را با دو فصل پوشش میدهد که نادرشاه و کریمخان را شامل میشود. پژوهشگرانِ غربی بهطور خاص شرححال آموزندهای از هر دو نوشتهاند. پس از کارِ پیشگامانهٔ لارنس لاکهارت و مطالعهٔ آرونوا و اشرفیان به زبانِ روسی — که بیست سالِ بعد منتشر شد — اکنون مطالعاتی دربارهٔ زندگی و حرفهٔ نادرشاه از اِرنِست تاکِر و مایکل آکْسْوُرثی داریم، که از منابعِ ویلِم فِلُور خلاصه شده است. بهتازگی، تجزیه و تحلیلی روانی–تاریخی از جنونِ احتمالی نادرشاه نیز انجام شده است. پژوهشگرانِ ایرانی با مانعِ محدودیتِ دسترسی به مطالبِ موجود روبهرو، و بیشتر وابسته به وقایعنگاریِ فارسیِ آن دوره هستند؛ بااینحال سهمِ قابل توجهی در این زمینه نیز داشتهاند. در این زمینه باید از رضا شعبانی و نورالله لارودی برای دورهٔ افشاریان، و احمدپناهی سمنانی نام برد.[۳]
منابع اولیه
تاریخ جهانگشای نادری
میرزا محمدمهدی اَستَرآبادی، زادهٔ اَستَرآباد در شمال ایران است. مشخص نیست نخستین بار چه هنگام نادر را ملاقات کرده یا در چه تاریخی به خدمتش درآمده است. با توجه به استرآبادی بودنش، احتمال دارد توسط فتحعلیخان، رئیس قاجارهای اَشاقهباش استخدام شده باشد؛ و ممکن است در هنگام پیوستن فتحعلیخان به تهماسب در ساری در بهار ۱۷۲۶ م، فتحعلیخان را همراهی کرده باشد. میرزا مهدی مجبور بود کتابش را بهگونهای بنویسد که خوشایند نادرشاه باشد؛ درنتیجه تاریخ جهانگشای نادری یا تاریخ نادری، در موارد خاص، نسخههای اغراقآمیز و تحریفشده از آنچه واقعاً رخ داده، دارد؛ نیز، چندین حادثهٔ مهم کاملاً زدوده میشوند. تاریخ نادری اطلاعات کمی دربارهٔ ظاهر و ویژگیهای نادرشاه ارائه میدهد. مسئلهٔ دیگری که میرزا مهدی کمتر به آن توجه میکند، ماهیت واقعی اعتقادات مذهبی نادر است. میرزا مهدی بهسختی به موضوع سیاست دریایی نادر میپردازد و این موضوع یک معما است. باوجود این کاستیها، تاریخ نادری ثبت ارزشمندی از زندگی نادرشاه است، و بدین ترتیب، پایه و بنیادی را ارائه میدهد که میتوان گزارش انتقادی از سراسر زندگی حرفهای نادرشاه را با آن تنظیم کرد. تاریخ نادری با جزئیات فراوان، جزئیات جنگهای نادر و لشکرکشیهای تنبیهیش را بیان میکند. میرزا مهدی تاریخ نادری را پس از بازگشت از استانبول در سال ۱۷۴۷ م به پایان برد. در زمان غیبتش، نادرشاه کشته شد و ازاینرو سرانجام میتوانست بدون محدودیت بنویسد. میرزا مهدی در قسمت پایانی کتابش، دگرگونیهای وحشتناک رخداده پس از سوءقصد به جان نادرشاه در سال ۱۷۴۱ م در شخصیت نادرشاه، کور کردن رضاقلی میرزا — که پیشتر از ذکرش صرف نظر کرده بود — و وحشت چند سال آخر سلطنت نادرشاه را بهصورت تصویری شرح میدهد.[۴]
درهٔ نادری
دومین کار میرزا مهدی دربارهٔ نادرشاه، دُرّهٔ نادری است. این متن به سَبکِ مصنوع افراطی نوشته شده است. اینکه چگونه این اثر میتوانست نسبت به یک مرد بیسواد مانند نادر جاذبه ایجاد کند، رمز و راز است. درّهٔ نادری دربردارندهٔ موارد اندکی است که در تاریخ نادری یافت نمیشود. بااینحال، بعضی از آنها به منظور بررسی نام مکانها و تاریخهای یادشده در کار بعدی استفاده میشود. بعضی از نمونههای دیگر نوشتههای میرزا مهدی وجود دارد. نامهای از نادر به رضاقلیمیرزا وجود دارد که وی برای آگاهیرسانی پیروزی در کرنال به رضاقلی، آن را نوشت. نامههای دیگر میرزا مهدی در مجموعه اسنادی است که در سال ۱۲۸۵ ه.ق در تهران منتشر شده است.[۵]
