محاصره انطاکیه (۱۰۹۸): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۷۳: | خط ۲۷۳: | ||
*[http://www.fordham.edu/halsall/basis/AnnaComnena-Alexiad.html ''The Alexiad''] (see Chapter 11) | *[http://www.fordham.edu/halsall/basis/AnnaComnena-Alexiad.html ''The Alexiad''] (see Chapter 11) | ||
*[http://www.deremilitari.org/RESOURCES/SOURCES/tudebode.htm Peter Tudebode's account] at De Re Militari | *[http://www.deremilitari.org/RESOURCES/SOURCES/tudebode.htm Peter Tudebode's account] at De Re Militari | ||
{{درجهبندی|نیازمند پیوند=خیر|نیازمند رده=خیر|نیازمند جعبه اطلاعات=خیر|نیازمند تصویر=خیر|نیازمند استانداردسازی=بله|نیازمند ویراستاری=خیر|مقابله نشده با دانشنامهها=تاحدودی|تاریخ خوبیدگی=|تاریخ برگزیدگی=|توضیحات=}} | |||
[[رده:آسیا در ۱۰۹۷ (میلادی)]] | [[رده:آسیا در ۱۰۹۷ (میلادی)]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۳:۲۲
این مقاله نیازمند استانداردسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
خطای لوآ در پودمان:Location_map در خط 425: attempt to index field 'wikibase' (a nil value).
محاصره انطاکیه رویدادی است که در پی نخستین جنگ صلیبی به خاورمیانه و در تاریخ ۳ ژوئن ۱۰۹۸ میلادی و با تصرف انطاکیه بدست صلیبیون به وقوع پیوست. تصرف انطاکیه در سر راه لشکرکشی صلیبیها به فلسطین و اورشلیم روی داد. پس از تشکیل کُنتنشین اِدسا، صلیبیون مسیر خود را به سمت سرزمین مقدس ادامه دادند. سپاهیان صلیبی، نخستشهر اَرتاح، در قلمرو حاکم سلجوقی انطاکیه، را تصرف کرده و سپس عازم انطاکیه شدند. شهر مهم انطاکیه در ۱۸ یا ۲۰ اکتبر ۱۰۹۷ محاصره گشت، زیرا بدون تصرف آن پیشروی به سوی اورشلیم ناممکن بود. حاکم شهر از امیران منطقه شام و حتی فرمانروایان ایران و خلیفه بغداد درخواست کمک فوری نمود، که به جز رضوان بن تُتُش، امیر حلب که از حاکم انطاکیه، کینهای در دل داشت، سایرین قول کمک دادند. بر اثر طولانی شدن محاصره، گروهی بیست هزار نفره و به روایتی سی هزار، از اردوگاه خارج شدند و به دنبال آذوقه تا اطراف شهر حلب پیش رفتند. حاکمانطاکیه، یاغیسیان، از این فرصت استفاده کرد و روز بعد به صلیبیون حملهکرد، ولی ناکام ماند. از طرفی، نیروهایی که به درخواست حاکم سلجوقی برای کمک به او حرکت کرده بودند، با سپاه بیست یا سیهزار نفره صلیبی که به سوی حلب رفته بود، مواجه شد و بین آنان نبرد درگرفت. در این نبرد، پس از کشته شدن عده زیادی از دو طرف، صلیبیون به سوی انطاکیه بازگشتند و سپاه سلجوقی تا حما عقبنشینی کرد.
طولانی شدن محاصره انطاکیه، کمبود غذا، سرمای شدید و شیوع بیماریهای مختلف موجب نارضایتی عمومی صلیبیون شد. در نتیجه، بسیاری از آنان از محاصره گریختند، از جمله پیر منزوی و ویلیام کارپنتر دیگر داعیهدار جنگهای صلیبی (آنها بعداً برگشتند) در این هنگام و در پی تهدید و توطئه بوهموند که میخواست زمینه را برای حکومت آینده خود مهیا سازد، نماینده و فرستاده امپراتور و فرمانده لشکر بیزانس، ناگهان اردوگاه را ترک کرد و شایع شد که او به قسطنطنیه بازگشته است. از این رو، صلیبیون امپراتور بیزانس را خائن به آرمانهای صلیبی قلمداد کردند و تصمیم گرفتند کهاز این پس شهرهای آسیایصغیر، از جمله انطاکیه، را بهامپراتور تحویل ندهند. پس از ناکامی سپاهیان شام در یاری رساندن به مردم انطاکیه، اینبار با اقدام رضوان سپاه دیگری تجهیز شد و به سوی انطاکیه حرکت کرد، اما، سواران صلیبی این سپاه را غافلگیر کردند و شکست دادند. همزمان با این حوادث، افضل، پسر بدر جمالی و وزیر خلیفه خردسال فاطمی مُستعَلی باللّه، فرستادگانی را نزد صلیبیون گسیل داشت و آنها را به همکاری و هم پیمانی ضد سلجوقیان و تقسیم قلمرو دولت سلجوقی دعوت کرد، که پذیرفته نشد.
در اوایل مه ۱۰۹۸، کِربُغا، اتابک موصل با سپاهی صد هزار نفره، برای شکستن محاصره و نجات مردم انطاکیه، از موصل حرکت کرد. چون صلیبیون از حرکت این سپاه عظیم آگاهی یافتند، بهوحشت افتاده و حدود چهار هزار نفر از آنانگریختند. اما سپاه مذکور سه هفته را با محاصره اِدسا و نبردهای بیهوده و بدون یاریرسانی به انطاکیه، سپری نموند. سرانجام انطاکیه پس از هفت، و به روایتی دیگر نُه، ماه پایداری، در ۳ ژوئن ۱۰۹۸ بر اثر خیانت نگهبان یکی از برجهای شهر، بر روی مهاجمان صلیبی گشوده شد، مردم مسلمان شهر به طرز فجیعی کشتار شده و امکان پیشروی به سوی شام و اورشلیم برای صلیبیون فراهم آمد. حاکم شهر نیز همراه با گروهی از افرادش گریخت، ولی به فاصله اندکی کشته شد. پس از چند روز سپاه کِربُغا، اتابک موصل به انطاکیه رسید و اینبار نوبت صلیبیها بود که در محاصره نیروهای مسلمان قرار بگیرند. در نتیجه چندین روز زد و خورد، روحیهٔ سپاه صلیبی به شدت کم شده و آنان خود را در آستانهٔ نابودی و شکست میدیدند ولی با پیدایش سنان مقدس و افزایش روحیهای که ناشی از آن بود تصمیم گرفتند که از شهر خارج شده و مستقیم با سپاه کِربُغا روبرو گردند. در نبردی که در روز ۲۸ ژوئن ۱۰۹۸ روی داد، سپاه کِربُغا به شدت شکست خورده و صلیبیها پیروز شدند. پس از چند ماه کشمکش و مناقشه میان سران سپاه صلیبی، بوهموند توانست با تمهیداتی که به کار ببندد، بهعنوان نخستین شاهزاده انطاکیه تعیین گردد و دومین دولت صلیبی را در انطاکیه برپا نماید.
پیشزمینه
نخستین جنگصلیبی
پس از نبرد ملازگرد، سلجوقیان در سال ۱۰۷۱ م به اوج قدرت خود رسیدند اما با مرگ آلبارسلان و ملکشاه در سال ۱۰۹۲ م اوضاع رو به آشفتگی نهاد و ترکان سلجوقی درگیر جنگی داخلی شدند که منجر به تقسیم حکومت و امپراتوری سلجوقی شد.[۶][۷][۸] در این زمان عراق صحنه آشوبهایی بود که به وسیلهٔ اعراب و ترکها رهبری میشد. در این حال در شام، تُتُش[۹] در سال ۱۰۹۵ م درگذشت و پسرانش رضوان، حاکم حلب،[۱۰] و دُقاق، حاکم دمشق، پس از کوششهای فراوان بر اوضاع مسلط شدند. اورشلیم به حکومت اَرتُقیان انتقال یافت. طرابلس زیر سلطه شیعیان بنی عمار بود. فاطمیان مصر با استفاده از این آشفتگی به گسترش اراضی خویش در فلسطین پرداختند و اورشلیم را تسخیر کردند و موصل در زیر فرمان کِربُغا قرار داشت.[۱۱]
اَلکسیوس یکم، امپراتور بیزانس که نگران پیشروی سلجوقیان به سمت غرب تا نیقیه در پی شکست در نبرد ملازگرد بود، ماه مارس ۱۰۹۵ م فرستادگانی را به شورای پیاچِنزا فرستاد تا علیه ترکان از پاپ درخواست یاری نماید. پاپ اوربان دوم شاید به امید از بین رفتن جدایی چهلساله بین کلیسای ارتدوکس و کاتولیک و برقرار شدن دوبارهٔ وحدت دینی در سراسر اروپا، به این درخواست پاسخ مثبت داد.[۱۲] اَلکسیوس و اوربان پیش از این و در سال ۱۰۸۹ م تماسهای نزدیکی با یکدیگر برقرار کرده بودند و آشکارا در مورد موضوع یکپارچگی کلیسای مسیحی به گفتگو پرداخته بودند که نشانههای قابل توجهی از همکاری میان قسطنطنیه و رُم در سالهای پیش از آغاز جنگ صلیبی حساب میآید.[۱۳] ماه ژوئیهٔ ۱۰۹۵ م، پاپ به زادگاه خود در فرانسه رفت تا برای این اردوکشی نیرو جمعآوری کند. اوج سفر او در شورای کِلِرمونت و در ماه نوامبر رخ داد؛ جایی که او موعظهای شورانگیز برای تعداد زیادی شنونده از طبقهٔ اشراف و روحانیون ایراد کرد.[۱۴] جمعیت مشتاق حاضر پس از سخنرانی و در پاسخ به پاپ، فریاد دئوس وولت (خدا [این را] میخواهد) سردادند.[۱۵] پاپ تاریخ ۱۵ اوت ۱۰۹۶ م، مصادف با روز عروج مریم را برای عزیمت به سوی نخستین جنگ صلیبی قرار داد.[۱۶]
چهار سپاه اصلی از صلیبیها در زمان مشخص شده بهوسیلهٔ پاپ ماه اوت ۱۰۹۶ م، اروپا را ترک کردند. آنها مسیرهای مختلفی را به سوی قسطنطنیه برگزیدند و در بیرون از دیوارهای شهر و در میانه نوامبر ۱۰۹۶ تا آوریل ۱۰۹۷ م گرد همآمدند؛ اوگ ورماندو نخستین کسی بود که به آنجا رسید و پس از او گادفری، ریموند و بوهموند نیز از راه رسیدند.[۱۷]
سپاه صلیبیها در طول نیمه نخست سال ۱۰۹۷ م، به آسیای صغیر منتقل شد و الکسیوس نیز دو تن از فرماندهانش به نامهای مانوئل بوتومیتس و تاتِیسیوس را نیز برای یاری صلیبیها فرستاد. نخستین هدف لشکرکشی آنان نیقیه بود. نیقیه که در گذشته شهری مهم در قلمرو فرمانروایی امپراتوری بیزانس محسوب میشد، در آن هنگام بدل به پایتخت سلطنت سلجوقی روم و فرمانروایی قِلِج ارسلان یکم گشته بود. او که قدرت این سپاه تازهٔ صلیبی را دستکم گرفتهبود، در آن هنگام با رها کردن خانواده و خزانهاش در شهر، برای جنگ با دانشمندیان به آناتولی مرکزی لشکرکشی کردهبود.[۱۸]
در پی این رویداد و به محض ورود صلیبیها به پشت دیوارهای شهر، قسطنطنیه در محاصرهای نسبتاً طولانی قرار گرفت.[۱۹] در نهایت پادگان تُرکهای شهر روز ۱۸ ژوئن تسلیم شد[۲۰] و شهر به دست نیروهای بیزانسی افتاد. این رویداد عامل آغاز درگیریهای صلیبیها و امپراتوری بیزانس گردید. پرچمهای امپراتوری بیزانس بر دیوارها و برجهای شهر برافراشته و صلیبیها از غارت شهر و حتی ورود به آن، جز در دستههای کوچک و همراه با محافظ منع شدند. گرچه این اتفاق مطابق با سیاست سوگند وفاداری صلیبیها به الکسیوس و امپراتوری روی داد اما امپراتور با بخشش هدایای خوراکی به سپاه صلیبیها و نیز هدایایی گرانبها از گنجینهٔ قِلِج ارسلان به سران صلیبی، آنان را از خود خشنود کرد.[۲۱]
در پایان ماه ژوئن، صلیبیها از میان آناتولی به حرکتشان ادامه دادند. آنان توسط تعدادی از سربازان بیزانسی به فرماندهی تاتِیسیوس همراهی میشدند و همچنان به این امید دل بسته بودند که امپراتور الکسیوس، تمام سپاه بیزانس را در پی آنان خواهد فرستاد. صلیبیها سپاهشان را برای هدایت راحتتر به دو دسته تقسیم کردند؛ یک گروه به فرماندهی نورمنها و دیگری به فرماندهی فرانسویها.[۲۲] دو گروه از پیش تعیین کرده بودند که در دورلیوم به یکدیگر ملحق شوند اما روز 1 ژوئیه و در نزدیکی دورلیوم با سپاه ارسلان روبرو شدند و در نبردی که روی داد، توانستند نیروهای او را از میان بردارند.[۲۳][۲۴]
حرکت صلیبیها از میان آناتولی گریزناپذیر بود اما از آنجایی که ارسلان هر آنچه در پشت سر حرکت سپاهش قرار داشت را سوزانده و نابود کرده بود، این سفر بسیار سخت و طاقتفرسا مینمود. این رویداد در میانهٔ تابستان بود و در نتیجه تعداد زیادی از افراد و اسبهای صلیبیها که آب و غذای کمی بههمراه داشتند، جان باختند.[۲۵] مسیحیان محلی نیز در بین راه برخی مواقع به آنان غذا و پول، هدیه میکردند. صلیبیها هر زمانی که فرصتی بهدست میآوردند، دست به چپاول و غارت میزدند. هریک از فرماندهان، درگیری و بحث را پیرامون رهبری کل گروه شروع کردهبود، گرچه هیچیک از آنان از قدرت کافی برای این کار بهرهمند نبود و تنها آدهمار به عنوان رهبری معنوی سپاه به رسمیت شناخته شدهبود. پس از گذشتن از میان دروازههای کیلیکیه، بالدوین بوین بر سرزمین ارمنیها در پیرامون فرات متمرکز شد. او تصمیم گرفت ملکی را برای خود در سرزمین مقدس تصرف کند و در ابتدای سال ۱۰۹۸ م، او به عنوان جانشین توروس حاکم اِدسا برگزیده شد. توروس در میان رعایای ارمنی بهخاطر داشتن مذهب ارتدوکس یونانی محبوبیتی نداشت. پس از چندی توروس، در پی شورشی که احتمالاً با تحریک بالدوین روی داده بود، کشتهشد. در مارس ۱۰۹۸ م، بالدوین به عنوان حاکم جدید انتخاب شد و کنتنشین ادسا را به عنوان نخستین دولت صلیبی ایجاد نمود.[۲۶][۲۷]
