حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۱: خط ۴۱:
[[پرونده:Map of expansion of Caliphate.svg|350px|بندانگشتی|دوران خلفا{{legend|#a1584e|گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲}} {{legend|#ef9070|گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱}} {{legend|#fad07d|گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰}}]]
[[پرونده:Map of expansion of Caliphate.svg|350px|بندانگشتی|دوران خلفا{{legend|#a1584e|گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲}} {{legend|#ef9070|گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱}} {{legend|#fad07d|گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰}}]]
{{اصلی|جانشینی محمد}}
{{اصلی|جانشینی محمد}}
[[محمد]]، پیامبر اسلام، با عقد [[میثاق مدینه]] در سال ۱ ه‍.ق/۶۲۲ م، با ایجاد یک [[امت|اُمَّت]]،<ref>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=188-189}}</ref> [[حکومت اسلامی]] را تأسیس کرد. با [[درگذشت محمد بن عبدالله|فوت محمد]] در سال ۱۱ ه‍.ق/۶۳۲ م، بر سر رهبری امّت اختلاف به وجود آمد. درحالی‌که علی به‌همراه جمعی از [[بنی‌هاشم]] و گروهی از [[صحابه|صحابهٔ]] محمد مشغول خاکسپاری‌اش بودند،<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=23}}</ref><ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en}}</ref> گروهی دیگر از صحابه دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدل‌ها، انتخاب [[ابوبکر]] به جانشینی محمد، و با عنوان «[[خلیفه]]» بود.<ref>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57}}</ref><ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|ص=26–27, 30–43 and 356–60|زبان=en}}</ref> طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخصِ محمد به [[جانشینی محمد|جانشینی]] منصوب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آنِ وی باشد.<ref>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57}}</ref><ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|ص=26–27, 30–43 and 356–60|زبان=en}}</ref> برپایهٔ این اختلاف تاریخی، اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید، حال آنکه شیعیان معتقدند وی علی را به جانشینی منصوب کرد.<ref>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=194}}</ref> بدین ترتیب، نهادِ [[خلافت]] پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینشِ زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدید می‌آورْد.<ref>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57-58}}</ref> [[خلفای راشدین|فرمانروایان حکومت جدید]] که تحت عنوان [[خلافت راشدین]] شناخته می‌شوند، به‌ترتیب [[ابوبکر]] (حک. ۱۱–۱۳ ه‍.ق/۶۳۲–۶۳۴ م)، [[عمر بن خطاب|عُمَر بن خَطّاب]] (حک. ۱۳–۲۳ ه‍.ق/۶۳۴–۶۴۴ م)، [[عثمان بن عفان|عُثمان بن عَفّان]] (حک. ۲۳–۳۵ ه‍.ق/۶۴۴–۶۵۶ م) و [[علی بن ابی‌طالب]] (حک. ۳۵–۴۰ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م) بودند.<ref>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=xxiii}}</ref>  
[[محمد]]، پیامبر اسلام، با عقد [[میثاق مدینه]] در سال ۱ ه‍.ق/۶۲۲ م، با ایجاد یک [[امت|اُمَّت]]،<ref dir=ltr>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=188-189}}</ref> [[حکومت اسلامی]] را تأسیس کرد. با [[درگذشت محمد بن عبدالله|فوت محمد]] در سال ۱۱ ه‍.ق/۶۳۲ م، بر سر رهبری امّت اختلاف به وجود آمد. درحالی‌که علی به‌همراه جمعی از [[بنی‌هاشم]] و گروهی از [[صحابه|صحابهٔ]] محمد مشغول خاکسپاری‌اش بودند،<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=23}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en}}</ref> گروهی دیگر از صحابه دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدل‌ها، انتخاب [[ابوبکر]] به جانشینی محمد، و با عنوان «[[خلیفه]]» بود.<ref dir=ltr>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|ص=26–27, 30–43 and 356–60|زبان=en}}</ref> طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخصِ محمد به [[جانشینی محمد|جانشینی]] منصوب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آنِ وی باشد.<ref dir=ltr>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|ص=26–27, 30–43 and 356–60|زبان=en}}</ref> برپایهٔ این اختلاف تاریخی، اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید، حال آنکه شیعیان معتقدند وی علی را به جانشینی منصوب کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=194}}</ref> بدین ترتیب، نهادِ [[خلافت]] پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینشِ زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدید می‌آورْد.<ref dir=ltr>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=57-58}}</ref> [[خلفای راشدین|فرمانروایان حکومت جدید]] که تحت عنوان [[خلافت راشدین]] شناخته می‌شوند، به‌ترتیب [[ابوبکر]] (حک. ۱۱–۱۳ ه‍.ق/۶۳۲–۶۳۴ م)، [[عمر بن خطاب|عُمَر بن خَطّاب]] (حک. ۱۳–۲۳ ه‍.ق/۶۳۴–۶۴۴ م)، [[عثمان بن عفان|عُثمان بن عَفّان]] (حک. ۲۳–۳۵ ه‍.ق/۶۴۴–۶۵۶ م) و [[علی بن ابی‌طالب]] (حک. ۳۵–۴۰ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م) بودند.<ref dir=ltr>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=xxiii}}</ref>  


به‌نوشتهٔ [[ویلفرد مادلونگ]] از [[اسلام‌شناسی|اسلام‌شناسان]] مسیحی، عثمان به [[امویان|بنی‌امیه]] که قوم و خویشش بودند بیش از حد امتیاز می‌داد. این موضوع و مسائل دیگر، خشم مردم در مناطق مختلفِ [[حکومت اسلامی]] را در سال ۳۱ ه‍.ق/۶۵۰–۶۵۱ م برانگیخت<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=87–88}}</ref> و منجر به [[فتنه اول|نخستین دوره از جنگ‌های داخلی امت اسلامی]] از ۳۵ تا ۴۱ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م شد که به فتنه اول شهرت یافت. این جنگ‌ها با شورش علیه عثمان و کشته شدن وی آغاز شد و شش ماه پس از کشته شدن علی، با [[صلح حسن و معاویه]] پایان یافت.<ref>{{پک|Hinds|1993|ف=Muʿāwiya I|ک=EI2|زبان=en}}</ref> علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری [[عایشه]]، [[طلحه]]، و [[زبیر بن عوام|زبیر]] در مکه که خواهان برگزاری [[شورای عمر|شورای خلافت]] برای تعیین خلیفه بودند و گروهی دیگر به رهبری [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]] در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در [[نبرد جمل|جمل]] گروه اول را شکست داد؛ اما [[نبرد صفین]] با معاویه به لحاظ نظامی بی‌نتیجه خاتمه یافت و در پی آن [[حکمیت]] به لحاظ سیاسی ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری بخشی از سپاه علی، موسوم به [[خوارج]]، که قبول حکمیت توسط وی را [[بدعت]] می‌دانستند بر او شوریدند. علی در [[نبرد نهروان|نهروان]] آنان را شکست داد. او سرانجام در [[مسجد کوفه]] به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام [[ابن ملجم مرادی]] کشته شد و در خارج شهر [[کوفه]] دفن شد.<ref>{{پک|Gleave|2014|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI3|زبان=en}}</ref> در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، [[معاویة بن ابی‌سفیان|مُعاویه]] قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به [[خلافت اموی|خلافت اُمَوی]] تبدیل کرد.<ref>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=74-76}}</ref> وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. [[سب علی|دشنام به علی]] تبدیل به امری ضروری در [[نماز جماعت]] شد و به مدت ۶۰ سال ادامه یافت.<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=334}}</ref>
به‌نوشتهٔ [[ویلفرد مادلونگ]] از [[اسلام‌شناسی|اسلام‌شناسان]] مسیحی، عثمان به [[امویان|بنی‌امیه]] که قوم و خویشش بودند بیش از حد امتیاز می‌داد. این موضوع و مسائل دیگر، خشم مردم در مناطق مختلفِ [[حکومت اسلامی]] را در سال ۳۱ ه‍.ق/۶۵۰–۶۵۱ م برانگیخت<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=87–88}}</ref> و منجر به [[فتنه اول|نخستین دوره از جنگ‌های داخلی امت اسلامی]] از ۳۵ تا ۴۱ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م شد که به فتنه اول شهرت یافت. این جنگ‌ها با شورش علیه عثمان و کشته شدن وی آغاز شد و شش ماه پس از کشته شدن علی، با [[صلح حسن و معاویه]] پایان یافت.<ref dir=ltr>{{پک|Hinds|1993|ف=Muʿāwiya I|ک=EI2|زبان=en}}</ref> علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری [[عایشه]]، [[طلحه]]، و [[زبیر بن عوام|زبیر]] در مکه که خواهان برگزاری [[شورای عمر|شورای خلافت]] برای تعیین خلیفه بودند و گروهی دیگر به رهبری [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]] در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در [[نبرد جمل|جمل]] گروه اول را شکست داد؛ اما [[نبرد صفین]] با معاویه به لحاظ نظامی بی‌نتیجه خاتمه یافت و در پی آن [[حکمیت]] به لحاظ سیاسی ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری بخشی از سپاه علی، موسوم به [[خوارج]]، که قبول حکمیت توسط وی را [[بدعت]] می‌دانستند بر او شوریدند. علی در [[نبرد نهروان|نهروان]] آنان را شکست داد. او سرانجام در [[مسجد کوفه]] به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام [[ابن ملجم مرادی]] کشته شد و در خارج شهر [[کوفه]] دفن شد.<ref dir=ltr>{{پک|Gleave|2014|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI3|زبان=en}}</ref> در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، [[معاویة بن ابی‌سفیان|مُعاویه]] قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به [[خلافت اموی|خلافت اُمَوی]] تبدیل کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=74-76}}</ref> وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. [[سب علی|دشنام به علی]] تبدیل به امری ضروری در [[نماز جماعت]] شد و به مدت ۶۰ سال ادامه یافت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=334}}</ref>


== تبار ==
== تبار ==
حسن، فرزند [[علی بن ابی‌طالب]]، پسرعموی پیامبر اسلام و [[فاطمه زهرا]]، دختر پیامبر اسلام است که هردو از خاندان [[بنی‌هاشم]] و از قبیلهٔ [[قریش|قُرَیْش‌اند]]. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و نژاده در مکّه بود.<ref>{{پک|Poonawala|Kohlberg|1985|ف=ʿAlī b. Abī Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|Welch|1993|ف=Muḥammad|ک=EI2|زبان=en}}</ref> مدت کمی پس از [[هجرت محمد|هجرت]]، پیامبر اسلام به علی بن ابی‌طالب گفت که خداوند به وی فرمان داده‌است که دخترش، فاطمهٔ زهرا را به ازدواج وی درآورد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en|رف=Vaglieri-Ali}}</ref> به‌نوشتهٔ [[ویلفرد مادلونگ]]، خانواده‌ای که از این ازدواج تشکیل شد، مکرراً از سوی پیامبر اسلام ستایش می‌شد و در واقعه‌هایی مانند رویداد [[مباهله|مُباهِله]] و حدیث [[آل عبا]] از این خانواده به‌عنوان [[اهل بیت]] یاد کرده‌است. در [[قرآن]] نیز در موارد متعددی مانند [[آیه تطهیر|آیهٔ تَطهیر]]، از [[اهل بیت]] به بزرگی یاد شده‌است.<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=14–15}}</ref> (ر.ک. [[حسن مجتبی در قرآن و حدیث|حسن در قرآن و حدیث]])
حسن، فرزند [[علی بن ابی‌طالب]]، پسرعموی پیامبر اسلام و [[فاطمه زهرا]]، دختر پیامبر اسلام است که هردو از خاندان [[بنی‌هاشم]] و از قبیلهٔ [[قریش|قُرَیْش‌اند]]. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و نژاده در مکّه بود.<ref dir=ltr>{{پک|Poonawala|Kohlberg|1985|ف=ʿAlī b. Abī Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Welch|1993|ف=Muḥammad|ک=EI2|زبان=en}}</ref> مدت کمی پس از [[هجرت محمد|هجرت]]، پیامبر اسلام به علی بن ابی‌طالب گفت که خداوند به وی فرمان داده‌است که دخترش، فاطمهٔ زهرا را به ازدواج وی درآورد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en|رف=Vaglieri-Ali}}</ref> به‌نوشتهٔ [[ویلفرد مادلونگ]]، خانواده‌ای که از این ازدواج تشکیل شد، مکرراً از سوی پیامبر اسلام ستایش می‌شد و در واقعه‌هایی مانند رویداد [[مباهله|مُباهِله]] و حدیث [[آل عبا]] از این خانواده به‌عنوان [[اهل بیت]] یاد کرده‌است. در [[قرآن]] نیز در موارد متعددی مانند [[آیه تطهیر|آیهٔ تَطهیر]]، از [[اهل بیت]] به بزرگی یاد شده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=14–15}}</ref> (ر.ک. [[حسن مجتبی در قرآن و حدیث|حسن در قرآن و حدیث]])
{{نیاکان حسن بن علی}}
{{نیاکان حسن بن علی}}
{{شجره‌نامه حسن بن علی}}
{{شجره‌نامه حسن بن علی}}
خط ۵۴: خط ۵۴:


=== نام ===
=== نام ===
نام او «حَسَن» صفتی به‌معنای «خوبی و نیکوئی» است. بنا به برخی روایات اهل سنت، [[علی بن ابی‌طالب|علی]] مایل بود نام وی را «حَمزه»، «جَعفَر»<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref> یا «حَرْب» بگذارد، اما [[محمد]]، اسم حسن را بر وی گذاشت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> به روایت [[شیخ صدوق|ابن‌بابویه]]، محدث شیعه، علی درحالی‌که گفت پیش از پیامبر اقدام به نام‌گذاری نمی‌کند اما اعلام کرد که نام «حرب» را می‌پسندد. پیامبر او را حسن نام نهاد. در برخی احادیث، نام‌گذاری حسن به الهامی الهی نسبت داده شده و نیز گفته شده که نام‌های «حسن» و «حسین»، دو نام بهشتی هستند که پیش از اسلام میان اعراب وجود نداشته‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> برخی از نام‌های او که پیامبر بر وی نهاد، با نام [[حسین]] وجه مشترک دارد، مانند اینکه نام «حسن» هم‌سنگ نام «شَبَّر» یا در روایاتی «جُهْر» — نامِ قرینِ «شُبَیْر» — پسر [[هارون]] است؛ یا سَیِّدُ شَبابِ أهلِ‌الْجَنَّة که این نام سبب شهرت عام وی به «سیّد» نیز شده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
نام او «حَسَن» صفتی به‌معنای «خوبی و نیکوئی» است. بنا به برخی روایات اهل سنت، [[علی بن ابی‌طالب|علی]] مایل بود نام وی را «حَمزه»، «جَعفَر»<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref> یا «حَرْب» بگذارد، اما [[محمد]]، اسم حسن را بر وی گذاشت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> به روایت [[شیخ صدوق|ابن‌بابویه]]، محدث شیعه، علی درحالی‌که گفت پیش از پیامبر اقدام به نام‌گذاری نمی‌کند اما اعلام کرد که نام «حرب» را می‌پسندد. پیامبر او را حسن نام نهاد. در برخی احادیث، نام‌گذاری حسن به الهامی الهی نسبت داده شده و نیز گفته شده که نام‌های «حسن» و «حسین»، دو نام بهشتی هستند که پیش از اسلام میان اعراب وجود نداشته‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> برخی از نام‌های او که پیامبر بر وی نهاد، با نام [[حسین]] وجه مشترک دارد، مانند اینکه نام «حسن» هم‌سنگ نام «شَبَّر» یا در روایاتی «جُهْر» — نامِ قرینِ «شُبَیْر» — پسر [[هارون]] است؛ یا سَیِّدُ شَبابِ أهلِ‌الْجَنَّة که این نام سبب شهرت عام وی به «سیّد» نیز شده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


==== القاب ====
==== القاب ====
خط ۶۰: خط ۶۰:


=== تولد و دوران کودکی ===
=== تولد و دوران کودکی ===
بنابر نقل مشهور در منابع اسلامی، حسن مجتبی در ۱۵ [[رمضان]] سال سوم ه‍.ق برابر با ۲۹ فوریهٔ ۶۲۵ م و به نقلی دیگر در سال دوم ه‍.ق در [[مدینه]] به‌دنیا آمد.<ref group="یادداشت">ماه و سال تولد محل اختلاف است؛ [[جلال‌الدین سیوطی|سُیوطی]] در ''[[تاریخ الخلفا|تاریخُ الْخُلَفاء]]'' سال ولادت را در پانزدهم رمضان سال سوم ه‍.ق ولی مجلسی در ''[[مرآة العقول|مِرآةُ الْعُقول]]'' سال ولادت را دوم ه‍.ق دانسته‌است. شریف قریشی این دو گزارش را متضاد با هم ندانسته و وجه جمع آن را سال شرعی و سال رسمی دانسته‌است. ببینید:{{پک|قرشی|۱۳۵۳|ک=زندگانی حسن بن علی علیه السلام|ص=۴۹–۵۰|ج=۱}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> پیامبر اسلام پس از اطلاع از تولدِ وی، به خانهٔ فاطمه وارد شد و در گوش حسن [[اذان]] گفت؛ و هفت روز پس از ولادتش، گوسفندی قربانی نمود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳|رف=دائرةالمعارف}}</ref> فاطمه زهرا نیز در هنگام تولد حسن و حسین، موهای سرشان را تراشید و موها را فروخت و به‌میزانِ وزن‌شان نقره گرفت و نقره‌ها را صدقه داد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
بنابر نقل مشهور در منابع اسلامی، حسن مجتبی در ۱۵ [[رمضان]] سال سوم ه‍.ق برابر با ۲۹ فوریهٔ ۶۲۵ م و به نقلی دیگر در سال دوم ه‍.ق در [[مدینه]] به‌دنیا آمد.<ref group="یادداشت">ماه و سال تولد محل اختلاف است؛ [[جلال‌الدین سیوطی|سُیوطی]] در ''[[تاریخ الخلفا|تاریخُ الْخُلَفاء]]'' سال ولادت را در پانزدهم رمضان سال سوم ه‍.ق ولی مجلسی در ''[[مرآة العقول|مِرآةُ الْعُقول]]'' سال ولادت را دوم ه‍.ق دانسته‌است. شریف قریشی این دو گزارش را متضاد با هم ندانسته و وجه جمع آن را سال شرعی و سال رسمی دانسته‌است. ببینید:{{پک|قرشی|۱۳۵۳|ک=زندگانی حسن بن علی علیه السلام|ص=۴۹–۵۰|ج=۱}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۲|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> پیامبر اسلام پس از اطلاع از تولدِ وی، به خانهٔ فاطمه وارد شد و در گوش حسن [[اذان]] گفت؛ و هفت روز پس از ولادتش، گوسفندی قربانی نمود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳|رف=دائرةالمعارف}}</ref> فاطمه زهرا نیز در هنگام تولد حسن و حسین، موهای سرشان را تراشید و موها را فروخت و به‌میزانِ وزن‌شان نقره گرفت و نقره‌ها را صدقه داد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد با این‌که حسن تنها هفت سال اول عمرش را با پدربزرگش گذراند، اما بعضی از سخنان و اعمال وی را بعدها به‌یاد داشت. مثل نمازهایی که پیامبر اسلام به وی تعلیم داد<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref> و حسن در روایتی گفته است که پیامبر در کودکی به او [[نماز]] را آموخت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> و لحظه‌ای که پیامبر خرمای [[صدقه|صدقه‌]]ای که حسن بر دهان گذاشته بود را از دهانش درآورد و به انبار اموال صدقه بازگرداند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> زیرا خوردن اموال صدقه را برای خانواده‌اش ناخوشایند می‌داشت.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد با این‌که حسن تنها هفت سال اول عمرش را با پدربزرگش گذراند، اما بعضی از سخنان و اعمال وی را بعدها به‌یاد داشت. مثل نمازهایی که پیامبر اسلام به وی تعلیم داد<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref> و حسن در روایتی گفته است که پیامبر در کودکی به او [[نماز]] را آموخت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> و لحظه‌ای که پیامبر خرمای [[صدقه|صدقه‌]]ای که حسن بر دهان گذاشته بود را از دهانش درآورد و به انبار اموال صدقه بازگرداند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> زیرا خوردن اموال صدقه را برای خانواده‌اش ناخوشایند می‌داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


حسن مجتبی در روایات شبیه‌ترین شخص از لحاظ چهره به پیامبر اسلام دانسته شده‌است.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اکثر روایات، حتی روایات موجود در کتاب‌های [[سنی|اهل سنت]]، نشان‌دهندهٔ علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌اش است. نه تنها سخنانش، بلکه داستان‌هایی جالب نیز حاکی از این دوست‌داشتن است.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> پیامبر حسن را بر پشتش و زانوانش قرار می‌داد و نافش را می‌بوسید.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در روایت دیگری آمده که حسنین به [[مسجد النبی|مسجد]] وارد شدند؛ پیامبر درحال سخنرانی بود اما از [[منبر]] پایین آمد و آن‌دو را در آغوش گرفت.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> روزی پیامبر اسلام بر منبر درحال صحبت با مردم بود و ناگاه دید که حسن به‌علت لغزش روی لباسش بر زمین افتاد. با دیدن این موضوع، از منبر پایین آمد و حسن را دربرگرفت. سپس به مردم گفت که فرزندان و اموال، محک و آزمایشی (فتنه) برای آنان هستند. نمونه‌ای دیگر را می‌توان از لحظه‌ای نام برد که حسن از دوشِ پدربزرگش درحالی‌که در سجدهٔ نماز بود بالا رفت و پیامبر اجازه داد که حسن بر دوشش بماند. از این گذشته برای اثبات علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌هایش، شیعیان از حدیثی نام می‌برند که پیامبر در آن حسن و [[حسین بن علی|حسین]] را سرور جوانان اهل بهشت می‌نامد. بااین‌حال [[مروان بن حکم]] بر سر صحت این حدیث بحث و مجادله داشت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> از همهٔ این‌ها مهم‌تر، می‌توان به زمانی اشاره کرد که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خود گرفت و آنان را اهل بیت نامیده و بیان داشت که اینان از هرگونه گناه و آلودگی پاک هستند که به [[حدیث کسا]] مشهور شده است.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
حسن مجتبی در روایات شبیه‌ترین شخص از لحاظ چهره به پیامبر اسلام دانسته شده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اکثر روایات، حتی روایات موجود در کتاب‌های [[سنی|اهل سنت]]، نشان‌دهندهٔ علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌اش است. نه تنها سخنانش، بلکه داستان‌هایی جالب نیز حاکی از این دوست‌داشتن است.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> پیامبر حسن را بر پشتش و زانوانش قرار می‌داد و نافش را می‌بوسید.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در روایت دیگری آمده که حسنین به [[مسجد النبی|مسجد]] وارد شدند؛ پیامبر درحال سخنرانی بود اما از [[منبر]] پایین آمد و آن‌دو را در آغوش گرفت.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> روزی پیامبر اسلام بر منبر درحال صحبت با مردم بود و ناگاه دید که حسن به‌علت لغزش روی لباسش بر زمین افتاد. با دیدن این موضوع، از منبر پایین آمد و حسن را دربرگرفت. سپس به مردم گفت که فرزندان و اموال، محک و آزمایشی (فتنه) برای آنان هستند. نمونه‌ای دیگر را می‌توان از لحظه‌ای نام برد که حسن از دوشِ پدربزرگش درحالی‌که در سجدهٔ نماز بود بالا رفت و پیامبر اجازه داد که حسن بر دوشش بماند. از این گذشته برای اثبات علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌هایش، شیعیان از حدیثی نام می‌برند که پیامبر در آن حسن و [[حسین بن علی|حسین]] را سرور جوانان اهل بهشت می‌نامد. بااین‌حال [[مروان بن حکم]] بر سر صحت این حدیث بحث و مجادله داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> از همهٔ این‌ها مهم‌تر، می‌توان به زمانی اشاره کرد که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خود گرفت و آنان را اهل بیت نامیده و بیان داشت که اینان از هرگونه گناه و آلودگی پاک هستند که به [[حدیث کسا]] مشهور شده است.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


بنا بر روایتی از پیامبر در ''[[الأمالی (صدوق)|اَلْاَمالیِ]]'' [[شیخ صدوق|شیخ صَدوق]] و ''[[فرائد السمطین|فَرائِدُ السِّمْطَیْنِ]]'' [[صدرالدین جوینی|جُوِیْنی]] از منابع روایی شیعه، رویکرد آشتی‌جویانه حسن و صلح او را، تعیین‌کنندهٔ آیندهٔ جامعهٔ اسلامی می‌دانست؛ و از همان آغاز سعی داشت تا جایگاه حسنین را برای اطرافیان تبیین کند و ازهمین‌رو آن‌دو در بیشتر اوقات همراه وی بودند و او احترام و علاقهٔ خویش نسبت به آنان را ابراز می‌نمود. روایات بسیاری به نشستنِ حسن و حسین بر دوش پیامبر پرداخته‌اند؛ مانند روایت طولانی شدن سجدهٔ پیامبر در نماز به‌خاطر آویختنِ حسنین از گردن او که در منابع سنی و شیعه آمده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
بنا بر روایتی از پیامبر در ''[[الأمالی (صدوق)|اَلْاَمالیِ]]'' [[شیخ صدوق|شیخ صَدوق]] و ''[[فرائد السمطین|فَرائِدُ السِّمْطَیْنِ]]'' [[صدرالدین جوینی|جُوِیْنی]] از منابع روایی شیعه، رویکرد آشتی‌جویانه حسن و صلح او را، تعیین‌کنندهٔ آیندهٔ جامعهٔ اسلامی می‌دانست؛ و از همان آغاز سعی داشت تا جایگاه حسنین را برای اطرافیان تبیین کند و ازهمین‌رو آن‌دو در بیشتر اوقات همراه وی بودند و او احترام و علاقهٔ خویش نسبت به آنان را ابراز می‌نمود. روایات بسیاری به نشستنِ حسن و حسین بر دوش پیامبر پرداخته‌اند؛ مانند روایت طولانی شدن سجدهٔ پیامبر در نماز به‌خاطر آویختنِ حسنین از گردن او که در منابع سنی و شیعه آمده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
خط ۷۸: خط ۷۸:
با درگذشت [[محمد|پیامبر اسلام]]، شرایط ویژه‌ای در زندگی حسن مجتبی آغاز شد که در ماجراهای [[سقیفه بنی‌ساعده|سقیفه]] و پس از آن [[فدک]] و رویدادهای مربوط به آن‌ها نمود یافت. روایات دربارهٔ این دوره از زندگی حسن زیاد نیست؛ اما در همین روایاتِ اندک، حضور اجتماعیِ او قابل توجه است. طبق برخی روایات دربارهٔ ماجرای فدک که در منابع شیعه منعکس شده‌است، [[فاطمه زهرا]] حسنین را به‌عنوان شاهدانی برای شهادت به درستی گفته‌هایش در برابر [[ابوبکر]] حاضر کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳–۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن در این دوران به خلفای وقت (ابوبکر و [[عمر بن خطاب|عمر]]) اعتراضاتی را مطرح، و آنان را در غصب جایگاه پدرش شماتت می‌کرد.<ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۳۲}}</ref> دیگر حضور اجتماعیِ مهمِ حسن مجتبی، حضور وی به‌عنوان شاهد در شورای شش نفرهٔ تعیین خلیفهٔ پس از عمر و به‌درخواست عمر است که به عقیده حاج‌منوچهری اهمیت بسیار زیادی دارد و نشان‌دهندهٔ جایگاه اجتماعیِ حسن مجتبی به‌عنوان یکی از [[اهل بیت]] و نیز شخصیت فردیَش نزد [[مهاجرین]] و [[انصار]] است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳–۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[سید جعفر مرتضی عاملی|مرتضی عاملی]] از تاریخ‌دانان شیعه، دلیل و اهمیت حضور حسن در شورا را از دیدگاه حسن، همچون دلیل حضور پدرش علی دانسته که اعتراض به تعارض در گفتارِ عمر دربارهٔ عدم جمع شدنِ نبوت و خلافت در یک خاندان و دعوت از وی برای شوراست. او برای دلیل حضور حسن از دید عمر نیز، به محق بودنِ حسن مجتبی برای مشارکت‌های سیاسی اشاره دارد.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۲۵–۱۲۶}}</ref>
با درگذشت [[محمد|پیامبر اسلام]]، شرایط ویژه‌ای در زندگی حسن مجتبی آغاز شد که در ماجراهای [[سقیفه بنی‌ساعده|سقیفه]] و پس از آن [[فدک]] و رویدادهای مربوط به آن‌ها نمود یافت. روایات دربارهٔ این دوره از زندگی حسن زیاد نیست؛ اما در همین روایاتِ اندک، حضور اجتماعیِ او قابل توجه است. طبق برخی روایات دربارهٔ ماجرای فدک که در منابع شیعه منعکس شده‌است، [[فاطمه زهرا]] حسنین را به‌عنوان شاهدانی برای شهادت به درستی گفته‌هایش در برابر [[ابوبکر]] حاضر کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳–۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن در این دوران به خلفای وقت (ابوبکر و [[عمر بن خطاب|عمر]]) اعتراضاتی را مطرح، و آنان را در غصب جایگاه پدرش شماتت می‌کرد.<ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۳۲}}</ref> دیگر حضور اجتماعیِ مهمِ حسن مجتبی، حضور وی به‌عنوان شاهد در شورای شش نفرهٔ تعیین خلیفهٔ پس از عمر و به‌درخواست عمر است که به عقیده حاج‌منوچهری اهمیت بسیار زیادی دارد و نشان‌دهندهٔ جایگاه اجتماعیِ حسن مجتبی به‌عنوان یکی از [[اهل بیت]] و نیز شخصیت فردیَش نزد [[مهاجرین]] و [[انصار]] است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۳–۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[سید جعفر مرتضی عاملی|مرتضی عاملی]] از تاریخ‌دانان شیعه، دلیل و اهمیت حضور حسن در شورا را از دیدگاه حسن، همچون دلیل حضور پدرش علی دانسته که اعتراض به تعارض در گفتارِ عمر دربارهٔ عدم جمع شدنِ نبوت و خلافت در یک خاندان و دعوت از وی برای شوراست. او برای دلیل حضور حسن از دید عمر نیز، به محق بودنِ حسن مجتبی برای مشارکت‌های سیاسی اشاره دارد.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۲۵–۱۲۶}}</ref>


در دورهٔ خلافت [[عثمان]] گزارش‌هایی از حضورِ حسن مجتبی در سپاهِ مسلمانان برای نبردهای [[طبرستان]] و مناطق داخلی ایران در سال ۳۰ ه‍.ق/۶۵۱ م وجود دارد، اما در صحت آن‌ها تردید است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابن اسفندیار]] تاریخ‌‌دان مسلمان، روایت می‌کند که حسن مجتبی در زمان خلافت عمر به‌همراه [[عبدالله بن عمر]] و لشکری از کوفیان، در لشکرکشی به سمت [[آمل]] در [[طبرستان]] حضور داشته‌است. [[ویلفرد مادلونگ|ویلفِرِد مادِلُونگ]] بر این باور است که علی بن ابی‌طالب احتمالاً می‌خواسته است که حسن مجتبی را در سن جوانی با امور جنگی آشنا کند و به تجربیات جنگی‌اش بیفزاید.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بعضی محققان شیعه مانند [[باقر شریف قرشی|قُرَشی]] و حسینی، این گزارش‌ها را پذیرفته‌اند و در توجیه آن‌ها مطالبی گفته‌اند، اما مرتضی عاملی با توجه به اختلافات دربارهٔ فتوحات دورهٔ [[خلفای راشدین]]، ماجرا را مورد تردید دانسته و دلایلی در عدم صحت آن‌ها آورده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۳۴–۱۳۶}}</ref> به‌گفتهٔ مادلونگ در ''[[دانشنامه ایرانیکا|ایرانیکا]]''، در قضیهٔ اجرای [[حد شرعی]] بر روی [[ولید بن عقبه|ولید بن عُقبَه]] به‌علت [[شرب خمر|شُربِ خَمر]] در زمان عثمان، وقتی علی به حسن گفت که زدنِ چهل ضربه شلاق را برعهده بگیرد، حسن نپذیرفت. علی حسن را سرزنش کرده و این کار را به برادرزاده‌اش، [[عبدالله بن جعفر]] سپرد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
در دورهٔ خلافت [[عثمان]] گزارش‌هایی از حضورِ حسن مجتبی در سپاهِ مسلمانان برای نبردهای [[طبرستان]] و مناطق داخلی ایران در سال ۳۰ ه‍.ق/۶۵۱ م وجود دارد، اما در صحت آن‌ها تردید است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابن اسفندیار]] تاریخ‌‌دان مسلمان، روایت می‌کند که حسن مجتبی در زمان خلافت عمر به‌همراه [[عبدالله بن عمر]] و لشکری از کوفیان، در لشکرکشی به سمت [[آمل]] در [[طبرستان]] حضور داشته‌است. [[ویلفرد مادلونگ|ویلفِرِد مادِلُونگ]] بر این باور است که علی بن ابی‌طالب احتمالاً می‌خواسته است که حسن مجتبی را در سن جوانی با امور جنگی آشنا کند و به تجربیات جنگی‌اش بیفزاید.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بعضی محققان شیعه مانند [[باقر شریف قرشی|قُرَشی]] و حسینی، این گزارش‌ها را پذیرفته‌اند و در توجیه آن‌ها مطالبی گفته‌اند، اما مرتضی عاملی با توجه به اختلافات دربارهٔ فتوحات دورهٔ [[خلفای راشدین]]، ماجرا را مورد تردید دانسته و دلایلی در عدم صحت آن‌ها آورده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۳۴–۱۳۶}}</ref> به‌گفتهٔ مادلونگ در ''[[دانشنامه ایرانیکا|ایرانیکا]]''، در قضیهٔ اجرای [[حد شرعی]] بر روی [[ولید بن عقبه|ولید بن عُقبَه]] به‌علت [[شرب خمر|شُربِ خَمر]] در زمان عثمان، وقتی علی به حسن گفت که زدنِ چهل ضربه شلاق را برعهده بگیرد، حسن نپذیرفت. علی حسن را سرزنش کرده و این کار را به برادرزاده‌اش، [[عبدالله بن جعفر]] سپرد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