نادرنامه
برای سالهای متمادی تاریخ نادریِ میرزا مهدی، زندگینامهٔ رسمی نادرشاه، بهعنوان مهمترین منبع اطلاعاتی دربارهٔ وی مورد توجه بود. واسیلی بارتُلْد ابراز عقیده کرد که شرححال محمدکاظم — که به نامهای نادرنامه و کتابِ نادری معروف است — از اهمیت بیشتری برخوردار است. کارهای محمدکاظم در اصل سه جلد بود که جلد اولش مفقود است. جلدهای باقیمانده دورهٔ ۱۷۵۶ تا ۱۷۴۷ م را شامل میشود. فقط یک نسخه از این اثر شناخته شده است که در انستیتوی یوستوکوودنیا در سن پترزبورگ است.[۶]
زبدةالتواریخ
محمدمحسن مستوفی، مستوفی یا خزانهدار نادرشاه بود. وی در مقدمهٔ تاریخِ عمومیش با عنوان زُبدَةُالتَّواریخ میگوید که نادرشاه به او دستور داده است تا این اثر را برای استفادهٔ پسر بزرگش رضاقلی میرزا تدوین کند. این اثر در سال ۱۱۵۴ ه.ق/۱۷۴۱–۱۷۴۲ م، پس از بازگشت نادرشاه از بُخارا و خوارَزم تکمیل شد و دیری نپایید که شاهزاده کور شد. زبدةالتّواریخ با آدم شروع میشود، اما دقیقاً جزئیاتش تا رسیدن به عصر صفوی روشن نیست. بخش پایانیِ فصل صفوی از اهمیتِ ویژهای برخوردار است زیرا پیشینهٔ سرنگونیِ صفویان و ظهورِ نادرشاه تا زمان تصدیِ عنوانِ سلطنتی را دربردارد. زبدةالتّواریخ گرچه بهاندازهٔ تاریخ نادری کامل نیست، بااینحال دربردارندهٔ جزئیاتِ ویژهای است که در کارِ پیشین یافت نمیشود، و بخشِ مربوط به روابطِ تهماسب و نادر مورد توجهِ دقیق است. گاهشماری — شاید بهخاطر نسخهپردازانِ بیدقت — غالباً معیوب، و چیدمانِ تصادفیِ بعضی از فصلها یا بخشها گیجکننده است. باوجودِ این کاستیها، این اثر یکی از مهمترین منابعِ معاصرِ اوایلِ کارِ نادر است. این کار با جلوسِ وی بر تختِ پادشاهی در ۱۷۳۶ م متوقف میشود. این موضوع نشان میدهد که بهطور مستقل از تاریخ نادری نوشته شده است.[۷]
تذکرةالاحوال
تَذکِرَةُالْاَحوال از حَزینِ لاهیجی سهمِ مهمی در تاریخِ دورانِ نادرشاه دارد. این اثر، نشاندهندهٔ دیدگاهِ یکی از اندک شخصیتهای فرهنگی و ادبیِ آن دورانِ ناآرام است که از آن جانِ سالم بهدر بُرد. حزین دربارهٔ ویرانیِ واردآمده از سوی نادر بر کشوری که در آغاز نجاتدهندهاش بود، چیزهای زیادی برای گفتن دارد. حزین، گرچه از طرفدارانِ خطِ مَشْیِ صفوی است، اما گاهی اوقات قدرتِ نادر را بهعنوان رهبری نظامی میستاید، و نسخهٔ وی از حملهٔ هند، دربارهٔ نادرشاه ناعادلانه نیست. توصیفاتِ حزین از نبردهای نادر کوچکترین ارزشی ندارد. او شاهدِ هیچیک از نبردهایی که مینویسد نبود. او که مردِ مبارزی نبود، همیشه بهانه میگرفت و هرگاه برخوردِ نظامیْ قریبالوقوع بهنظر میرسید، غیبت میکرد. او میگوید تنها دو سربازِ ایرانی در مهماندوست زخمی شدند و بیش از سه نفر در کرنال کشته نشدند و یک نفر نیز زخمی شد. عبدالکریم کشمیری و میر غلامحسین طباطبایی از احوال تا حدی در نگارشِ آثارشان استفاده کردهاند.[۸]