وضعیت شهر
سلوکوس یکم، شهر انطاکیه را در سال ۳۰۰ پیش از میلاد و در ۱۲ مایلی دریای مدیترانه و در کنار رود اُرنتس[یادداشت ۱] بنیان گذاشته و نام پدرش[یادداشت ۲] را بر آن قرار داد. پس از مدتی این شهر در شمار مهمترین شهرهای آسیا قرار گرفت و بدل به سومین شهر بزرگ امپراتوری روم گردید. این شهر یکی از شهرهای مهم و مقدس برای مسیحیان محسوب میشد؛ این مکان نخستین جایی بود که لقب عیسوی بر پیروان عیسی اطلاق گشت و مکانی بود که در آن پطرس مقدس، نخستین اسقفنشین را ایجاد کرده و جایگاه و نهاد پاپ را بنیان نهاد. این شهر که در اثر زمینلرزههای متعدد و نیز جنگهای ایران و بیزانس رو به ویرانی نهاده بود، در هنگام استیلای اعراب اهمیت ویژهاش را در برابر حلب از دست داده بود. با تسخیر دوبارهٔ شهر بهدست امپراتوری بیزانس در قرن دهم این شهر توانست موقعیت مهم و راهبردی پیشینش را دوباره بدست آورد و بدل به بزرگترین دژ مرزی در سوریه گردد. مردم این شهر آمیختهای از یونانیها، ارمنیها، سریانیها، یهودیان و عربها بودند. سلیمان بن قُتَلمِش این شهر را در ۱۰۸۵ م به تسخیر خود درآورد و پس از مرگ او، در شمار ممالک تحت امر ملکشاه یکم، سلطان سلجوقیان بزرگ قرار گرفته و ملکشاه، یاغیسیان را به امارت انطاکیه برگزید که امارت او ده سال دوام یافت. یاغیسیان پس از مرگ ملکشاه، در ظاهر خود را مطیع فَخرِالمُلوک رضوان امیر حلب اعلام نمود ولی با استفاده از اختلاف افکنی میان دُقاق، امیر دمشق و کِربُغا، اتابک موصل که رقیبان رضوان محسوب میشدند، توانسته بود در امور خود خودمختاری و استقلال زیادی کسب کند. او در سال ۱۰۹۶ م و در طی نبردی ناموفق که از سوی دُقاق برای تصرف حلب صورت پذیرفته بود به رضوان خیانت نمود و از آن پس در شمار امیران دست نشانده دُقاق قرار گرفت.[۲۸][۲۹]
موقعیت به گونه ای بود که تسخیر آن برای پیشروی هر سپاهی به سوی جنوب و فلسطین لازم و حیاتی بود. بیشتر جمعیت شهر از مسیحیان سوری و یونانی و ارمنی تشکیل میشد ولی مسیحیان سوری پیوسته با دو گروه دیگر سر ناسازگاری داشتند ولی اعتماد بر ارمنیان و یونانیان کاری پیچیده بود. یاغی سیان با شنیدن خبر نزدیک شدن سپاه صلیبی نگران شده و دست به آزار و اذیت مسیحیان شهر زد. او ژان اکسیت، پاتریارک ارتدوکس انطاکیه را زندانی و شمار زیادی از مسیحیان را از شهر بیرون کرد و با شکستن حرمت کلیسای جامع پطرس مقدس، آنجا را به طویلهٔ اسبهایش بدل کرد.[۳۰]
شهر از پادگانی متشکل از پنج هزار سرباز نیرومند تشکیل میشد و توانایی انبار ذخایر غذایی فراوان و چاه های آب همیشگی در اختیار داشت و دیوارهای طولانی آن، محاصره کاملش را ناممکن میساخت. مسدود سازی رفت و آمد از سه دروازه ی سنت پل، سگ و دوک با قرار دادن شماری از نیروهای محاصره کننده ممکن بود ولی برای مسدود سازی دو دروازه ی سنت جرج و پل بارودار، لازم بود سپاه از رود اورنتش گذشته و دوازده کیلومتر از دیگر نیروها دور شوند و این زیاد شدن حلقه محاصره و فاصله افتادن میان آنان و سپاه اصلی به وسیله رود، محاصره کنندگان این دو دروازه را در خطر یورش پادگان شهر قرار میداد.[۳۱]
درخواست یاری
به محض نزدیک شدن صلیبیها، مردم مسیحیِ روستاهای اطراف که از آزار و اذیت یاغیسیان در امان نمانده بودند، شروع به کشتار پادگانهای ترک نمودند. یاغیسیان در پی تلاش برای یافتن متحدانی برآمد. فخرالملوک رضوان، امیر حلب که از وقایع و خیانت سال پیش او، کینه به دل داشت به درخواست او را نپذیرفت در نتیجه یاغیسیان پسرش، شمسالدوله را برای درخواست یاری به سوی دُقاق، امیر دمشق فرستاد. دُقاق برای نجات او سپاهی گردآورد و اتابکش، طغتکین ترکمان و جناحالدوله، حاکم حُمص را نیز برای پیوستن به این سپاه فراخواند. او پیکی نیز به سوی کِربُغا، اتابک موصل که بزرگترین و نیرومندترین امیر شمال بینالنهرین در آن هنگام بود، فرستاد. کِربُغا که همواره خیال دستیابی حلب را در سر داشت، فرصت پیش آمده را مناسب دید و دست به لشکرکشی برای یاری انطاکیه در برابر عیسویان زد و از فرمانروایان بغداد و ایران نیز درخواست پشتیبانی نمود که اجابت گردید. او میدانست با کنترل کردن انطاکیه، میتواند حلب را از دو طرف محاصره کرده و به آرزوی دیرین خود دست یابد. در همین هنگام یاغیسیان تمام نیروهایش را به داخل شهر فراخوانده و به جمع آوری آذوقهٔ کافی برای روزهای طولانی محاصره گام برداشت.[۳۲][۳۳]
نخستین محاصره
صلیبیها با رسیدن به شهر کوچک مراته که نخستین شهر از مناطق زیر فرمانروایی یاغیسیان بود، آن را به راحتی تصرف نمودند، زیرا پیش از رسیدن آنان، پادگان تُرکِ شهر فرار کرده بود.[۳۴] آنان همچنین ۱۰۰۰ سرباز را به فرماندهی رابرت، کنت فلاندرز به سوی شهر ارتاح فرستادند که پیشتر پادگانش بهوسیلهٔ مردمِ عیسوی کشتار و متواری شدهبودند.[۳۵] شهر ارتاح دارای استحکامات نظامی قدرتمندی بود و به سپر انطاکیه شهرت داشت و هیچ سپاهی بدون تسخیر این شهر نمیتوانست بر انطاکیه دست یابد. مردم ارمنی شهر به رابرت خوشامد گفته و او بدون هیچ مشکلی شهر را در اختیار گرفت.[۳۶]
آغاز محاصره
در بیستم اکتبر ۱۰۹۷ م، صلیبیها به پلی که به نام آهنین شناخته میشد و بر روی رود اُرنتس قرار داشت، رسیدند. این پل بر روی دوراهی مرعش–حلب و در ۱۲ کیلومتری شمال شهر انطاکیه قرار گرفتهبود و بهوسیلهٔ دیوارهایی مستحکم و دو برج در دو سوی پل از آن نگهبانی میگردید. سپاه صلیبیها به فرماندهی آدهمار، اسقف لپوی به سرعت به آن یورش بردند و پس از نبردی آن را تسخیر کردند و از آن گذشتند. در فردای آن روز بوهموند و سپس دیگر صلیبیها به پای دیوارهای شهر رسیده و آن را در محاصره گرفتند.[۳۷]
دیوارهای مستحکم و استوار شهر بهوسیلهٔ امپراتور ژوستینین بنا شده بود و تنها یک قرن پیش از این رویداد بهوسیلهٔ دولت بیزانس به خوبی مرمت گردیده و تمام شهر را دربرمیگرفت و بهوسیلهٔ چهارصد برج بر تمام اطراف شهر اشراف داشت و نقطهای از تیررسشان پنهان نبود. وسعت شهر درون دیوارها به قدری زیاد بود که میتوانست آب و آذوقهٔ مورد نیازش را از باغات شهر تأمین نماید. اگرچه محاصره کامل شهر بهعلت وجود کوهستان در قسمت بزرگی از دیوار شرقی شهر که باعث میشد سپاهی نتواند در آن نواحی اردو بزند، تقریباً غیرممکن بود.[۳۸][۳۹]
ترکان که خود با استفاده از خیانت توانسته بودند در سال ۱۰۸۵ م بر شهر دست پیدا کنند، این موضوع را مهمترین تهدید خود میدانستند. یاغیسیان نفرات کافی را برای سربازگذاریِ تمام دیوارهای شهر در اختیار نداشت و در همان حال صلیبیها نیز نتوانسته بودند به علت کمبود نفرات، شهر را کاملاً در محاصره بگیرند. ازاینرو او تصمیم گرفت تا هنگام رسیدن نیروهای کمکی از درگیری با صلیبیها خودداری کند تا بتواند تا جای ممکن، جان سربازانش را حفظ نماید[۴۰] و در نتیجه پس از رسیدن صلیبیها به اطراف شهر تا دو هفته از هرگونه درگیری با آنها دوری کردند.[۴۱][۴۲]
صلیبیها پس از رسیدن به شهر، در کنار دیوارهای شمالی شهر اردو زده و کنترل ورود و خروج به چندین دروازهٔ شهر را نیز به کنترل درآوردند. بوهموند، مقابل دروازهٔ سنتپُل را گرفته، ریموند، بابالکلب را و گادفری نیز در مقابل دروازهٔ دوک موضع گرفت و دو دروازهٔ پل بارودار و سنت ژرژ را نیز موقتاً رها کردند.[۴۳][۴۴] دروازهٔ آهنین در گذرگاه کوهستانی شرق شهر نیز در دسترس نبود، این دروازه بر کورهراهی کوهستانی واقع شدهبود و درست در نزدیکی ارگ شهر قرار داشت. ارگ شهر در ارتفاع سیصد متری از سطح شهر قرار گرفته بود.[۴۵] آنان همچنین به سرعت با ساخت پلی قایقی از رود عبور کرده و کنترل راه انطاکیه به اِسکَندَرون و بندر سنت سیمون را نیز به تصرف درآوردند. تصرف بندر سنت سیمون توانایی برقراری ارتباط و فرستادن نامه به اروپا را فراهم نمود و همچنین مسیر دریایی برای تأمین تجهیزات پشتیبانی و نیروهای کمکی در اختیارشان قرار داد. اهمیت سفر دریایی از آنجا بود که در حالی که پیمودن مسیر زمینی از اروپا تا انطاکیه ماهها زمان نیاز داشت، سفر دریایی در مدت زمان تنها دو هفته امکانپذیر بود.[۴۶][۴۷][۴۸]
۱۰۷۱ میلادی | شکست امپراتوری در ملازگرد | |
۱۰۷۱-۱۰۸۵ | تسخیر شام و فلسطین بوسیلهٔ سلجوقیان | |
۱۰۸۵-۱۰۹۵ | کشتار ۳۰۰۰ زائر عیسوی و تبدیل کلیساها به اصطبل | |
۱ مارس ۱۰۹۵ | شورای پیاچنزا | |
۱۰۹۵ نوامبر ۲۷ | شورای کلرمونت | |
۱۰۹۵-بهار ۱۰۹۶ | آغاز جنگ عوامالناس | |
اوت ۱۰۹۶ | گذر عوامالناس از بسفر | |
۲۱ اکتبر ۱۰۹۶ | نابودی سپاه عوام بدست تُرکان | |
نوامبر ۱۰۹۶-آوریل ۱۰۹۷ | گرد آمدن سپاه صلیبی در قسطنطنیه | |
۱۴ مه-۱۹ ژوئن ۱۰۹۷ | محاصره نیقیه | |
۱ ژوئیه ۱۰۹۷ | نبرد دورلیوم | |
اکتبر ۱۰۹۷ | تسخیر شهر ارتاح | |
۲۰اکتبر ۱۰۹۷ | تسخیر پل آهنین | |
۲۱اکتبر ۱۰۹۷ | آغاز محاصره انطاکیه | |
۱۷ نوامبر | رسیدن ۱۳ کشتی جنوآیی و تسخیر بندر سنت سیمون | |
۱۷نوامبر | به کمین انداختن پادگان دژ حارم | |
۱۷نوامبر | ساخت برج مالرگارد | |
اواخر دسامبر | تسخیر بندر لاذقیه | |
۳۱دسامبر | نبرد صلیبیون و دقاق در نزدیکی شیزر | |
ابتدای فوریه ۱۰۹۸ | بازگشت فرستاده امپراتور به قسطنطنیه | |
۸فوریه ۱۰۹۸ | ورود سفیران خلافت فاطمی | |
۹فوریه ۱۰۹۸ | نبرد صلیبیها و رضوان و تسخیر دژ حارم | |
۴مارس ۱۰۹۸ | ورود ناوگان انگلیسی به سنت سیمون | |
۱۴ مارس | ساخت برج لامحمری | |
آوریل | ساخت دژ تانکرد | |
اواخر مه | حرکت سپاه کربغا از ادسا بهسوی انطاکیه | |
۲ ژوئن | فرار استفان، کنت بلوآ و عدهای به اسنکدرون | |
۲ژوئن | خیانت نگهبان برج دوخواهر | |
۳ژوئن | تسخیر شهر و کشتار مسلمانان | |
۷ژوئن | محاصره شهر توسط کربغا | |
۱۵ژوئن | پیدایش سنان مقدس | |
۲۸ژوئن | شکست دادن کربغا در بیرون از شهر |
صلیبیها که انتظار ورود تانکرد از سوی اسکندرون را میکشیدند، به امید اینکه سپاهیان امپراتور الکسیوس بههمراه جنگافزارهای محاصره نیز همراه او باشند و همچنین رسیدن اخباری مبنی بر حرکت ناوگانی جِنُوایی به سوی انطاکیه و نیز با در نظر گرفتن وضعیت و خستگی سپاهشان، تصمیم گرفتند تا از حملهٔ مستقیم و بیدرنگ به شهر چشمپوشی کرده و شهر را محاصرهای طولانی مدت نمایند. این درنگِ صلیبیها در حملهٔ مستقیم به شهر باعث قوت قلب و روحیه گرفتن یاغیسیان گردید که از قدرت و حملهٔ صلیبیها بسیار بیمناک بود. در میان سران صلیبی، بوهموند نیز در اندیشهٔ به چنگ آوردن فرمانروایی انطاکیه برای خود بود. او که اخباری از خیانتورزیهای شرقیان شنیده بود، امیدوار بود که با استفاده از این نیرنگ، بتواند به آرزوهای خود دست یابد.[۴۹][۵۰]