یکی از مهم‌ترین رویدادهای این دوران، اعتراضِ دسته‌هایی از مسلمانان به عملکرد [[عثمان بن عفان|عثمان]] در خلافت بود. رفتارِ عثمان در مدینه و [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]]، کارگزارش در [[دمشق]]، در به‌کارگماریِ نزدیکان در مناصب دولتی و برقراری مقرری‌های هنگفت و مال‌اندوزی و اسراف و بی‌پرواییِ بعضی شخصیت‌های سیاسی در برابر احکام پیامبر، سبب اعتراض عمومی شد و کسانی مانند [[ابوذر غفاری|ابوذر غِفاری]] به مخالفت با عثمان برخاستند. در ماجرای مخالفت ابوذر، حسن مجتبی به‌عنوان مدافعِ حق از ابوذر دفاع می‌کرد. طبق گزارش منابع، در هنگام تبعید ابوذر به [[ربذه|رَبَذه]]، با وجود ممنوعیتِ صحبت با ابوذر از سوی حکومت، حسن مجتبی همراه پدرش به بدرقهٔ او رفتند که سبب درگیری میان ایشان با عثمان شد. تشدید مخالفت‌ها با عثمان، سبب حملهٔ معترضان به خانهٔ وی شد؛ در این میان، علی بن ابی‌طالب، حسنین را برای دفاع به خانهٔ عثمان فرستاد<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و آنان به‌همراه فرزندانِ دیگر [[صحابه|صحابهٔ]] نامدارِ پیامبر، مانند [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالله بن عمر]]، در هنگام محاصرهٔ عثمان، در دفاع از وی شرکت داشته‌اند. به‌فرمان عثمان، حسن مجتبی در روزِ آخرِ محاصره، شمشیر و ابزارآلاتِ جنگی را کنار گذاشت. به‌گفتهٔ [[بلاذری|بَلاذُری]]، حسن مجتبی در این جریان، اندکی زخمی شد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما مرتضی عاملی به این روایت با دید تردید نگریسته و از گزارش‌های فراوانی یاد می‌کند که عثمان، قبل از هرگونه تهاجمی علیهش، حسن را مرخص کرده یا اساساً کمک او را نپذیرفته‌است.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۷۱–۱۷۲}}</ref> به‌اعتقاد مادلونگ، حسن مکرراً از پدرش علی به‌خاطر این که بیشتر از این‌ها در دفاع از عثمان مشارکت نداشته، انتقاد می‌کرد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما حدیث‌شناس شیعه،‌ [[عبدالحسین امینی]]، این موضوع را به‌خاطر عدم شرکتِ هیچ‌یک از صحابهٔ پیامبر در دفاع از عثمان، بعید دانسته‌است. باقر شریف قرشی، این گزارش را ساختهٔ [[امویان]] می‌داند و دلیل آن را عدم حمایتِ هیچ شخصیت دیگری جز امویان و آنان که از حمایت از عثمان سود می‌بردند، می‌شمرد. از سوی دیگر مرتضی عاملی با وجود بیان برخی جزئیات مورد مناقشه، اما اصل ماجرا را قابل توجیه می‌داند و دلیل آن را غیرقابل دفاع دانستنِ شیوهٔ مخالفان عثمان بیان می‌کند که جامعهٔ اسلامی را با مشکل مواجه می‌کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>
یکی از مهم‌ترین رویدادهای این دوران، اعتراضِ دسته‌هایی از مسلمانان به عملکرد [[عثمان بن عفان|عثمان]] در خلافت بود. رفتارِ عثمان در مدینه و [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]]، کارگزارش در [[دمشق]]، در به‌کارگماریِ نزدیکان در مناصب دولتی و برقراری مقرری‌های هنگفت و مال‌اندوزی و اسراف و بی‌پرواییِ بعضی شخصیت‌های سیاسی در برابر احکام پیامبر، سبب اعتراض عمومی شد و کسانی مانند [[ابوذر غفاری|ابوذر غِفاری]] به مخالفت با عثمان برخاستند. در ماجرای مخالفت ابوذر، حسن مجتبی به‌عنوان مدافعِ حق از ابوذر دفاع می‌کرد. طبق گزارش منابع، در هنگام تبعید ابوذر به [[ربذه|رَبَذه]]، با وجود ممنوعیتِ صحبت با ابوذر از سوی حکومت، حسن مجتبی همراه پدرش به بدرقهٔ او رفتند که سبب درگیری میان ایشان با عثمان شد. تشدید مخالفت‌ها با عثمان، سبب حملهٔ معترضان به خانهٔ وی شد؛ در این میان، علی بن ابی‌طالب، حسنین را برای دفاع به خانهٔ عثمان فرستاد<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و آنان به‌همراه فرزندانِ دیگر [[صحابه|صحابهٔ]] نامدارِ پیامبر، مانند [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالله بن عمر]]، در هنگام محاصرهٔ عثمان، در دفاع از وی شرکت داشته‌اند. به‌فرمان عثمان، حسن مجتبی در روزِ آخرِ محاصره، شمشیر و ابزارآلاتِ جنگی را کنار گذاشت. به‌گفتهٔ [[بلاذری|بَلاذُری]]، حسن مجتبی در این جریان، اندکی زخمی شد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما مرتضی عاملی به این روایت با دید تردید نگریسته و از گزارش‌های فراوانی یاد می‌کند که عثمان، قبل از هرگونه تهاجمی علیهش، حسن را مرخص کرده یا اساساً کمک او را نپذیرفته‌است.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۷۱–۱۷۲}}</ref> به‌اعتقاد مادلونگ، حسن مکرراً از پدرش علی به‌خاطر این که بیشتر از این‌ها در دفاع از عثمان مشارکت نداشته، انتقاد می‌کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما حدیث‌شناس شیعه،‌ [[عبدالحسین امینی]]، این موضوع را به‌خاطر عدم شرکتِ هیچ‌یک از صحابهٔ پیامبر در دفاع از عثمان، بعید دانسته‌است. باقر شریف قرشی، این گزارش را ساختهٔ [[امویان]] می‌داند و دلیل آن را عدم حمایتِ هیچ شخصیت دیگری جز امویان و آنان که از حمایت از عثمان سود می‌بردند، می‌شمرد. از سوی دیگر مرتضی عاملی با وجود بیان برخی جزئیات مورد مناقشه، اما اصل ماجرا را قابل توجیه می‌داند و دلیل آن را غیرقابل دفاع دانستنِ شیوهٔ مخالفان عثمان بیان می‌کند که جامعهٔ اسلامی را با مشکل مواجه می‌کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>


=== دوران خلافت علی بن ابی‌طالب ===
=== دوران خلافت علی بن ابی‌طالب ===
[[پرونده:Coffin of Imam 'Ali, Folio from a Falnama (The Book of Omens) of Ja'far al-Sadiq.jpg|راست|بندانگشتی|نگاره‌ای از ماجرای حمل تابوت علی بن ابی‌طالب بر شتر و همراهی حسن و حسین برای مراسم دفن مخفیانه]]
[[پرونده:Coffin of Imam 'Ali, Folio from a Falnama (The Book of Omens) of Ja'far al-Sadiq.jpg|راست|بندانگشتی|نگاره‌ای از ماجرای حمل تابوت علی بن ابی‌طالب بر شتر و همراهی حسن و حسین برای مراسم دفن مخفیانه]]
حاج‌منوچهری، از محققان شیعه، می‌گوید پس از قتلِ عثمان و در ماجرای بیعتِ مردمی با علی بن ابی‌طالب، حسن نقش مهمی در این بیعت داشت. او در دوران خلافتِ پدر، وی را همیشه یاری می‌کرد. از مهم‌ترین نقش‌های حسن در این دوران، نمایندگیَش از سوی پدرش و به‌همراه یک گروه چهار نفره ازجمله [[عمار یاسر]]، جهت برکناری [[ابوموسی اشعری]] از امارت [[کوفه]] در [[جنگ جمل]] است.<ref group="یادداشت">در جریان جنگ جمل، علی بن ابی‌طالب بارها از ابوموسی اشعری — که در آن زمان، امارت کوفه را برعهده داشت — خواست تا آمادهٔ نبرد باشد، اما ابوموسی توجهی نمی‌کرد. در چندین مرتبه، نمایندگانی جهت اخذ همراهی ابوموسی به کوفه فرستاده شدند، اما نتیجه‌بخش نبود. درنهایت علی بن ابی‌طالب، حسن را همراه با تنی چند از اصحاب خویش مانند عمار یاسر به کوفه فرستاد. گزارشِ رویاروییِ حسن با ابوموسی و پافشاریِ ابوموسی بر نظر خویش و خطابه‌های وی و عمار یاسر در منابع آمده‌است. حسن ابتدا در برابر ابوموسی سکوت و صبر پیشه کرد و سپس خطبه‌ای همگانی ایراد کرد. ببینید: {{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> بر اساس همین گزارش، علی بن ابی‌طالب در جنگ جمل، حسن را بر جناح راست و حسین را بر جناح چپِ سپاه نهاد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن در نبرد جمل در پاسخ خطبهٔ عبدالله بن زبیر، خطبه‌ای در دفاع از علی بن ابی‌طالب ایراد کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> از مهم‌ترین اقدامات حسن در [[جنگ صفین]]، همراه کردنِ برخی از شخصیت‌هایی بود که در جمل حاضر نشده و از سوی علی مورد نکوهش واقع شده بودند. رفتار حسن در برابر این دست افراد همچون [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خُزاعی]]، نشان‌دهندهٔ همراهیِ پدرش و اطاعت از اوست. در جریان نبرد صفین، معاویه سعی در تطمیع حسن داشت و [[عبیدالله بن عمر]] را فرستاد تا به حسن پیشنهاد دهد علی بن ابی‌طالب را از خلافت برکنار کند و خود خلیفه شود که با پاسخ منفی حسن روبه‌رو شد. به گزارش [[ابن عبدالبر اندلسی|ابن عبدالبر]]، تاریخ‌نگار اندلسی، حسن در صفین فرماندهیِ قلبِ سپاه را برعهده داشت و پس از [[حکمیت|ماجرای حَکَمیت]] و نتیجهٔ آن و اعتراض و ملامتِ مردم نسبت به علی بن ابی‌طالب، در خطبه‌ای از شورای حکمیت، افراد و نحوهٔ عملکرد آن قاطعانه انتقاد کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> اما به‌باور ویلفرد مادلونگ، ظاهراً حسن مخالفِ سیاست‌های علی در جنگیدن با مخالفان بوده‌است، چرا که حسن معتقد بود که این جنگ‌ها باعث بروزِ تفرقه در امت اسلامی می‌شود. هنگام عزیمتِ علی از مدینه به‌سمت [[بصره]] — و قبل از وقوعِ جنگ جمل — علی در جایی توقف کرد و با [[قریش|قریشیانِ مَکّیِ]] بصره دیدار کرد. بلاذری می‌نویسد که حسن در آن‌جا با التماس و زاری از پدرش علی خواست که دست از جنگ بکشد تا امت اسلامی بر خلافتش متفق‌القول شوند. اما علی به توصیهٔ حسن توجهی نکرد. در منزلگاهِ بعدی به‌نام [[فید (عربستان)|فَیْد]]، علی، حسن را به‌همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد تا از آن‌جا حامی جلب کند. حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم کند و آنان را به [[ذی‌قار]] آورد و به علی ملحق کرد. مادلونگ می‌گوید حسن در جنگ‌های جمل و صفین به‌طور کمرنگی حضور داشته‌است.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> [[رسول جعفریان]]، تاریخ‌پژوه شیعه، با اشاره به این نکات که حسن نمایندهٔ علی در جنگ جمل برای تحریک مردمِ کوفه و آوردن آن‌ها به صحنهٔ جنگ بود، در صفین مردم را ضد سپاه قاسطین برمی‌انگیخت و نامهٔ حسن در ابتدای خلافت به معاویه که در آن بر حقِ خاندانِ نبوی بر خلافت تأکید شده‌بود، نتیجه می‌گیرد که مخالفت حسن با سیاست‌های علی درست نیست.<ref>{{پک|جعفریان|۱۳۷۸|ک=تاریخ سیاسی اسلام|ص=۲۵۲–۳۵۳}}</ref> در ۱۰ [[جمادی‌الاول|جُمادِی‌ُالْاَوّل]] ۳۹ ه‍.ق/۲ نوامبر ۶۵۸ م علی، حسن را وصّیِ خود در املاک وقفیَش کرد. پس از درگذشت حسن، حسین وصی می‌شد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب، حسن در برابر قاتل بردباری کرد و با آرام کردن برادر خویش، حسین، بنا به وصیت پدرش تنها با یک ضربت [[ابن ملجم]] را [[قصاص]] کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
حاج‌منوچهری، از محققان شیعه، می‌گوید پس از قتلِ عثمان و در ماجرای بیعتِ مردمی با علی بن ابی‌طالب، حسن نقش مهمی در این بیعت داشت. او در دوران خلافتِ پدر، وی را همیشه یاری می‌کرد. از مهم‌ترین نقش‌های حسن در این دوران، نمایندگیَش از سوی پدرش و به‌همراه یک گروه چهار نفره ازجمله [[عمار یاسر]]، جهت برکناری [[ابوموسی اشعری]] از امارت [[کوفه]] در [[جنگ جمل]] است.<ref group="یادداشت">در جریان جنگ جمل، علی بن ابی‌طالب بارها از ابوموسی اشعری — که در آن زمان، امارت کوفه را برعهده داشت — خواست تا آمادهٔ نبرد باشد، اما ابوموسی توجهی نمی‌کرد. در چندین مرتبه، نمایندگانی جهت اخذ همراهی ابوموسی به کوفه فرستاده شدند، اما نتیجه‌بخش نبود. درنهایت علی بن ابی‌طالب، حسن را همراه با تنی چند از اصحاب خویش مانند عمار یاسر به کوفه فرستاد. گزارشِ رویاروییِ حسن با ابوموسی و پافشاریِ ابوموسی بر نظر خویش و خطابه‌های وی و عمار یاسر در منابع آمده‌است. حسن ابتدا در برابر ابوموسی سکوت و صبر پیشه کرد و سپس خطبه‌ای همگانی ایراد کرد. ببینید: {{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> بر اساس همین گزارش، علی بن ابی‌طالب در جنگ جمل، حسن را بر جناح راست و حسین را بر جناح چپِ سپاه نهاد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۴|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن در نبرد جمل در پاسخ خطبهٔ عبدالله بن زبیر، خطبه‌ای در دفاع از علی بن ابی‌طالب ایراد کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> از مهم‌ترین اقدامات حسن در [[جنگ صفین]]، همراه کردنِ برخی از شخصیت‌هایی بود که در جمل حاضر نشده و از سوی علی مورد نکوهش واقع شده بودند. رفتار حسن در برابر این دست افراد همچون [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صُرَد خُزاعی]]، نشان‌دهندهٔ همراهیِ پدرش و اطاعت از اوست. در جریان نبرد صفین، معاویه سعی در تطمیع حسن داشت و [[عبیدالله بن عمر]] را فرستاد تا به حسن پیشنهاد دهد علی بن ابی‌طالب را از خلافت برکنار کند و خود خلیفه شود که با پاسخ منفی حسن روبه‌رو شد. به گزارش [[ابن عبدالبر اندلسی|ابن عبدالبر]]، تاریخ‌نگار اندلسی، حسن در صفین فرماندهیِ قلبِ سپاه را برعهده داشت و پس از [[حکمیت|ماجرای حَکَمیت]] و نتیجهٔ آن و اعتراض و ملامتِ مردم نسبت به علی بن ابی‌طالب، در خطبه‌ای از شورای حکمیت، افراد و نحوهٔ عملکرد آن قاطعانه انتقاد کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> اما به‌باور ویلفرد مادلونگ، ظاهراً حسن مخالفِ سیاست‌های علی در جنگیدن با مخالفان بوده‌است، چرا که حسن معتقد بود که این جنگ‌ها باعث بروزِ تفرقه در امت اسلامی می‌شود. هنگام عزیمتِ علی از مدینه به‌سمت [[بصره]] — و قبل از وقوعِ جنگ جمل — علی در جایی توقف کرد و با [[قریش|قریشیانِ مَکّیِ]] بصره دیدار کرد. بلاذری می‌نویسد که حسن در آن‌جا با التماس و زاری از پدرش علی خواست که دست از جنگ بکشد تا امت اسلامی بر خلافتش متفق‌القول شوند. اما علی به توصیهٔ حسن توجهی نکرد. در منزلگاهِ بعدی به‌نام [[فید (عربستان)|فَیْد]]، علی، حسن را به‌همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد تا از آن‌جا حامی جلب کند. حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم کند و آنان را به [[ذی‌قار]] آورد و به علی ملحق کرد. مادلونگ می‌گوید حسن در جنگ‌های جمل و صفین به‌طور کمرنگی حضور داشته‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> [[رسول جعفریان]]، تاریخ‌پژوه شیعه، با اشاره به این نکات که حسن نمایندهٔ علی در جنگ جمل برای تحریک مردمِ کوفه و آوردن آن‌ها به صحنهٔ جنگ بود، در صفین مردم را ضد سپاه قاسطین برمی‌انگیخت و نامهٔ حسن در ابتدای خلافت به معاویه که در آن بر حقِ خاندانِ نبوی بر خلافت تأکید شده‌بود، نتیجه می‌گیرد که مخالفت حسن با سیاست‌های علی درست نیست.<ref>{{پک|جعفریان|۱۳۷۸|ک=تاریخ سیاسی اسلام|ص=۲۵۲–۳۵۳}}</ref> در ۱۰ [[جمادی‌الاول|جُمادِی‌ُالْاَوّل]] ۳۹ ه‍.ق/۲ نوامبر ۶۵۸ م علی، حسن را وصّیِ خود در املاک وقفیَش کرد. پس از درگذشت حسن، حسین وصی می‌شد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب، حسن در برابر قاتل بردباری کرد و با آرام کردن برادر خویش، حسین، بنا به وصیت پدرش تنها با یک ضربت [[ابن ملجم]] را [[قصاص]] کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


=== خلافت ===
=== خلافت ===
==== بیعت کردن کوفیان ====
==== بیعت کردن کوفیان ====
پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب در ۲۱ رمضان ۴۰ ه‍.ق/۲۸ ژانویهٔ ۶۶۱ م، مردم جهت بیعت با حسن روانه شدند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> گفته می‌شود علی خود شخصاً جانشینی تعیین نکرد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما ویلفرد مادلونگ معتقد است این‌که علی رسماً حسن را جانشین خود ننمود، نمی‌تواند دلیلی بر این باشد که اصلاً میلی به این موضوع نداشت.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در همین‌باره، مرتضی عاملی پانزده گزارش را از منابع شیعه و سنی، با محتوای توصیه یا وصیت علی بن ابی‌طالب به بیعت با حسن پس از خودش گزارش می‌کند.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۵۴–۵۷}}</ref>
پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب در ۲۱ رمضان ۴۰ ه‍.ق/۲۸ ژانویهٔ ۶۶۱ م، مردم جهت بیعت با حسن روانه شدند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> گفته می‌شود علی خود شخصاً جانشینی تعیین نکرد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما ویلفرد مادلونگ معتقد است این‌که علی رسماً حسن را جانشین خود ننمود، نمی‌تواند دلیلی بر این باشد که اصلاً میلی به این موضوع نداشت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در همین‌باره، مرتضی عاملی پانزده گزارش را از منابع شیعه و سنی، با محتوای توصیه یا وصیت علی بن ابی‌طالب به بیعت با حسن پس از خودش گزارش می‌کند.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۵۴–۵۷}}</ref>


شرایط اجتماعی عراق در آغاز خلافت حسن و وضعیت بیعت‌کنندگان با وی بسیار پیچیده بود؛ اهل عراق در آن زمان چند گروه بودند: شیعیان حسن و اهل بیت که او را امام [[نص|منصوص]] و جانشین پدرش علی بن ابی‌طالب می‌دانستند؛ [[خوارج]] که دغدغهٔ اصلی‌شان جنگ با معاویه به هر طریق بود؛ دسته‌ای افراد فرصت‌جو و غنیمت‌طلب؛ گروهی که در تشخیصِ شرایطْ ناتوان بودند؛ و سرانجام دسته‌ای که به رسوم قبیله‌ای پایبند بودند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> بنا بر روایات تاریخی، حسن به منبر رفت و خطبه‌ای خواند که دربارهٔ شرایط جامعه بود، نه دعوتی برای بیعت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> پس از اتمام خطبه، [[عبیدالله بن عباس]] مردم را به بیعت با حسن فراخواند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref><ref group="یادداشت">در ''دائرةالمعارف بزرگ اسلامی''، دعوت‌کننده به بیعت، [[عبدالله بن عباس]] ذکر شده، نه عبیدالله بن عباس. ببینید: {{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن سخنرانی‌ای کرد و در آن از شایستگیِ پدر و خاندانش و ارتباط صمیمی خود با محمد یاد کرد؛<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> و شرط قبول خلافت از جانب خویش را، اطاعت همگانی از دستورها و تصمیماتش عنوان نمود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[قیس بن سعد]] اولین کسی بود که با وی بیعت کرد. او در هنگام بیعت علاوه بر شروط [[قرآن|کتاب خدا]] و [[سنت|سنت محمد]]، شرط جنگ با مُحِلّون — یعنی کسانی که حرام خدا را حلال می‌کنند — را نیز اضافه کرد. پس از آن حسن مدعی شد که این شرط در دو شرط قبلی وجود دارد. از بیعت‌کنندگان تعهد گرفته شد تا با هر کس با حسن جنگ می‌کند بجنگند و با کسی که با وی به صلح باشد، صلح کنند. این شرط آنان را در بهت فرو برد که آیا حسن از این شرط قصد دارد با معاویه صلح کند؟<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> گروهی سخنان حسن را بر سعی برای صلح با معاویه قلمداد کردند و بیعت نکردند؛ سپس برای بیعت به سوی حسین رفتند، اما حسین خود را در اطاعت برادر بزرگ‌تر دانست و در نتیجه، آنان بازگشتند و با حسن بیعت نمودند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> در میان بیعت‌کنندگان، اهالی [[شام (سرزمین)|شام]] — که تحت نفوذ معاویه بودند — جای نداشتند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابن ابی الحدید|ابن اَبِی‌الْحَدید]]، تعداد بیعت‌کنندگان با حسن را بیش از چهل هزار نفر گزارش کرده‌است که پیش از آن با علی بیعت کرده‌ بودند.<ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۷۴}}</ref>
شرایط اجتماعی عراق در آغاز خلافت حسن و وضعیت بیعت‌کنندگان با وی بسیار پیچیده بود؛ اهل عراق در آن زمان چند گروه بودند: شیعیان حسن و اهل بیت که او را امام [[نص|منصوص]] و جانشین پدرش علی بن ابی‌طالب می‌دانستند؛ [[خوارج]] که دغدغهٔ اصلی‌شان جنگ با معاویه به هر طریق بود؛ دسته‌ای افراد فرصت‌جو و غنیمت‌طلب؛ گروهی که در تشخیصِ شرایطْ ناتوان بودند؛ و سرانجام دسته‌ای که به رسوم قبیله‌ای پایبند بودند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> بنا بر روایات تاریخی، حسن به منبر رفت و خطبه‌ای خواند که دربارهٔ شرایط جامعه بود، نه دعوتی برای بیعت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> پس از اتمام خطبه، [[عبیدالله بن عباس]] مردم را به بیعت با حسن فراخواند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref><ref group="یادداشت">در ''دائرةالمعارف بزرگ اسلامی''، دعوت‌کننده به بیعت، [[عبدالله بن عباس]] ذکر شده، نه عبیدالله بن عباس. ببینید: {{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن سخنرانی‌ای کرد و در آن از شایستگیِ پدر و خاندانش و ارتباط صمیمی خود با محمد یاد کرد؛<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> و شرط قبول خلافت از جانب خویش را، اطاعت همگانی از دستورها و تصمیماتش عنوان نمود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[قیس بن سعد]] اولین کسی بود که با وی بیعت کرد. او در هنگام بیعت علاوه بر شروط [[قرآن|کتاب خدا]] و [[سنت|سنت محمد]]، شرط جنگ با مُحِلّون — یعنی کسانی که حرام خدا را حلال می‌کنند — را نیز اضافه کرد. پس از آن حسن مدعی شد که این شرط در دو شرط قبلی وجود دارد. از بیعت‌کنندگان تعهد گرفته شد تا با هر کس با حسن جنگ می‌کند بجنگند و با کسی که با وی به صلح باشد، صلح کنند. این شرط آنان را در بهت فرو برد که آیا حسن از این شرط قصد دارد با معاویه صلح کند؟<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> گروهی سخنان حسن را بر سعی برای صلح با معاویه قلمداد کردند و بیعت نکردند؛ سپس برای بیعت به سوی حسین رفتند، اما حسین خود را در اطاعت برادر بزرگ‌تر دانست و در نتیجه، آنان بازگشتند و با حسن بیعت نمودند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> در میان بیعت‌کنندگان، اهالی [[شام (سرزمین)|شام]] — که تحت نفوذ معاویه بودند — جای نداشتند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۵|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابن ابی الحدید|ابن اَبِی‌الْحَدید]]، تعداد بیعت‌کنندگان با حسن را بیش از چهل هزار نفر گزارش کرده‌است که پیش از آن با علی بیعت کرده‌ بودند.<ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۷۴}}</ref>


==== پس از بیعت ====
==== پس از بیعت ====
با وجود اینکه شام و مصر در سیطره حکومت معاویه بود،<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en|رف=Vaglieri-Ali}}</ref> حسن پس از بیعت مردمی، کارگزاران خویش را به سرزمین‌های اسلامی فرستاد که البته بیشترِ والیانِ پیشین را در مقام خود ابقا کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> بر اساس گزارش‌هایی، حسن نزدیک به پنجاه روز یا بیشتر پس از بیعت، هیچ اقدامی برای جنگ یا صلح انجام نداد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> معاویه پس از شنیدن خبر کشته شدن علی بن ابی‌طالب، جاسوسانی به عراق و شهرهای کوفه و بصره فرستاد. حسن با اطلاع از این موضوع، جاسوسِ مأمورِ کوفه را — که از قبیلهٔ [[حمیر (قبیله)|حِمْیَر]] بود — دستگیر و اعدام کرد و به والی بصره نیز دستور داد تا با جاسوس [[بنی‌قین|بنی‌قَیْن]] چنین کند. حسن و [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] هر کدام جداگانه، نامه‌هایی به معاویه نوشته و این‌گونه اعمالِ او را نکوهش کردند. حسن در پایان نامهٔ خویش، معاویه را در صورت ادامهٔ این کارها عملاً به جنگ تهدید کرد. ادامهٔ این اعمال از سوی معاویه و گسترش آن‌ها، حسن را واداشت تا در نامه‌ای مفصل معاویه را انذار دهد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> وی با یادآوری جایگاه خویش و خاندانش، حق خویش در خلافت را تذکر داد و معاویه را به اطاعت از آن فراخواند و او را تهدید کرد که ادامهٔ رفتارها سبب جنگ خواهد شد. معاویه در پاسخ، سن بیشتر و تجربهٔ خویش در حکومت را سبب برتریَش بر حسن عنوان کرد. او در ادامه سعی کرد که حسن را با تهدید و تطمیع و فریب، سرکوب کند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> در گزارش‌هایی آمده که معاویه در نامه‌ای به حسن، وی را به قتل تهدید کرد و حسن پس از آن در زیر لباس خویش، زرهی بر تن می‌کرد تا از خطر در امان باشد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> گزارشی دیگر ذکر می‌کند که نمایندگانی از سوی معاویه نزد حسن آمده و به وی پیام رسانده‌اند که اگر صلح کند، هر آنچه از بیت‌المالِ عراق بخواهد به وی داده خواهد شد<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و معاویه با حسن در امور حکومتی مشاوره کند،<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> و پس از مرگ معاویه نیز، خلافت به حسن برسد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حاج‌منوچهری می‌گوید مسلّم است که این رفتارها قهرآمیز برای تحریک حسن به جنگ بود؛ چرا که هم اهل عراق حسن را به جنگ تشویق می‌کردند و هم معاویه با سپاه بزرگ خویش و اطلاع از شکاف‌ها میان سپاه حسن — که خود مسبب آن‌ها نیز بود — هر عملِ منجر به جنگ را به نفع خود می‌دانست.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
با وجود اینکه شام و مصر در سیطره حکومت معاویه بود،<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en|رف=Vaglieri-Ali}}</ref> حسن پس از بیعت مردمی، کارگزاران خویش را به سرزمین‌های اسلامی فرستاد که البته بیشترِ والیانِ پیشین را در مقام خود ابقا کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> بر اساس گزارش‌هایی، حسن نزدیک به پنجاه روز یا بیشتر پس از بیعت، هیچ اقدامی برای جنگ یا صلح انجام نداد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> معاویه پس از شنیدن خبر کشته شدن علی بن ابی‌طالب، جاسوسانی به عراق و شهرهای کوفه و بصره فرستاد. حسن با اطلاع از این موضوع، جاسوسِ مأمورِ کوفه را — که از قبیلهٔ [[حمیر (قبیله)|حِمْیَر]] بود — دستگیر و اعدام کرد و به والی بصره نیز دستور داد تا با جاسوس [[بنی‌قین|بنی‌قَیْن]] چنین کند. حسن و [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] هر کدام جداگانه، نامه‌هایی به معاویه نوشته و این‌گونه اعمالِ او را نکوهش کردند. حسن در پایان نامهٔ خویش، معاویه را در صورت ادامهٔ این کارها عملاً به جنگ تهدید کرد. ادامهٔ این اعمال از سوی معاویه و گسترش آن‌ها، حسن را واداشت تا در نامه‌ای مفصل معاویه را انذار دهد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> وی با یادآوری جایگاه خویش و خاندانش، حق خویش در خلافت را تذکر داد و معاویه را به اطاعت از آن فراخواند و او را تهدید کرد که ادامهٔ رفتارها سبب جنگ خواهد شد. معاویه در پاسخ، سن بیشتر و تجربهٔ خویش در حکومت را سبب برتریَش بر حسن عنوان کرد. او در ادامه سعی کرد که حسن را با تهدید و تطمیع و فریب، سرکوب کند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> در گزارش‌هایی آمده که معاویه در نامه‌ای به حسن، وی را به قتل تهدید کرد و حسن پس از آن در زیر لباس خویش، زرهی بر تن می‌کرد تا از خطر در امان باشد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> گزارشی دیگر ذکر می‌کند که نمایندگانی از سوی معاویه نزد حسن آمده و به وی پیام رسانده‌اند که اگر صلح کند، هر آنچه از بیت‌المالِ عراق بخواهد به وی داده خواهد شد<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و معاویه با حسن در امور حکومتی مشاوره کند،<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> و پس از مرگ معاویه نیز، خلافت به حسن برسد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حاج‌منوچهری می‌گوید مسلّم است که این رفتارها قهرآمیز برای تحریک حسن به جنگ بود؛ چرا که هم اهل عراق حسن را به جنگ تشویق می‌کردند و هم معاویه با سپاه بزرگ خویش و اطلاع از شکاف‌ها میان سپاه حسن — که خود مسبب آن‌ها نیز بود — هر عملِ منجر به جنگ را به نفع خود می‌دانست.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