بیان واقع
عَبدُالْکریمِ کِشمیری، نویسندهٔ بیانِ واقع، در اثرش پیش از بازگو کردنِ تجربیاتِ شخصیش در روزگارِ خدمت به نادرشاه، تعدادی از صفحات را به خاستگاهِ نادرشاه تا زمانِ حملهٔ هند اختصاص میدهد. گرچه این بخش از بیان، مبتنی بر مشاهده و آگاهیِ دست اول نیست، اما بااینوجود از ارزشِ چشمگیری برخوردار است. نویسنده، بی هیچ دلیلی برای ترس از کینهٔ نادر، آزادانه و بی اغراق از خاستگاهِ پایینِ نادر در زندگیش مینویسد؛ افزونبر این، او حکایات و جزئیاتِ شخصیِ جالب دربارهٔ نادر آورده است که در شرححالِ رسمیِ میرزا مهدی یافت نمیشود. عبدالکریم گفته است که اطلاعاتش را از یارانِ قدیمیِ شاه بهدست آورده است؛ و ادامه میدهد اگر خطایی در روایتش وجود داشته باشد، این کوتاهیِ آنان است و نه شخصِ او. بعضی از اطلاعاتِ عبدالکریم از احوال و دیگر نوشتههای حزین لاهیجی گرفته شده است. بخشی از بیان که مبتنی بر مشاهدات و تجربیاتِ شخصیِ نویسنده است با شرحِ اقامتِ نادرشاه در دهلی — جایی که عبدالکریم در آن زمان بود — آغاز میشود. وی که مایل به زیارتِ مَکّه بود، به خدمتِ شاه درآمد و سپاهِ ایران را در راهپیماییِ بازگشت به ایران و در لشکرکشیِ ترکستان همراهی کرد. با رسیدن به قزوین از شاه اجازهٔ استعفا و رفتن به مکه را گرفت. عبدالکریم بخشی از جزئیاتِ بازگشتِ سپاه به ایران و فتحِ بخارا و خوارزم را ارائه میدهد که توسط میرزا مهدی فراموش شده است، درحالیکه شرحِ سختیهای سربازان هنگام عبور از درّهٔ خُرّم در دسامبر ۱۷۳۹ م و تجربیاتِ مشابهشان در گورگان در پانزده ماهِ بعد، در تقویتِ گزارشِ رسمی بسیار مفید است. عبدالکریم از طریق ارتباط نزدیکش با پزشکِ هندی علوی خان — که در دهلی به خدمتِ نادر مشغول شده بود — آگاهیهای بسیاری از وضعیتِ جسمی و روحیِ نادر بهدستآورد و گفتههایش در این زمینه مورد توجه قرار گرفت.[۹]
روزنامه میرزا محمد کلانتر
میرزا محمد کلانتر، روزنامهٔ خود را در سال ۱۲۰۰ ه.ق/۱۷۸۵–۱۷۸۶ م نوشت. ۲۱ صفحهٔ نخستِ این نسخهٔ چاپی دربارهٔ سختیها و ماجراهای نویسنده و خانوادهاش در دورهٔ فتنهٔ افغان و برتریِ نادر است. میرزا محمد در زندگینامهاش به رویدادهای فارس و بیش از همه به شیراز اهمیت زیادی میدهد و نکاتی ارائهشده از سوی وی دربارهٔ اخراجِ افغانها از آن شهر توسط نادر، مورد توجه است. طبیعی است میرزا محمد دربارهٔ شورشِ محمدتقی خان شیرازی، بیگلربیگیِ فارس، در سال ۱۷۴۴ م، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. حسن فَسایی، نویسندهٔ فارْسْنامهٔ ناصری، میرزا محمد را بهعنوان یکی از مراجعش برای توصیفِ این شورش ذکر میکند.[۱۰]
آتشکده