بوهموند توانست کسانی را در میان فراریان و تبعیدیان شهر بیابد تا بتوانند با استفاده از دوستان آنان از اخبار درون شهر آگاه گردد؛ هرچند این خبرچینی دوطرفه بود و مسیحیانی که به حسن نیت و سلطهٔ صلیبیها بدگمان بودند یاغیسیان را از آنچه در اردوی صلیبی میگذشت، آگاه میکردند. در همین حال بود که او دریافت صلیبیها در حمله به شهر تردید دارند و در میان سران صلیبی برای حمله به شهر اختلاف رأی وجود دارد بنابراین او مصمم شد تا خود آغازگر تاخت و تاز بر اردوگاه صلیبیها گردد. افرادِ او گهگاه از دروازههای غربی شهر به بیرون رخنه میکردند و سربازانی صلیبی که در پی یافتن غذا از اردوی خود جدا شدهبودند را قلع و قمع میکردند.[۵۱] او همچنین پادگان دژ حارم در آن سوی پل آهنین را برانگیخت تا حملههایی را از پشت بر اردوی صلیبیها ترتیب دهند. در همین میان خبر رسید که پسرش شمسالدوله مأموریتش در دمشق را با موفقیت به پایان رسانده و سپاهی از سوی دمشق برای کمک به او حرکت کردهاست.[۵۲]
با نزدیک شدن به زمستان روحیهٔ صلیبیها نیز رو به کاهش مینهاد. در ۱۷ نوامبر که سیزده کشتی جنوایی به بندر سنت سیمون رسیده و با کمکشان این بندر به تصرف صلیبیها درآمد و در نتیجه ارتباط دریایی صلیبیها با زادگاهشان برقرار گشت. با تمام این پیروزیها، صلیبیها برای تهیهٔ آذوقه در فشار قرار گرفتهبودند.[۵۳][۵۴] در همین هنگام سربازانی که به جستجوی غذا میرفتند و تا دیرهنگام بازنمیگشتند در دام سربازان ترکی میافتادند که از شهر به بیرون رخنه کرده و در کوهستان کمین کردهبودند. برای مقابله با این تهدید سران صلیبی تصمیم به ساخت برجی مستحکم به نام مالرگارد بر روی آن تپه گرفتند و با سربازگذاری در آن برج، این حملات را بیاثر نمودند؛[۵۵][۵۶] همچنین بخشی از سپاه صلیبیها به فرماندهی بوهموند، توانستند نیروهای پادگان دژ حارم را به کمین انداخته و در بیرون از دژ تماماً منهدم نمایند و این خطر را نیز از میان بردارند.[۵۷][۵۸]
در همین هنگام پادگان شهر، عدهای از مسیحیان و یونانیان شهر را به قتل رسانده و سرهایشان را با منجنیق به میان سپاه صلیبی پرتاب کردند و موجب ترس صلیبیها گردیدند. آنها همچنین پاتریارک انطاکیه را بهطور وارونه از باروهای بیرونی شهر میآویخته و در برابر دیدگان صلیبیها، با ترکههای آهنی شکنجه مینمودند.[۵۹]
زمستان
در اواخر دسامبر صلیبیون توانستند بر بندر لاذقیه در ۶۰ کیلومتری جنوب انطاکیه دست یابند و دسترسی خود به قبرس را آسانتر نمایند. اگرچه این بندر بههمراه بندر سنت سیمون کمک بزرگتری برای تهیه تدارکات بود اما قابلیت اتکای همیشگی بر آنها در روزهای زمستان، هنوز فراهم نگشته بود.[۶۰]
تقریباً در روزهای نزدیک به کریسمس ذخیرهٔ آذوقهٔ صلیبیها در حال تمام شدن بود و در روستاهای اطراف شهر نیز دیگر چیزی یافت نمیشد. در حالی که گادفری در بستر بیماری افتاده بود، در جلسهٔ سران سپاه تصمیم بر آن شد تا بوهموند و رابرت، کنت فلاندرز فرماندهی سپاهی را بر عهده گیرند و به سوی شهر حماه حرکت و هرآنچه یافتند غارت نمایند. فرماندهی محاصره نیز در نبود این دو، برعهدهٔ ریموند و آدهمار قرار گرفت. سپاه بوهموند در ۲۸ دسامبر بههمراه ۴۰۰ شوالیه و تعداد زیادی پیادهنظام[۶۱] حرکتش را آغاز کرد. یاغیسیان که از حرکت دستهای از سپاه صلیبیها اطلاع یافته بود خود را آمادهٔ حمله به اردوگاه صلیبیها نمود و پس از اطمینان از دور شدن کافی آنان در شب ۲۹ دسامبر با همهٔ نیروهایش از پل گذر کرد و بر اردوگاه صلیبیها در شمال رود یورش برد. این حملهٔ ناگهانی، صلیبیها را غافلگیر نمود اما ریموند با هوشیاری به سرعت عدهای از سواران را به خط کرد و در تاریکی شب بر صف ترکان یورش برد و ترکان به سوی پل شهر گریختند و سواران ریموند نیز دست به تعقیب آنان زدند. سرعت سواران ریموند به قدری بود که توانستند پیش از بسته شدن دروازهها خودشان را به آن سوی پل برسانند که ناگهان اسبی که سوارش را از دست داده بود به سوی دسته ریموند تاخت و صفوف سواران را برهم ریخت. سواران وحشت زده به سوی اردوگاه گریختند و این بار ترکان دست به تعقیب آنان زدند. صلیبیها در مقابل اردوگاه به سرعت دوباره به صف شده و خود را آمادهٔ نبرد کردند اما ترکان نیز به شهر بازگشتند. تلفات از دو طرف، مخصوصاً صلیبیها که در وضعیت وخیمی قرار داشتند، بسیار زیاد بود. پرچمدار اسقف آدهمار نیز در میان کشتهشدگان بود و پرچم اسقف به دست مسلمانان افتاد.[۶۲][۶۳][۶۴] افتادن پرچم به دست مسلمانان در نگاه سپاه صلیبی بهنوعی شکست محسوب میشد و باعث کاهش روحیه آنان گردید.[۶۵]
در سوی دیگر، سپاه صلیبیها به فرماندهی بوهموند در حال پیشروی به سوی جنوب بود و از رویدادهای انطاکیه و همچنین از خطری که به آن نزدیک میگشت، بیخبر بود. در میانهٔ ماه دسامبر دقاق، امیر دمشق پس از دو ماه تأخیر به درخواست کمک یاغیسیان پاسخ گفت و با سپاه بزرگی، همراه با طغتکین، اتابکش و شمس الدوله، دمشق را ترک کردهبود و در راهْ امیر حمص نیز به آنان پیوستهبود. در ۳۰ دسامبر نیروی متحد مسلمانان به شیزر رسیده و با اطلاع از وجود سپاه صلیبیها در همان حوالی با سرعت به سوی آنان تاختند. در صبحگاه ۳۱ دسامبر، صلیبیها از حملهٔ سپاه مسلمانان غافلگیر شدند.[۶۶][۶۷] رابرت و سربازانش که جلوتر از بوهموند در حرکت بودند مورد یورش مسلمانان قرار گرفته اما بوهموند اندکی درنگ کرد تا هنگامی که مسلمانان از پیروزی خود اطمینان مییابند، بر سر آنان بتازد. با حملهٔ متقابل بوهموند به مسلمانان، رابرت رهایی پیدا کرد و سپاه مسلمانان با دادن تلفات بسیار زیاد، مجبور گردید تا به سوی حما عقبنشینی کند. سپاه صلیبیها که در حقیقت با مأموریت جمعآوری آذوقه به راه افتاده بود و ظاهراً توانسته بود در برابر مسلمانان پیروز گردد، به علت شرایط وخیم سپاه و تلفات بسیار و در حالی که تمام آذوقهٔ گردآوری شده را در هنگام نبرد از دست داده بودند، مجبور گردید پس از غارتِ چند دهکده کوچک و بدون به انجام رساندن مأموریتش به انطاکیه بازگردد.[۶۸][۶۹]
سپاه بوهموند پس از بازگشت، با وضعیت وخیم دیگر صلیبیون در اردوگاه روبهرو شد. در فردای روز نبرد 29 دسامبر، زلزلهای بسیار بزرگ به وقوع پیوست که حتی در ادسا نیز احساس شد و با به سردی گراییدن هوا و شروع بارانهایی سیلآسا، وضعیت اردوگاه صلیبیها بیش از پیش دچار وخامت شده بود. گرسنگی در میان سپاه با رسیدن سپاه بوهموند شدت پیدا کرد و به اعتقاد استفان، کنت بلوآ، این بلایا که برخلاف شنیده هایش از آفتاب سوزان سوریه بود را ناشی از ناخشنودی خداوند و گناهانشان میدانست و اسقف آدهمار نیز برای بخشایش گناهان، صلیبیون گرسنه را به سه روز روزه دعوت میکرد. جستجوی خواربار حتی تا نواحی دوردستِ کوهستان توروس که در کنترل شاهزادگان روبنی بود، کشیده شد و آنان وعده به کمک برای تامین آذوقه دادند همچنین شماری از راهبان ارمنی ساکن کوهستان آمانوس نیز مقادیری آذوقه برای آنان ارسال کردند، اما با این وجود این مقدار از آذوقه، نیاز اردوگاه را برآورده نمیکرد. از سوی دیگر اردوگاه صلیبیها به هدفی برای سودجویی عیسویان ارمنی و شامی مناطق اطراف انطاکیه بدل شد و آنان مواد خوراکی را با قیمتهایی بسیار سنگین[یادداشت ۳] که پرداختش تنها از عهدهٔ صلیبیون ثروتمند ساخته بود، را به آنان میفروختند. در نتیجهٔ این قحطی از هر هفت نفر، یکی به کام مرگ کشیده شد و از تمام اسبهای اردوگاه، تنها هفتصد اسب برای صلیبیها باقیماند. وقایع اواخر دسامبر باعث شد تا سران صلیبی، روشهای نظامیشان را مورد ارزیابی دوباره قرار دهند.[۷۰][۷۱]
پس از گشوده شدن مسیر قبرس، آدهمار بنابر توصیه های پاپ با بزرگان کلیسای ارتدوکس در شرق همانند شمعون ارتباط برقرار کرد. شمعون، پاتریارک اورشلیم که پس از مرگ ارتق و ناامنی اورشلیم در قبرس اقامت گزیدهبود، پیش از این، در ماه اکتبر با همکاری با آدهمار، گزارش های او را به کلیسای غرب فرستاده بود. او با آگاهی از وضعیت صلیبیها هرچیز خوردنی و نوشیدنی که مییافت، مرتباً از قبرس برای صلیبیها ارسال میکرد ولی این میزان از خوراکیها نیز کفاف خوراک مورد نیاز سپاه را نمیداد. از همین روی رفتهرفته شماری از سربازان شروع به تَرک اردوگاه صلیبی به سوی سرزمینهای ثروتمندتر و حتی زادگاه خود نمودند. جدای از سربازان دون پایه، پیتر زاهد بههمراه ویلیام نجار نیز در یکی از روزهای ماه ژانویه گریختند ولی توسط تانکرد دستگیر شده و به اردوگاه آوردهشدند. اشتباه پیتر به سکوتی مصلحتی بخشوده شد ولی ویلیام مورد تنبیه بوهموند قرار گرفت.[۷۲] اسقف آدهمار با مشاهده این شرایط اسفبار و با کسب موافقت پاتریارک اورشلیم که در آن زمان رهبری تمام اسقفهای یونانی و لاتینی شرق را بر عهده داشت، نامهای به نام او و خطاب به همهٔ عیسویان باختر نگارش کرد و از آنان مدد خواست و در مقابل کسانی که از درخواست او سرباز زده و به سوگند جهادشان عمل نکنند را خارج از دین و مطرود قلمداد نمود.[۷۳][۷۴]
بهار
در ابتدای ماه فوریه، فرستادهٔ امپراتور، تاتِیسیوس، که همراه با عدهای از لشکریان بیزانسی، راهنمایان و کارشناسان قلعهگشایی، صلیبیها را از نیقیه تا انطاکیه همراهی نموده بود و همچنین روابط خوبی نیز با سران سپاه صلیبی برقرار نمودهبود به ناگاه اردوگاه را ترک کرد و در بندر سنت سیمون سوار بر کشتی شده و رهسپار قبرس گردید. پیشتر نظریات و طرحهای او برای محاصرهٔ دژهای اطراف انطاکیه از سوی سران صلیبی نادیده گرفته شده بود و او دلیل تَرکَش را تأمین خوارُبار مورد نیز برای سپاه اعلام کرد و برای اطمینان دادن به صلیبیها برای بازگشتش، شمار زیادی از همراهانش را در انطاکیه باقی گذارد. او بعدها در قسطنطنیه به امپراتور گفت که صلیبیهای — که گمان میگردند امپراتور یکی از عوامل تشویق ترکان برای انجام حملات فزاینده به صلیبیها است — در پی قتل او بوده و بوهموند او را از وجود این توطئه آگاه گردانیده بود.[۷۵] بلافاصله پس از اینکه تاتِیسیوس اردوگاه را ترک کرد بوهموند و یارانش شایعهای ایجاد کردند که تاتِیسیوس از بیم جانش یا با انگیزهٔ خیانت فرار نمودهاست و در مقابل، تعهد پیشین صلیبیها و سوگندشان به امپراتور از اعتبار خارج است و بهطور خلاصه دیگر نیازی نیست تا پس از تسخیر انطاکیه آن را به امپراتور واگذار نمایند.[۷۶]