==== تدارک سپاه در مقابل معاویه ====
==== تدارک سپاه در مقابل معاویه ====
وقتی حسن پاسخی به وی نداد، معاویه نامه‌ای تهدیدآمیزتر به وی نوشت و شروع به تجهیز قشون کرد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> [[لئورا وچا ولیری|وَلیِری]] از شرق‌شناسان ایتالیایی در ''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد در روایات دربارهٔ تمام جزئیات درگیری‌های بین حسن و معاویه صحبت نشده، اما مشخص است که معاویه چه از طریق مکاتبه و چه از طریق سخنرانی، خلافت حسن را به‌رسمیت نمی‌شناخت و شروع به فراخوانی نیروهای جنگی از [[شام (سرزمین)|شام]] و [[فلسطین]] و شرق [[اردن]] کرد. در آغاز نامه‌هایی جدال‌آمیز در مورد حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره، بین حسن و معاویه و [[عبیدالله بن عباس|عبیدالله]] — و برخی منابع [[عبدالله بن عباس|عبدالله]] — بن عباس و معاویه ردوبدل شد. طبق گفتهٔ [[ابوالفرج اصفهانی|اَبُوالْفَرَج اصفهانی]]، پیش کشیدنِ موضوعاتِ زمانِ علی به این مکاتبه‌ها دامن می‌زد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
وقتی حسن پاسخی به وی نداد، معاویه نامه‌ای تهدیدآمیزتر به وی نوشت و شروع به تجهیز قشون کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> [[لئورا وچا ولیری|وَلیِری]] از شرق‌شناسان ایتالیایی در ''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد در روایات دربارهٔ تمام جزئیات درگیری‌های بین حسن و معاویه صحبت نشده، اما مشخص است که معاویه چه از طریق مکاتبه و چه از طریق سخنرانی، خلافت حسن را به‌رسمیت نمی‌شناخت و شروع به فراخوانی نیروهای جنگی از [[شام (سرزمین)|شام]] و [[فلسطین]] و شرق [[اردن]] کرد. در آغاز نامه‌هایی جدال‌آمیز در مورد حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره، بین حسن و معاویه و [[عبیدالله بن عباس|عبیدالله]] — و برخی منابع [[عبدالله بن عباس|عبدالله]] — بن عباس و معاویه ردوبدل شد. طبق گفتهٔ [[ابوالفرج اصفهانی|اَبُوالْفَرَج اصفهانی]]، پیش کشیدنِ موضوعاتِ زمانِ علی به این مکاتبه‌ها دامن می‌زد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


سرانجام معاویه با سپاهی به فرماندهی [[عبدالله بن عامر]] به سوی [[مدائن]] راه افتاد. حسن با اطلاع از اوضاع، با مردم برای آمادگی جهت جنگ سخن گفت. او با پشتوانهٔ پافشاری اهل عراق که بر جنگ اصرار داشتند، در خطبه‌ای با بیان شرایط و اوضاع، آنان را به نبرد فراخواند، اما عراقیان از سپاه شام وحشت‌زده شدند. حسن با آگاهی از تفاوت‌های افراد بیعت‌کننده با خود، به روش‌های گوناگون سعی در کاستن اختلاف و تفاوت‌های بیعت‌کنندگان داشت و یکی از اقداماتش برای این منظور، افزایش حقوق سپاهیان بود. به‌دستور حسن، [[حجر بن عدی|حُجْر بن عَدی]] و چند تن دیگر از یاران، مشغول تجهیز سپاه شدند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن می‌توانست روی چهل هزار مرد جنگی که از دوران علی به وی وفادار بودند حساب کند. وفاداری آنان یا به‌دلیل سرسخت‌بودن بر روی عقایدشان یا به‌دلیل ترس از مجازات معاویه می‌توانست باشد. البته معاویه سیاست امان‌دادن به کسانی را که از وی چنین درخواستی را می‌کردند، در پیش گرفته‌بود و این روش را در هنگامی که وارد عراق شد نیز ادامه داد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن به [[مغیرة بن نوفل|مُغَیرَة بن نوفِل]] مأموریت داد تا در کوفه مردم را به جنگ تشویق کند و خودش به سوی مدائن حرکت کرد. حسن به [[نخیله|نُخَیْله]] رفته و همراه با فرماندهان سپاهش از جمله [[قیس بن سعد انصاری]]، [[معقل بن قیس ریاحی|مَعقَل بن قیس ریاحی]]، [[زیاد بن صعصعه تمیمی|زیاد بن صَعصَعه تَمیمی]] به گردآوری نیرو پرداخت. اما برخلاف تعدادِ بیعت‌کنندگان، نیروی زیادی جمع نشد و منابع دربارهٔ تعداد سپاهیان اختلاف دارند. حسن سه روز در [[دیر عبدالرحمن]] اردو زد و پس از فراهم آمدن نیروی اندکی، تعدادی را به فرماندهی [[عبیدالله بن عباس]] و همراهی قیس بن سعد و [[سعید بن قیس]] به سوی [[مسکن (سرزمین)|مَسکِن]] فرستاد و خود از مسیری دیگر به سوی مدائن رفت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ویلفرد مادلونگ معتقد است که انتخاب عبیدالله بن عباس که در زمان علی، استان تحت حکومتش [[یمن]] را بدون جنگ تسلیم دشمن کرد و علی وی را مؤاخذه کرد، بیانگر این است که حسن می‌خواسته به نتیجه‌ای صلح‌آمیز برسد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> ولیری با استناد به [[محمد بن جریر طبری|طبری]] بر این باور است احتمالاً حسن می‌خواسته که قیس بن سعد را در کنار خود باقی نگذارد چرا که قیس از سرسختان در جنگیدن با معاویه بود حال‌آن‌که حسن تمایل به صلح با معاویه داشت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در [[ساباط]] اختلافی در سپاه رخ داد و حسن برای رفع آن خطبه‌ای ایراد کرد تا سپاهیان را برانگیزاند، اما سپاهیان چنین تصور کردند که حسن به صلح می‌اندیشد و همین موضوع سبب اختلافِ شدیدتر میان سپاه شد و به وی شک بردند و تهمتِ کفر زدند و به خیمه‌اش حمله کردند. حسن به کمک یارانش از صحنه دور شد اما شب هنگام یکی از خوارج به نام [[جراح بن سنان|جَرّاح بن سَنان]] به حسن حمله‌ور شد و وی را زخمی کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن را به مدائن و نزد [[سعید بن مسعود ثقفی]]، والی مدائن، بردند و او را تحت معالجه قرار دادند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶–۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
سرانجام معاویه با سپاهی به فرماندهی [[عبدالله بن عامر]] به سوی [[مدائن]] راه افتاد. حسن با اطلاع از اوضاع، با مردم برای آمادگی جهت جنگ سخن گفت. او با پشتوانهٔ پافشاری اهل عراق که بر جنگ اصرار داشتند، در خطبه‌ای با بیان شرایط و اوضاع، آنان را به نبرد فراخواند، اما عراقیان از سپاه شام وحشت‌زده شدند. حسن با آگاهی از تفاوت‌های افراد بیعت‌کننده با خود، به روش‌های گوناگون سعی در کاستن اختلاف و تفاوت‌های بیعت‌کنندگان داشت و یکی از اقداماتش برای این منظور، افزایش حقوق سپاهیان بود. به‌دستور حسن، [[حجر بن عدی|حُجْر بن عَدی]] و چند تن دیگر از یاران، مشغول تجهیز سپاه شدند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حسن می‌توانست روی چهل هزار مرد جنگی که از دوران علی به وی وفادار بودند حساب کند. وفاداری آنان یا به‌دلیل سرسخت‌بودن بر روی عقایدشان یا به‌دلیل ترس از مجازات معاویه می‌توانست باشد. البته معاویه سیاست امان‌دادن به کسانی را که از وی چنین درخواستی را می‌کردند، در پیش گرفته‌بود و این روش را در هنگامی که وارد عراق شد نیز ادامه داد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن به [[مغیرة بن نوفل|مُغَیرَة بن نوفِل]] مأموریت داد تا در کوفه مردم را به جنگ تشویق کند و خودش به سوی مدائن حرکت کرد. حسن به [[نخیله|نُخَیْله]] رفته و همراه با فرماندهان سپاهش از جمله [[قیس بن سعد انصاری]]، [[معقل بن قیس ریاحی|مَعقَل بن قیس ریاحی]]، [[زیاد بن صعصعه تمیمی|زیاد بن صَعصَعه تَمیمی]] به گردآوری نیرو پرداخت. اما برخلاف تعدادِ بیعت‌کنندگان، نیروی زیادی جمع نشد و منابع دربارهٔ تعداد سپاهیان اختلاف دارند. حسن سه روز در [[دیر عبدالرحمن]] اردو زد و پس از فراهم آمدن نیروی اندکی، تعدادی را به فرماندهی [[عبیدالله بن عباس]] و همراهی قیس بن سعد و [[سعید بن قیس]] به سوی [[مسکن (سرزمین)|مَسکِن]] فرستاد و خود از مسیری دیگر به سوی مدائن رفت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ویلفرد مادلونگ معتقد است که انتخاب عبیدالله بن عباس که در زمان علی، استان تحت حکومتش [[یمن]] را بدون جنگ تسلیم دشمن کرد و علی وی را مؤاخذه کرد، بیانگر این است که حسن می‌خواسته به نتیجه‌ای صلح‌آمیز برسد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> ولیری با استناد به [[محمد بن جریر طبری|طبری]] بر این باور است احتمالاً حسن می‌خواسته که قیس بن سعد را در کنار خود باقی نگذارد چرا که قیس از سرسختان در جنگیدن با معاویه بود حال‌آن‌که حسن تمایل به صلح با معاویه داشت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در [[ساباط]] اختلافی در سپاه رخ داد و حسن برای رفع آن خطبه‌ای ایراد کرد تا سپاهیان را برانگیزاند، اما سپاهیان چنین تصور کردند که حسن به صلح می‌اندیشد و همین موضوع سبب اختلافِ شدیدتر میان سپاه شد و به وی شک بردند و تهمتِ کفر زدند و به خیمه‌اش حمله کردند. حسن به کمک یارانش از صحنه دور شد اما شب هنگام یکی از خوارج به نام [[جراح بن سنان|جَرّاح بن سَنان]] به حسن حمله‌ور شد و وی را زخمی کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن را به مدائن و نزد [[سعید بن مسعود ثقفی]]، والی مدائن، بردند و او را تحت معالجه قرار دادند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۶–۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


بعد از آن، اخبار حمله به حسن به‌طور عامدانه از سوی معاویه منتشر شد و لشکریان حسن پراکنده شدند. معاویه تا [[اخنونیه|اَخْنُونیّه]] پیش‌روی نمود و در آن‌جا با لشکریان عبیدالله بن عباس که در آن‌جا خیمه زده بودند روبرو شد و باب‌های مذاکره که قبلاً با وجود مخالفت‌های حسین باز شده بود، به نتیجهٔ نهایی رسید.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در مسکن و در سپاه عبیدالله بن عباس، معاویه به نیرنگ دست زد. او تلاش کرد تا فرماندهان سپاه را از حسن جدا کند و برای نمونه به عبیدالله نامه‌ای نوشت با این مضمون که حسن از معاویه تقاضای صلح کرده‌است و درصورت همراهی عبیدالله با معاویه، به وی مال و امارت دهد<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و یک میلیون [[درهم]] پاداش خواهد گرفت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> عبیدالله نیز به تصور چنین درخواستی از سوی حسن، برای منافع شخصی به معاویه پاسخ مثبت داد و شبانه همراه با نزدیک به دوسوم سپاه به معاویه پیوست. پس از انتشار این خبر، با وجود تلاش‌های قیس بن سعد، اختلاف در سپاه حسن افزایش یافت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> هشت هزار تن به‌دنبال عبیدالله به معاویه پیوستند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> از نتایج این رویداد، ارسال نامه به معاویه از سوی بزرگان قبایل عراق مبنی بر همراهی با معاویه و حتی دستگیری حسن بن علی و تحویل وی به معاویه بود. معاویه سعی کرد قیس بن سعد را نیز به خود جلب کند اما موفق نشد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> ولیری می‌گوید چهار هزار تن از قیس بن سعد حمایت کردند که می‌گفت: «یا از امام گمراه (معاویه) تبعیت کنید یا حرف من که امام نیستم را اطاعت کنید.» به‌نظر می‌رسد این چهار هزار تن بر آن بودند که بجنگند اما سرانجام قیس صلح را پذیرفت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> خبر جدا شدن عبیدالله از سپاه حسن به مدائن رسید و سپاهیان تصور کردند که با توجه به نسبت خانوادگیِ وی با حسن، بدون تردید قیس نیز که نسبتی ندارد از حسن جدا خواهد شد و همین سبب اختلاف بیشتر شد. به‌گزارش منابع، در مدائن خبر کشته شدن قیس سر داده شد و همگان به خیمهٔ حسن حمله برده و آن را غارت کردند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> لشکریان حسن میلی به جنگ نداشتند و روزبه‌روز مردم عراق بیشتر به معاویه می‌گرویدند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
بعد از آن، اخبار حمله به حسن به‌طور عامدانه از سوی معاویه منتشر شد و لشکریان حسن پراکنده شدند. معاویه تا [[اخنونیه|اَخْنُونیّه]] پیش‌روی نمود و در آن‌جا با لشکریان عبیدالله بن عباس که در آن‌جا خیمه زده بودند روبرو شد و باب‌های مذاکره که قبلاً با وجود مخالفت‌های حسین باز شده بود، به نتیجهٔ نهایی رسید.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در مسکن و در سپاه عبیدالله بن عباس، معاویه به نیرنگ دست زد. او تلاش کرد تا فرماندهان سپاه را از حسن جدا کند و برای نمونه به عبیدالله نامه‌ای نوشت با این مضمون که حسن از معاویه تقاضای صلح کرده‌است و درصورت همراهی عبیدالله با معاویه، به وی مال و امارت دهد<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> و یک میلیون [[درهم]] پاداش خواهد گرفت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> عبیدالله نیز به تصور چنین درخواستی از سوی حسن، برای منافع شخصی به معاویه پاسخ مثبت داد و شبانه همراه با نزدیک به دوسوم سپاه به معاویه پیوست. پس از انتشار این خبر، با وجود تلاش‌های قیس بن سعد، اختلاف در سپاه حسن افزایش یافت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> هشت هزار تن به‌دنبال عبیدالله به معاویه پیوستند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> از نتایج این رویداد، ارسال نامه به معاویه از سوی بزرگان قبایل عراق مبنی بر همراهی با معاویه و حتی دستگیری حسن بن علی و تحویل وی به معاویه بود. معاویه سعی کرد قیس بن سعد را نیز به خود جلب کند اما موفق نشد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> ولیری می‌گوید چهار هزار تن از قیس بن سعد حمایت کردند که می‌گفت: «یا از امام گمراه (معاویه) تبعیت کنید یا حرف من که امام نیستم را اطاعت کنید.» به‌نظر می‌رسد این چهار هزار تن بر آن بودند که بجنگند اما سرانجام قیس صلح را پذیرفت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> خبر جدا شدن عبیدالله از سپاه حسن به مدائن رسید و سپاهیان تصور کردند که با توجه به نسبت خانوادگیِ وی با حسن، بدون تردید قیس نیز که نسبتی ندارد از حسن جدا خواهد شد و همین سبب اختلاف بیشتر شد. به‌گزارش منابع، در مدائن خبر کشته شدن قیس سر داده شد و همگان به خیمهٔ حسن حمله برده و آن را غارت کردند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> لشکریان حسن میلی به جنگ نداشتند و روزبه‌روز مردم عراق بیشتر به معاویه می‌گرویدند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


==== صلح با معاویه====
==== صلح با معاویه====
{{گاه‌شمار زندگی حسن مجتبی}}
{{گاه‌شمار زندگی حسن مجتبی}}
{{اصلی|صلح حسن و معاویه}}
{{اصلی|صلح حسن و معاویه}}
صلح حسن و معاویه به واقعهٔ [[صلح]] میان حسن بن علی و [[معاویة بن ابی‌سفیان]] اطلاق می‌شود که از جنگ بین کوفیان و شامیان جلوگیری کرد و طی آن [[خلافت]] با شروطی، از حسن به معاویه منتقل شد. این واقعه در [[ربیع‌الثانی]] ۴۱ ه‍.ق/اوت ۶۶۱ م پس از هفت ماه حکومتِ حسن بود.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
صلح حسن و معاویه به واقعهٔ [[صلح]] میان حسن بن علی و [[معاویة بن ابی‌سفیان]] اطلاق می‌شود که از جنگ بین کوفیان و شامیان جلوگیری کرد و طی آن [[خلافت]] با شروطی، از حسن به معاویه منتقل شد. این واقعه در [[ربیع‌الثانی]] ۴۱ ه‍.ق/اوت ۶۶۱ م پس از هفت ماه حکومتِ حسن بود.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


معاویه دو نماینده از نزدیکان خویش — [[عبدالله بن عامر]] و [[عبدالرحمن بن سمره|عبدالرّحمٰن بن سَمَره]] — را با پیامِ پذیرشِ همهٔ شروطِ حسن نزد وی فرستاد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> او برای کاستن از قدرت روحیهٔ حسن، نامهٔ بزرگان قبایل را هم برای نشان دادن به حسن به نمایندگانش داده بود.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> نمایندگان برای پرهیز از خون‌ریزی، خلافت حسن پس از معاویه را مطرح کردند. در این شرایط، سپاه حسن در وضعیت خوبی قرار نداشت؛ پیوستن [[عبیدالله بن عباس]] به معاویه و شایعهٔ صلح‌جویی حسن و نیز شایعهٔ احتمال کشته شدن قیس، سپاه را در وضعیت روحی مناسبی قرار نداده بود. سپاهیان حسن را به کفر متهم می‌کردند و حسن نیز از آنان نومید شده و زخم خورده و اموالش غارت شده بود و در سپاه استقامت برای نبرد نمی‌دید، چه اینکه بسیاری از آنان درگیرِ تعصبات قبیله‌ای بودند و بزرگان‌شان برای همراهی به معاویه نامه نوشته بودند. در چنین شرایطی حسن چاره‌ای ندید جز اینکه برای جلوگیری از خون‌ریزی و حفظ جان مردم و امت اسلامی، صلح را بپذیرد. ازاین‌رو نمایندگان خویش را همراه با نمایندگان معاویه نزد وی فرستاد. آنان نامه‌ای را با مضمون رعایت خواسته‌ها و شروط حسن امضا کرده و نزد حسن فرستادند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
معاویه دو نماینده از نزدیکان خویش — [[عبدالله بن عامر]] و [[عبدالرحمن بن سمره|عبدالرّحمٰن بن سَمَره]] — را با پیامِ پذیرشِ همهٔ شروطِ حسن نزد وی فرستاد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> او برای کاستن از قدرت روحیهٔ حسن، نامهٔ بزرگان قبایل را هم برای نشان دادن به حسن به نمایندگانش داده بود.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref> نمایندگان برای پرهیز از خون‌ریزی، خلافت حسن پس از معاویه را مطرح کردند. در این شرایط، سپاه حسن در وضعیت خوبی قرار نداشت؛ پیوستن [[عبیدالله بن عباس]] به معاویه و شایعهٔ صلح‌جویی حسن و نیز شایعهٔ احتمال کشته شدن قیس، سپاه را در وضعیت روحی مناسبی قرار نداده بود. سپاهیان حسن را به کفر متهم می‌کردند و حسن نیز از آنان نومید شده و زخم خورده و اموالش غارت شده بود و در سپاه استقامت برای نبرد نمی‌دید، چه اینکه بسیاری از آنان درگیرِ تعصبات قبیله‌ای بودند و بزرگان‌شان برای همراهی به معاویه نامه نوشته بودند. در چنین شرایطی حسن چاره‌ای ندید جز اینکه برای جلوگیری از خون‌ریزی و حفظ جان مردم و امت اسلامی، صلح را بپذیرد. ازاین‌رو نمایندگان خویش را همراه با نمایندگان معاویه نزد وی فرستاد. آنان نامه‌ای را با مضمون رعایت خواسته‌ها و شروط حسن امضا کرده و نزد حسن فرستادند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۷|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


در خصوص دلایل پذیرش صلح، موارد بیان‌شده از سوی حسن عبارتند از: ناهماهنگی، چندرأیی و نداشتن آمادگی کامل جهت جنگ میان کوفیان و در نتیجه تحمیلِ کشتگانِ فراوان، خون‌ریزی بسیار و خطر تزلزلِ جامعهٔ اسلامی، تنها ماندن حسن، اختلاف میان شیعیان و درنهایت تشخیص موقعیت و مصلحت مسلمانان.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[لئورا وچا ولیری|لَئورا وِچّا وَلیِری]] در ''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد در منابع تاریخی عوامل پذیرش صلح توسط حسن، صلح‌دوستی، بیزاری از سیاست و چنددستگی‌های متعاقبش و تمایل به جلوگیری از خون‌ریزی‌های گسترده گزارش شده‌است. اما احتمال دارد که وی به‌علت نبود نهضت حامی‌اش، صلح را پذیرفته باشد. اگر پذیرفته شود که علی، هفته‌به‌هفته خزانه را خالی می‌کرد و محتویاتش را بین مردم تقسیم می‌کرد، بنابراین دولت حسن با مشکلات مالی روبرو بود. علاوه‌برآن، علی در سال‌های آخر خلافتش با شکست‌های پی‌درپی مواجه شد و این مهم در زمان خلافت حسن تشدید شد. ازاین‌رو حسن نمی‌توانست به سربازانی تکیه کند که میل چندانی به جنگیدن نداشتند. تبعات بعدی صلح، بر [[خاندان علی|علویان]] بسیار گران آمد. در بحث و جدل‌هایی که با آنان می‌شد، آنان در مورد این مطلب که حسن از حق خودش به‌عنوان خلیفه کناره گرفته و بنابراین آنان دلیلی برای مخالفت ندارند، پاسخی نداشتند. حدیثی موجود است که مدعی است حسن، در حق خودش به‌عنوان خلیفه پافشاری نخواهد کرد. این حدیث می‌گوید محمد گفته‌است که این پسرم حسن حاکمی است که خداوند توسط او، روزی دو گروه مخالف مسلمان را در کنار هم می‌آورد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>  
در خصوص دلایل پذیرش صلح، موارد بیان‌شده از سوی حسن عبارتند از: ناهماهنگی، چندرأیی و نداشتن آمادگی کامل جهت جنگ میان کوفیان و در نتیجه تحمیلِ کشتگانِ فراوان، خون‌ریزی بسیار و خطر تزلزلِ جامعهٔ اسلامی، تنها ماندن حسن، اختلاف میان شیعیان و درنهایت تشخیص موقعیت و مصلحت مسلمانان.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[لئورا وچا ولیری|لَئورا وِچّا وَلیِری]] در ''[[دانشنامه اسلام|دانشنامهٔ اسلام]]'' می‌نویسد در منابع تاریخی عوامل پذیرش صلح توسط حسن، صلح‌دوستی، بیزاری از سیاست و چنددستگی‌های متعاقبش و تمایل به جلوگیری از خون‌ریزی‌های گسترده گزارش شده‌است. اما احتمال دارد که وی به‌علت نبود نهضت حامی‌اش، صلح را پذیرفته باشد. اگر پذیرفته شود که علی، هفته‌به‌هفته خزانه را خالی می‌کرد و محتویاتش را بین مردم تقسیم می‌کرد، بنابراین دولت حسن با مشکلات مالی روبرو بود. علاوه‌برآن، علی در سال‌های آخر خلافتش با شکست‌های پی‌درپی مواجه شد و این مهم در زمان خلافت حسن تشدید شد. ازاین‌رو حسن نمی‌توانست به سربازانی تکیه کند که میل چندانی به جنگیدن نداشتند. تبعات بعدی صلح، بر [[خاندان علی|علویان]] بسیار گران آمد. در بحث و جدل‌هایی که با آنان می‌شد، آنان در مورد این مطلب که حسن از حق خودش به‌عنوان خلیفه کناره گرفته و بنابراین آنان دلیلی برای مخالفت ندارند، پاسخی نداشتند. حدیثی موجود است که مدعی است حسن، در حق خودش به‌عنوان خلیفه پافشاری نخواهد کرد. این حدیث می‌گوید محمد گفته‌است که این پسرم حسن حاکمی است که خداوند توسط او، روزی دو گروه مخالف مسلمان را در کنار هم می‌آورد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>  


در منابع، شرایط صلح حسن، به‌صورت ضد و نقیض بیان شده‌است.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در گزارش‌هایی آمده که معاویه کاغذی سفید با مُهر خویش نزد حسن فرستاد تا حسن شروط خود را بر آن بنویسد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن پس از خواندن این نامه گفت که معاویه برای به‌دست‌آوردن خلافت خواسته‌است به طمع‌ورزی حسن متوسل شود. حسن در جواب از سفیر خود خواست برای مردم امان بگیرد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>  
در منابع، شرایط صلح حسن، به‌صورت ضد و نقیض بیان شده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> در گزارش‌هایی آمده که معاویه کاغذی سفید با مُهر خویش نزد حسن فرستاد تا حسن شروط خود را بر آن بنویسد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> حسن پس از خواندن این نامه گفت که معاویه برای به‌دست‌آوردن خلافت خواسته‌است به طمع‌ورزی حسن متوسل شود. حسن در جواب از سفیر خود خواست برای مردم امان بگیرد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>  


گزارش [[یعقوبی]] و [[علی بن حسین مسعودی|مسعودی]] بدون ذکرِ مفادِ عهدنامه است. [[محمد بن جریر طبری|طبری]] دو ماده ذکر می‌کند که شامل درخواست‌های مالی حسن از معاویه است. به‌گفتهٔ ''[[دانشنامه جهان اسلام|دانشنامهٔ جهان اسلام]]''، مبنای این مواد خبری به نقل از [[زهری|زُهری]] است که می‌گوید حسن می‌خواست تا می‌تواند برای خویش مال و امتیاز بگیرد. زهری با حکومت [[اموی]] نزدیکی داشته و از جانشینان معاویه اثر گرفته‌است. ''دانشنامهٔ جهان اسلام'' می‌گوید به نقل زهری دربارهٔ عدم مقاومت حسن در ماجرای پذیرش صلح، نمی‌توان اعتماد کرد. مفاد عهدنامه در منابعی مانند [[بلاذری]] و [[ابن اعثم]] متفاوت است. به نقل از بلاذری، مواد عهدنامه عبارت بوده‌اند از: حکومت معاویه بر اساس [[قرآن|کتاب]] و [[سنت (پیامبر اسلام)|سنت]] و روش خلفای پیشین باشد؛ وی جانشین تعیین نکند و تعیین خلیفه را به شورا بسپارد؛ جان و مال و فرزندان مردم در امان باشد؛ معاویه در عیان و نهان به بدگویی علی بن ابی‌طالب و حسن و اصحاب‌شان نپردازد. در منابع شیعی، شروط صلح‌نامه با نقل بلاذری و ابن اعثم کمی متفاوت است. نقل [[ابن شهرآشوب]] به این دو نزدیک است با این تفاوت که عمل به روش خلفای پیشین را ندارد و درعوض دارای بندی است که پانصد هزار درهم سالانه درخواست شده‌است. [[شیخ مفید]] در ''[[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد|الإرشاد]]'' عهدنامه را با سه بند ذکر می‌کند که نحوهٔ تعیین خلیفه در آن نیامده و خودداری از دشنام علی بن ابی‌طالب و امان شیعیان از اعمال معاویه مورد تأکید قرار گرفته‌است. [[شیخ صدوق|ابن بابویه]] در ''[[علل‌الشرایع|عِلَلُ الشَّرایِع]]'' و به نقل از کتاب ''[[الفروق بین الأباطیل و الحقوق]]'' اثر [[محمد بن بحر شیبانی]]، مفاد عهدنامه را چنین بیان می‌کند: حسن معاویه را «امیرالمؤمنین» نخواند؛ شهادتی نزد او اقامه نکند؛ معاویه به بازماندگان کشتگان جمل و صفین، یک میلیون درهم از خراج [[دارابگرد]] بپردازد. سه ماده از چهار مادهٔ این گزارش با منابع پیشین به‌کلی تفاوت دارد. تاریخ انعقاد عهدنامه متفاوت ذکر شده: ربیع‌الاول، جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال ۴۱ ه‍.ق مسعودی در ''[[التنبیه و الاشراف|اَلتَّنبیهُ و الْاِشراف]]'' تاریخ نخست را مشهورتر و درست‌تر می‌داند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>  
گزارش [[یعقوبی]] و [[علی بن حسین مسعودی|مسعودی]] بدون ذکرِ مفادِ عهدنامه است. [[محمد بن جریر طبری|طبری]] دو ماده ذکر می‌کند که شامل درخواست‌های مالی حسن از معاویه است. به‌گفتهٔ ''[[دانشنامه جهان اسلام|دانشنامهٔ جهان اسلام]]''، مبنای این مواد خبری به نقل از [[زهری|زُهری]] است که می‌گوید حسن می‌خواست تا می‌تواند برای خویش مال و امتیاز بگیرد. زهری با حکومت [[اموی]] نزدیکی داشته و از جانشینان معاویه اثر گرفته‌است. ''دانشنامهٔ جهان اسلام'' می‌گوید به نقل زهری دربارهٔ عدم مقاومت حسن در ماجرای پذیرش صلح، نمی‌توان اعتماد کرد. مفاد عهدنامه در منابعی مانند [[بلاذری]] و [[ابن اعثم]] متفاوت است. به نقل از بلاذری، مواد عهدنامه عبارت بوده‌اند از: حکومت معاویه بر اساس [[قرآن|کتاب]] و [[سنت (پیامبر اسلام)|سنت]] و روش خلفای پیشین باشد؛ وی جانشین تعیین نکند و تعیین خلیفه را به شورا بسپارد؛ جان و مال و فرزندان مردم در امان باشد؛ معاویه در عیان و نهان به بدگویی علی بن ابی‌طالب و حسن و اصحاب‌شان نپردازد. در منابع شیعی، شروط صلح‌نامه با نقل بلاذری و ابن اعثم کمی متفاوت است. نقل [[ابن شهرآشوب]] به این دو نزدیک است با این تفاوت که عمل به روش خلفای پیشین را ندارد و درعوض دارای بندی است که پانصد هزار درهم سالانه درخواست شده‌است. [[شیخ مفید]] در ''[[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد|الإرشاد]]'' عهدنامه را با سه بند ذکر می‌کند که نحوهٔ تعیین خلیفه در آن نیامده و خودداری از دشنام علی بن ابی‌طالب و امان شیعیان از اعمال معاویه مورد تأکید قرار گرفته‌است. [[شیخ صدوق|ابن بابویه]] در ''[[علل‌الشرایع|عِلَلُ الشَّرایِع]]'' و به نقل از کتاب ''[[الفروق بین الأباطیل و الحقوق]]'' اثر [[محمد بن بحر شیبانی]]، مفاد عهدنامه را چنین بیان می‌کند: حسن معاویه را «امیرالمؤمنین» نخواند؛ شهادتی نزد او اقامه نکند؛ معاویه به بازماندگان کشتگان جمل و صفین، یک میلیون درهم از خراج [[دارابگرد]] بپردازد. سه ماده از چهار مادهٔ این گزارش با منابع پیشین به‌کلی تفاوت دارد. تاریخ انعقاد عهدنامه متفاوت ذکر شده: ربیع‌الاول، جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال ۴۱ ه‍.ق مسعودی در ''[[التنبیه و الاشراف|اَلتَّنبیهُ و الْاِشراف]]'' تاریخ نخست را مشهورتر و درست‌تر می‌داند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>  
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
# به‌قصدِ جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه‌ای در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ یک از آفاق عالم، ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نشود.<ref name=":8" group="تب">در ''انساب الاشراف'' عبارت «و علی ان لایبغی للحسن بن علی غائله سرا و لا علانیه و علی ان لا یخیف احدا من اصحابه» گزارش کرده‌است.</ref><ref>{{پک|بلاذری|۱۴۱۷|ک=انساب الاشراف|ص=۴۲|ج=۳}}{{سخ}}[[الفتوح|''الفتوح'' به گزارش:]] {{پک|جعفریان|۱۳۸۱|ک=حیات فکری امامان شیعه|ص=۱۵۹}}{{سخ}}{{پک|علوی|۱۳۷۰|ک=النصایح الکافیه|ص=۱۹۱-۱۹۲|ج=}}{{سخ}}[[فصول المهمه|''فصول المهمه'' به گزارش:]] {{پک|امین|۱۳۷۱|ک=اعیان الشیعه|ص=۵۶۵|ج=۱}}{{سخ}}{{پک|اربلی|۱۳۷۹|ک=کشف الغمه فی معرفة الائمه|ص=۵۳۳-۵۳۴|ج=۱}}</ref>
# به‌قصدِ جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه‌ای در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ یک از آفاق عالم، ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نشود.<ref name=":8" group="تب">در ''انساب الاشراف'' عبارت «و علی ان لایبغی للحسن بن علی غائله سرا و لا علانیه و علی ان لا یخیف احدا من اصحابه» گزارش کرده‌است.</ref><ref>{{پک|بلاذری|۱۴۱۷|ک=انساب الاشراف|ص=۴۲|ج=۳}}{{سخ}}[[الفتوح|''الفتوح'' به گزارش:]] {{پک|جعفریان|۱۳۸۱|ک=حیات فکری امامان شیعه|ص=۱۵۹}}{{سخ}}{{پک|علوی|۱۳۷۰|ک=النصایح الکافیه|ص=۱۹۱-۱۹۲|ج=}}{{سخ}}[[فصول المهمه|''فصول المهمه'' به گزارش:]] {{پک|امین|۱۳۷۱|ک=اعیان الشیعه|ص=۵۶۵|ج=۱}}{{سخ}}{{پک|اربلی|۱۳۷۹|ک=کشف الغمه فی معرفة الائمه|ص=۵۳۳-۵۳۴|ج=۱}}</ref>