لُطفعلیبیْگ آذر، نویسندهٔ اثر مشهورِ آتشکده، در بخشی از کتابش با عنوان «احوالُ الْمُعاصِرین» خلاصهٔ تاریخیِ کوتاهی از دورانِ حملهٔ افغان تا ظهورِ کریمخان در نیمسده بعد ارائه میدهد. در این اثر، نویسنده به نادر و مبارزاتش و به وقایعِ دورانِ سلطنتش اشارههای مختلفی میکند. وی در پایانِ سخنانش دربارهٔ نادر میگوید که شورشهای متعدد در اواخرِ سلطنتش چنان دیوانهاش کرد که تصمیم گرفت ایران را خراب کند. لطفعلیبیگ به کمبودِ چشمگیرِ شاعران و نویسندگانِ ادبی در این نیمسده اشاره میکند.[۱۱]
تاریخ نادر
طاهربیگ، که بهنظر میرسد اهلِ منطقهٔ دَرگَزِ خراسان باشد، تاریخِ نادرشاه را با عنوان تاریخ نادر نوشت. نسخهای از آن در تهران نگهداری میشود. طاهربیگ در سپاهِ نادر خدمت کرد، اما در هنگامِ بازگشتِ نادر به ایران، در هند ماند. وی سپس به خدمتِ شجاعُالدّوله درآمد. در کتابخانهٔ ملی در پاریس، تاریخِ ناشناس و ناقصی از نادرشاه وجود دارد که تا سال ۱۱۵۳ ه.ق/۱۷۳۹–۱۷۴۰ م ادامه دارد که گمان میرود متعلق به طاهربیگ باشد.[۱۲]
مکاتبات میان وایتهال و نمایندگانِ دیپلماتیکِ بریتانیا و روسیه
مکاتبات میان وایْتْهال و نمایندگانِ دیپلماتیکِ بریتانیا در استانبول و سَن پِتِرْزْبورْگ در طول سالهای ۱۷۲۹–۱۷۴۷ م، اگرچه بیشتر مربوط به عثمانی و روسیه و سیاستِ دولتِ بریتانیا در این زمینه بود، بااینحال شاملِ منابعِ زیادی دربارهٔ نادرشاه است.[۱۳]
بایگانی کمپانی هند شرقی در هند
بایگانیِ کمپانیِ هندِ شرقی در دفترِ هند، منبعی غنی از اطلاعات دربارهٔ دورهٔ نادرشاه است که نهتنها بسیاری از این اطلاعات در جای دیگر یافت نمیشود، بلکه بخشِ عمدهای از آن پیشتر استفاده نشده است. از جمله مهمترینِ این سوابق، تا آنجا که به موضوعِ نادرشاه مربوط میشود، دفترِ خاطراتِ گُمبُرون است که در آن، نمایندهٔ شورای بندرعباس افزونبر ذکرِ بسیاری از وقایع رخداده در جاهای دیگر، فعالیتها و معاملاتِ روزمرهٔ کمپانی در آن مکان را نیز ثبت کرده است.[۱۴]
سفر به ترکیه و ایران با گزارش لشکرکشی تهماسبقلی خان
کتابِ سفر به ترکیه و ایران با گزارش لشکرکشی تهماسبقلی خان از ژان اُوتِر در سال ۱۷۴۸ م در پاریس منتشر شد. مشخض نیست که رونمایی از این کتاب پیش یا پس از مرگ اوتر — که در ۲۶ سپتامبر رخ داد — بوده است.[۱۵]
تاریخ ایران از آغاز تا قرن حاضر
کتابِ تاریخ ایران از آغاز تا قرن حاضر نوشته لوئی آندرِه دُ لَ مَمی اثری است که بهطور قابل ملاحظهای، منظم و بادقت آماده شده است. اگرچه نویسنده هرگز از استانبول به ایران نزدیکتر نبود، اما از طریق دوستانی که در آنجا پیدا کرده بود و نیز مقاماتِ دیپلماتیک و کنسولیِ فرانسه، با حجمِ زیادی اطلاعاتِ دربارهٔ ایران آشنا شد. بخشِ عمدهای از کتابش مربوط به حملهٔ افغانها و دیگر حوادثِ پیش از ظهورِ نادر است. روایتِ واقعیِ نویسنده با سال ۱۷۳۰ م به پایان میرسد. وی در قسمتِ آخرِ جلدِ سوم، با عنوان «خاطراتی در ادامهٔ این تاریخ» تعدادی از نامهها و گزارشهای بهدستآورده از طریق مراکزِ عالیِ دیپلماتیک و دیگر دوستانش را منتشر میکند.[۱۶]
سفرنامهٔ هنوی