پس از شکست دقاق، یاغیسیان به درخواست کمک از سَرورِ پیشینش، فخرالملوک رضوان، امیر حلب پرداخت.[۷۷] رضوان که از پیشروی صلیبیها تا نزدیکیهای مرزهای قلمروی خود بیمناک بود و از کمک نکردن به یاغیسیان در ابتدای این جنگ پشیمان شدهبود تصمیم گرفت به یاری به انطاکیه بشتابد. او برای این کار عموزادهاش، سُکمان اَرتُقی و پدرزنش، امیر حما را نیز برای یاری خود فراخواند. در اوایل فوریه، نیروی متحد ۱۲ هزار نفری[۷۸] رضوان و امیر حما و سُکمان دژ حارم را به تسخیر خود درآورده و برای یورش به اردوگاه صلیبیها آماده شدند. تصمیم سران صلیبی در جلسهای که برگزار کردهبودند بر آن شد تا بوهموند، استفان، کنت بلوآ و رابرت فلاندرز فرماندهی سواران را بر عهده گرفته و دشمن را غافلگیر و بر سرشان بتازند. در این بین فرماندهی ارشد بر دوش بوهموند قرار داده شد. سواران در ۸ فوریه بههمراه ۷۰۰ سوار و با تاریک شدن هوا از روی پل قایقی عبور و به سوی پل آهنین و برای رویارویی در نبردی نابرابر به حرکت درآمده و در میان دریاچه و رودخانه موضع گرفتند. در سحرگاهان با پدیدار شدن سپاه مسلمانان، دستهای از سواران به آنان یورش برده و با عقبنشینی، آنان را به میدان نبرد مورد نظرشان کشاندند. موقعیت محل استقرار سواران بوهموند در میان دریاچه و رودخانه به او این برتری را میداد که ترکان نتوانند از زیاد بودن تعدادشان سودی برده و سپاه کوچک او را دور زده و محاصره کنند. با شروع نبرد همهٔ سواران مجهز بوهموند به صفوف سواران سبک اسلحهٔ رضوان یورش بردند. با گریختن سواران رضوان از میدان نبرد، صفوف منظم سپاه رضوان درهم ریخت و همگی بهسوی حلب گریختند و حتی پادگاه دژ حارم نیز دژ را رها کردند و به فراریان پیوستند و در نتیجه تعداد زیادی اسب و آذوقه به دست صلیبیها افتاد.[۷۹] در همان هنگام یاغیسیان از فرصت ایجادشده و در نبود سوارهنظام صلیبی با تمام نیروی خود بر اردوگاه صلیبیها یورش بردهبود. در بعد از ظهر آن روز، سواران بوهموند به اردوگاه رسیدند و سپاه صلیبی را در آستانهٔ شکست یافتند. یاغیسیان که با دیدن سواران از شکست نیروهای رضوان آگاه شدهبود بدون درنگ تمام نیروهایش را به درون شهر بازگرداند.[۸۰][۸۱]
سرمای سخت و جانکاه و کمبود مواد غذایی چنان شرایطی را بر سپاه وارد آورده بود که بسیاری جان باختند و از سپاه صد هزارنفری صلیبی که اروپا را ترک کرده بود، تنها ۳۰ هزار نفر باقی مانده بودند.[۸۲]
ادگار آتلینگ مدعی تاج و تخت انگلستان که از آنجا تبعید گشتهبود، در قسطنطنیه به فرمان امپراتور و همراه با ابزارآلات قلعهگیری و چندین کارشناس نظامی به ناوگان زائران جنوایی پیوست و به سوی انطاکیه حرکت کرده بود. این ناوگان از سربازان انگلیسی و به فرماندهی ادگار در ۴ مارس به بندر سنت سیمون وارد شد. با رسیدن این خبر به اردوگاه صلیبیها، بوهموند و ریموند بههمراه ۶۰ شوالیه و ۵۰۰ پیادهنظام به سوی سنت سیمون به حرکت درآمدند[۸۳] تا کارشناسان و ابزارآلات را به اردوگاه منتقل و در صورت امکان از مردان همراه ناوگان نیز سربازانی فراهم نمایند. آنان در ششم[۸۴] یا ۷ مارس[۸۵] و هنگام بازگشت به اردوگاه در کمین ترکانی که از شهر خارج شدهبودند افتاده و در این درگیری، عدهای از سربازان، بارهاشان را رها کردند و به سوی اردوگاه فراری شدند و با رسیدن به اردوگاه، شایعهٔ مرگ بوهموند و ریموند را ایجاد کردند. گادفری به سرعت سربازانش را آماده کرد تا بهسوی نیروهای شکستخورده به حرکت درآید و تجهیزاتی که به دست ترکان افتاده بود را بازپسگیرد که با دستهای دیگر از سربازان یاغیسیان که از شهر خارج شده بودند درگیر شدند. هدف این دسته از سربازان ترک فراهم کردن فرصت کافی برای انتقال غنائم به شهر بود. در همین هنگام که نبردی سخت در بین گادفری و سربازان ترک جریان داشت، بوهموند و ریموند و بازماندگان سپاهشان به اردوگاه رسیدند و باعث شکست نیروهای امدادی ترک شدند.[۸۶] پس از آن سران صلیبی نیروهاشان را گردآورده و بر سربازان ترکِ حملکنندهٔ غنائم یورش بردند و پیش از آنکه از پل شهر عبور کنند تا آخرین نفرشان را کشته و تمامی مصالح و تجهیزات را دوباره به تصرف خود درآوردند. در این نبرد ۱۵۰۰ تن از نیروهای یاغیسیان بههمراه ۹ تن از امیران ترک یا بهوسیلهٔ صلیبیها کشته یا در هنگام عبور از رودخانه جان باختند. صلیبیها نیز نزدیک به ۱۰۰۰ نفر تلفات متحمل شدند.[۸۷][۸۸]
در پی این پیروزی، صلیبیها توانستند با استفاده از مصالح و کارگران از راه رسیده برجی در روبهروی پل بارودار و در کنار مسجد گورستان مسلمانان بسازند و محاصرهٔ شهر را تکمیل کنند. ساختمان این برج که به نام همان مسجد یعنی لامحمری معروف شد در ۱۴ مارس پایان یافت.[۸۹] در نخستین هفتهٔ آوریل تصمیم صلیبیها برای مسدودسازی رفتوآمد از دروازهٔ سنت ژرژ نیز بر آن شد تا در بالای کوه مشرف به آن دروازه، دژی ساخته بسازند.[۹۰] ساخت این دژ که به دژ تانکرد معروف گشت در ماه آوریل به پایان رسید. محاصرهٔ سخت شهر عمدهٔ عبور و مرور ترکان به خارج از شهر را قطع کرد و مردم شهر را در تنگنای گرسنگی قرار داد. از سوی دیگر با فرارسیدن بهار و بهبودی آبوهوا شرایط برای صلیبیها رو به بهبودی گذاشت. صلیبیها توانستند بدون مزاحمتهای پیشین ترکان و به راحتی از مراتع سرسبز اطراف، آذوقهٔ مورد نیاز چهارپایان را تهیه کنند؛ و از طرفی با محاصره کامل شهر بازرگانانی که تا پیش از این، به شهر آذوقههای مورد نیاز را به قیمتهای بالایی میفروختند حاضر به معامله با صلیبیها شدند. این وضع و پیروزیهای ناشی از غارت کاروانهایی که از شام به انطاکیه در حرکت بودند باعث افزایش روحیهٔ سربازان صلیبی گردید.[۹۱]
سفیر خلافت فاطمی
در ۸ فوریه سال ۱۰۹۸ م سفیران افضل شاهنشاه، صدراعظم خلیفهٔ فاطمی مصر به اردوگاه صلیبیها وارد شدند. افضل که سپاهیان صلیبی را همانند مزدوران امپراتور میپنداشت، اطمینان داشت که صلیبیها که با مشکلات و تهدیدات زیادی روبهرو بودند، پیشنهادش را به گرمی خواهند پذیرفت. او پیشنهاد تقسیم قلمروی سلجوقیان در شام را به صلیبیها ارائه نمود. در این پیشنهاد شمال شام سهم صلیبیها و فلسطین به تسخیر فاطمیان درمیآمد. صلیبیها سفیران را پذیرفتند ولی مذاکراتشان با آنان به سرانجامی نرسید و عاقبت سفیران فاطمی پس از یک ماه همراه با هدایایی که از پیروزی ۶ مارس بهدست آمدهبود، به مصر بازگشتند. درسی که این گفتگوها برای صلیبیها همراه داشت این بود که به آسانی میتوان از امیران و حاکمان اسلامی ضد یکدیگر استفاده کرده و از اختلافاتشان سود بُرد.[۹۲][۹۳]
تسخیر شهر
در روزهای آغازین ماه مه خبر حرکت کِربُغا از موصل به اردوگاه صلیبیها رسید.[۹۴] صلیبیها با آگاهی از این اخبار با کنار گذاشتن تعصباتشان و درسی که از ماجرای سفیران فاطمی گرفته بودند، با دقاق، امیر دمشق وارد مذاکره شده و از او درخواست نمودند تا در مقابل عدم تعرض به قلمرواش در جنگ پیشرو اعلان بیطرفی کند ولی او که از موضع عدم دخالت برادر و رقیبش رضوان امیر حلب آگاه شدهبود به این مذاکرات روی خوش نشان نداد.[۹۵] کِربُغا شش ماه را صرف تلاشهای دیپلماتیک و گردآوری سپاهیانی از مناطق مختلف نمود.[۹۶] او علاوه بر سربازان خود، سپاهیانی از امیران سلجوقی ایران، بغداد و امیر ارتقی گردآورده بود و دقاق و امیر حمص نیز در دمشق در انتظار پیوستن به سپاه او بود. تنها رضوان، امیر حلب حاضر نشد تا استقلالش را به خطر انداخته و با او همراه گردد. سپاهیان او نه از سر وظیفهٔ مذهبی برای نبرد با عیسویان، بلکه بیشتر بخاطر ترسی که از کربغا در دل داشتند حاضر شدهبودند تا وی را همراهی نمایند. از طرفی پادگان یاغیسیان نیز همچنان در دفاع از شهر سخت پایداری میکردند. صلیبیها که میدانستند اگر نتوانند تا رسیدن سپاه کربغا، شهر را به تصرف درآورند، میان نیروهای تازهنفس او و پادگان شهر نابود میشوند سخت بیمناک و نگران شدند. صلیبیها پیکی را بهسوی الکسیوس که در آناتولی در حال نبرد بود فرستادند و از او درخواست یاری نمودند. بوهموند که میدانست با رسیدن امپراتور و پیروزی، انطاکیه به تصرف او درخواهد آمد و آرزوهایش را در خطر میدید در مخالفت درآمد ولی سرانجام در بین آدهمار و ریموند و بوهموند قرار بر آن شد تا اگر سپاه امپراتور به یاری آنان نیامد و نخستین کسانی که به شهر راه مییافتند نیروهای بوهموند بودند، انطاکیه به تصرف او دربیاید.[۹۷][۹۸]
کربغا که قصد نداشت نیرویی از صلیبیها و تهدیدی برای سپاهش را در پشت سرش باقی گذارد به سوی ادسا شتافت. او از میزان نیروهای بالدیون در ادسا آگاهی نداشت. بالدوین که نیروی کافی برای حمله به کربغا را نداشت در قلعهٔ مستحکم ادسا که به آسانی قابل گشایش نبود، مستقر شد. کربغا سه هفتهٔ تمام را در ادسا و نبردهایی بینتیجه تلف نمود و این فرصت کافی را برای صلیبیها در انطاکیه مهیا نمود.[۹۹]
در تمام این سه هفته بوهموند تمام تلاشش را بهکار بست و با یکی از امیران پادگان شهر به نام فیروز رابطهای محرمانه و در خفا برقرار ساخته بود. فیروز که یکی از ارمنیهای تازه مسلمانشده بود توانسته بود در حکومت یاغیسیان به مقامی دست یابد. او رابطه با همکیشان پیشینش را قطع نکرده بود و به وسیلهٔ ارمنیان توانسته بود با بوهموند ارتباط برقرار نماید و حاضر به فروش شهر شود. بوهموند که این رویداد را از دیگران مخفی نگه داشته بود یکسره خطر سپاه کربغا را به سپاهیان یادآوری مینمود. سرانجام در اواخر ماه مه کربغا محاصرهٔ ادسا را رها کرد به سوی انطاکیه شتافت. با هرچه نزدیکتر شدن سپاه او، ترس و وحشتی بزرگتر در دل صلیبیها ایجاد میشد. تعداد فراریان روز به روز افزایش مییافت و ۲ ژوئن تعداد زیادی از سپاهیان شمال فرانسه به فرماندهی استفان بلوا بهسوی اسکندرون گریختند. رفتن استفان از اردوگاه که بیش از همهٔ سرداران به ستایش از امپراتور میپرداخت بیشترین سود را برای عملی شدن رویاهای بوهموند رساند.[۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] درست در همان روز فیروز پسر خود را به سوی اردوی بوهموند فرستاد و اعلام کرد تا آمادهٔ خیانت به شهر است. او فرماندهی برج دوخواهر و دیوارهای نزدیک اطرافش را در اختیار داشت. این برج در روبروی دژ تانکرد واقع شده بود. او به بوهموند پیشنهاد داده بود تا در شب هنگام سپاهیان صلیبی اردوگاه را به سوی خاور ترک کرده و چنان وانمود نمایند که در حال حرکت به سوی کربغا هستند و سپس در نیمهٔ شب به کنار دیوارها رفته و با نردبان خود را به بالای باروی شهر برسانند. او در مقابل پذیرش این پیشنهاد از سوی بوهموند پسر خود را به عنوان گروگان به اردوگاه صلیبیها فرستاد.[۱۰۳][۱۰۴]