مردم بصره موضوع آخر — مالیات نواحی ایران — را نمی‌پذیرفتند و آن را متعلق به خود می‌دانستند؛ ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام'' بر این باور است که شرایط دیگری نیز در منابع آمده که ممکن است بعدها به‌خاطر کاهش سرزنش‌های وارده بر حسن و القای این مطلب که حسن با این صلح از موضع قبلی‌اش کناره‌گیری نکرده، ساخته شده‌باشد. از این شرایط می‌توان به انتقال قدرت از معاویه به حسن پس از مرگ معاویه اشاره کرد. اما تعیین کردن پیشاپیش خلیفهٔ آتی در بین مسلمانان آن زمان جا نیفتاده‌ بود و معلوم بود که معاویه بعدها در مورد قبول این مطلب از سوی جامعهٔ مسلمانان با مشکل مواجه خواهدشد. نامه‌ای از معاویه حاکی از آن است که قرار شد این شرط در آینده اجرا شود. اما ضمانت محکمی از معاویه گرفته نشد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
مردم بصره موضوع آخر — مالیات نواحی ایران — را نمی‌پذیرفتند و آن را متعلق به خود می‌دانستند؛ ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام'' بر این باور است که شرایط دیگری نیز در منابع آمده که ممکن است بعدها به‌خاطر کاهش سرزنش‌های وارده بر حسن و القای این مطلب که حسن با این صلح از موضع قبلی‌اش کناره‌گیری نکرده، ساخته شده‌باشد. از این شرایط می‌توان به انتقال قدرت از معاویه به حسن پس از مرگ معاویه اشاره کرد. اما تعیین کردن پیشاپیش خلیفهٔ آتی در بین مسلمانان آن زمان جا نیفتاده‌ بود و معلوم بود که معاویه بعدها در مورد قبول این مطلب از سوی جامعهٔ مسلمانان با مشکل مواجه خواهدشد. نامه‌ای از معاویه حاکی از آن است که قرار شد این شرط در آینده اجرا شود. اما ضمانت محکمی از معاویه گرفته نشد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


سرانجام با تصریح شروط حسن، عهدنامه در انتهای نیمهٔ نخست سال ۴۱ ه‍.ق میان طرفین به امضا رسید.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ''دانشنامهٔ اسلام'' می‌نویسد این که معاویه عهد کرد که خلیفهٔ برحقی باشد نمی‌توانست دلیلی بر آن باشد که وی از سیاست‌های علی تبعیت می‌کند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> ولیری می نویسد، حسن بعدها افسوس می‌خورد که چرا بیشتر درخواست نکرده‌بود. قرار شد که سالانه یک میلیون درهم به حسن پرداخت شود و پنج میلیون درهم از خزانهٔ کوفه و مالیات برخی مناطق [[ایران]] مانند [[اهواز]]، [[فسا]] و [[دارابگرد]] به وی تعلق گیرد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
سرانجام با تصریح شروط حسن، عهدنامه در انتهای نیمهٔ نخست سال ۴۱ ه‍.ق میان طرفین به امضا رسید.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ''دانشنامهٔ اسلام'' می‌نویسد این که معاویه عهد کرد که خلیفهٔ برحقی باشد نمی‌توانست دلیلی بر آن باشد که وی از سیاست‌های علی تبعیت می‌کند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> ولیری می نویسد، حسن بعدها افسوس می‌خورد که چرا بیشتر درخواست نکرده‌بود. قرار شد که سالانه یک میلیون درهم به حسن پرداخت شود و پنج میلیون درهم از خزانهٔ کوفه و مالیات برخی مناطق [[ایران]] مانند [[اهواز]]، [[فسا]] و [[دارابگرد]] به وی تعلق گیرد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


==== پیامدهای صلح ====
==== پیامدهای صلح ====
به‌گفتهٔ مادلونگ، بعد از متارکهٔ جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به او، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود این‌که حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به‌خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون‌ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> به‌گزارش مهدوی دامغانی در ''دانشنامهٔ جهان اسلام''، معاویه پس از رفتن به کوفه، از حسن خواست تا بیعت کند، اما حسن ترک دشنام به علی بن ابی‌طالب و امان دادن به شیعیانش و خودداری از بداندیشی دربارهٔ آنان را شرط نمود. معاویه که قصد داشته به قیس بن سعد امان ندهد، با پافشاری حسن قبول کرد و سپس حسن با وی بیعت نمود. محمد بن بحر شیبانی و نیز [[مرتضی علم‌الهدی]] در ''[[تنزیه الانبیاء|تَنزیهُ الْاَنبیاء]]''، بیعت حسن را گونه‌ای آتش‌بس و قراردادی بر ترک جنگ دانسته‌اند. سپس حسین از بیعت سر باز زد و حسن او را تأیید کرد. قیس نیز با اصرار حسن بیعت کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> به نوشته حاج منوچهری، معاویه طی خطبه‌ای در نخستین حضورش در کوفه، حسن را درخواست‌کنندهٔ صلح نمایاند و به علی بن ابی‌طالب نیز ناسزا گفت. حسین خواست تا پاسخ گوید، اما حسن او را نهی کرد و خود در خطبه‌ای تشریحی کلی از موضوع عهدنامه و پیشنهاد صلح معاویه را برای مردم ارائه داد و سپس در پاسخ ناسزای معاویه به پدرش، اصل و نسب خانوادگی خویش را با معاویه مقایسه کرد. معاویه از این کار حسن برآشفت. در فردای آن روز حسن کوفه را به سوی مدینه ترک کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> نهایتا، معاویه نیز در سخنرانی‌اش تمامی عهدهایی را که در عهدنامه پذیرفته بود، انکار کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
به‌گفتهٔ مادلونگ، بعد از متارکهٔ جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به او، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود این‌که حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به‌خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون‌ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> به‌گزارش مهدوی دامغانی در ''دانشنامهٔ جهان اسلام''، معاویه پس از رفتن به کوفه، از حسن خواست تا بیعت کند، اما حسن ترک دشنام به علی بن ابی‌طالب و امان دادن به شیعیانش و خودداری از بداندیشی دربارهٔ آنان را شرط نمود. معاویه که قصد داشته به قیس بن سعد امان ندهد، با پافشاری حسن قبول کرد و سپس حسن با وی بیعت نمود. محمد بن بحر شیبانی و نیز [[مرتضی علم‌الهدی]] در ''[[تنزیه الانبیاء|تَنزیهُ الْاَنبیاء]]''، بیعت حسن را گونه‌ای آتش‌بس و قراردادی بر ترک جنگ دانسته‌اند. سپس حسین از بیعت سر باز زد و حسن او را تأیید کرد. قیس نیز با اصرار حسن بیعت کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> به نوشته حاج منوچهری، معاویه طی خطبه‌ای در نخستین حضورش در کوفه، حسن را درخواست‌کنندهٔ صلح نمایاند و به علی بن ابی‌طالب نیز ناسزا گفت. حسین خواست تا پاسخ گوید، اما حسن او را نهی کرد و خود در خطبه‌ای تشریحی کلی از موضوع عهدنامه و پیشنهاد صلح معاویه را برای مردم ارائه داد و سپس در پاسخ ناسزای معاویه به پدرش، اصل و نسب خانوادگی خویش را با معاویه مقایسه کرد. معاویه از این کار حسن برآشفت. در فردای آن روز حسن کوفه را به سوی مدینه ترک کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> نهایتا، معاویه نیز در سخنرانی‌اش تمامی عهدهایی را که در عهدنامه پذیرفته بود، انکار کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


مادلونگ می‌نویسد معاویه به‌دنبال خون‌خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و درغیراین‌صورت بخشیده نخواهندشد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> صلح حسن همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، واکنش‌هایی را در میان حامیانش برانگیخت.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> بسیاری از اشخاصی که پیشتر زمینه‌سازی برای متارکهٔ جنگ کرده بودند یا به دلایل دیگر، حسن را تنها گذاشتند، اکنون پذیرش عهدنامه از جانب وی را خطا می‌دانستند و صراحتِ ایشان نسبت به حسن، سبب می‌شد تا وی سکوت نکرده و دلایل پذیرش صلح را بیان کند. این مخالفت‌ها از سوی افرادی با گرایش‌های فکری مختلف مانند [[سفیان بن لیل|سُفیان بن لَیْل]] ([[ابی‌لیلی]])، [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[حجر بن عدی]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عدی بن حاتم|عَدی بن حاتَم]] و برخی دیگر انجام شده که حسن در مقام پاسخ به آنان برآمد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> این گفتگوها در منابع آمده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حجر بن عدی گفت که ای کاش می‌مرد و صلح کردن حسن را نمی‌دید. همچنین وی یا یکی دیگر از پیروان، حسن را باعث ذلتِ مسلمانان دانست. بعضی دیگر گفتند که حسن باید در تصمیمش تجدیدنظر کند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
مادلونگ می‌نویسد معاویه به‌دنبال خون‌خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و درغیراین‌صورت بخشیده نخواهندشد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> صلح حسن همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، واکنش‌هایی را در میان حامیانش برانگیخت.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> بسیاری از اشخاصی که پیشتر زمینه‌سازی برای متارکهٔ جنگ کرده بودند یا به دلایل دیگر، حسن را تنها گذاشتند، اکنون پذیرش عهدنامه از جانب وی را خطا می‌دانستند و صراحتِ ایشان نسبت به حسن، سبب می‌شد تا وی سکوت نکرده و دلایل پذیرش صلح را بیان کند. این مخالفت‌ها از سوی افرادی با گرایش‌های فکری مختلف مانند [[سفیان بن لیل|سُفیان بن لَیْل]] ([[ابی‌لیلی]])، [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[حجر بن عدی]]، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عدی بن حاتم|عَدی بن حاتَم]] و برخی دیگر انجام شده که حسن در مقام پاسخ به آنان برآمد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> این گفتگوها در منابع آمده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حجر بن عدی گفت که ای کاش می‌مرد و صلح کردن حسن را نمی‌دید. همچنین وی یا یکی دیگر از پیروان، حسن را باعث ذلتِ مسلمانان دانست. بعضی دیگر گفتند که حسن باید در تصمیمش تجدیدنظر کند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


شیعیان در سال‌های بعد، این مطلب را که حسن هیچ‌گونه تعهدی از معاویه نگرفت که بعد از مرگش خلافت را به وی بسپارد، نمی‌پذیرفتند. معاویه پس از صلح حسن، اقدامات متعددی در جلوگیری از شورش‌های شیعیان انجام داد. به‌عنوان مثال برخی قبایل شیعی را از کوفه خارج کرده و به‌جای آن‌ها قبایلی از شام و بصره و [[بین‌النهرین|بین‌ُالنَّهرین]] را اسکان داد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>
شیعیان در سال‌های بعد، این مطلب را که حسن هیچ‌گونه تعهدی از معاویه نگرفت که بعد از مرگش خلافت را به وی بسپارد، نمی‌پذیرفتند. معاویه پس از صلح حسن، اقدامات متعددی در جلوگیری از شورش‌های شیعیان انجام داد. به‌عنوان مثال برخی قبایل شیعی را از کوفه خارج کرده و به‌جای آن‌ها قبایلی از شام و بصره و [[بین‌النهرین|بین‌ُالنَّهرین]] را اسکان داد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref>


بدین ترتیب، در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، [[معاویة بن ابی‌سفیان|مُعاویه]] کنترل تمامی قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به [[خلافت اموی|خلافت اُمَوی]] تبدیل کرد.<ref>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=74-76}}</ref> وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. [[سب علی|دشنام به علی]] تبدیل به امری ضروری در [[نماز جماعت]] شد.<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=334}}</ref> معاویه تا زمان مرگش در سال ۶۰ ه‍.ق/ ۶۸۰ م، حکومت را در اختیار داشت و کوشید تا زمینهٔ انتقالِ موروثیِ خلافت برای فرزندش [[یزید]] را فراهم سازد. این امر زمینهٔ مخالفت بزرگان جامعهٔ اسلامی را فراهم کرد. حسین بن علی و شیعیانِ هوادارِ وی خواستار پایبندی معاویه به عهدنامهٔ صلح مبنی بر عدم تعیین جانشین از سوی وی بودند و جمعی دیگر نظیر [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالله بن عمر]] در پی ایجاد شورای خلافت بودند.<ref>{{پک|Madelung|2004|ف=Ḥosayn b. ʿAli i. Life|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1971|ف=Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en}}</ref> انتقال موروثی خلافت به یزید، زمینه‌ساز بروز [[فتنه دوم|دومین جنگ داخلی در درون امت اسلامی]] شد که از سال ۶۰ ه‍.ق/۶۸۰ م با [[نبرد کربلا|قیام حسین بن علی]] آغاز شد. پس از آن چندین تن برای کسب خلافت به نزاع برخاستند که در میان آنها عبدالله بن زبیر موفق شد سرزمین‌های وسیع‌تری را برای مدت بیشتری تحت حکومت خویش درآورد. در نهایت، [[عبدالملک بن مروان]] در سال ۷۳ ه‍.ق/۶۹۲ م با شکست دادن و کشتن عبدالله بن زبیر، حاکمیت امویان را در سراسر قلمروی اسلامی بازسازی و تثبیت کرد.<ref>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=215-217}}</ref>
بدین ترتیب، در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، [[معاویة بن ابی‌سفیان|مُعاویه]] کنترل تمامی قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به [[خلافت اموی|خلافت اُمَوی]] تبدیل کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Holt|Lambton|Lewis|1977|ک=Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=74-76}}</ref> وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. [[سب علی|دشنام به علی]] تبدیل به امری ضروری در [[نماز جماعت]] شد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=334}}</ref> معاویه تا زمان مرگش در سال ۶۰ ه‍.ق/ ۶۸۰ م، حکومت را در اختیار داشت و کوشید تا زمینهٔ انتقالِ موروثیِ خلافت برای فرزندش [[یزید]] را فراهم سازد. این امر زمینهٔ مخالفت بزرگان جامعهٔ اسلامی را فراهم کرد. حسین بن علی و شیعیانِ هوادارِ وی خواستار پایبندی معاویه به عهدنامهٔ صلح مبنی بر عدم تعیین جانشین از سوی وی بودند و جمعی دیگر نظیر [[عبدالله بن زبیر]] و [[عبدالله بن عمر]] در پی ایجاد شورای خلافت بودند.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2004|ف=Ḥosayn b. ʿAli i. Life|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1971|ف=Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib|ک=EI2|زبان=en}}</ref> انتقال موروثی خلافت به یزید، زمینه‌ساز بروز [[فتنه دوم|دومین جنگ داخلی در درون امت اسلامی]] شد که از سال ۶۰ ه‍.ق/۶۸۰ م با [[نبرد کربلا|قیام حسین بن علی]] آغاز شد. پس از آن چندین تن برای کسب خلافت به نزاع برخاستند که در میان آنها عبدالله بن زبیر موفق شد سرزمین‌های وسیع‌تری را برای مدت بیشتری تحت حکومت خویش درآورد. در نهایت، [[عبدالملک بن مروان]] در سال ۷۳ ه‍.ق/۶۹۲ م با شکست دادن و کشتن عبدالله بن زبیر، حاکمیت امویان را در سراسر قلمروی اسلامی بازسازی و تثبیت کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Robinson|2010|ک= The New Cambridge History of Islam|زبان=en|ص=215-217}}</ref>


=== پس از دست کشیدن از خلافت ===
=== پس از دست کشیدن از خلافت ===
[[پرونده:Baghi tomb.jpg|بندانگشتی|آرامگاه چهار [[امام]] شیعه پیش از تخریب در سال ۱۳۰۶ ه‍.خ|راست]]
[[پرونده:Baghi tomb.jpg|بندانگشتی|آرامگاه چهار [[امام]] شیعه پیش از تخریب در سال ۱۳۰۶ ه‍.خ|راست]]
پس از دست کشیدن از خلافت، حسن راهی مدینه شد. در بین راه در [[قادسیه (شهر)|قادِسیّه]]، نامه‌ای از معاویه دریافت نمود که از وی خواسته‌بود تا در جنگ علیه یکی از خوارج به‌نام ابن حَنصهٔ طایی که به‌تازگی قیام کرده‌بود به او کمک کند. حسن پاسخ داد که به این علت از جنگ دست کشیده‌است تا صلح را به میان امت برگرداند و به‌همین‌دلیل در جنگ شرکت نخواهدکرد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> او در مدینه حداقل به‌ظاهر زندگی آرامی داشت و در امور سیاسی دخالتی نمی‌کرد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما عدم پایبندیِ معاویه به عهدنامه و برخی عزل و نصب‌ها و رفتارهای وی، سبب می‌شد تا حسن از عملکرد و رفتارهای وی انتقاد نماید. معاویه به‌ظاهر سعی می‌کرد تا احترام حسن را نگاه دارد اما درعین‌حال برای کاهش احترام حسن در نزد مردم تلاش می‌کرد. یکی اقدامات معاویه در این راستا، محاجه‌هایی بود که در آن سعی در برتر نشان دادن خود بر حسن بود. از مهم‌ترین انتقادهای حسن نسبت به معاویه، برنامه‌ریزی جهت حکومت [[یزید]] پس از معاویه بود. واکنش‌های بسیاری همچون عدم اطاعت از اوامر معاویه که خود را امیرالمومنین می‌دانست و نگارش نامه‌های انتقادی تا حدی که معاویه به تبعیت از قرآن و سنت پیامبر فراخوانده می‌شد، از حسن در برابر رفتار و عملکرد معاویه ثبت شده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸–۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
پس از دست کشیدن از خلافت، حسن راهی مدینه شد. در بین راه در [[قادسیه (شهر)|قادِسیّه]]، نامه‌ای از معاویه دریافت نمود که از وی خواسته‌بود تا در جنگ علیه یکی از خوارج به‌نام ابن حَنصهٔ طایی که به‌تازگی قیام کرده‌بود به او کمک کند. حسن پاسخ داد که به این علت از جنگ دست کشیده‌است تا صلح را به میان امت برگرداند و به‌همین‌دلیل در جنگ شرکت نخواهدکرد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> او در مدینه حداقل به‌ظاهر زندگی آرامی داشت و در امور سیاسی دخالتی نمی‌کرد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما عدم پایبندیِ معاویه به عهدنامه و برخی عزل و نصب‌ها و رفتارهای وی، سبب می‌شد تا حسن از عملکرد و رفتارهای وی انتقاد نماید. معاویه به‌ظاهر سعی می‌کرد تا احترام حسن را نگاه دارد اما درعین‌حال برای کاهش احترام حسن در نزد مردم تلاش می‌کرد. یکی اقدامات معاویه در این راستا، محاجه‌هایی بود که در آن سعی در برتر نشان دادن خود بر حسن بود. از مهم‌ترین انتقادهای حسن نسبت به معاویه، برنامه‌ریزی جهت حکومت [[یزید]] پس از معاویه بود. واکنش‌های بسیاری همچون عدم اطاعت از اوامر معاویه که خود را امیرالمومنین می‌دانست و نگارش نامه‌های انتقادی تا حدی که معاویه به تبعیت از قرآن و سنت پیامبر فراخوانده می‌شد، از حسن در برابر رفتار و عملکرد معاویه ثبت شده‌است.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۸–۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


به‌گزارش ''[[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]]''، موضع حسن بر این بود که تا مرگ معاویه، قیام و حرکت متقابل به صلاح نیست. او در هنگام خروج از کوفه، به یاران خویش می‌گفت تا خود را برای وقت مناسب آماده کنند. معاویه چندین بار بر همراهی حسن با خویش تأکید می‌کرد که نمونهٔ آن در ماجرای خروج گروهی از قبیلهٔ [[هوازن]] بود و معاویه از حسن خواست تا در کنار او باشد؛ اما حسن با یادآوری شروط عهدنامه دربارهٔ امیرالمؤمنین ندانستنِ معاویه از جانب خویش، اطاعت و قبول درخواست معاویه را لازم ندید و از همراهی با وی خودداری کرد بی آنکه در روابط میان‌شان خللی پدید آید.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> وقتی معاویه دید که حسن حمایت چندانی از خلافتش نمی‌کند، روابط میان دو به تیرگی گرایید.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در سال‌های پس از صلح، حسن سفرهایی بین [[حجاز]] و [[دمشق]] داشت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ویلفرد مادلونگ معتقد است که گرچه حسن گه‌گاه برای گرفتن هدایا و عطاها به دمشق نزد معاویه می‌رفت، اما بخش اعظم این هدایا به [[عبدالله بن جعفر]] — پسر عموی حسن — که گرایش‌های سیاسی یا آرزوهای این‌چنینی نداشت می‌رسید و عبدالله این پول‌ها را صرف فعالیت‌های مرتبط با [[موسیقی]]، [[آوازخوانی]] و [[شعر]] و شاعری می‌نمود.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
به‌گزارش ''[[دائرةالمعارف بزرگ اسلامی]]''، موضع حسن بر این بود که تا مرگ معاویه، قیام و حرکت متقابل به صلاح نیست. او در هنگام خروج از کوفه، به یاران خویش می‌گفت تا خود را برای وقت مناسب آماده کنند. معاویه چندین بار بر همراهی حسن با خویش تأکید می‌کرد که نمونهٔ آن در ماجرای خروج گروهی از قبیلهٔ [[هوازن]] بود و معاویه از حسن خواست تا در کنار او باشد؛ اما حسن با یادآوری شروط عهدنامه دربارهٔ امیرالمؤمنین ندانستنِ معاویه از جانب خویش، اطاعت و قبول درخواست معاویه را لازم ندید و از همراهی با وی خودداری کرد بی آنکه در روابط میان‌شان خللی پدید آید.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> وقتی معاویه دید که حسن حمایت چندانی از خلافتش نمی‌کند، روابط میان دو به تیرگی گرایید.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> در سال‌های پس از صلح، حسن سفرهایی بین [[حجاز]] و [[دمشق]] داشت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ویلفرد مادلونگ معتقد است که گرچه حسن گه‌گاه برای گرفتن هدایا و عطاها به دمشق نزد معاویه می‌رفت، اما بخش اعظم این هدایا به [[عبدالله بن جعفر]] — پسر عموی حسن — که گرایش‌های سیاسی یا آرزوهای این‌چنینی نداشت می‌رسید و عبدالله این پول‌ها را صرف فعالیت‌های مرتبط با [[موسیقی]]، [[آوازخوانی]] و [[شعر]] و شاعری می‌نمود.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


=== کشته شدن ===
=== کشته شدن ===
[[پرونده:"Husayn at the Bedside of the Dying Hasan", Folio from a Hadiqat al-Su'ada of Fuzuli (Garden of the Blessed) MET sf1979-211.jpg|بندانگشتی|نگارگری از ''[[حدیقةالسعدا]]'' با موضوع حسن در حال احتضار و حضور حسین بر بالینش.]]
[[پرونده:"Husayn at the Bedside of the Dying Hasan", Folio from a Hadiqat al-Su'ada of Fuzuli (Garden of the Blessed) MET sf1979-211.jpg|بندانگشتی|نگارگری از ''[[حدیقةالسعدا]]'' با موضوع حسن در حال احتضار و حضور حسین بر بالینش.]]
نقل مشهور دربارهٔ تاریخ درگذشت حسن مجتبی، ۲۸ صفر ۵۰ ه‍.ق است. اما سال‌های ۴۸، ۴۹، ۵۱، ۵۷، ۵۸ و ۵۹ ه‍.ق نیز برای سال وفات ذکر شده‌است. روزهای آخر صفر، دو روز مانده به آخر صفر، هفتم صفر و ربیع‌الاول نیز برای روز و ماه درگذشت آمده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> برطبق روایت [[محمد بن سعد بن منیع|ابن سعد]]، حسن در تاریخ ۵ [[ربیع‌الاول]] ۵۰ ه‍.ق/۲ آوریل ۶۷۰ م درگذشت.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حاج‌منوچهری در ''دائرةالمعارف بزرگ اسلامی'' تاریخ صفر ۵۰ ه‍.ق/مارس ۶۷۰ م را ذکر می‌کند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[شیخ مفید]] عمرِ حسن را در هنگام مرگ ۴۸ سال ذکر می‌کند؛ و با توجه به دیگر نقل‌ها دربارهٔ مرگ، عمر وی ۴۶، ۴۷ و ۵۸ سال نیز آورده شده‌است. [[شمس‌الدین ذهبی|ذهبی]] ۵۸ سال را کاملاً مردود می‌داند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' می‌نویسد که منابع اولیه قریب به اتفاق، علت درگذشت حسن را مسمومیت می‌دانند و اکثراً هم [[جعده]] همسر حسن، دختر [[اشعث بن قیس]] رهبر [[قبیلهٔ کِنده]] را شخص مسموم‌کننده می‌دانند.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> این مسمومیت در طی مدتی طولانی انجام شد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ابن سعد مدت آن را نزدیک به چهل روز ذکر می‌کند. بنا بر برخی گزارش‌ها، حسن پیشتر نیز چندین بار مسموم شده، اما نجات یافته بود.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> بااین‌حال، یادداشت‌های دیگر نشان می‌دهد که حسن ممکن است توسط یکی دیگر از همسرانش، [[هند بنت سهیل بن عمرو|هند]] دختر [[سهیل بن عمرو|سُهَیْل بن عَمرو]] مسموم شده‌باشد، ولی اشاره می‌کند که معمولاً عامل تحریک‌کننده، معاویه بوده‌است و برای وی که در حال ترویج مسئلهٔ خلافت [[یزید]] بود، این مرگ، رقیب خلافتی از پسرش زدود و به‌نظر هم نمی‌رسد که معاویه خوشحالی خود را از درگذشت حسن پنهان کرده‌باشد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام'' طی تحلیل تاریخی که در مورد درگذشت حسن انجام داده می‌نویسد که پدر جعده، اشعث که رئیس یک قبیلهٔ یمنی بود، به‌خاطر خدمت به معاویه از سوی شیعیان به‌عنوان خائن شمرده شده‌است. ازاین‌رو محتمل است که نفرت شیعه از پدر به دختر نیز منتقل شده‌باشد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> طبق گزارش‌هایی از منابع اسلامی، حسن برای‌این‌که کسی به ناحق در جریان انتقام‌گیری برای حسن کشته نشود، ظنش به سوءقصد کننده به جانش را به حسین ابراز نداشت.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹–۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref>
نقل مشهور دربارهٔ تاریخ درگذشت حسن مجتبی، ۲۸ صفر ۵۰ ه‍.ق است. اما سال‌های ۴۸، ۴۹، ۵۱، ۵۷، ۵۸ و ۵۹ ه‍.ق نیز برای سال وفات ذکر شده‌است. روزهای آخر صفر، دو روز مانده به آخر صفر، هفتم صفر و ربیع‌الاول نیز برای روز و ماه درگذشت آمده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> برطبق روایت [[محمد بن سعد بن منیع|ابن سعد]]، حسن در تاریخ ۵ [[ربیع‌الاول]] ۵۰ ه‍.ق/۲ آوریل ۶۷۰ م درگذشت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حاج‌منوچهری در ''دائرةالمعارف بزرگ اسلامی'' تاریخ صفر ۵۰ ه‍.ق/مارس ۶۷۰ م را ذکر می‌کند.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[شیخ مفید]] عمرِ حسن را در هنگام مرگ ۴۸ سال ذکر می‌کند؛ و با توجه به دیگر نقل‌ها دربارهٔ مرگ، عمر وی ۴۶، ۴۷ و ۵۸ سال نیز آورده شده‌است. [[شمس‌الدین ذهبی|ذهبی]] ۵۸ سال را کاملاً مردود می‌داند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' می‌نویسد که منابع اولیه قریب به اتفاق، علت درگذشت حسن را مسمومیت می‌دانند و اکثراً هم [[جعده]] همسر حسن، دختر [[اشعث بن قیس]] رهبر [[قبیلهٔ کِنده]] را شخص مسموم‌کننده می‌دانند.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> این مسمومیت در طی مدتی طولانی انجام شد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹|رف=دائرةالمعارف}}</ref> ابن سعد مدت آن را نزدیک به چهل روز ذکر می‌کند. بنا بر برخی گزارش‌ها، حسن پیشتر نیز چندین بار مسموم شده، اما نجات یافته بود.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> بااین‌حال، یادداشت‌های دیگر نشان می‌دهد که حسن ممکن است توسط یکی دیگر از همسرانش، [[هند بنت سهیل بن عمرو|هند]] دختر [[سهیل بن عمرو|سُهَیْل بن عَمرو]] مسموم شده‌باشد، ولی اشاره می‌کند که معمولاً عامل تحریک‌کننده، معاویه بوده‌است و برای وی که در حال ترویج مسئلهٔ خلافت [[یزید]] بود، این مرگ، رقیب خلافتی از پسرش زدود و به‌نظر هم نمی‌رسد که معاویه خوشحالی خود را از درگذشت حسن پنهان کرده‌باشد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام'' طی تحلیل تاریخی که در مورد درگذشت حسن انجام داده می‌نویسد که پدر جعده، اشعث که رئیس یک قبیلهٔ یمنی بود، به‌خاطر خدمت به معاویه از سوی شیعیان به‌عنوان خائن شمرده شده‌است. ازاین‌رو محتمل است که نفرت شیعه از پدر به دختر نیز منتقل شده‌باشد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> طبق گزارش‌هایی از منابع اسلامی، حسن برای‌این‌که کسی به ناحق در جریان انتقام‌گیری برای حسن کشته نشود، ظنش به سوءقصد کننده به جانش را به حسین ابراز نداشت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref><ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۳۹–۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref>


مادلونگ می‌نویسد که [[محمد بن جریر طبری]]، واقعهٔ مسموم شدنِ حسن را به‌خاطر ترس از ایجاد تفرقه در امت اسلامی نقل نکرده‌است.<ref>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=331–332}}</ref> برخی منابع غیرشیعی مانند ''الامامة و السیاسة'' منسوب به [[ابن قتیبه دینوری|ابن قُتَیْبه]]، بیماری و درگذشت حسن را طبیعی دانسته‌اند و حتی گزارش بیماری [[سل]] را داده‌اند. به‌گزارش ''دانشنامهٔ جهان اسلام''، برخی دیگر از نویسندگان غرب دنیای اسلام مانند [[ابن عربی]] و [[ابن خلدون]]، نقش معاویه در قتل حسن را بعید و آن را ساختهٔ شیعیان دانسته‌اند؛ اما این نظر ایشان متأثر از دیدگاه‌شان دربارهٔ خلافت و تحت تأثیر فضای هوادارانهٔ [[اندلس (اسلامی)|اَندِلُسیان]] نسبت به [[امویان]] است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>
مادلونگ می‌نویسد که [[محمد بن جریر طبری]]، واقعهٔ مسموم شدنِ حسن را به‌خاطر ترس از ایجاد تفرقه در امت اسلامی نقل نکرده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|1997|ک=Succession to Muhammad|زبان=en|ص=331–332}}</ref> برخی منابع غیرشیعی مانند ''الامامة و السیاسة'' منسوب به [[ابن قتیبه دینوری|ابن قُتَیْبه]]، بیماری و درگذشت حسن را طبیعی دانسته‌اند و حتی گزارش بیماری [[سل]] را داده‌اند. به‌گزارش ''دانشنامهٔ جهان اسلام''، برخی دیگر از نویسندگان غرب دنیای اسلام مانند [[ابن عربی]] و [[ابن خلدون]]، نقش معاویه در قتل حسن را بعید و آن را ساختهٔ شیعیان دانسته‌اند؛ اما این نظر ایشان متأثر از دیدگاه‌شان دربارهٔ خلافت و تحت تأثیر فضای هوادارانهٔ [[اندلس (اسلامی)|اَندِلُسیان]] نسبت به [[امویان]] است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>