جوناس هَنْوِیْ از دیرباز بهعنوان مرجعِ اصلیِ انگلیسی در موضوعِ نادرشاه تلقی میشده، و سفرهایش توسط نویسندگانِ بعدی، چه بریتانیایی و چه غیرِ آن، بسیار گسترده نقل شده است. کیفیتِ سفرهای هنوی نابرابر است. با اینکه همهٔ آنچه که او از تجربیاتِ شخصیش و استناداتش از مجلات و اظهاراتِ دیگران — که آنچه را که خودشان تجربه کردهاند یا شاهدِ آن بودهاند — مینویسد، بیشترین دقت را دارد، اما در هر مورد او نمیتواند دربارهٔ گفتههایش که برپایهٔ آثارِ قبلی ایجاد شده است، صحبت کند.[۱۷]
نامههای بازن
لوئیز بازن از ۱۷۴۱ م نادر را در سفرهایش همراهی کرد. بازن همواره در دربار نبود. در دسامبر ۱۷۴۶ م بازن بهعنوان پزشکِ ارشدِ نادرشاه منصوب شد و تا زمانِ قتلش نزد وی ماند. در ناآرامیِ وحشتناکِ پس از قتلِ نادر، بازن بهسختی فرار کرد. در نامههای عبادی و کنجکاوانه و همچنین مأموریتهای شرق، دو نامهٔ بازن به پدر روژه، ژنرالِ سرپرستِ مأموریتهای شرق چاپ شده است. بازن آنها را در ۲ فوریهٔ ۱۷۵۱ م در بندرعباس نوشت. در نخستینِ این نامهها، بازن بهطور مختصر به خاستگاه و قدرت گرفتنِ نادر اشاره کرد. روایت او پس از رسیدن به نقطهای که اطلاعاتِ شخصیش از نادر آغاز میشود، بهتدریج مفصلتر میشود. توصیفِ بازن از شرایطِ جسمی و روحیِ شاه و درمانی که وی برایش انجام داد جالبتر است و در رابطه با دادههایی که عبدالکریم کشمیری دربارهٔ دلیلِ بروزِ ناگهانیِ خشمِ او ارائه میدهد، بسیار جالب است. با توجه به اینکه بازن در چند ماهِ پایانیِ زندگیِ نادرشاه همراه وی بود، شهادتش دربارهٔ رویدادهای آن دوره، از ارزشِ بالایی برخوردار است. بازن در چادرِ مجاورِ شاه بود که وی کشته شد و ازاینرو توانست نسخهای دقیق از هر آنچه رخ داده، ارائه دهد. طرحِ بازن از اردوگاهِ نادر در نامههای عبادی بازسازی شده است.[۱۸]
گفتههای باسیل واتاتیز
از مسافرِ یونانی باسیل واتاتیز نیز بیشتر بهخاطر تماسِ اولیه با نادر یاد میشود تا اهمیتِ اطلاعاتی که او میدهد. واتاتیز یکی از نخستین اروپاییهایی بود که با نادر ملاقات کرد. وی ادعا میکند که چندین «مکالمهٔ مخفی» با نادر در مشهد ظاهراً در سال ۱۷۲۸ م داشته است. بهگفتهٔ وی نادر به او، یک کشاورز و مبلغی برای تأمینِ مخارج و هزینههای سفرش داد. واتاتیز با رسیدن به رشت، پیامی از نادر به ژنرال لوواشف داد. واتاتیز از ارائهٔ هرگونه شرحِ مفصل دربارهٔ نادر و رفتارهای بدِ وی خودداری میکند، زیرا میگوید پیشتر در شرححالی دقیق، این کار را انجام داده است. اما این اثر اکنون ناپدید شده است. این کتاب توسط دَنیِل فیلیپیدیس در سال ۱۸۰۹ م خوانده شد که هفت سال بعد خاطراتش از آن را منتشر کرد.[۱۹]
منابع ثانویه
جان مَلکُم، در کتابِ تاریخ ایران، ترجمههایی از بعضی از دستنویسهای ایرانی که ظاهراً معاصر یا تقریباً نزدیک به نادر هستند، ارائه میدهد. او در همهٔ موارد، نامِ نویسندگان را ارائه نمیدهد.[۲۰]
بیشتر نویسندگانِ هندی — بهجز عبدالکریم کشمیری — که دربارهٔ نادر نوشتهاند توجه خود را به حملهٔ نادر به هند محدود میکنند. در پاورقی به تعدادی از این نویسندگان ارجاع داده خواهد شد، که علاوه بر این، در کتابشناسی ذکر خواهند شد.[۲۱]