با رو به تاریکی نهادن روز، بوهموند در اردوگاه ندای حرکت برای غارت آبادیهای مسلمانان را داد و سپس سران صلیبی را به خیمهٔ خود آورده و رازش را با آنان در میان گذاشت و به آنان اطمینان داد که در همان شب انطاکیه سقوط خواهد نمود. با غروب آفتاب تمامی سپاه صلیبیها به سوی خاور به حرکت درآمدند. ترکان که این حرکت صلیبیها را دیدند، خیالی آسوده یافتند که شبی آرام را پشت سرخواهند گذاشت. در نیمههای شب به سپاه صلیبیها فرمان بازگشت به سوی دیوارهای غربی شهر داده شد. نیروهای بوهموند درست اندکی پیش از سپیدهدم به مقابل برج دوخواهر رسیدند و نردبانی کنار برج نهاده و ۶۰ تن از شوالیهها به فرماندهی فولک چارترس خود را به اتاقی که فیروز در آن انتظارشان را میکشید، رساندند. شوالیهها از برج دوخواهر توانستند دو برج دیگر را که در کنترل فیروز قرار داشت به کنترل خود درآورده تا سپاهیان نردبانهاشان را در کنار دیوار قرار دهند. در همین میان بوهموند نیز از نردبان به بالای دیوار رفت.[۱۰۵] در همین هنگام گروهی از سربازان مشغول غافلگیر کردن نگهبانان ترک بر روی دیوارها و برجها بودند و گروهی دیگر نیز به شهر راه یافته و عیسویان شهر را برانگیختند و توانستند دروازهٔ سنت ژرژ و دروازهٔ بزرگ پل را بر روی سپاهیان آمادهٔ صلیبی گشودند. سپاه صلیبی بدون مواجه شدن با مانعی جدی به شهر یورش برده و همراه با یونانیان و ارامنه، هر آنکس از ترکان را میدیدند، میکشتند. یاغیسیان که غافلگیر شده بود و شکستش را حتمی میدید بیدرنگ سوار بر اسبی شده و از راه دروازهٔ آهنین از شهر گریخت. اما شمسالدوله افرادش را جمع کرد و پیش از صلیبیها ارگ شهر را به تصرف خودش درآورد. بوهموند که در تعقیب او بود راهی به درون ارگ پیدا نکرده و مجبور گشت تا درفش ارغوانیاش را در بلندترین نقطه موجود به اهتزاز درآورد. بوهموند پس از گردآوری نیروهایش دوباره به ارگ یورش برد اما درحالی که خودش هم زخمی گشته بود، مجبور گشت تا عقب بنشیند. پس از چندی یک روستایی ارمنی سر یاغیسیان را به بوهموند پیشکش کرد و اندوه ارگ بوهموند را کمی تسکین بخشید. یاغیسیان در راه از اسب افتاده بود و بوسیلهٔ چند روستایی که او را میشناختند، کشته شدهبود.[۱۰۶][۱۰۷]
با فرارسیدن شب دیگر هیچ ترکی در همهٔ شهر زنده نمانده بود و حتی در روستاها و آبادیهای اطرافش نیز تمامی ترکان به سوی کربغا گریخته بودند و همهٔ خانههای انطاکیه اعم از مسیحیان و مسلمانان همگی به باد غارت داده شده بودند.[۱۰۸][۱۰۹]
محاصرهٔ دوم
با پایان یافتن شور و شادی ناشی از پیروزی، صلیبیها دریافتند که وضعیتشان همچنان خطرناک است. با آنکه باروهای مستحکم شهر از آنان حفاظت میکرد اما برای نگهبانی در سرتاسر آن به سپاهی بزرگ و خارج از نیروی صلیبیها نیاز بود. ارگ شهر نیز هنوز در تصرف ترکان قرار داشت و نیازمند نگهبانی بود. ترکان ارگ، نیرویی برای حمله به صلیبیها در اختیار نداشتند ولی از درون ارگ میتوانستند تمامی حرکات درون شهر را دیده و به اطلاع سپاه کربغا برسانند.[۱۱۰]
سران صلیبیها که خطر کربغا را جدی میدانستند، هر یک وظیفهٔ دفاع از قسمتی از شهر را بر عهده گرفتند. نخستین کار سربازان پاکسازی شهر از اجساد بود تا شهر گرفتار بیماریهای ناشی از فساد جنازهها نگردد. اسقف آدهمار لپوی نیز به بازسازی کلیساها از جمله کلیسای جامع پطرس مقدس پرداخت که پیشتر مورد تعرض و اهانت ترکان قرار گرفته بودند و همچنین پاتریارک انطاکیه را نیز برخلاف اختلافات موجود اعتقادیشان، از زندان رها کرده و مقامش را احیا نمود.[۱۱۱]
در پنجم ماه ژوئن سپاه کربغا به پل آهنین رسید و پس از دو روز در همان مکانِ اردوگاهِ پیشینِ صلیبیها جای گرفت. هدف او از درنگ برای حمله، برقراری ارتباط با ارگ شهر و ارزیابی میزان استحکامات و توانایی صلیبیها بود. توجه او بیدرنگ به برج لامحمری جلب گشت، این برج که در برابر پل بارودار برپا شدهبود، تنها راه ارتباطی و انتقال پشتیبانی از سنت سیمون به انطاکیه بود و صلیبیها برای حفظ این برج، دو برج دیگر، یعنی مالرگارد و تانکرد را رها نمودند. کربغا ۲۰۰۰ نفر را مأمور تصرف این برج کرد و رابرت، کنت فلاندرز توانست بههمراه ۵۰۰ نفر سربازانش، ۳ شبانه روز در برابر حملات ترکان مقاومت کند. او در شب ۸ یا ۹ ژوئن با استفاده از تاریکی شب بههمراه تمام سربازانش به سوی شهر عقب نشست و برج را به آتش کشید تا به دست کربغا نیفتد. شمسالدوله پیکی به نزد کربغا فرستاد تا از او درخواست کمک نماید اما کربغا درخواست کرد که کنترل ارگ به فرستادهاش احمد بن مروان واگذار شود و شمسالدوله نیز به ناچار پذیرفت و ارگ و تمامی ذخایر آن را به احمد بن مروان واگذار نمود. نخستین نقشهٔ کربغا حمله به شهر از درون ارگ بود در نتیجه احمد بن مروان در سپیدهدم ۹ ژوئن حملهاش را آغاز کرد. صلیبیها که این رویداد را پیشبینی میکردند در میان شهر و ارگ دیواری ساخته و دوک نرماندی بههمراه هیو، کنت ورماندو و رابرت، کنت فلاندرز را مسئول نگهبانی آن قرار داده بودند. با آنکه شمار نیروی ترکان از مدافعان بیشتر بود اما مدافعان تلفات سنگینی به مروان وارد کرده و او را مجبور به عقبنشینی نمودند.[۱۱۲][۱۱۳]
همزمان با نبرد با پادگان ارگ و در ۱۰ ژوئن، کربغا که تصمیم به محاصرهٔ کامل شهر گرفته بود حرکتش را آغاز کرد تا بتواند با این کار و وارد آوردن فشار گرسنگی بر صلیبیها، آنان را از پای درآورد اما صلیبیها برای جلوگیری از این کار بر او یورش بردند ولی شکست خورده و به سوی دیوارهای شهر گریختند. این زدوخورد میان صلیبیها و کربغا تا دو روز به طول انجامید.[۱۱۴] در شب دهم ژوئن شماری از سواران به فرماندهی ویلیام، شوهر خواهر بوهموند، خود را از حلقه محاصره آزاد کرده و بهسرعت به بندر سنت سیمون رسانده و در آنجا اخبار انطاکیه را پخش نمودند. در نتیجه ناوگانهای مستقر در بندر که احتمالاً متعلق به جمهوری جنوآ بودند بادبان کشیده، برای یافتن بندرگاهی ایمن بههمراه فراریان به طرسوس رفتند. این فراریان در طرسوس به نیروهای استفان بلوآ پیوستند.[۱۱۵]
تنها کورسوی امید صلیبیها به از راه رسیدن لشکر امپراتور بسته بود. امپراتور در همین روزها تا قلب آسیای کوچک پیشروی کرده و قصد حرکت بهسوی انطاکیه را داشت. در میانهٔ ماه ژوئن اَلکسیوس که به فیلوملیوم رسیده بود با استفان بلوآ و ویلیام روبرو گردید. هنگامی که خبر نزدیک شدن امپراتور به این دو تن در طرسوس رسید، آنان تصمیم گرفته نیروهاشان را رها کرده و به تاخت به نزد امپراتور بروند و او را از شکست نزدیک و زودهنگام انطاکیه باخبر سازند. در همین هنگام از قیصریه خبر رسید که سپاهی از ترکان برای غافلگیر نمودن لشکر امپراتور به راه افتادهاست.[۱۱۶] الکسیوس که در درستی گفتار اینان شکی نداشت و این خبرها بیمناکش گردانیده بود و با تصمیم شورای بزرگانی که تشکیل داد لشکرش را به سمت شمال عقب نشاند و زمینهای بسیاری را برای محافظت از خود به آتش کشید.[۱۱۷] با رسیدن خبر بازگشت امپراتور بهسوی قسطنطنیه، خشمی بزرگ بر صلیبیها چیره شد. صلیبیها که خود را سربازان خدا میدانستند این کار الکسیوس را خیانتی بزرگ به دین مسیحیت قلمداد نموده و این خیانت امپراتوری بیزانس را هیچگاه نبخشیدند.[۱۱۸]
در دوازدهم ماه ژوئن، کربغا ناگهان به یکی از برجهای دیوارهٔ جنوب غربی شهر حمله برد و نزدیک بود که پیروز گردد که با دلاوری چندین شوالیه کاری از پیش نبرد. بوهموند نیز برا جلوگیری از روی دادن دوبارهٔ چنین اتفاقی تمامی خانههای نزدیک به دیوار شهر را به آتش کشید تا کار جابجایی سپاه را آسانتر نماید.[۱۱۹] کربغا در ۱۴ ژوئن حملاتش را متوقف کرد و راهبرد مهار قدرت صلیبیها را در پیش گرفت؛ در نتیجه صلیبیها تحت فشار گرسنگی و کاهش روحیه قرار گرفته و ناتوانیشان افزون گردید.[۱۲۰]
در این شرایط، سرنوشت نخستین جنگ صلیبی به این جنگ گره خورده بود. در حالی که هر لحظه، خطر حملهٔ ناگهانی و کوبندهٔ کربغا، صلیبیها را تهدید مینمود وحشت ناشی از خطر ضدحملهٔ گستردهٔ مسلمانان و همچنین تضعیف ناشی از گرسنگی و مرگ و میر روزانه و لحظه به لحظهٔ سربازان، باعث شده بود تا سپاه صلیبی در انطاکیه کاملاً فلج شود.[۱۲۱]
سنان مقدس
در دهم ژوئن یک روستایی ژندهپوش به نام پتر بارتلمه به خیمهٔ ریموند آمده و درخواست دیدار با او و اسقف آدهمار را نمود. او که به نفسپرستی و دنیادوستی شهرت داشت، مدعی شد که چندین بار سنت اندریاس در خواب بر او ظاهر شده و او را برای نمایاندن جایگاه سنانی مقدس و نیز سرزنش اسقف آدهمار برای رفتن بهسوی خیمهٔ ریموند و اسقف تشویق میکند. او این رؤیا را اولین بار در ۳۰ دسامبر دیده بود و ادعا نمود که مخفیگاه سنان در کلیسای جامع پطرس مقدس قرار دارد.[۱۲۲] پتر به رویاهایش توجهی نکرده راه ادسا پیش میگیرد و سپس به راه قبرس میرود و در تمامی مدت رؤیاها برایش تکرار میگردد و به بازگشت به انطاکیه فرمانش میدهند.[۱۲۳] او به انطاکیه بازگشته و این رؤیا در نبرد ده ژوئن و هنگامی که مرگ را به چشم دیدهبود، دوباره برایش تکرار میگردد. سرانجام دل به دریازده به خیمهٔ ریموند میرود. سخنان او در اسقف که مؤثر نیفتاد ولی ریموند که شور مذهبی بالایی و ایمانی سادهتر داشت سخنانش را پذیرفت و پس از پنج روز بههمراه هم، جستجوی سنان را آغاز نمودند.[۱۲۴] در همین میان بود که رویاهای گوناگون دیگری بر افراد رخ میداد. در میان این رؤیاها کشیشی خوشنام به نام استفان به نزد سران سپاه رفته، مدعی دیدار عیسی مسیح و سنت پیتر گردید و نوید همراهی و کمک مسیح در پنج روز آینده را در صورتی که از گناهانشان توبه نمایند، به آنان داد.[۱۲۵] اسقف که استفان را بهعنوان مردی خوشنام میشناخت و او را به کتاب مقدس سوگند راستگویی داده بود، این ادعا را پذیرفت و سران سپاه را که شدیداً تحت تأثیر این رؤیاها بودند جمع کرده و از آنان به عشای ربانی برای عدم ترک انطاکیه سوگند گرفت. پیچیدن خبر این سوگند در میان سپاهیان باعث افزایش شور و شجاعتشان گردید و نیز بر ادعای پیشین پتر بارتلمه نیز درستی نهاد. در شب چهاردهم ژوئن صلیبیها شهابی را مشاهده کردند که گویی در اردوگاه ترکان فروافتاد.[۱۲۶] در بامداد روز موعود پتر بههمراه دوازده تن دیگر شامل ریموند و اسقف ارانژ و ریمون آگیلی (از تاریخنگاران مشهور صلیبی) به کلیسای جامع پطرس مقدس رفته و تمامی روز به کاوش پرداختند و درحالی که ناامیدی بر آنان چیره شده بود پتر شخصاً به درون گودال رفته و هنگامی درخواست میکرد تا حاضران به دعا بپردازند قطعهای آهنین را از میان گلولای بیرون کشید. ریمون آگیلی مدعی است که خود شخصاً آن قطعهٔ آهنین را همان هنگام که به گلآغشته بود در آغوش کشیدهاست. پیچیده شدن خبر پیدایش سنان مقدس در میان صلیبیها، شور و شادی بزرگی برپا نمود.[۱۲۷]
امکان دارد پتر بارتلمه پس از بازگشت به انطاکیه و در هنگام آراستن مجدد کلیسا این قطعه آهن را در آنجا پنهان کرده بوده باشد و شاید هم دارای قدرتی بوده که میتوانست فلزی را درون خاک تشخیص بدهد. شایان توجه است که در آن روزگار که معجزه امری عادی شمرده میشد، اسقف آدهمار بیپروا و بدون ترس او را مردی فریبکار و خطاکار معرفی میکرده و هیچگاه از این عقیدهاش عقب ننشست.
استیو رانسیمان، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۴.