در سال ۲۰۱۶، گروه تحقیقاتی نیکول بورکه و همکاران از دانشگاه نشوا در [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]] با بررسی شواهد [[سم‌شناسی]]ِ پزشکی و اسناد تاریخی اعلام کردند که علت درگذشت حسن بن علی، مسمومیت با سمِّ [[کالومل]] (با فرمول شیمیایی [[جیوه (I) کلرید]]) ساخته شده در [[امپراتوری بیزانس|بیزانس]] بوده‌است.<ref>
در سال ۲۰۱۶، گروه تحقیقاتی نیکول بورکه و همکاران از دانشگاه نشوا در [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]] با بررسی شواهد [[سم‌شناسی]]ِ پزشکی و اسناد تاریخی اعلام کردند که علت درگذشت حسن بن علی، مسمومیت با سمِّ [[کالومل]] (با فرمول شیمیایی [[جیوه (I) کلرید]]) ساخته شده در [[امپراتوری بیزانس|بیزانس]] بوده‌است.<ref dir=ltr>
{{پک|Burke|Golas|Raafat|Mousavi|۲۰۱۵|ف=the mystery of al-Hasan’s death|ک=Medicine, Science and the Law|زبان=en}}</ref>
{{پک|Burke|Golas|Raafat|Mousavi|۲۰۱۵|ف=the mystery of al-Hasan’s death|ک=Medicine, Science and the Law|زبان=en}}</ref>


==== تدفین ====
==== تدفین ====
حسن وصیت کرده بود که در [[مسجدالنبی]] و در کنار قبر پدربزرگش محمد به‌خاک سپرده شود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[سعید بن عاص]] فرماندارِ [[اموی]]ِ مدینه در این موضوع مداخله نکرد<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما [[عایشه]] و [[مروان بن حکم]] — که در آن زمان از امارت [[مدینه]] عزل شده بود —<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> توافق کردند که مانع شوند حسین این کار را انجام دهد. بعضی منابع حاکی از رضایت عایشه و سرسختی مروان هستند.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[ابوالفرج اصفهانی]] می‌گوید حسن پیش از درگذشت از عایشه خواست تا اجازهٔ دفنش در کنار پیامبر را بدهد و عایشه هم موافقت کرده بود؛ اما حسن به‌خاطر مخالفت امویان، از این درخواست منصرف شده و خواست تا در کنار مادرش دفن شود. گزارشی دیگر از وصیت حسن چنین خبر می‌دهد که او خواست تا پیکرش را برای تجدید عهد نزد قبر پیامبر ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، [[فاطمه بنت اسد]] دفن کنند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مروان قسم یاد کرد که به‌علت دفن کردن عثمان در [[بقیع]] نخواهد گذاشت حسن در کنار محمد دفن شود<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> و با هزار نفر مسلح، حاضر و مانع از انجام این کار شد. ابوالفرج اصفهانی می‌گوید عایشه با وجود دشمنی با مروان و امویان، آنان را همراهی کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> حسین به اتحادیهٔ [[قریش]] — [[حلف‌الفضول|حِلف‌ُالْفُضول]] — شکایت کرد و خواستار احقاقِ حقوقِ بنی‌هاشم در برابر [[بنی‌امیه]] شد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> چیزی نمانده‌بود که بر سر این مسئله لشکرکشی آغاز شود. حسن وصیت کرده‌بود که درصورت مخالفت دیگران، می‌تواند در بقیع دفن شود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابوهریره]] و [[محمد حنفیه]] و دیگران،<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حسین را متقاعد کردند که بهترین کار، دفن حسن در بقیع در کنار مادرش است.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[نماز میت]] را [[سعید بن عاص]]، حاکم وقت مدینه، برپا داشت. [[هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی]]، این درخواستِ حسین از سعید بن عاص را نوعی [[تقیه|تقیّه]] می‌داند، چرا که حسین قبل از نمازِ سعید بن عاص، بر پیکر برادرش نماز خوانده بود.<ref>{{پک|رسولی محلاتی||ک=زندگانی امام حسن|ص=۴۵۲}}</ref> به نقل برخی روایات، دلیل خودداری حسین در برابر رفتار مروان، تنها قولی بود که به برادر خویش داده بود. پس از دفن، محمد حنفیه در جمع مردم، خطبه‌ای در توصیف حسن ایراد کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref> زنان بنی‌هاشم یک ماه عزاداری کردند و در [[مکه]] و [[مدینه]] هفت شبانه‌روز برای وی گریسته و بازارها بسته شد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> معاویه به‌خاطر پافشاری مروان در عدم دفن حسن در کنار محمد، به وی حکم امارت دوبارهٔ مدینه را اعطا کرد. محل دفن حسن مکانی زیارتی ویژه برای شیعیان شد و گنبدی بزرگ بر فراز آن ساخته شد، اما این گنبد دو بار توسط [[وهابیان]] در سال‌های ۱۸۰۶ و ۱۹۲۷ م تخریب شد.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
حسن وصیت کرده بود که در [[مسجدالنبی]] و در کنار قبر پدربزرگش محمد به‌خاک سپرده شود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[سعید بن عاص]] فرماندارِ [[اموی]]ِ مدینه در این موضوع مداخله نکرد<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> اما [[عایشه]] و [[مروان بن حکم]] — که در آن زمان از امارت [[مدینه]] عزل شده بود —<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> توافق کردند که مانع شوند حسین این کار را انجام دهد. بعضی منابع حاکی از رضایت عایشه و سرسختی مروان هستند.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[ابوالفرج اصفهانی]] می‌گوید حسن پیش از درگذشت از عایشه خواست تا اجازهٔ دفنش در کنار پیامبر را بدهد و عایشه هم موافقت کرده بود؛ اما حسن به‌خاطر مخالفت امویان، از این درخواست منصرف شده و خواست تا در کنار مادرش دفن شود. گزارشی دیگر از وصیت حسن چنین خبر می‌دهد که او خواست تا پیکرش را برای تجدید عهد نزد قبر پیامبر ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، [[فاطمه بنت اسد]] دفن کنند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مروان قسم یاد کرد که به‌علت دفن کردن عثمان در [[بقیع]] نخواهد گذاشت حسن در کنار محمد دفن شود<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> و با هزار نفر مسلح، حاضر و مانع از انجام این کار شد. ابوالفرج اصفهانی می‌گوید عایشه با وجود دشمنی با مروان و امویان، آنان را همراهی کرد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> حسین به اتحادیهٔ [[قریش]] — [[حلف‌الفضول|حِلف‌ُالْفُضول]] — شکایت کرد و خواستار احقاقِ حقوقِ بنی‌هاشم در برابر [[بنی‌امیه]] شد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> چیزی نمانده‌بود که بر سر این مسئله لشکرکشی آغاز شود. حسن وصیت کرده‌بود که درصورت مخالفت دیگران، می‌تواند در بقیع دفن شود.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref> [[ابوهریره]] و [[محمد حنفیه]] و دیگران،<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> حسین را متقاعد کردند که بهترین کار، دفن حسن در بقیع در کنار مادرش است.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> [[نماز میت]] را [[سعید بن عاص]]، حاکم وقت مدینه، برپا داشت. [[هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی]]، این درخواستِ حسین از سعید بن عاص را نوعی [[تقیه|تقیّه]] می‌داند، چرا که حسین قبل از نمازِ سعید بن عاص، بر پیکر برادرش نماز خوانده بود.<ref>{{پک|رسولی محلاتی||ک=زندگانی امام حسن|ص=۴۵۲}}</ref> به نقل برخی روایات، دلیل خودداری حسین در برابر رفتار مروان، تنها قولی بود که به برادر خویش داده بود. پس از دفن، محمد حنفیه در جمع مردم، خطبه‌ای در توصیف حسن ایراد کرد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۰|رف=دائرةالمعارف}}</ref> زنان بنی‌هاشم یک ماه عزاداری کردند و در [[مکه]] و [[مدینه]] هفت شبانه‌روز برای وی گریسته و بازارها بسته شد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> معاویه به‌خاطر پافشاری مروان در عدم دفن حسن در کنار محمد، به وی حکم امارت دوبارهٔ مدینه را اعطا کرد. محل دفن حسن مکانی زیارتی ویژه برای شیعیان شد و گنبدی بزرگ بر فراز آن ساخته شد، اما این گنبد دو بار توسط [[وهابیان]] در سال‌های ۱۸۰۶ و ۱۹۲۷ م تخریب شد.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


==== تیرباران شدن تابوت ====
==== تیرباران شدن تابوت ====
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:


==== اختلاف دربارهٔ تعداد همسران ====
==== اختلاف دربارهٔ تعداد همسران ====
دربارهٔ تعداد زنان و فرزندان حسن روایات مختلفی ذکر شده و در برخی گزارش‌ها به ازدواج‌ها و طلاق‌های بسیارِ وی اشاره و گاهی تأکید شده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> به‌نوشتهٔ ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام''، حسن در مدینه از زنی به زنی دیگر می‌رفت به‌طوری‌که به او لقب «اَلْمِطلاق» (طلاق‌دهنده) داده بودند. تعداد زنان او را شصت یا هفتاد یا نود نفر و تعداد [[متعه|مُتْعه]]‌های او را سیصد تا چهارصد نفر نوشته‌اند. البته به‌نظر نمی‌رسد کسی وی را به‌خاطر این موضوع سرزنش کرده‌باشد.<ref>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما [[عبدالله بن حسن]]، نوهٔ حسن، روایت می‌کند که حسن تنها چهار زن رسمی — به‌اندازهٔ حد تعیین‌شده در [[شریعت]] اسلام — داشته‌است.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> موضوع ازدواج‌های حسن مجتبی در منابع اولیه و نیز برخی منابع در سدهٔ اخیر مورد نقد تاریخی، سندی و محتوایی واقع شده‌است. باقر شریف قرشی با بیان دلایل اثبات و نفی این موضوع، سند روایات در این‌باره را نقل و نقد می‌کند و به نتیجهٔ جعلی بودن این روایات می‌رسد و احتمال می‌دهد که این دسته از روایات ساختهٔ [[عباسیان]] در مقابله با [[سادات حسنی]] باشد. [[علی‌اکبر غفاری]] نقدی سندی، و ویلفرد مادلونگ نقدی محتوایی بر این روایات وارد می‌کنند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>  
دربارهٔ تعداد زنان و فرزندان حسن روایات مختلفی ذکر شده و در برخی گزارش‌ها به ازدواج‌ها و طلاق‌های بسیارِ وی اشاره و گاهی تأکید شده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> به‌نوشتهٔ ولیری در ''دانشنامهٔ اسلام''، حسن در مدینه از زنی به زنی دیگر می‌رفت به‌طوری‌که به او لقب «اَلْمِطلاق» (طلاق‌دهنده) داده بودند. تعداد زنان او را شصت یا هفتاد یا نود نفر و تعداد [[متعه|مُتْعه]]‌های او را سیصد تا چهارصد نفر نوشته‌اند. البته به‌نظر نمی‌رسد کسی وی را به‌خاطر این موضوع سرزنش کرده‌باشد.<ref dir=ltr>{{پک|Veccia Vaglieri|1986|ف=Hasan b. Ali|ک=Encyclopedia of Islam|ص=|زبان=en}}</ref> اما [[عبدالله بن حسن]]، نوهٔ حسن، روایت می‌کند که حسن تنها چهار زن رسمی — به‌اندازهٔ حد تعیین‌شده در [[شریعت]] اسلام — داشته‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> موضوع ازدواج‌های حسن مجتبی در منابع اولیه و نیز برخی منابع در سدهٔ اخیر مورد نقد تاریخی، سندی و محتوایی واقع شده‌است. باقر شریف قرشی با بیان دلایل اثبات و نفی این موضوع، سند روایات در این‌باره را نقل و نقد می‌کند و به نتیجهٔ جعلی بودن این روایات می‌رسد و احتمال می‌دهد که این دسته از روایات ساختهٔ [[عباسیان]] در مقابله با [[سادات حسنی]] باشد. [[علی‌اکبر غفاری]] نقدی سندی، و ویلفرد مادلونگ نقدی محتوایی بر این روایات وارد می‌کنند.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref>  


مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' این مطلب را تأیید می‌کند که حسن در دههٔ آخر زندگی ازدواج‌ها و طلاق‌های فراوانی داشت و این مسئله دلیل دادن لقبِ «مطلاق» برای او شده‌بود. بااین‌حال او می‌نویسد «داستان‌ها و حکایات در این زمینه به اظهارات مضحکی هم‌چون داشتن هفتاد یا نود همسر و سیصد متعه بسط داده شده‌است». مادلونگ روایت ابن سعد را در این زمینه از همه معتبرتر می‌داند که مطابق آن حسن ۱۵ پسر و ۹ دختر از شش همسر و سه متعه‌اش داشت که اکثراً در کودکی وفات یافتند.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> مادلونگ می‌گوید [[محمد بن کلبی]] نخستین شخصی است که شایعهٔ داشتن نود همسر برای حسن را مطرح می‌کند و [[مداینی]] نیز این رقم را ساخته، اما کلبی بیش از یازده زن را نام نمی‌برد که ازدواج پنج نفر از آنان مورد شک است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ همچنین روایت‌هایی را که در آن‌ها علی بن ابی‌طالب در [[مسجد کوفه|مسجد]]، کوفیان را از زن دادن به حسن بر حذر می‌دارد<ref group="یادداشت">متن این روایت در ''[[طبقات الکبری]]'' و ''[[کتاب کافی|کافی]]'' گزارش شده‌است. ({{پک|صفری فروشانی|اخلاقی|۱۴۰۱|ف=امام حسن در طبقات الکبری|ک=مجموعه مقالات همایش سبط النبی|ج=۳|ص=۲۸۶}})</ref> و این‌که علی از این می‌ترسیده که ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر حسن باعث به وجود آمدن دشمنی قبایل عرب شود،<ref group="یادداشت">متن این روایت در کتاب ''طبقات الکبری'' گزارش شده‌است. ({{پک|صفری فروشانی|اخلاقی|۱۴۰۱|ف=امام حسن در طبقات الکبری|ک=مجموعه مقالات همایش سبط النبی|ج=۳|ص=۲۸۶}})</ref> فاقد اعتبار می‌خواند؛ زیرا حسن در آن برهه در خانهٔ پدری زندگی می‌کرد و نمی‌توانست بدون اذن و تأیید پدر زنی اختیار کند و حسن با این ازدواج‌ها درصدد تحکیم اتحاد خود با پدرش علی بوده‌است. حسن کنیهٔ خود — محمد — را به‌خاطر پسر اول از زن اولش — [[خوله بنت منظور بن زبان]] از [[قبیله فزاره|قبیلهٔ فزاره]] — دارد. پدر خوله رهبر قبیله بود و خوله قبلاً زن [[محمد بن طلحه]] بود و این ازدواج بعد از درگذشت علی صورت گرفت. به‌نظر می‌رسد که حسن قصد داشته که محمد را وصی خود کند، اما با مرگ این پسر و به دنیا آمدن پسری دیگر به‌نام [[حسن مثنی|حسن]] از خوله، حسن بن علی، این پسر را وصی خود در موقوفات خانوادگی‌اش کرد. به‌گفتهٔ مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا''، حسن در تعامل با زنان خود، به‌مانند برخورد با دیگران، بردباری و بزرگواری را برمی‌گزیده‌است.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' این مطلب را تأیید می‌کند که حسن در دههٔ آخر زندگی ازدواج‌ها و طلاق‌های فراوانی داشت و این مسئله دلیل دادن لقبِ «مطلاق» برای او شده‌بود. بااین‌حال او می‌نویسد «داستان‌ها و حکایات در این زمینه به اظهارات مضحکی هم‌چون داشتن هفتاد یا نود همسر و سیصد متعه بسط داده شده‌است». مادلونگ روایت ابن سعد را در این زمینه از همه معتبرتر می‌داند که مطابق آن حسن ۱۵ پسر و ۹ دختر از شش همسر و سه متعه‌اش داشت که اکثراً در کودکی وفات یافتند.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> مادلونگ می‌گوید [[محمد بن کلبی]] نخستین شخصی است که شایعهٔ داشتن نود همسر برای حسن را مطرح می‌کند و [[مداینی]] نیز این رقم را ساخته، اما کلبی بیش از یازده زن را نام نمی‌برد که ازدواج پنج نفر از آنان مورد شک است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ همچنین روایت‌هایی را که در آن‌ها علی بن ابی‌طالب در [[مسجد کوفه|مسجد]]، کوفیان را از زن دادن به حسن بر حذر می‌دارد<ref group="یادداشت">متن این روایت در ''[[طبقات الکبری]]'' و ''[[کتاب کافی|کافی]]'' گزارش شده‌است. ({{پک|صفری فروشانی|اخلاقی|۱۴۰۱|ف=امام حسن در طبقات الکبری|ک=مجموعه مقالات همایش سبط النبی|ج=۳|ص=۲۸۶}})</ref> و این‌که علی از این می‌ترسیده که ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر حسن باعث به وجود آمدن دشمنی قبایل عرب شود،<ref group="یادداشت">متن این روایت در کتاب ''طبقات الکبری'' گزارش شده‌است. ({{پک|صفری فروشانی|اخلاقی|۱۴۰۱|ف=امام حسن در طبقات الکبری|ک=مجموعه مقالات همایش سبط النبی|ج=۳|ص=۲۸۶}})</ref> فاقد اعتبار می‌خواند؛ زیرا حسن در آن برهه در خانهٔ پدری زندگی می‌کرد و نمی‌توانست بدون اذن و تأیید پدر زنی اختیار کند و حسن با این ازدواج‌ها درصدد تحکیم اتحاد خود با پدرش علی بوده‌است. حسن کنیهٔ خود — محمد — را به‌خاطر پسر اول از زن اولش — [[خوله بنت منظور بن زبان]] از [[قبیله فزاره|قبیلهٔ فزاره]] — دارد. پدر خوله رهبر قبیله بود و خوله قبلاً زن [[محمد بن طلحه]] بود و این ازدواج بعد از درگذشت علی صورت گرفت. به‌نظر می‌رسد که حسن قصد داشته که محمد را وصی خود کند، اما با مرگ این پسر و به دنیا آمدن پسری دیگر به‌نام [[حسن مثنی|حسن]] از خوله، حسن بن علی، این پسر را وصی خود در موقوفات خانوادگی‌اش کرد. به‌گفتهٔ مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا''، حسن در تعامل با زنان خود، به‌مانند برخورد با دیگران، بردباری و بزرگواری را برمی‌گزیده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


=== فرزندان ===
=== فرزندان ===
شمار فرزندان حسن و تعداد دختران و پسران وی مختلف ذکر شده‌اند: ابن‌سعد ۲۵ فرزند، ۹ دختر و ۱۶ پسر؛ [[مصعب بن عبدالله|مُصعَب بن عبدالله]] ۱۷ فرزند، ۶ دختر و ۱۱ پسر؛ بلاذری ۱۱ فرزند، ۲ دختر و ۹ پسر؛ [[یعقوبی]] ۸ پسر؛ شیخ مفید ۱۵ فرزند، ۷ دختر و ۸ پسر؛ [[عمری]] ۱۶ فرزند، ۵ دختر و ۱۱ پسر؛ ابن شهرآشوب ۲۱ فرزند، ۷ دختر و ۱۴ پسر ذکر می‌کنند. [[محمدتقی شوشتری]] دربارهٔ شمار فرزندان حسن و تعداد پسران و دختران نظری قطعی نداده‌است. مادلونگ تاحدودی قطعی، [[زید بن حسن|زید]]، [[حسن مثنی]]، طلحه، عمرو، [[قاسم بن حسن|قاسم]]، [[ابوبکر بن حسن|ابوبکر]]، عبدالرحمن، حسین اَثرَم، [[عبدالله بن حسن|عبدالله]]، امّ‌الحسین، [[فاطمه بنت حسن |فاطمه]] (ام عبدالله)، رقیه و امّ‌سلمه را فرزندان وی می‌داند. [[ابن عنبه|ابن عِنَبه]] اسماعیل، حمزه و یعقوب را نیز آورده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ، این که حسن نام دو تن از فرزندانش را محمد نهاده و نام هیچ‌یک را علی ننهاده، دلیلی بر شباهت به [[محمد]] پدربزرگش و پیروی از سیاست‌های او می‌داند.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>
شمار فرزندان حسن و تعداد دختران و پسران وی مختلف ذکر شده‌اند: ابن‌سعد ۲۵ فرزند، ۹ دختر و ۱۶ پسر؛ [[مصعب بن عبدالله|مُصعَب بن عبدالله]] ۱۷ فرزند، ۶ دختر و ۱۱ پسر؛ بلاذری ۱۱ فرزند، ۲ دختر و ۹ پسر؛ [[یعقوبی]] ۸ پسر؛ شیخ مفید ۱۵ فرزند، ۷ دختر و ۸ پسر؛ [[عمری]] ۱۶ فرزند، ۵ دختر و ۱۱ پسر؛ ابن شهرآشوب ۲۱ فرزند، ۷ دختر و ۱۴ پسر ذکر می‌کنند. [[محمدتقی شوشتری]] دربارهٔ شمار فرزندان حسن و تعداد پسران و دختران نظری قطعی نداده‌است. مادلونگ تاحدودی قطعی، [[زید بن حسن|زید]]، [[حسن مثنی]]، طلحه، عمرو، [[قاسم بن حسن|قاسم]]، [[ابوبکر بن حسن|ابوبکر]]، عبدالرحمن، حسین اَثرَم، [[عبدالله بن حسن|عبدالله]]، امّ‌الحسین، [[فاطمه بنت حسن |فاطمه]] (ام عبدالله)، رقیه و امّ‌سلمه را فرزندان وی می‌داند. [[ابن عنبه|ابن عِنَبه]] اسماعیل، حمزه و یعقوب را نیز آورده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> مادلونگ، این که حسن نام دو تن از فرزندانش را محمد نهاده و نام هیچ‌یک را علی ننهاده، دلیلی بر شباهت به [[محمد]] پدربزرگش و پیروی از سیاست‌های او می‌داند.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref>


حسن و حسین تنها نوادگان مرد پیامبر بودند که نسل‌های بعدی از آن‌ها به‌وجود آمدند. ازاین‌رو، هر شخصی که می‌گوید نسب او به پیامبر می‌رسد، یا با حسن نسبت دارد یا با حسین. حسن و حسین از این نظر با برادرخوانده‌های خود، نظیر [[محمد حنفیه|محمدِ حَنَفیّه]]، هم تفاوت دارند.<ref>{{پک|Haider|2016|ف=al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EoI3|زبان=en}}</ref> [[شهاری صنعانی|شَهاری صَنعانی]]، از علمای [[زیدیه]]، ضمن تأیید روایتی از پیامبر اسلام که خلفای پس از خود را ۱۲ نفر از قریش گزارش کرده‌است، در توجیه و هماهنگی روایت با عقاید زیدیه، منظور از ۱۲ نفر را، ۱۲ نسل از نسل پیامبر دانسته‌است که ۶ نسل آن از حسن مجتبی و ۶ نسل دیگر از حسین بن علی بوده‌است.<ref>{{پک|شهاری صنعانی|۲۰۰۲|ک=بلوغ الارب و کنوز الذهب|ص=۲۴۶–۲۴۸}}</ref> وی در جای دیگر، با اشاره به روایتی از محمد که امامان پس از پیامبر اسلام همگی از [[قریش]] هستند، فرزندان حسن و حسین بودن را شرطی از شروط [[امامت زیدی|امامت]] ذکر می‌کند.<ref>{{پک|شهاری صنعانی|۲۰۰۲|ک=بلوغ الارب و کنوز الذهب|ص=۱۷۰–۱۷۲}}</ref> از میان فرزندان حسن، زید مأمور صدقات رسول خدا بود و در زندگی نود سالهٔ خود، مناصب حکومتی بسیاری را صاحب بود. حسن بن حسن ملقب به حسن مُثَنّیٰ نیز والی صدقات علی بن ابی‌طالب بود. از فرزندان حسن، چند تن در واقعهٔ کربلا نیز حضور داشته‌اند. عمرو، ابوبکر و قاسم از [[فهرست کشتگان سپاه حسین در نبرد کربلا|کشتگان نبرد کربلا]] به‌شمار رفته‌اند و حسن بن حسن نیز از مجروحان نبرد کربلا نام برده شده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> فرزندی دیگر به نام عبدالله اصغر به او نسبت داده‌اند که در کربلا در خردسالی کشته شد.<ref>{{پک|بینش|مقیمی فرد|رحمتی|جمشیدی|۱۳۸۵|ک=پژوهشی پیرامون شهدای کربلا|ص=۲۲۳–۲۲۴}}</ref> عبدالرحمن نیز با حسین بن علی در سفر حج همراه بود و در [[ابواء]] از دنیا رفت. نسل حسن بن علی از چهار فرزندش، حسن، زید، عمرو و حسین اثرم امتداد یافت و بعدها نسل حسین اثرم و عمرو منقرض شد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> اسامی همسران، کنیزان و فرزندان وی، به صورت تجمیعی از منابع، به شرح ذیل است:
حسن و حسین تنها نوادگان مرد پیامبر بودند که نسل‌های بعدی از آن‌ها به‌وجود آمدند. ازاین‌رو، هر شخصی که می‌گوید نسب او به پیامبر می‌رسد، یا با حسن نسبت دارد یا با حسین. حسن و حسین از این نظر با برادرخوانده‌های خود، نظیر [[محمد حنفیه|محمدِ حَنَفیّه]]، هم تفاوت دارند.<ref dir=ltr>{{پک|Haider|2016|ف=al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib|ک=EoI3|زبان=en}}</ref> [[شهاری صنعانی|شَهاری صَنعانی]]، از علمای [[زیدیه]]، ضمن تأیید روایتی از پیامبر اسلام که خلفای پس از خود را ۱۲ نفر از قریش گزارش کرده‌است، در توجیه و هماهنگی روایت با عقاید زیدیه، منظور از ۱۲ نفر را، ۱۲ نسل از نسل پیامبر دانسته‌است که ۶ نسل آن از حسن مجتبی و ۶ نسل دیگر از حسین بن علی بوده‌است.<ref>{{پک|شهاری صنعانی|۲۰۰۲|ک=بلوغ الارب و کنوز الذهب|ص=۲۴۶–۲۴۸}}</ref> وی در جای دیگر، با اشاره به روایتی از محمد که امامان پس از پیامبر اسلام همگی از [[قریش]] هستند، فرزندان حسن و حسین بودن را شرطی از شروط [[امامت زیدی|امامت]] ذکر می‌کند.<ref>{{پک|شهاری صنعانی|۲۰۰۲|ک=بلوغ الارب و کنوز الذهب|ص=۱۷۰–۱۷۲}}</ref> از میان فرزندان حسن، زید مأمور صدقات رسول خدا بود و در زندگی نود سالهٔ خود، مناصب حکومتی بسیاری را صاحب بود. حسن بن حسن ملقب به حسن مُثَنّیٰ نیز والی صدقات علی بن ابی‌طالب بود. از فرزندان حسن، چند تن در واقعهٔ کربلا نیز حضور داشته‌اند. عمرو، ابوبکر و قاسم از [[فهرست کشتگان سپاه حسین در نبرد کربلا|کشتگان نبرد کربلا]] به‌شمار رفته‌اند و حسن بن حسن نیز از مجروحان نبرد کربلا نام برده شده‌است.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> فرزندی دیگر به نام عبدالله اصغر به او نسبت داده‌اند که در کربلا در خردسالی کشته شد.<ref>{{پک|بینش|مقیمی فرد|رحمتی|جمشیدی|۱۳۸۵|ک=پژوهشی پیرامون شهدای کربلا|ص=۲۲۳–۲۲۴}}</ref> عبدالرحمن نیز با حسین بن علی در سفر حج همراه بود و در [[ابواء]] از دنیا رفت. نسل حسن بن علی از چهار فرزندش، حسن، زید، عمرو و حسین اثرم امتداد یافت و بعدها نسل حسین اثرم و عمرو منقرض شد.<ref>{{پک|مهدوی دامغانی|باغستانی|۱۳۹۳|ف=حسن بن علی امام|ک=دانشنامهٔ جهان اسلام|ج=۱۳|رف=جهان اسلام}}</ref> اسامی همسران، کنیزان و فرزندان وی، به صورت تجمیعی از منابع، به شرح ذیل است:
{{همسران و فرزندان حسن مجتبی |state=expanded}}
{{همسران و فرزندان حسن مجتبی |state=expanded}}


== ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی حسن ==
== ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی حسن ==
[[پرونده:The first three Shiite Imams- Ali with his sons Hasan and Husayn, illustration from a Qajar manuscript, Iran, 1837-38 (gouache on paper).jpg|راست|بندانگشتی|نگارهای از سه امام اول شیعیان مربوط به ۱۸۳۷ میلادی]]
[[پرونده:The first three Shiite Imams- Ali with his sons Hasan and Husayn, illustration from a Qajar manuscript, Iran, 1837-38 (gouache on paper).jpg|راست|بندانگشتی|نگارهای از سه امام اول شیعیان مربوط به ۱۸۳۷ میلادی]]
بر اساس روایتی که منابع [[شیعه]] و [[سنی]] گزارش کرده‌اند، حسن مجتبی از لحاظ ظاهری و اخلاقیات، به پیامبر شباهت داشت تا جایی که محمد در توصیفش گفته بود که تو از لحاظ خَلقی و خُلقی به من شباهت خواهی داشت.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref> حسن در انجام واجبات شرعی بسیار کوشا بود و چندین بار با پای پیاده به [[حج]] رفت.<ref>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بارزترین صفات اخلاقی وی، صبر و حلمش است. رفتار وی حتی در برابر آنان مورد اهانتش قرار می‌دادند، بزرگوارانه بوده است. روایت رفتار نامناسب فردی از اهالی [[شام (سرزمین)|شام]] با حسن و مشاهدهٔ برخورد حسن با آن مرد و پشیمانی‌اش از نحوهٔ برخورد خویش از این دست است. بردباری وی حتی در برابر دشمنانِ [[بنی‌هاشم]] نیز قابل مشاهده است مانند رفتاری که در برابر اهانت مروان بن حکم ابراز داشت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حاج‌منوچهری می‌گوید به‌نظر می‌رسد بردباری حسن در چنین مواردی ناشی از هوش و درک درست از موقعیت‌ها بوده‌است. وی شجاعت خویش را به‌خاطر فرزند علی بن ابی‌طالب بودن می‌داند و پدرش نیز شجاعت حسن را ستوده‌است. زهد و پارسایی‌اش به‌گونه‌ای بود که گزارش شده بارها تمام داراییَش را میان نیازمندان قسمت کرده‌است. او با شنیدن توصیف [[مرگ]]، [[رستاخیز|حشر]]، [[قیامت]] و [[جهنم]] دگرگون می‌شد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> باقر شریف قرشی، از میان صفاتِ اخلاقیِ حسن، بخشندگی، زهد، وقار، پرهیزکاری و اخلاق‌مداری وی را از منابع شیعه و سنی گزارش کرده‌است.<ref>{{پک|قرشی|۱۳۵۳|ک=زندگانی حسن بن علی علیه السلام|ص=۱۷۰–۱۹۴|ج=۱}}</ref>
بر اساس روایتی که منابع [[شیعه]] و [[سنی]] گزارش کرده‌اند، حسن مجتبی از لحاظ ظاهری و اخلاقیات، به پیامبر شباهت داشت تا جایی که محمد در توصیفش گفته بود که تو از لحاظ خَلقی و خُلقی به من شباهت خواهی داشت.<ref>{{پک|مرتضی عاملی|۱۴۱۴|ک=حیات السیاسیه للامام الحسن|ص=۱۱}}</ref> حسن در انجام واجبات شرعی بسیار کوشا بود و چندین بار با پای پیاده به [[حج]] رفت.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2003|ف=Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بارزترین صفات اخلاقی وی، صبر و حلمش است. رفتار وی حتی در برابر آنان مورد اهانتش قرار می‌دادند، بزرگوارانه بوده است. روایت رفتار نامناسب فردی از اهالی [[شام (سرزمین)|شام]] با حسن و مشاهدهٔ برخورد حسن با آن مرد و پشیمانی‌اش از نحوهٔ برخورد خویش از این دست است. بردباری وی حتی در برابر دشمنانِ [[بنی‌هاشم]] نیز قابل مشاهده است مانند رفتاری که در برابر اهانت مروان بن حکم ابراز داشت.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> حاج‌منوچهری می‌گوید به‌نظر می‌رسد بردباری حسن در چنین مواردی ناشی از هوش و درک درست از موقعیت‌ها بوده‌است. وی شجاعت خویش را به‌خاطر فرزند علی بن ابی‌طالب بودن می‌داند و پدرش نیز شجاعت حسن را ستوده‌است. زهد و پارسایی‌اش به‌گونه‌ای بود که گزارش شده بارها تمام داراییَش را میان نیازمندان قسمت کرده‌است. او با شنیدن توصیف [[مرگ]]، [[رستاخیز|حشر]]، [[قیامت]] و [[جهنم]] دگرگون می‌شد.<ref>{{پک|حاج‌منوچهری|۱۳۹۲|ف=حسن (ع)، امام|ک=دائرةالمعارف بزرگ اسلامی|ص=۵۴۸|رف=دائرةالمعارف}}</ref> باقر شریف قرشی، از میان صفاتِ اخلاقیِ حسن، بخشندگی، زهد، وقار، پرهیزکاری و اخلاق‌مداری وی را از منابع شیعه و سنی گزارش کرده‌است.<ref>{{پک|قرشی|۱۳۵۳|ک=زندگانی حسن بن علی علیه السلام|ص=۱۷۰–۱۹۴|ج=۱}}</ref>