ویلیام ایروین، در مقالهٔ مختصرش با عنوان «برخی یادداشتها دربارهٔ جیمز فریزر»، کتابِ نادرشاه فریزر را «مشارکتِ دستِ اول در تاریخِ آن دوره، نهتنها بهخاطر تاریخِ اولیهاش، بلکه بهخاطرِ تعدادی اسناد مهم که در آن حفظ شده» توصیف میکند اسنادی که در جاهای دیگر یافت نمیشوند. تنها کلمهای که ممکن است استثناء شود، واژهٔ «دست اول» است؛ زیرا فریزر هرگز در ایران نبود و گرچه در هنگام حملهٔ نادر به هند در آنجا بود، اما با شخصِ نادرشاه تماس نداشت.[۲۲]
اگرچه سِرگِئی سولویوف متعلق به دورهای بسیار بعدتر از نادر است، اما بهخاطر حجمِ بالای مطالبِ معاصر با نادرشاه یافتشده در بایگانیهای رسمیِ روسیه و گردآوری در بخشهایی از کتابِ تاریخ روسیهٔ خود که مربوط به روابطِ ایران و روسیه در دورهٔ موردِ بررسی است، قابل توجه است. سولویوف انبوهِ گزارشهایی را که از نمایندگانِ دیپلماتیک، کنسولی و نظامیِ روسیِ مستقر در ایران یا در مرزهای ایران دریافت شده بود، بادقت مطالعه کرد. گزارشهای متعدد از ایوان کالوشْکین، که جانشینِ شاهزاده سِرگِئی دیمیتریویچ گالیتْزین بهعنوان مقیمِ روسیه در دربارِ نادرشاه در سال ۱۷۳۶ م شد، بسیار مورد توجه است. تاریخ سولویوف دربارهٔ تجارتِ انگلیس با ایران از طریق روسیه و مناقشهٔ التون نیز اهمیت دارد.[۲۳]
بروسه، مانند سولویوف، متعلق به نسلِ بعدی بود، اما در بایگانیِ رسمیِ مسکو نیز کار میکرد و از مطالبِ معاصر بهره میبُرد. علتِ اصلیِ شهرتش کتابِ تاریخ گرجستانِ او است که در آن، ترجمهٔ تاریخهای سِخنیا چِخایِدْزه، تزارِویچ واخِشت و پاپونا اُربِلیان ارائه شده است. این تاریخها دربردارندهٔ اطلاعاتِ زیادی دربارهٔ رابطهٔ ایران با گرجستان در دورهٔ نادر است. اثرِ بروسه شاملِ ترجمهٔ نامهای جالب دربارهٔ حمله نادر به هند نیز است که ایراکلی هنگامِ بازگشت از دهلی در سال ۱۷۳۹ م برای خواهرش نوشت. برخی از جزئیاتِ روابطِ نادر با تهمورث دوم و ایراکلی در ترجمهٔ بروسه از زندگی ایراکلی اثر اُمان خِرخولیدْزه، و در اصولی برای پرداختن به تاریخ گرجستان آمده است. سرانجام، باید به ترجمهٔ بروسه از ارزشمندترین گزارشِ دست اول نوشتهٔ روحانیِ ارمنی، آبراهام کرتاتسی، دربارهٔ حوادثِ روزهای پیش از تاجگذاریِ نادر و نیز مراسمِ تاجگذاری اشاره کرد.[۲۴]
تاریخ امپراتوری عثمانی اثر فون هامر پورگشتال است. بهواسطهٔ فون هامر، گزارشهای تاریخنگارانِ رسمیِ عثمانی و دیگر نویسندگان از مبارزات نادر علیهِ عثمانی و روابطِ دیپلماتیکش با آن کشور بهآسانی در دسترسِ خوانندگانِ اروپایی قرار گرفته است. تحقیقاتِ جامعِ فون هامر منجر به جمعآوریِ پازلِ نسبتاً کاملی از تاریخِ آن دوره شده است، که در بیشترِ موارد از زاویهٔ عثمانی مشاهده میشود. طبیعی است که فون هامر، بی دسترسی به بسیاری از منابعِ ایرانی و دیگر منابعِ غیرترکی که درحال حاضر در دسترس است، باید دچار برخی اشتباهها شود؛ اما این خطاها بهطور کلی بسیار اندک و دور از ذهن هستند.[۲۵]