یکبار دیگر پتر ادعای دیدار آندره قدیس را نمود و گفت تنها راه چاره، درنگ نکردن در نبرد است و خواستار حملهٔ سریع بر سپاه ترکان، پس از پنج روز روزه برای بخشایش گناهانشان گردید و نوید پیروزی صلیبیها را داد و نیز آنان را از غارت اردوگاه ترکان منع کرد.[۱۲۸]
در همین میان ریموند بیمار شده و بوهموند فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. رانیسمان احتمال اینکه بوهموند و پتر با یکدیگر همدست بوده باشند را دور از ذهن نمیداند. در حالی که روحیهٔ صلیبیها به شدت تقویت گردیده بود اوضاع در اردوگاه ترکان رو به وخامت مینهاند. کربغا که خود را نیازمند یاری رضوان میدانست به مذاکره با او پرداخت و اینکار باعث رنجش دقاق امیر دمشق گردید (زیرا با یکدیگر دشمنی داشتند). در همین میان میان امیران حمص و منبج نیز اختلافاتی آشکار شد و حتی کار به جایی رسید که اختلافات میان ترکان و اعراب سپاه شدت یافته، بسیاری از اعراب و ترکان گریخته و به زادگاهشان بازگشتند.[۱۲۹]
نبرد انطاکیه
در ۲۴ ژوئن، صلیبیها پیتر زاهد را بههمراه یک فرانسوی مسلط به زبانهای فارسی و عربی برای مذاکره به اردوگاه کربغا فرستادند. این فرصتی بود تا پیتر حیثیت آسیب دیدهاش در اثر فرار پنج ماه پیشش را بازگرداند. از مذاکراتی که در میان آنان صورت پذیرفت جز افسانههایی چیزی در دسترس نمانده و این گروه بدون هیچ نتیجهای به شهر بازگشتند.[۱۳۰]
در این هنگام نبرد گریزناپذیر شده بود و بوهموند تصمیم گرفت راهی جنگ گردد. او در بامداد دوشنبه ۲۸ ژوئن سپاهش را به شش گروه تقسیم کرده و فرماندهی هر دسته را به یکی از فرماندهان سپرد. گروه نخست به فرماندهی هوگ ورماندو، گروه دوم به فرماندهی رابرت فلاندرز، گروه سوم به فرماندهی دوک رابرت، گروه چهارم به فرماندهی آدهمار و دسته پنجم و ششم را به فرماندهی خودش و تانکرد تعیین شدند. ۲۰۰ نفر را هم بههمراه ریموند که در بستر بیماری بود در شهر باقی گذاشت. تاریخنگار مشهور، ریموند آگلیرز خود مفتخر به حمل سنان مقدس در میدان نبرد گردید.[۱۳۱]
به علت مرگ بسیاری از چهارپایان، شمار زیادی از شوالیهها پیاده بودند و هر گروه نیز پرچم ویژهٔ خود را حمل میکرد. تمامی سپاهیان با روحیهٔ بالایی که از معجزات اخیر سرچشمه میگرفت از روی پل بارودار گذشته و از شهر خارج شدند. با خروج سپاهیان صلیبی از شهر، فرمانده عرب سپاه کربغا (ثاب بن محمود) از او درخواست کرد بر سپاه صلیبی بتازند ولی کربغا نپذیرفت. او میخواست همهٔ سپاه صلیبی از شهر خارج شوند و آنگاه همه را با هم نابود کند ولی با مشاهدهٔ آرایش کامل صلیبیهای روحیهاش کمتر شده و چندین پیک را برای درخواست مذاکره صلح اعزام کرد ولی سپاه صلیبی بدون توجه به آنان پیشروی میکردند. کربغا همانند رسم دیرین ترکان سپاه خود را به زمینهای ناهموار عقب کشید تا بتواند از آنجا سپاه صلیبی را تیرباران کند و دستهای از سپاهش را برای دور زدن جناح چپ سپاه صلیبیها در کنارهٔ رود اعزام کرد. بوهموند بدون درنگ گروه هفتم را تشکیل داد و به سوی آنان فرستاد. نبرد به شدت در جریان بود و حتی پرچمدارِ آدهمار نیز کشته شد اما در نهایت کمانداران ترک نتوانسته جلوی پیشروی صلیبیها را بگیرند و همین باعث کاهش بیش از پیش روحیهٔ آنان گردید.[۱۳۲]
در همین هنگام روحیه و توان صلیبیها نیز مضاعف گردید و گویی جانی دوباره پیدا کرده بودند.[یادداشت ۴] ولی آن دسته از سپاهیان کربغا که تصمیم به ترک میدان نبرد گرفتند بزرگترین کمک برای پیروزی را به سپاه صلیبی نمودند. آنان که از قدرت یافتن کربغا در صورت پیروزی در این جنگ بیمناک بودند بههمراه دقاق، امیر دمشق از میدان نبرد گریختند و با فرارشان ترسی بزرگ به جان سپاه کربغا انداختند. در همین میان که کربغا تلاش میکرد نظم را به سپاه بازگرداند، سُکمان اَرتُقی و امیر حمص نیز گریخته و کربغا که نبرد را شکستخورده یافتهبود خود نیز عقب نشست و تمامی سپاهیانش نیز سراسیمه پا به فرار گذاشتند. صلیبیها نیز که طبق دستور پتر بارتلمه از غارت اردوگاه خودداری میکردند، دست به تعقیب آنان زده و تا پل آهنین، شمار زیادی از فراریان را کشتند.[۱۳۳] بسیاری از فراریان نیز به دست مردم شام و ارامنهٔ آبادیها و دهکدههای اطراف انطاکیه کشته شدند. احمد بن مروان که از ارگ در حال نظارهٔ نبرد بود با مشاهدهٔ این شکست تسلیم گشت و در نتیجه نیز پادگان ارگ به سلامت آزاد گردیدند. احمد بن مروان نیز با پذیرش مسیحیت در شمار مردان بوهموند قرار گرفت.[۱۳۴]
پیامد
تصمیم به بازگشت امپراتور الکسیوس به قسطنطنیه و رها کردن جنگ در نظر صلیبیون خیانتی بزرگ بود و رهبران صلیبی، بهویژه بوهموند، با استفاده از این فرصت ایجادشده، سوگندهای وفاداریشان نسبت به الکسیوس را باطل اعلام کردند. در همان هنگام بوهموند ادعای حکومت انطاکیه را نمود که با واکنش منفی دیگر رهبران بهویژه ریموند تولوز مواجه گشت. در نتیجه به دلیل سرگرم شدن اشراف در میان خودشان، ادامهٔ جنگ صلیبی و حرکت بهسوی سرزمین مقدس برای شش ماه و تا اول نوامبر به تأخیر افتاد.[۱۳۵][۱۳۶]
هنگام بحث در مورد این دوره، یک دیدگاه تاریخنگاری عام که توسط برخی از محققان مطرح شده این است که فرانکهای شمال فرانسه، پروانسیهای جنوب فرانسه و نورمنهای جنوب ایتالیا خودشان را «ملتهای» جداگانه مینامیدند، و از آنجایی که هریک تلاش داشتند جایگاه خودشان را بهبود دهند، موجب ایجاد درگیری و اغتشاش میشدند. تاریخنگاران دیگری نیز در کنار اختلافات نژادی، مقصر و دلیل اصلی این درگیریها را جاهطلبیهای شخصی بر سر قدرت میان رهبران صلیبی دانستهاند.[۱۳۷]
شیوع بیماری همهگیر ناشناختهای در ماه ژوئیه، شماری از صلیبیون از جمله اسقف آدهمار را به کام مرگ کشاند. مرگ او که در یکم ماه اوت روی داده بود یکی از غمانگیزترین رویدادها برای صلیبیون بود. پس از اون تنها ریموند باقیمانده بود که از نیتهای مخفی پاپ آگاهی داشت.[۱۳۸][۱۳۹] به دنبال شیوع این بیماری بسیاری از سران صلیبی بهآبادیها و شهرهای اطراف رفته و برای یافتن متصرفاتی برای خود و غارت ثروت مردم آن نواحی تلاش نمودند. در ماه سپتامبر و با فروکش کردن بیماری در انطاکیه سران سپاه به شهر بازگشته و در نشستی در ۱۱ سپتامبر تصمیم به ارسال نامهای به پاپ و بازگویی وقایعی که بر آنان رفته، گرفتند و درخواست نمودند که پاپ شخصاً به انطاکیه آمده و رهبریشان را بهدست گیرد.[۱۴۰]
وضعیت آذوقهٔ صلیبیها هنوز بسیار وخیم بود در نتیجه آنان تصمیم گرفتند تا دوباره بنای تاخت و تاز را در سرزمینهای اطراف بگذارند تا خوراک لازم را به چنگ بیاورند.[۱۴۱]
در ماه موعود حرکت به اورشلیم، همگی سران مجدداً خود را به انطاکیه رسانده و نشستی را در ۵ نوامبر و در کلیسای جامع پطرس مقدس ترتیب دادند. در این نشست صحبت از واگذاری انطاکیه به بوهموند به میان آمده و ریموند نیز با یادآوری سوگند صلیبیها به امپراتور بهشدت با این امر مخالفت نمود. پس از چند روز گفتگو صبر سربازان و زائران بیرون کلیسا که در انتظار نتایج این شورا بودند به سر آمده بنای تهدید به زیروزبر کردن شهر را گذاشتند.[۱۴۲] سران صلیبی جلسهای خصوصیتر برپا کرده و در آنجا با میانجیگری چندین تن از فرماندهان سازشی موقتی بهدست آمده و قرار بر آن گردید تا ریموند هرچه این شورا تعیین نمود بپذیرد و بوهموند نیز سوگند یاد کرد تا در راه رسیدن به آرزوهایش، گامی به زیان دیگر صلیبیها برندارد. آنان همچنین تصمیم گرفتند برای سرگرم نمودن سپاهیان به شهر معره نعمان اردو کشیده و آن را که در راه اورشلیم قرار داشت تسخیر نمایند.[۱۴۳]
در معرهنعمان، نیروهای ما کافران بالغ را در دیگهای پختوپز، میپختند و بچهها را نیز به سیخ کشیده و بریان شده حریصانه میخوردند
Hotaling, Islam Without Illusions، ۱۱۴.
ریموند بههمراه کنت فلاندرز در ۲۳ نوامبر به راه افتاده و در ۲۷ نوامبر به مقابل باروهای معره نعمان فرود آمد. در همین هنگام بوهموند نیز رسیده و در پی چند نبرد بینتیجه محاصرهٔ شهر تا دو هفته به درازا کشید. آنها که همچنان از لحاظ آذوقه در تنگنا قرار داشتند، در ۱۱ دسامبر و پس از آنکه پتر بارتلمه پیروزی آنان را نزدیک دید، به شهر یورش برده و سرانجام موفق شدند وارد شهر گردند. صلیبیون در فردای همان روز دوباره به شهر یورش برده و تمامی ساکنانش را به کام مرگ فرستاده و تمام خانهها را به باد غارت سپردند. به علت اینکه غنائم زیادتری به چنگ نورمنها افتاده بود، اختلافات میان بوهموند و ریموند دوباره بالا گرفت و سپاهیان نیز که خواستار حرکت سریع به سوی اورشلیم بودند دوباره سر به نافرمانی و ناآرامی بلند کردند. پس از چند روز ریموند به راقیه رفته و اعلان کرد که حرکت بهسوی فلسطین به زودی آغاز خواهد شد. او شورایی در راقیه ترتیب داد و تلاش نمود تا خود را سپهسالار سپاه صلیبی گرداند ولی موفق نگردید. در اثر فشار بیش از حد گرسنگی بر سپاه صلیبی آنان ناچار شدند به آدمخواری روی آورده و هنگامی که درنگ ریموند را دیده، باروهای شهر معره نعمان را منهدم نمودند تا ریموند را مجبور به حرکت گردانند. اسقف ارانژ نیز که در میان پروانسیها نفوذ بسیار داشت در این میان درگذشت.[۱۴۴]
سرانجام در ۱۳ ژانویه ریموند و سپاه صلیبی به سوی اورشلیم به حرکت درآمدند و انطاکیه را در دستان بوهموند رها نمودند.[۱۴۵] بوهموند به عنوان نخستین شاهزادهٔ انطاکیه حکومت آنجا را بهدست گرفته و دولت شاهزادهنشین انطاکیه را بنیان نهاد.[۱۴۶]
سرانجام صبر سپاهیانی که در مورد الهامات پیدرپی پتر بارتلمه شک داشتند به سرآمده حملات لفظی زیادی را علیه او آغاز کردند و پتر که خشمگین گشته بود وعده کرد برای اثبات راستی گفتارش از میان آتش گذر کند آزمایش در ۸ آوریل روی داد و پتر همراه سنان مقدس از میان آتش گذر کرد و بر اثر سوختگیهای زیادش پس از دوازده روز درگذشت. با اینکه سنان بهشدت بیاعتبار شده بود اما ریموند و پروانسی همچنان آن را محترم دانسته و در نزد خود نگه داشتند.[۱۴۷]
منبعشناسی
اسناد و مکاتبات
- نامهها و مکاتبات پاپی مشتمل بر نامههای پاپ اوربان دوم (ح. ۱۰۸۸–۱۰۹۹) که حاوی اطلاعاتی از نقش پاپ اوربان در آغاز نخستین جنگ صلیبی است. در این نامهها اطلاعاتی در باب شورای پیاچنزا، شورای کلرمون، جمعآوری و حرکت نیروها و حوادث و نبردها صلیبیون طی نخستین جنگ در خود جای دادهاست.[۱۴۸][۱۴۹]
منابع اولیه
منابع لاتین
- گِسْتا فرانکوروم اثر مؤلفی گمنام که رایجترین گزارش از نخستین جنگ صلیبی است که همزمان با وقوع این حادثه به نگارش درآمدهاست. این مؤلف ناشناس در این کتاب به شرح حوادث نخستین جنگهای صلیبی از آغاز حرکت از اروپا تا زمان نبرد عسقلان میان صلیبیون با فاطمیان پرداختهاست. همچنین، نویسندهٔ این کتاب، نخستین مؤلفی است که بهطور عمیق و تخصصی دربارهٔ جنگ صلیبی اول و در کل پیرامون اندیشهٔ جنبش جنگهای صلیبی اظهار نظر کردهاست.[۱۵۰]
- هیستوریا دِ هیروسولیمیتانو نوشته پیتر تودبد، راهب اهل پوتیو حاضر در ارتش ریمون سنژیل، که رویدادنامهست به زبان لاتین که پیتر آن را براساس کتاب گِسْتا فرانکوروم به رشته تحریر درآورد. او در کتاب به شرح حوادث نخستین جنگ صلیبی بهخصوص محاصره انطاکیه در ۱۰۹۸ پرداختهاست.[۱۵۱]
- هیستوریا بلی ساکری از راهب صومعهٔ مونته کاسینو که رویدادنامهای به زبان لاتین است. وی در این اثر به نخستین جنگ صلیبی و نخستین سالهای دولتهای صلیبی در انطاکیه و لشکرکشی صلیبی در سال ۱۱۰۱ میلادی بهصورت مجموعهای ناموزون پرداختهاست. همچنین مؤلف آن از داستانهای و افسانههای رایج زمان خود الهام گرفته و موضوعات و مطالبی را بیان در این رابطه نمودهاست.[۱۵۲]
- هیستوریا فرانکوروم، رویدادنامهای تاریخیست که توسط ریمون آگیلی در باب نخستین جنگ صلیبی در انتهای قرن ۱۱ و ابتدای قرن ۱۲ میلادی (از ۱۰۹۸ تا ۱۱۰۰ میلادی) نوشته شدهاست. وی در این کتاب، وقایع را از زمان حرکت صلیبیون فرانسوی به سمت دالماسیا آغاز و تا نبرد عسقلان در ۱۵ فصل شرح دادهاست. با این حال، ریمون این کتاب را بیشتر بر اساس اعمال و کردار ریمون سنژیل به رشته تحریر درآورد؛ اما برخلاف نویسنده گستا که از هواخواهان بوهموند بود، وی از خطاها و اشتباهات ریمون گذر نمیکرد.[۱۵۳]
- گِسْتا فرانکوروم اثر فوشیه شارتری، رویدادنامهای تاریخی به زبان لاتین که در باب نخستین جنگ صلیبی که در سه مرحله (در سالهای ۱۱۰۱، ۱۱۰۶ و ۱۱۲۴ تا ۱۱۲۷ میلادی) نوشته شدهاست. فوشیه در بخش نخست به ذکر حوادث و وقایع از شورای کلرمون و آغاز جنگ صلیبی تا وفات گادفری بوین میپردازد. بخش دوم این اثر مشتمل بر گزارش سلطنت بالدوین یکم و اقدامات وی تا زمان مرگش در ۱۱۱۸ است و بخش سوم نیز حاوی روی کار آمدن بالدوین دوم در سال ۱۱۱۸ و اقدامات وی تا زمان مرگ فوشیه شارتری در اورشلیم است.[۱۵۴]
- هیستوریا آیروزولیمایتانه اِکسپدیتیونیس نوشتهٔ آلبرت آخنی، وقایعنگار ژرمنی، است. اگرچه او هیچگاه در لشکرکشی به سوی سرزمینهای شرقی شرکت نکرد اما حکایتهای مفصل و دقیقی از رویدادها ارائه کردهاست. اثر او شامل رخدادهایی از شورای کلرمون تا سال ۱۱۲۱ میلادی است که بارها بهعنوان منبعی برای وقایعنامههایی نظیر هیستوریا ویلیام صوری مورد استفاده قرار گرفت.[۱۵۵]
- کورونیکون یونیوِرساله از اکهارد آئورا، راهب باواریایی آئورا و یکی از حاضران جنگ صلیبی سال ۱۱۰۱، است. وی هیروزولیمیتا خود را در پنج اصلاحیه، از سال ۱۰۹۸ تا ۱۱۲۵، رشته تحریر درآورد؛ ویراست و اصلاح نهایی وی که با عنوان کورونیکون یونیوِرساله شناخته میشود، اطلاعاتی در باب نخستین جنگ صلیبی و کشتار راینلاند در خود جای دادهاست.[۱۵۶][۱۵۷]
- هیستوریا آیروزولیمیتانا اثر روبرت رنسی، راهب صومعه سنرمی، به زبان لاتین در باب نخستین جنگ صلیبی است. اثر او در ۹ بخش شامل رخدادهایی از شورای کلرمون تا دهه ۱۱۲۰ است که آن را در بازهٔ زمانی ۱۱۰۷ تا ۱۱۲۰ به رشته تحریر درآورده است.[۱۵۸]
- هیستوریا هیروزولیمیتانا لیبری از بالدریک دویلی، شاعر، راهب، وقایعنگار و اسقف انگلیسی، است. وی در شورای کلرمون فرانسه در نوامبر ۱۰۹۷ حضور داشت ولی در لشکرکشی مسیحیان به شرق شرکت نکرد. با این حال، در سال ۱۱۰۰ این اثر خود را بهنگارش درآورد که دربارهٔ وقایع مجمع کلرمون، نخستین جنگ صلیبی و لشکرکشی سال ۱۱۰۱ است. اطلاعات وی اساساً مبتنی بر کتاب گِسْتا فرانکوروم مورخ گمنام و گفتهها و روایتهای شاهدان عینی و جنگجویان صلیبی است که به اروپا بازگشته بودند. بالدریک در اثر خود اطلاعات اندک اما مهمی دربارهٔ وضعیت سربازان صلیبی تحت فرماندهی آلان چهارم، دوک بریتانی، با استناد به منابع شفاهی ارائه کردهاست.[۱۵۹]
- گستا تانکردی نوشتهٔ رادولف کائنی، کشیش و وقایعنگار نورمن، که یکی از گزارشهای ادبی پیچیده و تصنعی به زبان لاتین دربارهٔ نخستین جنگ صلیبی و نخستین سالهای استقرار صلیبیون در سرزمینهای شرق مدیترانه است. وی در نخستین جنگ صلیبی شرکت نکرد اما پس از آن نیروهای بوهموند را در حمله به بیزانس در سال ۱۱۰۷ همراهی کرد. در سال ۱۱۰۸ به همراه تانکرد به سرزمین شام رفت و به جرگه نزدیکان وی درآمد. وی پس از مرگ تانکرد و در فاصله سالهای ۱۱۱۲ تا ۱۱۱۸ به تألیف کتابش اقدام کرد. از آنجا که وی یکی از همراهان بوهموند و تانکرد بوده، اساساً به اطلاعات آنها اعتماد نمودهاست و به نظر میرسد اثرش یک ارزیابی از نقش و عملکرد نورمنها در وقایع و حوادث جنگ صلیبی و لشکرکشیهای سالهای ۱۰۹۹ تا ۱۱۰۸ باشد. افزون بر آن وی در اثرش به تاریخ شاهزادهنشین انطاکیه نیز پرداختهاست که تانکرد پس از مرگ بوهموند به حکومت آنجا رسید.[۱۶۰]