ویلفرد مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' بر این باور است که حسن، خلق و خوی محمد را داشت و از سیاست‌های پدرش علی انتقاد می‌کرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش را محمد نامیده و هیچ‌کدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از چهار پسرش را علی نام نهاده و هیچ‌کدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا می‌داند. برخلاف روحیهٔ صلح‌طلبیِ حسن، حسین روحیهٔ جنگجویی و حس غرورِ خانوادگیِ پدرش را داشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربهٔ آن را همانند پدرش نداشت. با اینکه علی حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش می‌داد اما به‌نظر می‌رسد که رفتارِ علی نسبت به حسین بیشتر آسان‌گیرانه و حمایت‌آمیز بوده‌است.<ref>{{پک|Madelung|2004|ف=Ḥosayn b. ʿAli i. Life|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> رسول جعفریان روایاتی را که در آن حسین شبیه علی و حسن شبیه محمد معرفی شده، جعلی می‌داند و به‌گفتهٔ وی تصویر ارائه‌شده در این روایات می‌توانست به‌منظور تخریب چهرهٔ علی و [[عاشورا]] باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایش‌های [[عثمانیه (فرقه)|عثمانیه]] بودند.<ref>{{پک|جعفریان|۱۳۷۸|ک=تاریخ سیاسی اسلام|ج=۲|ص=۲۵۲–۳۵۳}}</ref><ref group="یادداشت">اشارهٔ جعفریان به حدیث «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» است که مثلاً در [[سنن ترمذی]] [http://www.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=2&ID=2038&idfrom=3701&idto=3717&bookid=2&startno=7 آمده‌است] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20210204155018/https://islamweb.net/ar/library/index.php?page=bookcontents&ID=2038&idfrom=3701&idto=3717&flag=0&bk_no=2&ayano=0&surano=0&bookhad=0 |date=4 فوریه 2021}}.</ref> [[سید محمدحسین طباطبایی]]، مفسر و فیلسوف شیعه، دربارهٔ مقایسه رفتار حسن بن علی و حسین بن علی می‌نویسد:{{نقل قول بزرگ}}و از اینجا روشن می‌شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‌اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقهٔ مختلف داشتند و امام حسن مسلکِ صلح را می‌پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‌داد، [...] سخنی است نابجا؛ زیرا می‌بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به‌سر برده بود) به‌سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت.<ref>{{پک|طباطبایی|۱۳۸۸|ک=شیعه در اسلام|ص=۱۸۱}}</ref>{{پایان نقل قول بزرگ}}
ویلفرد مادلونگ در ''دانشنامهٔ ایرانیکا'' بر این باور است که حسن، خلق و خوی محمد را داشت و از سیاست‌های پدرش علی انتقاد می‌کرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش را محمد نامیده و هیچ‌کدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از چهار پسرش را علی نام نهاده و هیچ‌کدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا می‌داند. برخلاف روحیهٔ صلح‌طلبیِ حسن، حسین روحیهٔ جنگجویی و حس غرورِ خانوادگیِ پدرش را داشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربهٔ آن را همانند پدرش نداشت. با اینکه علی حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش می‌داد اما به‌نظر می‌رسد که رفتارِ علی نسبت به حسین بیشتر آسان‌گیرانه و حمایت‌آمیز بوده‌است.<ref dir=ltr>{{پک|Madelung|2004|ف=Ḥosayn b. ʿAli i. Life|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> رسول جعفریان روایاتی را که در آن حسین شبیه علی و حسن شبیه محمد معرفی شده، جعلی می‌داند و به‌گفتهٔ وی تصویر ارائه‌شده در این روایات می‌توانست به‌منظور تخریب چهرهٔ علی و [[عاشورا]] باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایش‌های [[عثمانیه (فرقه)|عثمانیه]] بودند.<ref>{{پک|جعفریان|۱۳۷۸|ک=تاریخ سیاسی اسلام|ج=۲|ص=۲۵۲–۳۵۳}}</ref><ref group="یادداشت">اشارهٔ جعفریان به حدیث «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» است که مثلاً در [[سنن ترمذی]] [http://www.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=2&ID=2038&idfrom=3701&idto=3717&bookid=2&startno=7 آمده‌است] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20210204155018/https://islamweb.net/ar/library/index.php?page=bookcontents&ID=2038&idfrom=3701&idto=3717&flag=0&bk_no=2&ayano=0&surano=0&bookhad=0 |date=4 فوریه 2021}}.</ref> [[سید محمدحسین طباطبایی]]، مفسر و فیلسوف شیعه، دربارهٔ مقایسه رفتار حسن بن علی و حسین بن علی می‌نویسد:{{نقل قول بزرگ}}و از اینجا روشن می‌شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‌اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقهٔ مختلف داشتند و امام حسن مسلکِ صلح را می‌پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‌داد، [...] سخنی است نابجا؛ زیرا می‌بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به‌سر برده بود) به‌سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت.<ref>{{پک|طباطبایی|۱۳۸۸|ک=شیعه در اسلام|ص=۱۸۱}}</ref>{{پایان نقل قول بزرگ}}


== موقعیت علمی و روایی حسن ==
== موقعیت علمی و روایی حسن ==
خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
بسیاری از [[تفسیر قرآن|مفسّران]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] مانند [[فخر رازی]] و [[سید محمدحسین طباطبایی]]، در تفسیر [[انسان (سوره)|سوره انسان]] و آیات مشهور به [[آیه اطعام]]، [[شأن نزول]] آن را مرتبط با علی و فاطمه و داستان بیماری فرزند یا فرزندانشان و [[نذر]] برای بهبودیشان برمی‌شمارند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۲۰|ص=۲۱۱–۲۲۰|رف=المیزان ۲۰}}</ref><ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=تفسیر کبیر|ج=۳۰|ص=۲۴۴–۲۴۵|رف=فخر رازی ۳۰}}</ref><ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۲۱}}</ref> در این باره [[ابواسحاق احمد ثعلبی|ثعلبی]]، از مفسران و امامان اهل حدیث اهل سنت، در تفسیر خود بر این باور است که آیات پنجم تا دهم سوره و بلکه تمام سوره انسان؛ در شأن اهل بیت نازل شده‌است.<ref>{{پک|ثعلبی|۲۰۰۲|ک=تفسیر ثعلبی|ص=۹۹–۱۰۲|ج=۱۰}}</ref> به گفته مفسر شیعه [[شیخ طبرسی|طبرسی]]، اکثر مفسران اجماع کرده‌اند که مقصود از «ابرار» در این سوره، [[علی بن ابی‌طالب|علی]]، [[فاطمه زهرا|فاطمه]] و [[حسنین]] هستند.<ref name=":22">{{پک|طبرسی|۱۳۷۴|ک=جوامع الجامع|ص=۵۰۷|ج=۶}}</ref>
بسیاری از [[تفسیر قرآن|مفسّران]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] مانند [[فخر رازی]] و [[سید محمدحسین طباطبایی]]، در تفسیر [[انسان (سوره)|سوره انسان]] و آیات مشهور به [[آیه اطعام]]، [[شأن نزول]] آن را مرتبط با علی و فاطمه و داستان بیماری فرزند یا فرزندانشان و [[نذر]] برای بهبودیشان برمی‌شمارند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۲۰|ص=۲۱۱–۲۲۰|رف=المیزان ۲۰}}</ref><ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=تفسیر کبیر|ج=۳۰|ص=۲۴۴–۲۴۵|رف=فخر رازی ۳۰}}</ref><ref>{{پک|العذاری|۱۴۳۰|ک=الامام الحسن، سیرة و التاریخ|ص=۲۱}}</ref> در این باره [[ابواسحاق احمد ثعلبی|ثعلبی]]، از مفسران و امامان اهل حدیث اهل سنت، در تفسیر خود بر این باور است که آیات پنجم تا دهم سوره و بلکه تمام سوره انسان؛ در شأن اهل بیت نازل شده‌است.<ref>{{پک|ثعلبی|۲۰۰۲|ک=تفسیر ثعلبی|ص=۹۹–۱۰۲|ج=۱۰}}</ref> به گفته مفسر شیعه [[شیخ طبرسی|طبرسی]]، اکثر مفسران اجماع کرده‌اند که مقصود از «ابرار» در این سوره، [[علی بن ابی‌طالب|علی]]، [[فاطمه زهرا|فاطمه]] و [[حسنین]] هستند.<ref name=":22">{{پک|طبرسی|۱۳۷۴|ک=جوامع الجامع|ص=۵۰۷|ج=۶}}</ref>


به‌نوشتهٔ سید محمدحسین طباطبایی، در ''[[تفسیر المیزان]]''، [[رویداد مباهله|رویداد مُباهِله]] بیانگر ماجرای رویارویی پیامبر اسلام و اهل بیتش از یک‌سو و [[مسیحیت|مسیحیان]] [[نجران|نَجران]] از دیگرسو است. طباطبایی می‌گوید که بنابر روایات، مقصود از ''ابناءنا'' در [[آیهٔ مباهله]] حسن و حسین بوده‌اند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۳|ص=۳۵۰–۳۸۵|رف=المیزان ۳}}</ref><ref>{{پک|Algar|1984|ف=Āl–e ʿAbā|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بسیاری از مفسران اهل سنت نظیر [[فخر رازی]]، [[ابن کثیر]] و [[سیوطی]] نیز بیان کرده‌اند که منظور از افراد در آیه ۶۱ آل‌عمران (مشهور به آیه [[رویداد مباهله|مباهله]])، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند.<ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=التفسیر الکبیر|ج=۸|ص=۸۹–۹۰|رف=فخر رازی ۸}}</ref><ref>{{پک|محلی|سیوطی|۱۴۱۶|ک=تفسیر الجلالین|ج=۳|ص=۶۰|رف=جلالین ۳}}</ref><ref>{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۹|ک=تفسیر القرآن العظیم|ج=۲|ص=۴۶|رف=ابن کثیر ۲}}</ref>
به‌نوشتهٔ سید محمدحسین طباطبایی، در ''[[تفسیر المیزان]]''، [[رویداد مباهله|رویداد مُباهِله]] بیانگر ماجرای رویارویی پیامبر اسلام و اهل بیتش از یک‌سو و [[مسیحیت|مسیحیان]] [[نجران|نَجران]] از دیگرسو است. طباطبایی می‌گوید که بنابر روایات، مقصود از ''ابناءنا'' در [[آیهٔ مباهله]] حسن و حسین بوده‌اند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۳|ص=۳۵۰–۳۸۵|رف=المیزان ۳}}</ref><ref dir=ltr>{{پک|Algar|1984|ف=Āl–e ʿAbā|ک=Iranica|زبان=en}}</ref> بسیاری از مفسران اهل سنت نظیر [[فخر رازی]]، [[ابن کثیر]] و [[سیوطی]] نیز بیان کرده‌اند که منظور از افراد در آیه ۶۱ آل‌عمران (مشهور به آیه [[رویداد مباهله|مباهله]])، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند.<ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=التفسیر الکبیر|ج=۸|ص=۸۹–۹۰|رف=فخر رازی ۸}}</ref><ref>{{پک|محلی|سیوطی|۱۴۱۶|ک=تفسیر الجلالین|ج=۳|ص=۶۰|رف=جلالین ۳}}</ref><ref>{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۹|ک=تفسیر القرآن العظیم|ج=۲|ص=۴۶|رف=ابن کثیر ۲}}</ref>


طباطبایی در تفسیر آیه ۳۳ احزاب مشهور به [[آیه تطهیر|آیهٔ تطهیر]] در ''المیزان''، مخاطب این آیه را [[اصحاب کسا]] می‌داند و به احادیث آن که تعداد آن‌ها بیش از هفتاد حدیث است و بیشتر از طریق اهل سنّت هستند اشاره می‌کند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۱۶|ص=۴۶۲–۴۷۷|رف=المیزان ۱۶}}</ref> برخی مفسران اهل سنت ازجمله فخر رازی و [[ابن کثیر]] نیز در تفسیر خود ضمن بیان روایات مختلف دربارهٔ مصداق اهل بیت در این آیه، علی، فاطمه، حسن و حسین را از مصادیقش می‌شمارند.<ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=التفسیر الکبیر|ج=۲۵|ص=۲۱۰|رف=فخر رازی ۲۵}}</ref><ref>{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۹|ک=تفسیر القرآن العظیم|ج=۶|ص=۳۶۵–۳۷۱|رف=ابن کثیر ۶}}</ref>
طباطبایی در تفسیر آیه ۳۳ احزاب مشهور به [[آیه تطهیر|آیهٔ تطهیر]] در ''المیزان''، مخاطب این آیه را [[اصحاب کسا]] می‌داند و به احادیث آن که تعداد آن‌ها بیش از هفتاد حدیث است و بیشتر از طریق اهل سنّت هستند اشاره می‌کند.<ref>{{پک|طباطبایی|ک=ترجمهٔ تفسیر المیزان|ج=۱۶|ص=۴۶۲–۴۷۷|رف=المیزان ۱۶}}</ref> برخی مفسران اهل سنت ازجمله فخر رازی و [[ابن کثیر]] نیز در تفسیر خود ضمن بیان روایات مختلف دربارهٔ مصداق اهل بیت در این آیه، علی، فاطمه، حسن و حسین را از مصادیقش می‌شمارند.<ref>{{پک|فخر رازی|۱۴۲۳|ک=التفسیر الکبیر|ج=۲۵|ص=۲۱۰|رف=فخر رازی ۲۵}}</ref><ref>{{پک|ابن کثیر|۱۴۱۹|ک=تفسیر القرآن العظیم|ج=۶|ص=۳۶۵–۳۷۱|رف=ابن کثیر ۶}}</ref>
خط ۳۲۲: خط ۳۲۲:
{{سال‌شمار امامت امامان دوازده‌گانه شیعه}}
{{سال‌شمار امامت امامان دوازده‌گانه شیعه}}


== پاورقی ==
== پانویس ==
=== یادداشت‌ ===
=== یادداشت‌ ===
{{پانویس|گروه=یادداشت|اندازه=کوچک|۲}}
{{پانویس|گروه=یادداشت|اندازه=کوچک|۲}}
خط ۳۲۸: خط ۳۲۸:
{{پانویس|گروه=تب|اندازه=کوچک|۲}}
{{پانویس|گروه=تب|اندازه=کوچک|۲}}


== پانویس ==
=== ارجاعات ===
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}
{{پانویس|۳|اندازه=ریز}}


== منابع ==
=== منابع ===
{{آغاز پانویس|30em}}
{{آغاز پانویس|30em}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=ابن ابی الحدید|نام=|عنوان=شرح نهج البلاغه|سال=۱۳۷۰|مکان=قم|ناشر=مکتبه آیت الله مرعشی نجفی|پیوند نویسنده=ابن ابی الحدید|پیوند=http://lib.eshia.ir/15335/16/0}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=ابن ابی الحدید|نام=|عنوان=شرح نهج البلاغه|سال=۱۳۷۰|مکان=قم|ناشر=مکتبه آیت الله مرعشی نجفی|پیوند نویسنده=ابن ابی الحدید|پیوند=http://lib.eshia.ir/15335/16/0}}
خط ۴۵۳: خط ۴۵۳:
[[رده:عرب‌های مسلمان]]
[[رده:عرب‌های مسلمان]]
[[رده:صحابه شهید]]
[[رده:صحابه شهید]]
[[رده:خاک‌سپاری‌ها در بقیع]]
[[رده:مدفونان در بقیع]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۲:۱۳

حسن مجتبی
خوشنویسی نام «حسن» به خط ثلث در مسجد النبی، مدینه
خلیفهٔ پنجم در خلافت راشدین
خلافت۶۶۱–۶۶۱
پیشینعلی
جانشینمعاویه
دومین امام شیعیان
تصدی۶۶۱–۶۷۰
ماقبلعلی
مابعدحسین
متولد۱۵ رمضان ۳ هجری قمری
مدینه
درگذشته۷ یا ۲۸ صفر ۵۰ هجری قمری
آرامگاهقبرستان بقیع، مدینه
همسرانجعده بنت اشعث، ام‌ّبشیر بنت عقبة بن عمرو، خوله بنت منظور بن زبّان، حفصه نوادهٔ ابوبکر، ام اسحاق، هند بنت سهیل بن عمرو
فرزند(ان)زید، حسن، طلحه، عمرو، قاسم، ابوبکر، عبدالرحمن، حسین اثرم، عبدالله، ام‌الحسین، فاطمه(امّ‌عبدالله)، رقیه، ام‌سلمه
عنوان(ها)اَلْمُجْتَبیٰ، اَلسَّیِّد، سَیِّدُ شَبابِ أهلِ الْجَنَّة، اَلزَّکیّ، اَلتَّقیّ، اَلسِّبط، اَلطَیِّب، اَلْوَزیر، اَلْقائِم، اَلْأمین، اَلْبَرّ، اَلزّاهِد، اَلْأمیر، اَلْحُجَّة، اَلْکَفیّ، اَلْوَلیّ، سِبطِ اَکبَر، سبطِ اَوَّل، سبطِ نَبیّ، رَیْحانَةُ النَّبیّ، کَریمُ أهلِ الْبَیت
کنیهاَبومُحَمَّد
اَبامُحَمَّد
پدرعلی بن ابی‌طالب
مادرفاطمه زهرا

حسن بن علی بن ابی‌طالب (به عربی: ٱلْحَسَن ٱبْن عَلِيّ ٱبْن أَبِي طَالِب؛ ۱۵ رمضان ۳ هجری قمری / ۲۹ فوریهٔ ۶۲۵ میلادی – ۷ یا ۲۸ صفر ۵۰ هجری قمری / ۵ یا ۲۶ مارس ۶۷۰ میلادی) امام دوم شیعیان است و جدِّ مادری سلسلهٔ امامان شیعه دوازده‌امامی از محمد باقر تا حجت بن الحسن و نیز امامان اسماعیلیه به‌شمار می‌رود. او فرزندِ علی بن ابی‌طالب و فاطمه زهرا و نوهٔ محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام، است. مسلمانان و به ویژه شیعیان از وی با عنوان امام حسن مجتبی یاد می‌کنند. کُنیهٔ وی ابومحمّد است. او از اهل بیت و نیز آل کسا به‌شمار می‌آید. از دیدگاه برخی از اهل سنت همچون ابن کثیر و ابن حجر، او پنجمین و آخرین خلیفه از خلفای راشدین محسوب می‌شود. همچنین او به سخاوت و رسیدگی به فقرا و مهربانی و هوش و البته شجاعت معروف بود.

هفت سال آغازین زندگی حسن هم‌زمان با حیات پدربزرگش، محمّد، بود. گفته‌هایی از محمّد نقل شده‌است که نشان از علاقه‌اش به حسن و برادرش، حسین، دارد؛ مانند: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند». مهم‌ترین رویداد روزگار کودکی حسن شرکت در رویداد مباهله و نامیده شدن به عبارت «ابناءَنا» در آیهٔ مباهله است. در دوران خلافت علی بن ابی‌طالب، حسن در رکاب پدرش بود و او را در جنگ‌ها همراهی می‌کرد. مفسران شیعه و سنی در شأن نزول آیات دیگری چون آیه اطعام، آیه تطهیر و آیه مودت؛ گزارش‌هایی را نقل کرده‌اند.

پس از کشته شدن علی بن ابی‌طالب، جمع زیادی از مسلمانان در کوفه با حسن به عنوان خلیفه بیعت کردند. سپس، وی مکاتباتی با معاویه داشت و او را به تبعیت از خود فراخواند اما در نهایت پس از چند ماه، معاویه با سپاهی به عراق لشکر کشید. در این زمان حسن موفق نشد سپاه بزرگی فراهم آورد و حتی برخی فرماندهان سپاهش از جمله عبیدالله بن عباس با رشوه به معاویه پیوستند. خود حسن که در مدائن بود مورد حمله جمعی از مخالفانش قرار گرفت و مجروح شد. نهایتا، وی پس از شش ماه حکومت، مجبور به صلح با معاویه شد. به این ترتیب خلافت با شرایطی به معاویه منتقل شد. در خصوص دلایل و شرایط صلح بین مورخان و متکلمان مسلمان اختلاف زیادی وجود دارد. حسن پس از صلح و دست کشیدن از خلافت، به مدینه بازگشت و در این مدت سفرهایی بین حجاز و شام داشت. عدم پایبندیِ معاویه به عهدنامه و برخی عزل و نصب‌ها و رفتارهای وی، سبب می‌شد تا حسن از عملکرد و رفتارهای وی انتقاد نماید. حسن، کمی بعد و به نقل مشهور در ۲۸ صفر ۵۰ ه‍.ق درگذشت. او وصیت کرد تا در مسجدالنبی و در کنار جدش محمد دفن شود اما با ممانعت‌هایی در بقیع دفن شد. ویلفرد مادلونگ می‌نویسد که منابع اولیه قریب به اتفاق، علت درگذشت حسن را مسمومیت می‌دانند. منابع عمدتا جعده، همسر حسن مجتبی، را عامل قتل می دانند و برخی، به‌خصوص منابع شیعه، معاویه را عامل تحریک‌کننده در وقوع آن ذکر کرده‌اند.

متکلمان معتزلی که با توجه به مبانی اعتقادات خود، معاویه را در مقام امام به‌رسمیت نمی‌شناختند، با دلایلی بیان کرده‌اند که حسن بن علی پس از صلح، بر مقام امامت خویش باقی بوده‌است. در برابر این رویکرد، متکلمان اهل سنت که خلافت معاویه را دارای رسمیت می‌دانستند، صلح حسن بن علی را کناره‌گیری وی از مقام امامت در نظر گرفته‌اند و معاویه را در مقام خلیفه به‌رسمیت شناخته‌اند. شیعه بر این اعتقاد است که امامت حسن بن علی بنا بر نص از سوی پیامبر و علی بن ابی‌طالب است و ضمن تأیید صلح وی، کناره‌گیری‌اش از مقام سیاسی را آسیب‌زننده به مقام امامت وی نمی‌دانند و او تا پایان زندگی و انتقال امامت به حسین بن علی، امام مفترض‌الطاعه بوده‌است. شیعه معتقد است که امامت حسن بن علی به اختیار مردم نبوده‌است و اصولاً امامت از طریق بیعت با فرد دیگر یا کناره‌گیری خودخواستهٔ امام، به فرد دیگری انتقال نمی‌یابد. آنچنانکه قاضی نعمان، متکلم اسماعیلی، بر این باور بوده‌است.

پیش‌زمینه

زمینهٔ تاریخی

دوران خلفا
  گسترش قلمرو اسلام در زمان محمد، ۶۲۲–۶۳۲
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای راشدین، ۶۳۲–۶۶۱
  گسترش قلمرو اسلام در زمان خلفای اموی، ۶۶۱–۷۵۰

محمد، پیامبر اسلام، با عقد میثاق مدینه در سال ۱ ه‍.ق/۶۲۲ م، با ایجاد یک اُمَّت،[۱] حکومت اسلامی را تأسیس کرد. با فوت محمد در سال ۱۱ ه‍.ق/۶۳۲ م، بر سر رهبری امّت اختلاف به وجود آمد. درحالی‌که علی به‌همراه جمعی از بنی‌هاشم و گروهی از صحابهٔ محمد مشغول خاکسپاری‌اش بودند،[۲][۳] گروهی دیگر از صحابه دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدل‌ها، انتخاب ابوبکر به جانشینی محمد، و با عنوان «خلیفه» بود.[۴][۵] طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخصِ محمد به جانشینی منصوب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آنِ وی باشد.[۶][۷] برپایهٔ این اختلاف تاریخی، اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید، حال آنکه شیعیان معتقدند وی علی را به جانشینی منصوب کرد.[۸] بدین ترتیب، نهادِ خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینشِ زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدید می‌آورْد.[۹] فرمانروایان حکومت جدید که تحت عنوان خلافت راشدین شناخته می‌شوند، به‌ترتیب ابوبکر (حک. ۱۱–۱۳ ه‍.ق/۶۳۲–۶۳۴ م)، عُمَر بن خَطّاب (حک. ۱۳–۲۳ ه‍.ق/۶۳۴–۶۴۴ م)، عُثمان بن عَفّان (حک. ۲۳–۳۵ ه‍.ق/۶۴۴–۶۵۶ م) و علی بن ابی‌طالب (حک. ۳۵–۴۰ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م) بودند.[۱۰]

به‌نوشتهٔ ویلفرد مادلونگ از اسلام‌شناسان مسیحی، عثمان به بنی‌امیه که قوم و خویشش بودند بیش از حد امتیاز می‌داد. این موضوع و مسائل دیگر، خشم مردم در مناطق مختلفِ حکومت اسلامی را در سال ۳۱ ه‍.ق/۶۵۰–۶۵۱ م برانگیخت[۱۱] و منجر به نخستین دوره از جنگ‌های داخلی امت اسلامی از ۳۵ تا ۴۱ ه‍.ق/۶۵۶–۶۶۱ م شد که به فتنه اول شهرت یافت. این جنگ‌ها با شورش علیه عثمان و کشته شدن وی آغاز شد و شش ماه پس از کشته شدن علی، با صلح حسن و معاویه پایان یافت.[۱۲] علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیر در مکه که خواهان برگزاری شورای خلافت برای تعیین خلیفه بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی در جمل گروه اول را شکست داد؛ اما نبرد صفین با معاویه به لحاظ نظامی بی‌نتیجه خاتمه یافت و در پی آن حکمیت به لحاظ سیاسی ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری بخشی از سپاه علی، موسوم به خوارج، که قبول حکمیت توسط وی را بدعت می‌دانستند بر او شوریدند. علی در نهروان آنان را شکست داد. او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد و در خارج شهر کوفه دفن شد.[۱۳] در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، مُعاویه قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به خلافت اُمَوی تبدیل کرد.[۱۴] وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. دشنام به علی تبدیل به امری ضروری در نماز جماعت شد و به مدت ۶۰ سال ادامه یافت.[۱۵]

تبار

حسن، فرزند علی بن ابی‌طالب، پسرعموی پیامبر اسلام و فاطمه زهرا، دختر پیامبر اسلام است که هردو از خاندان بنی‌هاشم و از قبیلهٔ قُرَیْش‌اند. بنی‌هاشم از خاندان‌های برجسته و نژاده در مکّه بود.[۱۶][۱۷] مدت کمی پس از هجرت، پیامبر اسلام به علی بن ابی‌طالب گفت که خداوند به وی فرمان داده‌است که دخترش، فاطمهٔ زهرا را به ازدواج وی درآورد.[۱۸] به‌نوشتهٔ ویلفرد مادلونگ، خانواده‌ای که از این ازدواج تشکیل شد، مکرراً از سوی پیامبر اسلام ستایش می‌شد و در واقعه‌هایی مانند رویداد مُباهِله و حدیث آل عبا از این خانواده به‌عنوان اهل بیت یاد کرده‌است. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تَطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شده‌است.[۱۹] (ر.ک. حسن در قرآن و حدیث)

سرگذشت

تابلوی نقاشی متعلق به قرن نوزدهم میلادی که در آن علی بن ابی‌طالب در مرکز و حسن و حسین در طرفین او و فرشتگان در اطراف آن‌ها حضور دارند. در حاشیهٔ تصویر، احادیثی از محمد در فضیلت علی، حسن و حسین و نیز یک دو بیتی از شافعی نوشته شده‌است.