افزونبر منابعِ معاصرِ اروپایی، تعداد قابل توجهی مقاله و کتاب احترامآمیز دربارهٔ نادر در طول زندگیش در اروپا پدید آمد که بعضی از آنها برپایهٔ یک واقعیتِ بسیار ضعیف و بعضی دیگر فانتزیِ محض بود. یک نویسندهٔ آلمانی، که خود را «پیتاندِر فون دِر کوله» مینامد، اظهار میکند که داستانهایی میان سالهای ۱۷۳۴ تا ۱۷۳۶ م وجود داشت که نادر از نظر خاستگاه، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و برابانکون بود، درحالیکه دیگران تصور میکردند که او اسکاتلندی یا ایرلندی است.[۲۶][یادداشت ۱]
پانویس
یادداشتها
- ↑ عنوانِ «تهماسبقلی خان» باعث شد که فردی مبتکر تصور کند که نادر اصالتاً یک ایرلندی بهنام «توماس کُلی» بوده که در سفر به ایران، نامش را به «تهماسبقلی» تغییر داده است. ببینید: Lockhart, Nadir Shah, 43.
ارجاعات
- ↑ Matthee, “Historiographical Reflections”, Crisis, Collapse, 23.
- ↑ Matthee, “Historiographical Reflections”, Crisis, Collapse, 23–24.
- ↑ Matthee, “Historiographical Reflections”, Crisis, Collapse, 24–25.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 2–8.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 8–9.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 9–10.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 10–12.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 12–13.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 13–15.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 15–17.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 17.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 18–19.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 20.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 21–22.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 28.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 30–31.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 33–34.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 37–38.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 41.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 19.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 19–20.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 24.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 38–39.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 39–40.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 40–41.
- ↑ Lockhart, Nadir Shah, 42–43.
منابع
- Lockhart, Laurence (1938). Nadir Shah (به انگلیسی). Bibi Londin Univ.
- Matthee, Rudi (2018). "Historiographical Reflections on the Eighteenth Century in Iranian History: Decline and Insularity, Imperial Dreams, or Regional Specificity?". In Axworthy, Michael (ed.). Crisis, Collapse, Militarism and Civil War: The History and Historiography of 18th Century Iran (به انگلیسی). New York: Oxford University Press. pp. 21–41.