- دِ گِسْتا پِر فِرانکوسْ گیبرت نوژنتی، شرححالنویس و وقایعنگار لاتینیزبان نخستین جنگ صلیبی و وقایع نخستین سالهای استقرار صلیبیون در اراضی مقدس است. وی یکی از سه روحانی برجسته غربی بود که در سال ۱۱۰۹ با اتکا بر تألیفات در زمینه الهیات به تجدید نگارش گزارش مردمپسند و سادهٔ مؤلف گمنام از نخستین جنگ صلیبی با عنوان گستا اقدام کرد و تلاش کرد تا اثر وی او را لحنی انتقادآمیز و اخلاقی دهد و آن را دِ گِسْتا پِر فِرانکوسْ نام نهاد. گزارش گیبرت مبتنی بر کتاب گستاست ولی او باورها و اعتقادهای مذهبی زمینهساز در ایجاد جنگ صلیبی را بهطور جسورانهتر و با شدت بیشتری بیان کردهاست.[۱۶۱]
منابع عربی
- ذیل تاریخ دمشق نوشتهٔ ابن قلانسی، مورخ، ادیب و دیوانسالار دمشقی است که به حوادث تاریخی شام و شرح جنگهای فاطمیان و سلجوقیان و همچنین نخستین و دومین جنگ صلیبی در طی قرن ۱۰ و تا زمان مرگ نویسنده پرداختهاست. وی این کتاب را براساس منابع و اسنادی که به خاطر ریاست شهر دمشق در دست داشته، تألیف کردهاست. این کتاب از دیرباز مورد استفاده و استناد بسیاری از مورخان همچون ابن اثیر، ابوشامه مقدسی، ابن جوزی، ابن العدیم و ذهبی بودهاست. این کتاب در دو بخش شکل گرفته و که گرچه به دنبال هم هستند، اما از نظر روش نگارش وقایع و فصلبندی با یکدیگر تفاوت دارند. وی به ویژگیهای قلعههای فتح شده، ترکیب نیروهای نظامی که از چه گروههای تشکیل شدهاند، آمار سوارهنظام، پیادهنظام، تعداد اسیران، کشتگان و غنایم در اثر خود توجه و به صورت کلی بیان کردهاست. همچنین نگاه وی به اقلیتهای مذهبی منطقه، بهویژه مسیحیان منفی است و حتی خیانت آنها در سقوط بعضی از شهرها همچون انطاکیه را عامل اصلی میداند.[۱۶۲][۱۶۳]
- تاریخ حلب تألیف محمد بنعلی بن محمد بن احمد بن نزار تنوخی حلبی معروف به ابن عظیمی است. این کتاب در دورهٔ فترت دو جنگ اول و دوم صلیبی، بعد از کتاب ابن قلانسی، قدیمیترین منبع عربی در رابطه با نخستین جنگ صلیبی است. ابن عظیمی در این کتاب توجه ویژهای به نگارش تاریخ حلب و شمال شام داشته و حوادث شمال سوریه را به عنوان کانون جنگهای صلیبی تا سال ۵۳۸ قمری/۱۱۴۳ میلادی ثبت کردهاست. همچنین ابن عظیمی، به شیوه سالشمار تاریخ جنگهای صلیبی را از سال ۴۸۴ قمری/۱۰۹۱ میلادی آغاز کردهاست. وی در نگارش این کتاب به شرق جهان اسلام و اخبار آن به ویژه بغداد کمتر توجه داشته، اما نگاه وی به مصر و اسماعیلیان ساکن این منطقه نیز بسیار مهم است. هرچند نگاه وی به جنگهای صلیبی نگاهی فرعی و درجه دوم است، اما اتفاقات رویداده در میان امیران و حاکمان منطقه و نیز بلایای طبیعی از نظر وی دور نماندهاست.[۱۶۴]
سایر
- اَلِکسْیاد، نخستین و مهمترین وقایعنامه یونانی از سلسلهٔ منابع کلاسیک در مکتب تاریخنگاری جنگهای صلیبی که مورّخ و شاهزادهٔ بیزانسی، آنا کومننه، دختر آلکسیوس یکم امپراتور بیزانس نوشتهاست. این اثر مشتمل بر زمینههای شکلگیری نخستین جنگ صلیبی، توصیف شور و شوق و هیجان و انگیزههای صلیبیون از این اقدام، نحوهٔ مدیریت و تصمیمات الکسیوس یکم در برابر صلیبیون است. در واقع وی به شرح کامل روابط بیزانس با صلیبیون، همزمان با حمله نخست آنها به شرق میپردازد؛ سپس از نحوهٔ اتحاد این دو و انعقاد عهدنامه با یکدیگر علیه ترکان سلجوقی و پیامدهای آن سخن میگوید.[۱۶۵]
- وقایعنامه نوشتهٔ ماتئوس اورهایتسی، وقایعنگار ارمنی از اهالی ادسا، است که کتاب وی حوادث نیمهٔ اول قرن ۹ تا نیمهٔ دوم قرن ۱۲ میلادی را در خود جای دادهاست. ماتئوس وقایعنامه خود را در سه بخش به رشته تحریر درآورد. دو بخش نخست کار وی در رابطه با تاریخ امپراتوری بیزانس و قفقاز است و بخش سوم را به تاریخ ادسا بهخصوص مقارن با وقوع نخستین جنگ صلیبی و تشکیل کنتنشین ادسا اختصاص دادهاست.[۱۶۶]
- وقایعنامه از میکائیل سریانی، اسقف کلیسای انطاکیه، است که در اثر خود به نخستین جنگ صلیبی پرداختهاست. وی بهاختصار از زمینههای حرکت و پیشروی اروپاییان به مشرقزمین در سال ۱۰۹۷ میلادی و جزئیات روابط آنها با ترکان و فاطمیان و اقدامات آنها در اورشلیم و سایر شهرهای شام از سال ۱۱۰۷ تا فوت صلاحالدین ایوبی اطلاع میدهد.[۱۶۷]
- وقایعنامه نوشتهٔ سلیمان بار شمعون، وقایعنگار یهودی، است که گزارشهای او در این کتاب از منابع عبری مهم دربارهٔ حوادث یهودآزاری صلیبیون همزمان با نخستین جنگ صلیبی است. وی در این کتاب از خود بهعنوان ثبتکننده کشتار یهودیان در منطقهٔ راینلاند و نابودی یکی از دهکدههای یهودینشین در کلن نام میبرد؛ وقایعنامه او به احتمال زیاد در نیمه دوم قرن ۱۲ میلادی، در فاصلهٔ زمانی سال ۱۱۴۰ تألیف شدهاست.[۱۶۸]
منابع ثانویه
لاتین
- گِسْتا فرانکوروم نوشتهٔ بارتولف نانگیسی، وقایعنگار فرانسوی، رویدادنامهای تاریخی به زبان لاتین است که در باب نخستین جنگ صلیبی و لشکرکشیهای پس از آن نگاشته شدهاست. وی که ظاهراً در سالهای ۱۱۰۱ و ۱۱۰۸ در اورشلیم و شام بوده، نخستین گزارش فوشیه شارتری را خلاصه کرده و جزئیاتی را نیز از خود به آن افزودهاست. وی نحوهٔ فتح و تسخیر اورشلیم از سوی صلیبیون و دفاع اعراب و ترکان و مصریهای مسلمان در مقابل صلیبیون را شرح میدهد. به علاوه، وی به توصیف مفصل مکانها و بناهای اراضی مقدس نیز اهتمام نمودهاست.[۱۶۹]
- گستا رِگوم آنگلروم از ویلیام مالمسبری، وقایعنگار و راهب بندیکتی دیر مالمسبری، تاریخی به زبان لاتین است که در اوایل سال ۱۱۲۶ نگارش آن به پایان رسیدهاست. این اثر متشکل از پنج بخش است و تاریخ وقایع سرزمین انگلستان را از زمان ورود ساکسونها تا سال ۱۱۲۵ دربردارد. علاوه بر این، این کتاب شامل مطالب مفصل و جامعی نظیر تاریخ وقایع نخستین جنگ صلیبی و نیر پیامدهای آن تا سال ۱۱۰۲ است. با این حال وی هرگز به شرق نرفت و در هیچ نبردی از جنگهای صلیبی شرکت نجست. با این حال تنها وقایعنگاری است که گفتگوها و روابط بین کربغا، فرمانده ترکان سلجوقی و استفان بلوآ در جریان محاصره انطاکیه سخن گفتهاست.[۱۷۰]
- کِرونیکا ریچاردی پیکْتوینسیس اثر ریچارد پواتیهای، معروف به ریچارد کلونی، راهب دیر بندیکتی کلونی است. وقایعنامه وی مشتمل بر تاریخ خلقت از آدم تا زمان خود مؤلف بوده و دهههای ۱۱۶۰ و ۱۱۷۰ به نگارش درآمده است. این اثر حاوی اطلاعات مهمی دربارهٔ نخستین جنگ صلیبی با استناد به کتاب فوشیه شارتری و جنگ صلیبی دوم است.[۱۷۱]
- ایتینِریس آیروزولیمیتانی کومپندیوم از هیو فلئوری، راهب بندیکتی و تاریخنگار فرانسوی، است. وی علاوه بر این اثر، مؤلف تاریخهای مفصلی دربارهٔ کلیسا و پادشاهان فرانسه و … است. کتاب گستا نوشته مؤلف گمنام الهامبخش وی شد و وی را برانگیخت تا چندین باب از وقایعنامه خویش را به بیان شرح حال صلیبیون و عملکرد آنها در جنگ صلیبی اول اختصاص دهد.[۱۷۲]
- دی کاپتیونه آنطیوکه نوشتهٔ هنری هانتینگدون، تاریخنگار انگلیسی و مؤلف کتاب هیستوریا آنگلروم است. در واقع دی کاپتیونه آنطیوکه وی برگرفته از هیستوریا آنگلروم است که اطلاعات مهمی دربارهٔ مراحل اولیهٔ جنگهای صلیبی، نخستین جنگ صلیبی و جنگ صلیبی دوم، دربردارد. کتاب گستا الهمبخش هنری برای نگارش این کتاب بود و او را برانگیخت تا چندین بخش از وقایعنامه خویش را به بیان شرح حال صلیبیون اختصاص دهد. به بیانی دقیقتر، گزارش هنری از نخستین جنگ صلیبی براساس گستا بود، البته هنری اطلاعاتی از طریق منابع شفاهی بدان افزودهاست.[۱۷۳]
- دی چیویتاتوم اورینتیس اثر کافارو دی روستیکو، دریانورد و تاریخنگار جنوایی است. در سالهای ۱۱۰۰–۱۱۰۱ میلادی، در نخستین عملیات دریایی به شرق شرکت جست که برای حمایت از صلیبیون در شام و اراضی مقدس سازماندهی شده بود. وی احتمالاً بار دوم بین سالهای ۱۱۳۰ و ۱۱۴۰ میلادی، به سرزمینهای آن سوی دریا رفتهاست. کافارو، پس از نخستین جنگ صلیبی، نقش مهمی در حیات سیاسی جنوا ایفا کرد. وی فعالیتهایی در زمینهٔ کنسولگری و مسئولیت سیاست خارجه و همچنین فرمانده ناوگان در جنگهای دریایی جمهوری جنوا داشتهاست. این اثر کافارو دربارهٔ حضور جنواییها طی نخستین مراحل جنگهای صلیبی و نقش آنها در جنگها و همچنین دودمان امبریاکو، از خاندان برجسته ایتالیایی حاضر در جنگهای صلیبی، است.[۱۷۴]
- بلا آنطیوکِنا اثر گوتیه والتر، صدراعظم و تاریخنگار فرانسوی یا نورمن است که کتاب وی از وقایعنامههای دست اول لاتین دربارهٔ نخستین جنگ صلیبی، تاریخ شاهزادهنشین انطاکیه و نحوهٔ رویاروییهای متعدد نظامی ترکان و صلیبیون علیه یکدیگر و بر سر شاهزادهنشین انطاکیه در بین سالهای ۱۱۱۵ تا ۱۱۱۹ میلادی است.[۱۷۵]
- هیستوریا د ویا آیروزولیمیتانا نوشتهٔ ژیلو توسی شامل مجموعه اشعار حماسی در رابطه با نخستین جنگ صلیبی است که در سال ۱۱۲۰ به رشته تحریر درآمد. این مجموعه از مجمع کلرمون آغاز تا محاصره و فتح اورشلیم در سال ۱۰۹۹ در خود جای دادهاست. این کتاب حتی پس از ژیلو توسی با افزودن چهار کتاب دیگر توسط شخصی به نام «فولکو» گسترش یافت.[۱۷۶]
- هیستوریا رِروم اینْ پارتیبوس گِشتاروم اثر ویلیام صوری که پس از ۷۰ سال به درخواست امالریک یکم نوشته شد. ویلیام ابتدا این اثر را گستا آمالریکی رِگیس (اعمال آمالریک) نام نهاده بود، ولی پس از آن که تاریخ وقایع صلیبیون از نخستین جنگ صلیبی و روابط آنها با مسلمانان و بیزانسیها را بدان ضمیمه کرد، نام اصلی و نهایی کتاب یعنی هیستوریا رروم را انتخاب کرد. این اثر مفصل که مشتمل بر شرح وقایع پادشاهی اورشلیم و وضعیت صلیبیون، مسلمانان و بیزانسیها در فاصله سالهای ۱۰۹۵–۱۱۸۴ است و اطلاعات دقیق و مفصلی دربارهٔ احوال صلیبیون و اروپاییان ساکن شده در شرق و و روابط سیاسی و نظامیشان با مسلمانان و وضعیت دولتهای صلیبی انطاکیه، طرابلس، عکا و شمال شام ارائه میدهد. ویلیام در اثرش، دو فصل را به چگونگی حملهٔ صلیبیون به اورشلیم و پیامدهای آن اختصاص داده و به شرح رویارویی مسلمانان و مسیحیان در جنگ نخست صلیبی میپردازد و تصویرهای واضحی را برای مخاطب خویش ترسیم میکند. میتوان بیان داشت که هیستوریا ویلیام صوری، یگانه منبع مهم لاتین جنگهای صلیبی از سال ۱۱۲۷، که رویدادهای گستا فوشیه شارتری خاتمه میپذیرد، تا آخرین دههٔ قبل از فتح اورشلیم به دست صلاحالدین ایوبی است.[۱۷۷]
عربی
- الکامل فی التاریخ، تألیف عزالدین بن اثیر، از مهمترین تاریخهای عمومی در رابطه با جنگهای صلیبی است. وی در این اثر کوشیده تا تاریخ جامع اخبار شاهان غرب و شرق را به نگارش درآورد. ابن اثیر اثر خود را از آغاز آفرینش آغاز کرده و تا پایان سال ۶۳۰ق/۱۲۳۰م، یعنی دو سال قبل از مرگش ادامه دادهاست. مهمترین بخش کتاب الکامل حوادث معاصر مؤلف است. یکی از این حوادث مهم که ابن اثیر بهطور مبسوط بدان پرداخته، جنگهای صلیبی است. البته اهمیت این جنگها در نظر مؤلف در رتبه پس از حملهٔ مغولان قرار دارد، زیرا پس از شروع هجوم مغول، گزارشهای جنگهای صلیبی که پیش از این ممتد و مبسوط از سوی مؤلف دنبال میشد، به یکباره زیر سایه حملات مغولان قرار گرفت.[۱۷۸][۱۷۹]
یادداشت
- ↑ امروزه در ترکیه به نام رود عاصی خوانده میشود.
- ↑ آنتیوخوس
- ↑ گستا فرانکوروم به قیمت مواد خوراکی از قرار هر بار الاغ برابر با هشت بزانت اشاره کرده است.
- ↑ توضیح آنکه آنان اسبهایی سفید همراه با سوارانشان که پرچمهای سفیدی همراه داشتند به همراه فرماندهانشان ژرژ، مرکوری و دمتریوس قدیس، بر تپهٔ مشرف به میدان نبرد مشاهده نموده بودند.
پانویس
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 233.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 160.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 171.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 181.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 204.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۳.
- ↑ بازورث، سلجوقیان، ۸۴–۸۳.
- ↑ لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ۱۴۹.
- ↑ بازورث، سلجوقیان، ۱۱۳–۱۱۲.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۰۳.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۵۱.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 15.
- ↑ Frankopan, The First Crusade: The Call from the East, 19–23.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 32.
- ↑ Tyerman, God's War: A New History of the Crusades, 65.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 78–82.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 103–105.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 117–120.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 124–126.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 126–130.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۳۹–۲۴۰.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 132–134.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 135.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 135–137.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 138–139.
- ↑ Hindley, A Brief History of the Crusades: Islam and Christianity in the Struggle for World Supremacy, 37.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 149.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 213.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 154.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 214-215.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 160-162.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 215.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 156.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۳.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 154 و 157.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 158.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 154 و 158.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 154.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۶.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 163.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۶.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 163.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۶.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 166.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 165.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۶.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۷.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 164.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۸.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 166.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۸.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 167.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۹.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۸.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 167.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 168.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 169.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۳.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۹.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۰.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 172 و 173.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 174.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۸۳.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۰.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۱.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 172.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 174.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 221-222.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 178 و 179.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 180.
- ↑ Runciman, The First Crusade, 222-223.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۶.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۷.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۷.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 181.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۸.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۹.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 183–185.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 187.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 189.
- ↑ Runciman، The First Crusade، ۲۲۷.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 190.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 188–191.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۹ تا ۳۰۱.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 192.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 194.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 196.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۱ تا ۳۰۲.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۳.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 186–187.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۴.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۳.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 204.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 204.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۴–۳۰۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۵.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 207.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 200.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۶.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۷.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 205–206.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۸.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۰۹.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 207–210.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۰.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 210.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۱.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۲.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۴.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 214–215.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 216–217.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۴.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۶.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۷.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۸.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 220.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 221.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۱۹.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۰.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۱.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۲.
- ↑ Asbridge, The First Crusade: A New History, 218–219.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۳.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۴.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۶.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۷.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۸.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۹.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۲۹ تا ۳۳۲.
- ↑ Neveux, The Normans, 186–188.
- ↑ Neveux, The Normans, 186–188.
- ↑ Lock, Routledge Companion to the Crusades, 23.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۳۳.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۳۶ تا ۳۳۷.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۳۹.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۴۰.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۴۱.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۴۲ تا ۳۴۵.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۴۵.
- ↑ Neveux, The Normans, 186–188.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۳۵۹ تا ۳۶۰.
- ↑ Asbridge، The First Crusade: A New History، ۳۲.
- ↑ Maier, ChristophT. "Papal letters". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 931–932. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ France, John. "Gesta Francorum". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 529–530. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Edgington, Susan B. "Peter Tudebode". The Crusades - An Encyclopedia. p. 948. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Murray, Alan V. "HIstoria Belli Sacri". The Crusades - An Encyclopedia. p. 581.
- ↑ Edgington, Susan B. "Raymond of Aguilers". The Crusades - An Encyclopedia. p. 1009. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Edgington, Susan B. "Fulcher of Chartres (died 1127)". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 489–490. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Edgington, Susan B. "Albert of Aachen". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 25–26. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Mulinder, Alec. "Ekkehard of Aura". The Crusades - An Encyclopedia. p. 392. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ "Ekkehard of Aura: Hierosolymita and World Chronicle". Internet Medieval Sourcebook. Fordham University. Retrieved 1 August 2020.
- ↑ Orth, Peter. "Robert of Rheims". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 1042–1043. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Keats-Rohan, K. S. B. "Baldric of Dol (1046–1130)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 130. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Orth, Peter. "Radulph of Caen (died after 1130)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 1101. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Keats-Rohan, K. S. B. "Guibert of Nogent (1055 – c. 1125)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 548. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ ناصری طاهری، تاریخ جامع جنگهای صلیبی، ۲۰–۲۳.
- ↑ Christie, Niall. "Ibn al-Qalānisi (died 1160)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 626. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ ناصری طاهری، تاریخ جامع جنگهای صلیبی، ۲۳–۲۵.
- ↑ Morris, Rosemary. "Anna Komnene (1083–1153/1154)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 63. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Stewart, Angus. "Matthew of Edessa". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 806–807. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Weltecke, Dorothea. "Michael the Great (1126–1199)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 824. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Abulafia, Anna Sapi. "Solomon bar Simson". The Crusades - An Encyclopedia. p. 1118. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Kümper, Hiram (2016). "Bartolf of Nangis". Encyclopedia of the Medieval Chronicle.
- ↑ Thompson, Rodney M. "William of Malmesbury (died c. 1143)". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 1279–1280. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ ناصری طاهری، تاریخ جامع جنگهای صلیبی، ۱۴۷.
- ↑ Rech, Régis (2016). "Hugh of Fleury". Encyclopedia of the Medieval Chronicle. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Keats-Rohan, K. S. B. "Henry of Huntingdon (c. 1088–1156/1160)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 573. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Favreau-Lilie, Marie-Luise. "Caffaro (1080/1081–1166)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 199. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Edgington, Susan B. "Walter the Chancellor". The Crusades - An Encyclopedia. p. 1239. Retrieved 19 July 2020.
- ↑ Orth, Peter. "Gilo of Paris (died after 1139)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 533.
- ↑ Murray, Alan V. "William of Tyre (died 1186)". The Crusades - An Encyclopedia. pp. 1281–1282.
- ↑ ناصری طاهری، تاریخ جامع جنگهای صلیبی، ۹.
- ↑ Kennedy, Hugh. "Ibn al-Athir (1160–1233)". The Crusades - An Encyclopedia. p. 625. Retrieved 19 July 2020.
منابع
- بازورث، کلیفورد (۱۳۸۰). سلجوقیان. ترجمهٔ یعقوب آژند. موسی.
- حاجتقی، محمد (۱۳۹۱). «بررسی و نقد منابع اسلامی جنگهای صلیبی با تکیه بر الکامل ابناثیر». دانشنامه جهان اسلام. تهران.
- صفوی، رحیم زاده (۱۳۳۴). جنگهای صلیبی. تهران: دفتر آسیای وسطی.
- طاهری، عبدالله (۱۳۷۴). «ماخذشناسی جنگهای صلیبی». آینه پژوهش. تهران.
- فاتحی نژاد، عنایت الله (۱۳۷۷). «اسامة بن منقذ، عنایت الله فاتحی نژاد». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. سوم. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۶۴-۷۰۲۵-۴۱-۶.
- کاشف، منوچهر (۱۳۸۴). تاریخ جنگهای صلیبی. ج. یک. تهران: انتشارات علمی فرهنگی. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۳۱۷-۴.
- لسترنج، گای (۱۳۶۴). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
- Asbridge, Thomas (2004). The First Crusade: A New History (به انگلیسی). Oxford University Press.
- Constable، Giles (۲۰۰۱). The Historiography of the Crusades. Angeliki E. Laiou.
- France, John (2015). Hattin (به انگلیسی). Oxford University Press.
- Frankopan, Peter (2012). The First Crusade: The Call from the East (به انگلیسی). Harvard University Press.
- Hindley, Geoffrey (2004). A Brief History of the Crusades: Islam and Christianity in the Struggle for World Supremacy (به انگلیسی). London: Constable & Robinson.
- Hotaling, Edward (2003). Islam Without Illusions: Its Past, Its Present, and Its Challenge for the Future (به انگلیسی). Syracuse University Press.
- Lock, Peter (2006). Routledge Companion to the Crusades (به انگلیسی). New York: Routledge.
- Neveux, Francois (2008). The Normans (به انگلیسی). Howard Curtis. Robinson.
- Riley-Smith، Jonathan (۱۹۹۷). What Were the Crusades?. Palgrave Macmillan.
- Runciman, Steven (1951). A History of the Crusades (به انگلیسی). Vol. I:The First Crusade and the Foundation of the Kingdom of Jerusalem. Cambridge. (abridged version: The First Crusade, Cambridge (1980), شابک ۰−۵۲۱−۲۳۲۵۵−۴).
- Tyerman, Christopher (2006). God's War: A New History of the Crusades (به انگلیسی). Belknap Press of Harvard University Press.
برای مطالعهٔ بیشتر
- Asbridge, Thomas (2000). The Creation of the Principality of Antioch, 1098–1130 (به انگلیسی). The Boydell Press.
- France, John (1996). Victory in the East: A Military History of the First Crusade (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- Kennedy, Hugh (1994). Crusader Castles (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- Mayer, Hans E. (1972). The Crusades (به انگلیسی). Translated by John Gillingham. Oxford University Press.
- Previté-Orton, Charles William (1975). The Shorter Cambridge Medieval History (به انگلیسی). Vol. ۱ (paperback ed.). Cambridge: Cambridge University.
- Riley-Smith, Jonathan (1991). The First Crusade and the Idea of Crusading (به انگلیسی). University of Pennsylvania.
- Roger, Randall (1997). Latin Siege Warfare in the Twelfth Century (به انگلیسی). Oxford University Press.
- Runciman, Steven (1952). A History of the Crusades (به انگلیسی). Vol. II:The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 1100–1187 (repr. Folio Society, 1994 ed.). Cambridge.
پیوند به بیرون
- The Siege and Capture of Antioch: Collected Accounts
- The Gesta Francorum (see Chapters 10–15)
- The Historia Francorum qui ceperunt Jerusalem of Raymond of Aguilers (see Chapters 4–9)
- The Alexiad (see Chapter 11)
- Peter Tudebode's account at De Re Militari