نام

نام او «حَسَن» صفتی به‌معنای «خوبی و نیکوئی» است. بنا به برخی روایات اهل سنت، علی مایل بود نام وی را «حَمزه»، «جَعفَر»[۲۰] یا «حَرْب» بگذارد، اما محمد، اسم حسن را بر وی گذاشت.[۲۱] به روایت ابن‌بابویه، محدث شیعه، علی درحالی‌که گفت پیش از پیامبر اقدام به نام‌گذاری نمی‌کند اما اعلام کرد که نام «حرب» را می‌پسندد. پیامبر او را حسن نام نهاد. در برخی احادیث، نام‌گذاری حسن به الهامی الهی نسبت داده شده و نیز گفته شده که نام‌های «حسن» و «حسین»، دو نام بهشتی هستند که پیش از اسلام میان اعراب وجود نداشته‌است.[۲۲] برخی از نام‌های او که پیامبر بر وی نهاد، با نام حسین وجه مشترک دارد، مانند اینکه نام «حسن» هم‌سنگ نام «شَبَّر» یا در روایاتی «جُهْر» — نامِ قرینِ «شُبَیْر» — پسر هارون است؛ یا سَیِّدُ شَبابِ أهلِ‌الْجَنَّة که این نام سبب شهرت عام وی به «سیّد» نیز شده‌است.[۲۳]

القاب

کنیهٔ او تقریباً در همهٔ منابع اسلامی «ابومحمّد» ذکر شده‌است؛ تنها خصیبی، از محدثان شیعه، کنیهٔ «ابوالقاسم» را نیز آورده و بر این باور است که «ابومحمد» کنیهٔ عامِ حسن و «ابوالقاسم» کنیهٔ وی نزد یاران خاص و شیعیانش است. نام‌ها و الفاظ دوگانه‌ای که پیامبر برای حسن و حسین — مانند حَسَنَیْن، شبر و شبیر، سرور جوانان بهشت، سِبطان و رَیْحانَتان — به‌کار می‌بُرد، نشان‌دهندهٔ نوعی رابطهٔ مکمل‌گونه میان حسن و حسین است؛[۲۴] در کتاب ألقابُ الرَّسولِ و عِترَتِه القاب مشترک حسنین مانند سِبط رسول‌الله، رَیحانَةُ نبیّ‌الله، سَیِّدُ شَبابِ أهلِ‌الْجَنَّة، قُرَّةُ عَیْنِ الْبَتول، عالِم، مُلهَمُ الْحَقّ و قائِدُ الْخَلق آمده‌است.[۲۵] نام‌ها و لقب‌هایی جداگانه مانند سبطِ اکبر، سبطِ اول، سبطِ نبی و ریحانهٔ نبی نیز برای حسن کاربرد دارد.[۲۶] «مُجتَبیٰ» از دیگر نام‌هایی است که پیامبر بر وی نهاد؛ این نام در نزد شیعیان بسیار مشهور است. مجتبی اسم مفعول از «جَبا یَجْبو» و به‌معنای برگزیده است؛ شهرت این نام چنان است که گاه در منابعی مانند مصباح المتهجد شیخ طوسی و الفضائل شاذان بن جبرئیل، علی بن ابی‌طالب با کنیهٔ «ابوالحسن المجتبی» خوانده شده‌است. نکتهٔ جالب توجه آن است که پیشتر این نام از سوی پیامبر به علی بن ابی‌طالب اطلاق شده بود، اما کاربرد گستردهٔ آن برای حسن چنان بود که اطلاقش بر علی بن ابی‌طالب را تحت‌الشعاع قرار داد.[۲۷] به‌گفتهٔ ابن ابی‌الثلج از تاریخ‌دانان مسلمان، أمیر، حُجَّة، کَفیّ، سِبط و وَلیّ از القاب اختصاصی حسن هستند. دیگر القاب ذکرشده برای حسن، وزیر، قائم، طیِّب، أمین، بَرّ و زاهد هستند. ابن طلحه شافعی، تقیّ را مشهورترین لقب حسن و سَیِّد را ارجمندترین آن‌ها می‌داند. القابی دیگر هم برای حسن آورده‌اند که از آن میان، علاوه بر مجتبی، زکیّ و تقیّ کاربرد بسیار دارند و کریم اهل بیت در نزد شیعه بسیار مشهور است. ابن شهرآشوب نیز القابی دیگر به‌صورت «سبط اول، امام ثانی، مقتدی ثالث، ذکر رابع و مُباهِلِ خامس» آورده‌است. حسن را گاهی «امام مسموم» یاد کرده‌اند که اشاره به کشته شدن او با سم دارد.[۲۸]

تولد و دوران کودکی

بنابر نقل مشهور در منابع اسلامی، حسن مجتبی در ۱۵ رمضان سال سوم ه‍.ق برابر با ۲۹ فوریهٔ ۶۲۵ م و به نقلی دیگر در سال دوم ه‍.ق در مدینه به‌دنیا آمد.[یادداشت ۱][۲۹][۳۰][۳۱] پیامبر اسلام پس از اطلاع از تولدِ وی، به خانهٔ فاطمه وارد شد و در گوش حسن اذان گفت؛ و هفت روز پس از ولادتش، گوسفندی قربانی نمود.[۳۲] فاطمه زهرا نیز در هنگام تولد حسن و حسین، موهای سرشان را تراشید و موها را فروخت و به‌میزانِ وزن‌شان نقره گرفت و نقره‌ها را صدقه داد.[۳۳]

دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد با این‌که حسن تنها هفت سال اول عمرش را با پدربزرگش گذراند، اما بعضی از سخنان و اعمال وی را بعدها به‌یاد داشت. مثل نمازهایی که پیامبر اسلام به وی تعلیم داد[۳۴][۳۵] و حسن در روایتی گفته است که پیامبر در کودکی به او نماز را آموخت.[۳۶][۳۷] و لحظه‌ای که پیامبر خرمای صدقه‌ای که حسن بر دهان گذاشته بود را از دهانش درآورد و به انبار اموال صدقه بازگرداند.[۳۸] زیرا خوردن اموال صدقه را برای خانواده‌اش ناخوشایند می‌داشت.[۳۹]

حسن مجتبی در روایات شبیه‌ترین شخص از لحاظ چهره به پیامبر اسلام دانسته شده‌است.[۴۰] اکثر روایات، حتی روایات موجود در کتاب‌های اهل سنت، نشان‌دهندهٔ علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌اش است. نه تنها سخنانش، بلکه داستان‌هایی جالب نیز حاکی از این دوست‌داشتن است.[۴۱] پیامبر حسن را بر پشتش و زانوانش قرار می‌داد و نافش را می‌بوسید.[۴۲] در روایت دیگری آمده که حسنین به مسجد وارد شدند؛ پیامبر درحال سخنرانی بود اما از منبر پایین آمد و آن‌دو را در آغوش گرفت.[۴۳] روزی پیامبر اسلام بر منبر درحال صحبت با مردم بود و ناگاه دید که حسن به‌علت لغزش روی لباسش بر زمین افتاد. با دیدن این موضوع، از منبر پایین آمد و حسن را دربرگرفت. سپس به مردم گفت که فرزندان و اموال، محک و آزمایشی (فتنه) برای آنان هستند. نمونه‌ای دیگر را می‌توان از لحظه‌ای نام برد که حسن از دوشِ پدربزرگش درحالی‌که در سجدهٔ نماز بود بالا رفت و پیامبر اجازه داد که حسن بر دوشش بماند. از این گذشته برای اثبات علاقهٔ پیامبر اسلام به نوه‌هایش، شیعیان از حدیثی نام می‌برند که پیامبر در آن حسن و حسین را سرور جوانان اهل بهشت می‌نامد. بااین‌حال مروان بن حکم بر سر صحت این حدیث بحث و مجادله داشت.[۴۴] از همهٔ این‌ها مهم‌تر، می‌توان به زمانی اشاره کرد که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خود گرفت و آنان را اهل بیت نامیده و بیان داشت که اینان از هرگونه گناه و آلودگی پاک هستند که به حدیث کسا مشهور شده است.[۴۵]

بنا بر روایتی از پیامبر در اَلْاَمالیِ شیخ صَدوق و فَرائِدُ السِّمْطَیْنِ جُوِیْنی از منابع روایی شیعه، رویکرد آشتی‌جویانه حسن و صلح او را، تعیین‌کنندهٔ آیندهٔ جامعهٔ اسلامی می‌دانست؛ و از همان آغاز سعی داشت تا جایگاه حسنین را برای اطرافیان تبیین کند و ازهمین‌رو آن‌دو در بیشتر اوقات همراه وی بودند و او احترام و علاقهٔ خویش نسبت به آنان را ابراز می‌نمود. روایات بسیاری به نشستنِ حسن و حسین بر دوش پیامبر پرداخته‌اند؛ مانند روایت طولانی شدن سجدهٔ پیامبر در نماز به‌خاطر آویختنِ حسنین از گردن او که در منابع سنی و شیعه آمده‌است.[۴۶]

مباهله

از وقایع سیاسیِ مربوط به دوران کودکی حسن مجتبی، رویدادِ مُباهِله است. در این واقعه که به‌سال ششم ه‍.ق یا قبل از آن رخ داده‌است، مباهله‌ای بین مسیحیانِ نَجران و پیامبر اسلام درگرفت و قرار بر آن شد تا هر گروه در روزی مقرر، در صحرا جمع شده و دست به دعا بردارند و یکدیگر را لعن کنند. بدین جهت آیات ۵۹ تا ۶۱ سورهٔ آل عِمران بر محمد نازل شد و از هر دو طرف دعوت کرد تا به‌همراه زنان، کودکان و عزیزان‌شان به مباهله درآیند. در روز مقرر، پیامبر اسلام به‌همراه علی، فاطمه، حسن و حسین به صحرا درآمد. نجرانیان با مشاهدهٔ اهتمامِ محمد به مباهله و همراهیِ خانواده و نزدیکانش با او در این امر، از اجرای مباهله واهمه پیدا کردند و به پرداخت جزیه تن دادند.[۴۷][۴۸]

بیعت رضوان

یکی دیگر از وقایع سیاسی زندگی حسن بن علی، بیعت با محمد در واقعهٔ بیعت رضوان بود. بر اساس ادعای منابعی چون اَلْاِرشادِ شیخ مفید، تنها کودکانی که در این واقعه با محمد بیعت کردند، حسن و حسین بودند. این بیعت درحالی انجام شد که حسن کمتر از شش سال سن داشت. با این وجود بر اساس روایتی از جعفر صادق، علاوه بر حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس نیز از کودکانی بودند که در این واقعه بیعت نمودند.[۴۹]

دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان

نسخه‌ای خطی از یک طلسم یا حرز شیعی مربوط به دورهٔ قاجاریه در ایران که علی بن ابی‌طالب را در کنار دو فرزندش حسن و حسین ترسیم کرده‌است. از آن‌جایی که در طلسم از تصاویر معصومین استفاده نمی‌شود، این نسخهٔ خطی به احتمال بسیارْ یک حرز یا بلاگردان بوده‌است. این نسخه اکنون در مالکیت کتابخانهٔ ملی کنگرهٔ آمریکا قرار دارد.

با درگذشت پیامبر اسلام، شرایط ویژه‌ای در زندگی حسن مجتبی آغاز شد که در ماجراهای سقیفه و پس از آن فدک و رویدادهای مربوط به آن‌ها نمود یافت. روایات دربارهٔ این دوره از زندگی حسن زیاد نیست؛ اما در همین روایاتِ اندک، حضور اجتماعیِ او قابل توجه است. طبق برخی روایات دربارهٔ ماجرای فدک که در منابع شیعه منعکس شده‌است، فاطمه زهرا حسنین را به‌عنوان شاهدانی برای شهادت به درستی گفته‌هایش در برابر ابوبکر حاضر کرد.[۵۰] حسن در این دوران به خلفای وقت (ابوبکر و عمر) اعتراضاتی را مطرح، و آنان را در غصب جایگاه پدرش شماتت می‌کرد.[۵۱] دیگر حضور اجتماعیِ مهمِ حسن مجتبی، حضور وی به‌عنوان شاهد در شورای شش نفرهٔ تعیین خلیفهٔ پس از عمر و به‌درخواست عمر است که به عقیده حاج‌منوچهری اهمیت بسیار زیادی دارد و نشان‌دهندهٔ جایگاه اجتماعیِ حسن مجتبی به‌عنوان یکی از اهل بیت و نیز شخصیت فردیَش نزد مهاجرین و انصار است.[۵۲] مرتضی عاملی از تاریخ‌دانان شیعه، دلیل و اهمیت حضور حسن در شورا را از دیدگاه حسن، همچون دلیل حضور پدرش علی دانسته که اعتراض به تعارض در گفتارِ عمر دربارهٔ عدم جمع شدنِ نبوت و خلافت در یک خاندان و دعوت از وی برای شوراست. او برای دلیل حضور حسن از دید عمر نیز، به محق بودنِ حسن مجتبی برای مشارکت‌های سیاسی اشاره دارد.[۵۳]

در دورهٔ خلافت عثمان گزارش‌هایی از حضورِ حسن مجتبی در سپاهِ مسلمانان برای نبردهای طبرستان و مناطق داخلی ایران در سال ۳۰ ه‍.ق/۶۵۱ م وجود دارد، اما در صحت آن‌ها تردید است.[۵۴] ابن اسفندیار تاریخ‌‌دان مسلمان، روایت می‌کند که حسن مجتبی در زمان خلافت عمر به‌همراه عبدالله بن عمر و لشکری از کوفیان، در لشکرکشی به سمت آمل در طبرستان حضور داشته‌است. ویلفِرِد مادِلُونگ بر این باور است که علی بن ابی‌طالب احتمالاً می‌خواسته است که حسن مجتبی را در سن جوانی با امور جنگی آشنا کند و به تجربیات جنگی‌اش بیفزاید.[۵۵] بعضی محققان شیعه مانند قُرَشی و حسینی، این گزارش‌ها را پذیرفته‌اند و در توجیه آن‌ها مطالبی گفته‌اند، اما مرتضی عاملی با توجه به اختلافات دربارهٔ فتوحات دورهٔ خلفای راشدین، ماجرا را مورد تردید دانسته و دلایلی در عدم صحت آن‌ها آورده‌است.[۵۶][۵۷] به‌گفتهٔ مادلونگ در ایرانیکا، در قضیهٔ اجرای حد شرعی بر روی ولید بن عُقبَه به‌علت شُربِ خَمر در زمان عثمان، وقتی علی به حسن گفت که زدنِ چهل ضربه شلاق را برعهده بگیرد، حسن نپذیرفت. علی حسن را سرزنش کرده و این کار را به برادرزاده‌اش، عبدالله بن جعفر سپرد.[۵۸]

یکی از مهم‌ترین رویدادهای این دوران، اعتراضِ دسته‌هایی از مسلمانان به عملکرد عثمان در خلافت بود. رفتارِ عثمان در مدینه و معاویه، کارگزارش در دمشق، در به‌کارگماریِ نزدیکان در مناصب دولتی و برقراری مقرری‌های هنگفت و مال‌اندوزی و اسراف و بی‌پرواییِ بعضی شخصیت‌های سیاسی در برابر احکام پیامبر، سبب اعتراض عمومی شد و کسانی مانند ابوذر غِفاری به مخالفت با عثمان برخاستند. در ماجرای مخالفت ابوذر، حسن مجتبی به‌عنوان مدافعِ حق از ابوذر دفاع می‌کرد. طبق گزارش منابع، در هنگام تبعید ابوذر به رَبَذه، با وجود ممنوعیتِ صحبت با ابوذر از سوی حکومت، حسن مجتبی همراه پدرش به بدرقهٔ او رفتند که سبب درگیری میان ایشان با عثمان شد. تشدید مخالفت‌ها با عثمان، سبب حملهٔ معترضان به خانهٔ وی شد؛ در این میان، علی بن ابی‌طالب، حسنین را برای دفاع به خانهٔ عثمان فرستاد[۵۹] و آنان به‌همراه فرزندانِ دیگر صحابهٔ نامدارِ پیامبر، مانند عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، در هنگام محاصرهٔ عثمان، در دفاع از وی شرکت داشته‌اند. به‌فرمان عثمان، حسن مجتبی در روزِ آخرِ محاصره، شمشیر و ابزارآلاتِ جنگی را کنار گذاشت. به‌گفتهٔ بَلاذُری، حسن مجتبی در این جریان، اندکی زخمی شد.[۶۰] اما مرتضی عاملی به این روایت با دید تردید نگریسته و از گزارش‌های فراوانی یاد می‌کند که عثمان، قبل از هرگونه تهاجمی علیهش، حسن را مرخص کرده یا اساساً کمک او را نپذیرفته‌است.[۶۱] به‌اعتقاد مادلونگ، حسن مکرراً از پدرش علی به‌خاطر این که بیشتر از این‌ها در دفاع از عثمان مشارکت نداشته، انتقاد می‌کرد.[۶۲] اما حدیث‌شناس شیعه،‌ عبدالحسین امینی، این موضوع را به‌خاطر عدم شرکتِ هیچ‌یک از صحابهٔ پیامبر در دفاع از عثمان، بعید دانسته‌است. باقر شریف قرشی، این گزارش را ساختهٔ امویان می‌داند و دلیل آن را عدم حمایتِ هیچ شخصیت دیگری جز امویان و آنان که از حمایت از عثمان سود می‌بردند، می‌شمرد. از سوی دیگر مرتضی عاملی با وجود بیان برخی جزئیات مورد مناقشه، اما اصل ماجرا را قابل توجیه می‌داند و دلیل آن را غیرقابل دفاع دانستنِ شیوهٔ مخالفان عثمان بیان می‌کند که جامعهٔ اسلامی را با مشکل مواجه می‌کرد.[۶۳]

دوران خلافت علی بن ابی‌طالب

نگاره‌ای از ماجرای حمل تابوت علی بن ابی‌طالب بر شتر و همراهی حسن و حسین برای مراسم دفن مخفیانه

حاج‌منوچهری، از محققان شیعه، می‌گوید پس از قتلِ عثمان و در ماجرای بیعتِ مردمی با علی بن ابی‌طالب، حسن نقش مهمی در این بیعت داشت. او در دوران خلافتِ پدر، وی را همیشه یاری می‌کرد. از مهم‌ترین نقش‌های حسن در این دوران، نمایندگیَش از سوی پدرش و به‌همراه یک گروه چهار نفره ازجمله عمار یاسر، جهت برکناری ابوموسی اشعری از امارت کوفه در جنگ جمل است.[یادداشت ۲] بر اساس همین گزارش، علی بن ابی‌طالب در جنگ جمل، حسن را بر جناح راست و حسین را بر جناح چپِ سپاه نهاد.[۶۴] حسن در نبرد جمل در پاسخ خطبهٔ عبدالله بن زبیر، خطبه‌ای در دفاع از علی بن ابی‌طالب ایراد کرد.[۶۵] از مهم‌ترین اقدامات حسن در جنگ صفین، همراه کردنِ برخی از شخصیت‌هایی بود که در جمل حاضر نشده و از سوی علی مورد نکوهش واقع شده بودند. رفتار حسن در برابر این دست افراد همچون سلیمان بن صُرَد خُزاعی، نشان‌دهندهٔ همراهیِ پدرش و اطاعت از اوست. در جریان نبرد صفین، معاویه سعی در تطمیع حسن داشت و عبیدالله بن عمر را فرستاد تا به حسن پیشنهاد دهد علی بن ابی‌طالب را از خلافت برکنار کند و خود خلیفه شود که با پاسخ منفی حسن روبه‌رو شد. به گزارش ابن عبدالبر، تاریخ‌نگار اندلسی، حسن در صفین فرماندهیِ قلبِ سپاه را برعهده داشت و پس از ماجرای حَکَمیت و نتیجهٔ آن و اعتراض و ملامتِ مردم نسبت به علی بن ابی‌طالب، در خطبه‌ای از شورای حکمیت، افراد و نحوهٔ عملکرد آن قاطعانه انتقاد کرد.[۶۶] اما به‌باور ویلفرد مادلونگ، ظاهراً حسن مخالفِ سیاست‌های علی در جنگیدن با مخالفان بوده‌است، چرا که حسن معتقد بود که این جنگ‌ها باعث بروزِ تفرقه در امت اسلامی می‌شود. هنگام عزیمتِ علی از مدینه به‌سمت بصره — و قبل از وقوعِ جنگ جمل — علی در جایی توقف کرد و با قریشیانِ مَکّیِ بصره دیدار کرد. بلاذری می‌نویسد که حسن در آن‌جا با التماس و زاری از پدرش علی خواست که دست از جنگ بکشد تا امت اسلامی بر خلافتش متفق‌القول شوند. اما علی به توصیهٔ حسن توجهی نکرد. در منزلگاهِ بعدی به‌نام فَیْد، علی، حسن را به‌همراه عمار یاسر به کوفه فرستاد تا از آن‌جا حامی جلب کند. حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم کند و آنان را به ذی‌قار آورد و به علی ملحق کرد. مادلونگ می‌گوید حسن در جنگ‌های جمل و صفین به‌طور کمرنگی حضور داشته‌است.[۶۷] رسول جعفریان، تاریخ‌پژوه شیعه، با اشاره به این نکات که حسن نمایندهٔ علی در جنگ جمل برای تحریک مردمِ کوفه و آوردن آن‌ها به صحنهٔ جنگ بود، در صفین مردم را ضد سپاه قاسطین برمی‌انگیخت و نامهٔ حسن در ابتدای خلافت به معاویه که در آن بر حقِ خاندانِ نبوی بر خلافت تأکید شده‌بود، نتیجه می‌گیرد که مخالفت حسن با سیاست‌های علی درست نیست.[۶۸] در ۱۰ جُمادِی‌ُالْاَوّل ۳۹ ه‍.ق/۲ نوامبر ۶۵۸ م علی، حسن را وصّیِ خود در املاک وقفیَش کرد. پس از درگذشت حسن، حسین وصی می‌شد.[۶۹] پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب، حسن در برابر قاتل بردباری کرد و با آرام کردن برادر خویش، حسین، بنا به وصیت پدرش تنها با یک ضربت ابن ملجم را قصاص کرد.[۷۰]

خلافت

بیعت کردن کوفیان

پس از کشته شدنِ علی بن ابی‌طالب در ۲۱ رمضان ۴۰ ه‍.ق/۲۸ ژانویهٔ ۶۶۱ م، مردم جهت بیعت با حسن روانه شدند.[۷۱] گفته می‌شود علی خود شخصاً جانشینی تعیین نکرد.[۷۲] اما ویلفرد مادلونگ معتقد است این‌که علی رسماً حسن را جانشین خود ننمود، نمی‌تواند دلیلی بر این باشد که اصلاً میلی به این موضوع نداشت.[۷۳] در همین‌باره، مرتضی عاملی پانزده گزارش را از منابع شیعه و سنی، با محتوای توصیه یا وصیت علی بن ابی‌طالب به بیعت با حسن پس از خودش گزارش می‌کند.[۷۴]

شرایط اجتماعی عراق در آغاز خلافت حسن و وضعیت بیعت‌کنندگان با وی بسیار پیچیده بود؛ اهل عراق در آن زمان چند گروه بودند: شیعیان حسن و اهل بیت که او را امام منصوص و جانشین پدرش علی بن ابی‌طالب می‌دانستند؛ خوارج که دغدغهٔ اصلی‌شان جنگ با معاویه به هر طریق بود؛ دسته‌ای افراد فرصت‌جو و غنیمت‌طلب؛ گروهی که در تشخیصِ شرایطْ ناتوان بودند؛ و سرانجام دسته‌ای که به رسوم قبیله‌ای پایبند بودند.[۷۵] بنا بر روایات تاریخی، حسن به منبر رفت و خطبه‌ای خواند که دربارهٔ شرایط جامعه بود، نه دعوتی برای بیعت.[۷۶] پس از اتمام خطبه، عبیدالله بن عباس مردم را به بیعت با حسن فراخواند.[۷۷][یادداشت ۳] حسن سخنرانی‌ای کرد و در آن از شایستگیِ پدر و خاندانش و ارتباط صمیمی خود با محمد یاد کرد؛[۷۸] و شرط قبول خلافت از جانب خویش را، اطاعت همگانی از دستورها و تصمیماتش عنوان نمود.[۷۹] قیس بن سعد اولین کسی بود که با وی بیعت کرد. او در هنگام بیعت علاوه بر شروط کتاب خدا و سنت محمد، شرط جنگ با مُحِلّون — یعنی کسانی که حرام خدا را حلال می‌کنند — را نیز اضافه کرد. پس از آن حسن مدعی شد که این شرط در دو شرط قبلی وجود دارد. از بیعت‌کنندگان تعهد گرفته شد تا با هر کس با حسن جنگ می‌کند بجنگند و با کسی که با وی به صلح باشد، صلح کنند. این شرط آنان را در بهت فرو برد که آیا حسن از این شرط قصد دارد با معاویه صلح کند؟[۸۰] گروهی سخنان حسن را بر سعی برای صلح با معاویه قلمداد کردند و بیعت نکردند؛ سپس برای بیعت به سوی حسین رفتند، اما حسین خود را در اطاعت برادر بزرگ‌تر دانست و در نتیجه، آنان بازگشتند و با حسن بیعت نمودند.[۸۱] در میان بیعت‌کنندگان، اهالی شام — که تحت نفوذ معاویه بودند — جای نداشتند.[۸۲] ابن اَبِی‌الْحَدید، تعداد بیعت‌کنندگان با حسن را بیش از چهل هزار نفر گزارش کرده‌است که پیش از آن با علی بیعت کرده‌ بودند.[۸۳]

پس از بیعت

با وجود اینکه شام و مصر در سیطره حکومت معاویه بود،[۸۴] حسن پس از بیعت مردمی، کارگزاران خویش را به سرزمین‌های اسلامی فرستاد که البته بیشترِ والیانِ پیشین را در مقام خود ابقا کرد.[۸۵] بر اساس گزارش‌هایی، حسن نزدیک به پنجاه روز یا بیشتر پس از بیعت، هیچ اقدامی برای جنگ یا صلح انجام نداد.[۸۶] معاویه پس از شنیدن خبر کشته شدن علی بن ابی‌طالب، جاسوسانی به عراق و شهرهای کوفه و بصره فرستاد. حسن با اطلاع از این موضوع، جاسوسِ مأمورِ کوفه را — که از قبیلهٔ حِمْیَر بود — دستگیر و اعدام کرد و به والی بصره نیز دستور داد تا با جاسوس بنی‌قَیْن چنین کند. حسن و ابن‌عباس هر کدام جداگانه، نامه‌هایی به معاویه نوشته و این‌گونه اعمالِ او را نکوهش کردند. حسن در پایان نامهٔ خویش، معاویه را در صورت ادامهٔ این کارها عملاً به جنگ تهدید کرد. ادامهٔ این اعمال از سوی معاویه و گسترش آن‌ها، حسن را واداشت تا در نامه‌ای مفصل معاویه را انذار دهد.[۸۷] وی با یادآوری جایگاه خویش و خاندانش، حق خویش در خلافت را تذکر داد و معاویه را به اطاعت از آن فراخواند و او را تهدید کرد که ادامهٔ رفتارها سبب جنگ خواهد شد. معاویه در پاسخ، سن بیشتر و تجربهٔ خویش در حکومت را سبب برتریَش بر حسن عنوان کرد. او در ادامه سعی کرد که حسن را با تهدید و تطمیع و فریب، سرکوب کند.[۸۸][۸۹][۹۰] در گزارش‌هایی آمده که معاویه در نامه‌ای به حسن، وی را به قتل تهدید کرد و حسن پس از آن در زیر لباس خویش، زرهی بر تن می‌کرد تا از خطر در امان باشد.[۹۱] گزارشی دیگر ذکر می‌کند که نمایندگانی از سوی معاویه نزد حسن آمده و به وی پیام رسانده‌اند که اگر صلح کند، هر آنچه از بیت‌المالِ عراق بخواهد به وی داده خواهد شد[۹۲][۹۳][۹۴] و معاویه با حسن در امور حکومتی مشاوره کند،[۹۵] و پس از مرگ معاویه نیز، خلافت به حسن برسد.[۹۶][۹۷] حاج‌منوچهری می‌گوید مسلّم است که این رفتارها قهرآمیز برای تحریک حسن به جنگ بود؛ چرا که هم اهل عراق حسن را به جنگ تشویق می‌کردند و هم معاویه با سپاه بزرگ خویش و اطلاع از شکاف‌ها میان سپاه حسن — که خود مسبب آن‌ها نیز بود — هر عملِ منجر به جنگ را به نفع خود می‌دانست.[۹۸]

تدارک سپاه در مقابل معاویه

وقتی حسن پاسخی به وی نداد، معاویه نامه‌ای تهدیدآمیزتر به وی نوشت و شروع به تجهیز قشون کرد.[۹۹] وَلیِری از شرق‌شناسان ایتالیایی در دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد در روایات دربارهٔ تمام جزئیات درگیری‌های بین حسن و معاویه صحبت نشده، اما مشخص است که معاویه چه از طریق مکاتبه و چه از طریق سخنرانی، خلافت حسن را به‌رسمیت نمی‌شناخت و شروع به فراخوانی نیروهای جنگی از شام و فلسطین و شرق اردن کرد. در آغاز نامه‌هایی جدال‌آمیز در مورد حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره، بین حسن و معاویه و عبیدالله — و برخی منابع عبدالله — بن عباس و معاویه ردوبدل شد. طبق گفتهٔ اَبُوالْفَرَج اصفهانی، پیش کشیدنِ موضوعاتِ زمانِ علی به این مکاتبه‌ها دامن می‌زد.[۱۰۰]

سرانجام معاویه با سپاهی به فرماندهی عبدالله بن عامر به سوی مدائن راه افتاد. حسن با اطلاع از اوضاع، با مردم برای آمادگی جهت جنگ سخن گفت. او با پشتوانهٔ پافشاری اهل عراق که بر جنگ اصرار داشتند، در خطبه‌ای با بیان شرایط و اوضاع، آنان را به نبرد فراخواند، اما عراقیان از سپاه شام وحشت‌زده شدند. حسن با آگاهی از تفاوت‌های افراد بیعت‌کننده با خود، به روش‌های گوناگون سعی در کاستن اختلاف و تفاوت‌های بیعت‌کنندگان داشت و یکی از اقداماتش برای این منظور، افزایش حقوق سپاهیان بود. به‌دستور حسن، حُجْر بن عَدی و چند تن دیگر از یاران، مشغول تجهیز سپاه شدند.[۱۰۱] حسن می‌توانست روی چهل هزار مرد جنگی که از دوران علی به وی وفادار بودند حساب کند. وفاداری آنان یا به‌دلیل سرسخت‌بودن بر روی عقایدشان یا به‌دلیل ترس از مجازات معاویه می‌توانست باشد. البته معاویه سیاست امان‌دادن به کسانی را که از وی چنین درخواستی را می‌کردند، در پیش گرفته‌بود و این روش را در هنگامی که وارد عراق شد نیز ادامه داد.[۱۰۲] حسن به مُغَیرَة بن نوفِل مأموریت داد تا در کوفه مردم را به جنگ تشویق کند و خودش به سوی مدائن حرکت کرد. حسن به نُخَیْله رفته و همراه با فرماندهان سپاهش از جمله قیس بن سعد انصاری، مَعقَل بن قیس ریاحی، زیاد بن صَعصَعه تَمیمی به گردآوری نیرو پرداخت. اما برخلاف تعدادِ بیعت‌کنندگان، نیروی زیادی جمع نشد و منابع دربارهٔ تعداد سپاهیان اختلاف دارند. حسن سه روز در دیر عبدالرحمن اردو زد و پس از فراهم آمدن نیروی اندکی، تعدادی را به فرماندهی عبیدالله بن عباس و همراهی قیس بن سعد و سعید بن قیس به سوی مَسکِن فرستاد و خود از مسیری دیگر به سوی مدائن رفت.[۱۰۳] ویلفرد مادلونگ معتقد است که انتخاب عبیدالله بن عباس که در زمان علی، استان تحت حکومتش یمن را بدون جنگ تسلیم دشمن کرد و علی وی را مؤاخذه کرد، بیانگر این است که حسن می‌خواسته به نتیجه‌ای صلح‌آمیز برسد.[۱۰۴] ولیری با استناد به طبری بر این باور است احتمالاً حسن می‌خواسته که قیس بن سعد را در کنار خود باقی نگذارد چرا که قیس از سرسختان در جنگیدن با معاویه بود حال‌آن‌که حسن تمایل به صلح با معاویه داشت.[۱۰۵] در ساباط اختلافی در سپاه رخ داد و حسن برای رفع آن خطبه‌ای ایراد کرد تا سپاهیان را برانگیزاند، اما سپاهیان چنین تصور کردند که حسن به صلح می‌اندیشد و همین موضوع سبب اختلافِ شدیدتر میان سپاه شد و به وی شک بردند و تهمتِ کفر زدند و به خیمه‌اش حمله کردند. حسن به کمک یارانش از صحنه دور شد اما شب هنگام یکی از خوارج به نام جَرّاح بن سَنان به حسن حمله‌ور شد و وی را زخمی کرد.[۱۰۶][۱۰۷] حسن را به مدائن و نزد سعید بن مسعود ثقفی، والی مدائن، بردند و او را تحت معالجه قرار دادند.[۱۰۸][۱۰۹]

بعد از آن، اخبار حمله به حسن به‌طور عامدانه از سوی معاویه منتشر شد و لشکریان حسن پراکنده شدند. معاویه تا اَخْنُونیّه پیش‌روی نمود و در آن‌جا با لشکریان عبیدالله بن عباس که در آن‌جا خیمه زده بودند روبرو شد و باب‌های مذاکره که قبلاً با وجود مخالفت‌های حسین باز شده بود، به نتیجهٔ نهایی رسید.[۱۱۰] در مسکن و در سپاه عبیدالله بن عباس، معاویه به نیرنگ دست زد. او تلاش کرد تا فرماندهان سپاه را از حسن جدا کند و برای نمونه به عبیدالله نامه‌ای نوشت با این مضمون که حسن از معاویه تقاضای صلح کرده‌است و درصورت همراهی عبیدالله با معاویه، به وی مال و امارت دهد[۱۱۱] و یک میلیون درهم پاداش خواهد گرفت.[۱۱۲] عبیدالله نیز به تصور چنین درخواستی از سوی حسن، برای منافع شخصی به معاویه پاسخ مثبت داد و شبانه همراه با نزدیک به دوسوم سپاه به معاویه پیوست. پس از انتشار این خبر، با وجود تلاش‌های قیس بن سعد، اختلاف در سپاه حسن افزایش یافت.[۱۱۳][۱۱۴] هشت هزار تن به‌دنبال عبیدالله به معاویه پیوستند.[۱۱۵] از نتایج این رویداد، ارسال نامه به معاویه از سوی بزرگان قبایل عراق مبنی بر همراهی با معاویه و حتی دستگیری حسن بن علی و تحویل وی به معاویه بود. معاویه سعی کرد قیس بن سعد را نیز به خود جلب کند اما موفق نشد.[۱۱۶][۱۱۷] ولیری می‌گوید چهار هزار تن از قیس بن سعد حمایت کردند که می‌گفت: «یا از امام گمراه (معاویه) تبعیت کنید یا حرف من که امام نیستم را اطاعت کنید.» به‌نظر می‌رسد این چهار هزار تن بر آن بودند که بجنگند اما سرانجام قیس صلح را پذیرفت.[۱۱۸] خبر جدا شدن عبیدالله از سپاه حسن به مدائن رسید و سپاهیان تصور کردند که با توجه به نسبت خانوادگیِ وی با حسن، بدون تردید قیس نیز که نسبتی ندارد از حسن جدا خواهد شد و همین سبب اختلاف بیشتر شد. به‌گزارش منابع، در مدائن خبر کشته شدن قیس سر داده شد و همگان به خیمهٔ حسن حمله برده و آن را غارت کردند.[۱۱۹] لشکریان حسن میلی به جنگ نداشتند و روزبه‌روز مردم عراق بیشتر به معاویه می‌گرویدند.[۱۲۰]

صلح با معاویه

گاه‌شمار زندگی حسن مجتبی
رویدادهای زندگی حسن مجتبی
در مدینه
۶۲۵ ولادت در ۱۵ رمضان سال سوم هجری
۶۲۶ تولد حسین بن علی
۶۲۸ تولد زینب
۶۳۱ مباهله با مسیحیان نجران
۶۳۲ غدیر خم
۶۳۲ درگذشت محمّد
پس از محمد
۶۳۲ انتخاب ابوبکر به خلافت در سقیفهٔ بنی‌ساعده
رویداد خانهٔ فاطمه زهرا
۶۳۲ درگذشت فاطمه زهرا
۶۳۴ آغاز خلافت عمر
۶۴۴ قتل عمر بن خطاب و شرکت علی بن ابی‌طالب در شورای انتخاب خلیفه
آغاز خلافت عثمان
۶۴۸ ولادت عباس بن علی
خلافت علی بن ابی‌طالب
۶۵۶ انتخاب علی به عنوان خلیفه
آغاز شورش‌ها
جنگ جمل
۶۵۷ انتقال مرکز حکمرانی به کوفه
نبرد صفین
۶۵۸ حکمیت
جنگ با خوارج
۶۵۹ شکست فرماندار علی از عمرو عاص در مصر
غارت عراق، حجاز، و یمن توسط معاویه
۶۶۰ معاویه خود را خلیفه خواند.
۶۶۱ کشته شدن علی بن ابی‌طالب در ۲۸ ژانویه مصادف با ۲۱ رمضان به ضربهٔ شمشیر ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه
خلافت
۶۶۱ انتخاب به‌عنوان خلیفه
آغاز جنگ با معاویه
صلح با معاویه
پس از خلافت
۶۷۰ کشته شدن در ۷ یا ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری

صلح حسن و معاویه به واقعهٔ صلح میان حسن بن علی و معاویة بن ابی‌سفیان اطلاق می‌شود که از جنگ بین کوفیان و شامیان جلوگیری کرد و طی آن خلافت با شروطی، از حسن به معاویه منتقل شد. این واقعه در ربیع‌الثانی ۴۱ ه‍.ق/اوت ۶۶۱ م پس از هفت ماه حکومتِ حسن بود.[۱۲۱]

معاویه دو نماینده از نزدیکان خویش — عبدالله بن عامر و عبدالرّحمٰن بن سَمَره — را با پیامِ پذیرشِ همهٔ شروطِ حسن نزد وی فرستاد.[۱۲۲] او برای کاستن از قدرت روحیهٔ حسن، نامهٔ بزرگان قبایل را هم برای نشان دادن به حسن به نمایندگانش داده بود.[۱۲۳][۱۲۴] نمایندگان برای پرهیز از خون‌ریزی، خلافت حسن پس از معاویه را مطرح کردند. در این شرایط، سپاه حسن در وضعیت خوبی قرار نداشت؛ پیوستن عبیدالله بن عباس به معاویه و شایعهٔ صلح‌جویی حسن و نیز شایعهٔ احتمال کشته شدن قیس، سپاه را در وضعیت روحی مناسبی قرار نداده بود. سپاهیان حسن را به کفر متهم می‌کردند و حسن نیز از آنان نومید شده و زخم خورده و اموالش غارت شده بود و در سپاه استقامت برای نبرد نمی‌دید، چه اینکه بسیاری از آنان درگیرِ تعصبات قبیله‌ای بودند و بزرگان‌شان برای همراهی به معاویه نامه نوشته بودند. در چنین شرایطی حسن چاره‌ای ندید جز اینکه برای جلوگیری از خون‌ریزی و حفظ جان مردم و امت اسلامی، صلح را بپذیرد. ازاین‌رو نمایندگان خویش را همراه با نمایندگان معاویه نزد وی فرستاد. آنان نامه‌ای را با مضمون رعایت خواسته‌ها و شروط حسن امضا کرده و نزد حسن فرستادند.[۱۲۵]

در خصوص دلایل پذیرش صلح، موارد بیان‌شده از سوی حسن عبارتند از: ناهماهنگی، چندرأیی و نداشتن آمادگی کامل جهت جنگ میان کوفیان و در نتیجه تحمیلِ کشتگانِ فراوان، خون‌ریزی بسیار و خطر تزلزلِ جامعهٔ اسلامی، تنها ماندن حسن، اختلاف میان شیعیان و درنهایت تشخیص موقعیت و مصلحت مسلمانان.[۱۲۶] لَئورا وِچّا وَلیِری در دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد در منابع تاریخی عوامل پذیرش صلح توسط حسن، صلح‌دوستی، بیزاری از سیاست و چنددستگی‌های متعاقبش و تمایل به جلوگیری از خون‌ریزی‌های گسترده گزارش شده‌است. اما احتمال دارد که وی به‌علت نبود نهضت حامی‌اش، صلح را پذیرفته باشد. اگر پذیرفته شود که علی، هفته‌به‌هفته خزانه را خالی می‌کرد و محتویاتش را بین مردم تقسیم می‌کرد، بنابراین دولت حسن با مشکلات مالی روبرو بود. علاوه‌برآن، علی در سال‌های آخر خلافتش با شکست‌های پی‌درپی مواجه شد و این مهم در زمان خلافت حسن تشدید شد. ازاین‌رو حسن نمی‌توانست به سربازانی تکیه کند که میل چندانی به جنگیدن نداشتند. تبعات بعدی صلح، بر علویان بسیار گران آمد. در بحث و جدل‌هایی که با آنان می‌شد، آنان در مورد این مطلب که حسن از حق خودش به‌عنوان خلیفه کناره گرفته و بنابراین آنان دلیلی برای مخالفت ندارند، پاسخی نداشتند. حدیثی موجود است که مدعی است حسن، در حق خودش به‌عنوان خلیفه پافشاری نخواهد کرد. این حدیث می‌گوید محمد گفته‌است که این پسرم حسن حاکمی است که خداوند توسط او، روزی دو گروه مخالف مسلمان را در کنار هم می‌آورد.[۱۲۷]

در منابع، شرایط صلح حسن، به‌صورت ضد و نقیض بیان شده‌است.[۱۲۸] در گزارش‌هایی آمده که معاویه کاغذی سفید با مُهر خویش نزد حسن فرستاد تا حسن شروط خود را بر آن بنویسد.[۱۲۹][۱۳۰] حسن پس از خواندن این نامه گفت که معاویه برای به‌دست‌آوردن خلافت خواسته‌است به طمع‌ورزی حسن متوسل شود. حسن در جواب از سفیر خود خواست برای مردم امان بگیرد.[۱۳۱]

گزارش یعقوبی و مسعودی بدون ذکرِ مفادِ عهدنامه است. طبری دو ماده ذکر می‌کند که شامل درخواست‌های مالی حسن از معاویه است. به‌گفتهٔ دانشنامهٔ جهان اسلام، مبنای این مواد خبری به نقل از زُهری است که می‌گوید حسن می‌خواست تا می‌تواند برای خویش مال و امتیاز بگیرد. زهری با حکومت اموی نزدیکی داشته و از جانشینان معاویه اثر گرفته‌است. دانشنامهٔ جهان اسلام می‌گوید به نقل زهری دربارهٔ عدم مقاومت حسن در ماجرای پذیرش صلح، نمی‌توان اعتماد کرد. مفاد عهدنامه در منابعی مانند بلاذری و ابن اعثم متفاوت است. به نقل از بلاذری، مواد عهدنامه عبارت بوده‌اند از: حکومت معاویه بر اساس کتاب و سنت و روش خلفای پیشین باشد؛ وی جانشین تعیین نکند و تعیین خلیفه را به شورا بسپارد؛ جان و مال و فرزندان مردم در امان باشد؛ معاویه در عیان و نهان به بدگویی علی بن ابی‌طالب و حسن و اصحاب‌شان نپردازد. در منابع شیعی، شروط صلح‌نامه با نقل بلاذری و ابن اعثم کمی متفاوت است. نقل ابن شهرآشوب به این دو نزدیک است با این تفاوت که عمل به روش خلفای پیشین را ندارد و درعوض دارای بندی است که پانصد هزار درهم سالانه درخواست شده‌است. شیخ مفید در الإرشاد عهدنامه را با سه بند ذکر می‌کند که نحوهٔ تعیین خلیفه در آن نیامده و خودداری از دشنام علی بن ابی‌طالب و امان شیعیان از اعمال معاویه مورد تأکید قرار گرفته‌است. ابن بابویه در عِلَلُ الشَّرایِع و به نقل از کتاب الفروق بین الأباطیل و الحقوق اثر محمد بن بحر شیبانی، مفاد عهدنامه را چنین بیان می‌کند: حسن معاویه را «امیرالمؤمنین» نخواند؛ شهادتی نزد او اقامه نکند؛ معاویه به بازماندگان کشتگان جمل و صفین، یک میلیون درهم از خراج دارابگرد بپردازد. سه ماده از چهار مادهٔ این گزارش با منابع پیشین به‌کلی تفاوت دارد. تاریخ انعقاد عهدنامه متفاوت ذکر شده: ربیع‌الاول، جمادی‌الاول یا جمادی‌الثانی سال ۴۱ ه‍.ق مسعودی در اَلتَّنبیهُ و الْاِشراف تاریخ نخست را مشهورتر و درست‌تر می‌داند.[۱۳۲]

حسن بار دیگر نماینده‌ای را برای تصریح شروط ارسال کرد. با پذیرش طرفین، معاهده‌ای تنظیم شد.[۱۳۳] متن صلح‌نامه حسن مجتبی در منابع مختلفی اعم از علل الشرایع، تاریخ طبری، شرح نهج‌ُالْبلاغهٔ ابن ابی‌الحدید، مناقب ابن شهرآشوب، ترجمه الامام الحسن، عُمدَةُ الطّالب، تاریخُ الْخُلفاء، اَخبارُالطِّوال، اَلْاِحتجاج، مَقاتِلُ الطّالِبیّن، اَنسابُ الْاَشراف، اَلْفُتوح، نَصایِحُ الْکافیَة، فُصولُ الْمُهِمَّة، اَلْاِمامَةُ و السّیاسَة، کَشفُ الْغُمَّة و اَلصَّواعِقُ الْمُحْرِقَة مورد توجه قرار گرفته‌اند. منابع در متن صلح‌نامه اتفاق نظر ندارند و هر کدام، بخشی از آن را گزارش کرده‌اند.[۱۳۴] شروط عهدنامه با شرح اختلافات به قرار ذیل است:

  1. حکومت به معاویه واگذار می‌شود به این شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر (بنا بر ابن ابی الحدید، ابن شهرآشوب، بلاذری، ابن اعثم، ابن صباغ، ابن قتیبه، اربلی، ابن حجر هیتمی)[تب ۱][۱۳۵] و به سیرهٔ خلفای صالحین (بنا بر بلاذری، ابن اعثم، ابن قتیبه، اربلی، ابن حجر هیتمی)[تب ۲] عمل نماید.[۱۳۶]
  2. پس از معاویه حکومت به حسن تعلق دارد(بنا بر ابن عساکر، ابن عنبه، سیوطی، ابن قتیبه)[۱۳۷] و اگر برای حسن اتفاقی بیافتد، متعلق به حسین است(بنا بر ابن عنبه)[۱۳۸] و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود منصوب کند(بنا بر ابن ابی الحدید، ابن شهرآشوب، بلاذری، ابن اعثم، ابن قتیبه، ابن صباغ، اربلی، )[۱۳۹] و تعیین حاکم بعد از آن بر عهده شورا است.(بنا بر ابن شهرآشوب، بلاذری، ابن اعثم، ابن قتیبه، اربلی)[تب ۳][۱۴۰]
  3. معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین علی و لعنت بر او را در نمازها ترک کند (طبری، ابن شهرآشوب، طبرسی)[۱۴۱] و علی را جز به نیکی یاد نکند.[۱۴۲]
  4. معاویه از طرف حسن، امیرالمؤمنین خوانده نشود و حسن نزدش اقامهٔ شهادت نکند.(محدثان شیعه : صدوق، طبرسی)[۱۴۳]
  5. بیت‌المالِ کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است، مستثنی است و تسلیمِ حکومت شامل آن نمی‌شود.(طبری)[۱۴۴] و معاویه ملزم است سالانه پنج میلیون درهم از خراج سرزمین دارُالْحَرب، تسلیم حسن کند (ابن شهرآشوب و ابن عنبه)[۱۴۵] و سالانه دو میلیون درهم به حسین بن علی بپردازد(ابوحنیفه دینوری)[۱۴۶] و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار علی[تب ۴] در جنگ جمل و صفین کشته شدند تقسیم کند(صدوق و طبرسی)[۱۴۷] و همه اینها باید از محل خراج دارابجِرد تأمین شود.(صدوق، طبری، ابن قتیبه، طبرسی، ابوحنیفه دینوری)[۱۴۸] معاویه ملزم است بنی‌هاشم را در بخشش و هدیه بر بنی‌امیه مقدم دارد.(ابن قتیبه، ابوحنیفه دینوری)[۱۴۹]
  6. مردم در هر گوشه از زمین‌های خدا — شام یا عراق و یا یمن[تب ۵] و حجاز — باید در امن و امان باشند(بنا بر ابن ابی الحدید، ابن اعثم، ابوحنیفه دینوری، ابن قتیبه، اربلی، ابن صباغ)[۱۵۰] و سیاه‌پوست و سرخ‌پوست از امنیت برخوردار باشد و معاویه باید لغزش‌های آنان را نادیده بگیرد و هیچ کس را بر خطای گذشته‌اش مؤاخذه نکند و مردم عراق را به کینه‌های گذشته نگیرد(سیوطی و ابن قتیبه)[تب ۶][۱۵۱]
  7. اصحاب علی در هر نقطه‌ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزار واقع نشود(بنا بر ابن شهرآشوب، اصفهانی)[۱۵۲] و یاران علی بر جان و مال و ناموس و فرزندان‌شان[تب ۷] بیم‌ناک نباشند[تب ۸][۱۵۳] و کسی از ایشان را تعقیب نکند (بنا بر صدوق، ابن عنبه، ابوحنیفه دینوری، طبرسی)[۱۵۴] و صدمه‌ای بر آنان وارد نسازد (بنا بر ابن عنبه و طبرسی)[۱۵۵] و حق هر حق‌داری به وی برسد.(بنا بر ابن شهرآشوب)[۱۵۶]
  8. به‌قصدِ جان حسن بن علی و برادرش حسین و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه‌ای در نهان و آشکار چیده نشود و در هیچ یک از آفاق عالم، ارعاب و تهدیدی نسبت به آنان انجام نشود.[تب ۹][۱۵۷]

مردم بصره موضوع آخر — مالیات نواحی ایران — را نمی‌پذیرفتند و آن را متعلق به خود می‌دانستند؛ ولیری در دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که شرایط دیگری نیز در منابع آمده که ممکن است بعدها به‌خاطر کاهش سرزنش‌های وارده بر حسن و القای این مطلب که حسن با این صلح از موضع قبلی‌اش کناره‌گیری نکرده، ساخته شده‌باشد. از این شرایط می‌توان به انتقال قدرت از معاویه به حسن پس از مرگ معاویه اشاره کرد. اما تعیین کردن پیشاپیش خلیفهٔ آتی در بین مسلمانان آن زمان جا نیفتاده‌ بود و معلوم بود که معاویه بعدها در مورد قبول این مطلب از سوی جامعهٔ مسلمانان با مشکل مواجه خواهدشد. نامه‌ای از معاویه حاکی از آن است که قرار شد این شرط در آینده اجرا شود. اما ضمانت محکمی از معاویه گرفته نشد.[۱۵۸]

سرانجام با تصریح شروط حسن، عهدنامه در انتهای نیمهٔ نخست سال ۴۱ ه‍.ق میان طرفین به امضا رسید.[۱۵۹] دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد این که معاویه عهد کرد که خلیفهٔ برحقی باشد نمی‌توانست دلیلی بر آن باشد که وی از سیاست‌های علی تبعیت می‌کند.[۱۶۰] ولیری می نویسد، حسن بعدها افسوس می‌خورد که چرا بیشتر درخواست نکرده‌بود. قرار شد که سالانه یک میلیون درهم به حسن پرداخت شود و پنج میلیون درهم از خزانهٔ کوفه و مالیات برخی مناطق ایران مانند اهواز، فسا و دارابگرد به وی تعلق گیرد.[۱۶۱]

پیامدهای صلح

به‌گفتهٔ مادلونگ، بعد از متارکهٔ جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به او، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود این‌که حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به‌خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون‌ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است.[۱۶۲] به‌گزارش مهدوی دامغانی در دانشنامهٔ جهان اسلام، معاویه پس از رفتن به کوفه، از حسن خواست تا بیعت کند، اما حسن ترک دشنام به علی بن ابی‌طالب و امان دادن به شیعیانش و خودداری از بداندیشی دربارهٔ آنان را شرط نمود. معاویه که قصد داشته به قیس بن سعد امان ندهد، با پافشاری حسن قبول کرد و سپس حسن با وی بیعت نمود. محمد بن بحر شیبانی و نیز مرتضی علم‌الهدی در تَنزیهُ الْاَنبیاء، بیعت حسن را گونه‌ای آتش‌بس و قراردادی بر ترک جنگ دانسته‌اند. سپس حسین از بیعت سر باز زد و حسن او را تأیید کرد. قیس نیز با اصرار حسن بیعت کرد.[۱۶۳] به نوشته حاج منوچهری، معاویه طی خطبه‌ای در نخستین حضورش در کوفه، حسن را درخواست‌کنندهٔ صلح نمایاند و به علی بن ابی‌طالب نیز ناسزا گفت. حسین خواست تا پاسخ گوید، اما حسن او را نهی کرد و خود در خطبه‌ای تشریحی کلی از موضوع عهدنامه و پیشنهاد صلح معاویه را برای مردم ارائه داد و سپس در پاسخ ناسزای معاویه به پدرش، اصل و نسب خانوادگی خویش را با معاویه مقایسه کرد. معاویه از این کار حسن برآشفت. در فردای آن روز حسن کوفه را به سوی مدینه ترک کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند.[۱۶۴] نهایتا، معاویه نیز در سخنرانی‌اش تمامی عهدهایی را که در عهدنامه پذیرفته بود، انکار کرد.[۱۶۵][۱۶۶]

مادلونگ می‌نویسد معاویه به‌دنبال خون‌خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و درغیراین‌صورت بخشیده نخواهندشد.[۱۶۷] صلح حسن همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، واکنش‌هایی را در میان حامیانش برانگیخت.[۱۶۸] بسیاری از اشخاصی که پیشتر زمینه‌سازی برای متارکهٔ جنگ کرده بودند یا به دلایل دیگر، حسن را تنها گذاشتند، اکنون پذیرش عهدنامه از جانب وی را خطا می‌دانستند و صراحتِ ایشان نسبت به حسن، سبب می‌شد تا وی سکوت نکرده و دلایل پذیرش صلح را بیان کند. این مخالفت‌ها از سوی افرادی با گرایش‌های فکری مختلف مانند سُفیان بن لَیْل (ابی‌لیلیسلیمان بن صرد خزاعی، حجر بن عدی، عبدالله بن زبیر، عَدی بن حاتَم و برخی دیگر انجام شده که حسن در مقام پاسخ به آنان برآمد.[۱۶۹][۱۷۰] این گفتگوها در منابع آمده‌است.[۱۷۱] حجر بن عدی گفت که ای کاش می‌مرد و صلح کردن حسن را نمی‌دید. همچنین وی یا یکی دیگر از پیروان، حسن را باعث ذلتِ مسلمانان دانست. بعضی دیگر گفتند که حسن باید در تصمیمش تجدیدنظر کند.[۱۷۲]

شیعیان در سال‌های بعد، این مطلب را که حسن هیچ‌گونه تعهدی از معاویه نگرفت که بعد از مرگش خلافت را به وی بسپارد، نمی‌پذیرفتند. معاویه پس از صلح حسن، اقدامات متعددی در جلوگیری از شورش‌های شیعیان انجام داد. به‌عنوان مثال برخی قبایل شیعی را از کوفه خارج کرده و به‌جای آن‌ها قبایلی از شام و بصره و بین‌ُالنَّهرین را اسکان داد.[۱۷۳]

بدین ترتیب، در سال ۴۱ ه‍.ق/۶۶۱ م، مُعاویه کنترل تمامی قلمروی اسلامی را به‌چنگ آورده و حکومتِ آن را به خلافت اُمَوی تبدیل کرد.[۱۷۴] وی و جانشینانش شدیدترین فشارها را بر خاندان علی و حامیان و شیعیانشان وارد کردند. دشنام به علی تبدیل به امری ضروری در نماز جماعت شد.[۱۷۵] معاویه تا زمان مرگش در سال ۶۰ ه‍.ق/ ۶۸۰ م، حکومت را در اختیار داشت و کوشید تا زمینهٔ انتقالِ موروثیِ خلافت برای فرزندش یزید را فراهم سازد. این امر زمینهٔ مخالفت بزرگان جامعهٔ اسلامی را فراهم کرد. حسین بن علی و شیعیانِ هوادارِ وی خواستار پایبندی معاویه به عهدنامهٔ صلح مبنی بر عدم تعیین جانشین از سوی وی بودند و جمعی دیگر نظیر عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر در پی ایجاد شورای خلافت بودند.[۱۷۶][۱۷۷] انتقال موروثی خلافت به یزید، زمینه‌ساز بروز دومین جنگ داخلی در درون امت اسلامی شد که از سال ۶۰ ه‍.ق/۶۸۰ م با قیام حسین بن علی آغاز شد. پس از آن چندین تن برای کسب خلافت به نزاع برخاستند که در میان آنها عبدالله بن زبیر موفق شد سرزمین‌های وسیع‌تری را برای مدت بیشتری تحت حکومت خویش درآورد. در نهایت، عبدالملک بن مروان در سال ۷۳ ه‍.ق/۶۹۲ م با شکست دادن و کشتن عبدالله بن زبیر، حاکمیت امویان را در سراسر قلمروی اسلامی بازسازی و تثبیت کرد.[۱۷۸]

پس از دست کشیدن از خلافت

آرامگاه چهار امام شیعه پیش از تخریب در سال ۱۳۰۶ ه‍.خ

پس از دست کشیدن از خلافت، حسن راهی مدینه شد. در بین راه در قادِسیّه، نامه‌ای از معاویه دریافت نمود که از وی خواسته‌بود تا در جنگ علیه یکی از خوارج به‌نام ابن حَنصهٔ طایی که به‌تازگی قیام کرده‌بود به او کمک کند. حسن پاسخ داد که به این علت از جنگ دست کشیده‌است تا صلح را به میان امت برگرداند و به‌همین‌دلیل در جنگ شرکت نخواهدکرد.[۱۷۹] او در مدینه حداقل به‌ظاهر زندگی آرامی داشت و در امور سیاسی دخالتی نمی‌کرد.[۱۸۰] اما عدم پایبندیِ معاویه به عهدنامه و برخی عزل و نصب‌ها و رفتارهای وی، سبب می‌شد تا حسن از عملکرد و رفتارهای وی انتقاد نماید. معاویه به‌ظاهر سعی می‌کرد تا احترام حسن را نگاه دارد اما درعین‌حال برای کاهش احترام حسن در نزد مردم تلاش می‌کرد. یکی اقدامات معاویه در این راستا، محاجه‌هایی بود که در آن سعی در برتر نشان دادن خود بر حسن بود. از مهم‌ترین انتقادهای حسن نسبت به معاویه، برنامه‌ریزی جهت حکومت یزید پس از معاویه بود. واکنش‌های بسیاری همچون عدم اطاعت از اوامر معاویه که خود را امیرالمومنین می‌دانست و نگارش نامه‌های انتقادی تا حدی که معاویه به تبعیت از قرآن و سنت پیامبر فراخوانده می‌شد، از حسن در برابر رفتار و عملکرد معاویه ثبت شده‌است.[۱۸۱]

به‌گزارش دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، موضع حسن بر این بود که تا مرگ معاویه، قیام و حرکت متقابل به صلاح نیست. او در هنگام خروج از کوفه، به یاران خویش می‌گفت تا خود را برای وقت مناسب آماده کنند. معاویه چندین بار بر همراهی حسن با خویش تأکید می‌کرد که نمونهٔ آن در ماجرای خروج گروهی از قبیلهٔ هوازن بود و معاویه از حسن خواست تا در کنار او باشد؛ اما حسن با یادآوری شروط عهدنامه دربارهٔ امیرالمؤمنین ندانستنِ معاویه از جانب خویش، اطاعت و قبول درخواست معاویه را لازم ندید و از همراهی با وی خودداری کرد بی آنکه در روابط میان‌شان خللی پدید آید.[۱۸۲] وقتی معاویه دید که حسن حمایت چندانی از خلافتش نمی‌کند، روابط میان دو به تیرگی گرایید.[۱۸۳] در سال‌های پس از صلح، حسن سفرهایی بین حجاز و دمشق داشت.[۱۸۴] ویلفرد مادلونگ معتقد است که گرچه حسن گه‌گاه برای گرفتن هدایا و عطاها به دمشق نزد معاویه می‌رفت، اما بخش اعظم این هدایا به عبدالله بن جعفر — پسر عموی حسن — که گرایش‌های سیاسی یا آرزوهای این‌چنینی نداشت می‌رسید و عبدالله این پول‌ها را صرف فعالیت‌های مرتبط با موسیقی، آوازخوانی و شعر و شاعری می‌نمود.[۱۸۵]

کشته شدن

نگارگری از حدیقةالسعدا با موضوع حسن در حال احتضار و حضور حسین بر بالینش.

نقل مشهور دربارهٔ تاریخ درگذشت حسن مجتبی، ۲۸ صفر ۵۰ ه‍.ق است. اما سال‌های ۴۸، ۴۹، ۵۱، ۵۷، ۵۸ و ۵۹ ه‍.ق نیز برای سال وفات ذکر شده‌است. روزهای آخر صفر، دو روز مانده به آخر صفر، هفتم صفر و ربیع‌الاول نیز برای روز و ماه درگذشت آمده‌است.[۱۸۶] برطبق روایت ابن سعد، حسن در تاریخ ۵ ربیع‌الاول ۵۰ ه‍.ق/۲ آوریل ۶۷۰ م درگذشت.[۱۸۷] حاج‌منوچهری در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی تاریخ صفر ۵۰ ه‍.ق/مارس ۶۷۰ م را ذکر می‌کند.[۱۸۸] شیخ مفید عمرِ حسن را در هنگام مرگ ۴۸ سال ذکر می‌کند؛ و با توجه به دیگر نقل‌ها دربارهٔ مرگ، عمر وی ۴۶، ۴۷ و ۵۸ سال نیز آورده شده‌است. ذهبی ۵۸ سال را کاملاً مردود می‌داند.[۱۸۹] مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد که منابع اولیه قریب به اتفاق، علت درگذشت حسن را مسمومیت می‌دانند و اکثراً هم جعده همسر حسن، دختر اشعث بن قیس رهبر قبیلهٔ کِنده را شخص مسموم‌کننده می‌دانند.[۱۹۰] این مسمومیت در طی مدتی طولانی انجام شد.[۱۹۱] ابن سعد مدت آن را نزدیک به چهل روز ذکر می‌کند. بنا بر برخی گزارش‌ها، حسن پیشتر نیز چندین بار مسموم شده، اما نجات یافته بود.[۱۹۲] بااین‌حال، یادداشت‌های دیگر نشان می‌دهد که حسن ممکن است توسط یکی دیگر از همسرانش، هند دختر سُهَیْل بن عَمرو مسموم شده‌باشد، ولی اشاره می‌کند که معمولاً عامل تحریک‌کننده، معاویه بوده‌است و برای وی که در حال ترویج مسئلهٔ خلافت یزید بود، این مرگ، رقیب خلافتی از پسرش زدود و به‌نظر هم نمی‌رسد که معاویه خوشحالی خود را از درگذشت حسن پنهان کرده‌باشد.[۱۹۳] ولیری در دانشنامهٔ اسلام طی تحلیل تاریخی که در مورد درگذشت حسن انجام داده می‌نویسد که پدر جعده، اشعث که رئیس یک قبیلهٔ یمنی بود، به‌خاطر خدمت به معاویه از سوی شیعیان به‌عنوان خائن شمرده شده‌است. ازاین‌رو محتمل است که نفرت شیعه از پدر به دختر نیز منتقل شده‌باشد.[۱۹۴] طبق گزارش‌هایی از منابع اسلامی، حسن برای‌این‌که کسی به ناحق در جریان انتقام‌گیری برای حسن کشته نشود، ظنش به سوءقصد کننده به جانش را به حسین ابراز نداشت.[۱۹۵][۱۹۶]

مادلونگ می‌نویسد که محمد بن جریر طبری، واقعهٔ مسموم شدنِ حسن را به‌خاطر ترس از ایجاد تفرقه در امت اسلامی نقل نکرده‌است.[۱۹۷] برخی منابع غیرشیعی مانند الامامة و السیاسة منسوب به ابن قُتَیْبه، بیماری و درگذشت حسن را طبیعی دانسته‌اند و حتی گزارش بیماری سل را داده‌اند. به‌گزارش دانشنامهٔ جهان اسلام، برخی دیگر از نویسندگان غرب دنیای اسلام مانند ابن عربی و ابن خلدون، نقش معاویه در قتل حسن را بعید و آن را ساختهٔ شیعیان دانسته‌اند؛ اما این نظر ایشان متأثر از دیدگاه‌شان دربارهٔ خلافت و تحت تأثیر فضای هوادارانهٔ اَندِلُسیان نسبت به امویان است.[۱۹۸]

در سال ۲۰۱۶، گروه تحقیقاتی نیکول بورکه و همکاران از دانشگاه نشوا در آمریکا با بررسی شواهد سم‌شناسیِ پزشکی و اسناد تاریخی اعلام کردند که علت درگذشت حسن بن علی، مسمومیت با سمِّ کالومل (با فرمول شیمیایی جیوه (I) کلرید) ساخته شده در بیزانس بوده‌است.[۱۹۹]

تدفین

حسن وصیت کرده بود که در مسجدالنبی و در کنار قبر پدربزرگش محمد به‌خاک سپرده شود.[۲۰۰][۲۰۱] سعید بن عاص فرماندارِ امویِ مدینه در این موضوع مداخله نکرد[۲۰۲] اما عایشه و مروان بن حکم — که در آن زمان از امارت مدینه عزل شده بود —[۲۰۳] توافق کردند که مانع شوند حسین این کار را انجام دهد. بعضی منابع حاکی از رضایت عایشه و سرسختی مروان هستند.[۲۰۴] ابوالفرج اصفهانی می‌گوید حسن پیش از درگذشت از عایشه خواست تا اجازهٔ دفنش در کنار پیامبر را بدهد و عایشه هم موافقت کرده بود؛ اما حسن به‌خاطر مخالفت امویان، از این درخواست منصرف شده و خواست تا در کنار مادرش دفن شود. گزارشی دیگر از وصیت حسن چنین خبر می‌دهد که او خواست تا پیکرش را برای تجدید عهد نزد قبر پیامبر ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد دفن کنند.[۲۰۵] مروان قسم یاد کرد که به‌علت دفن کردن عثمان در بقیع نخواهد گذاشت حسن در کنار محمد دفن شود[۲۰۶] و با هزار نفر مسلح، حاضر و مانع از انجام این کار شد. ابوالفرج اصفهانی می‌گوید عایشه با وجود دشمنی با مروان و امویان، آنان را همراهی کرد.[۲۰۷] حسین به اتحادیهٔ قریشحِلف‌ُالْفُضول — شکایت کرد و خواستار احقاقِ حقوقِ بنی‌هاشم در برابر بنی‌امیه شد.[۲۰۸] چیزی نمانده‌بود که بر سر این مسئله لشکرکشی آغاز شود. حسن وصیت کرده‌بود که درصورت مخالفت دیگران، می‌تواند در بقیع دفن شود.[۲۰۹] ابوهریره و محمد حنفیه و دیگران،[۲۱۰] حسین را متقاعد کردند که بهترین کار، دفن حسن در بقیع در کنار مادرش است.[۲۱۱] نماز میت را سعید بن عاص، حاکم وقت مدینه، برپا داشت. رسولی محلاتی، این درخواستِ حسین از سعید بن عاص را نوعی تقیّه می‌داند، چرا که حسین قبل از نمازِ سعید بن عاص، بر پیکر برادرش نماز خوانده بود.[۲۱۲] به نقل برخی روایات، دلیل خودداری حسین در برابر رفتار مروان، تنها قولی بود که به برادر خویش داده بود. پس از دفن، محمد حنفیه در جمع مردم، خطبه‌ای در توصیف حسن ایراد کرد.[۲۱۳] زنان بنی‌هاشم یک ماه عزاداری کردند و در مکه و مدینه هفت شبانه‌روز برای وی گریسته و بازارها بسته شد.[۲۱۴] معاویه به‌خاطر پافشاری مروان در عدم دفن حسن در کنار محمد، به وی حکم امارت دوبارهٔ مدینه را اعطا کرد. محل دفن حسن مکانی زیارتی ویژه برای شیعیان شد و گنبدی بزرگ بر فراز آن ساخته شد، اما این گنبد دو بار توسط وهابیان در سال‌های ۱۸۰۶ و ۱۹۲۷ م تخریب شد.[۲۱۵]

تیرباران شدن تابوت

در رَوْضَةُالْواعِظین و اعیانُ الشّیعه آمده‌است هنگامی که خواستند حسن را دفن کنند، عایشه سوار بر قاطری شد و از بنی‌امیه و مروان و سایر طرفدارانِ ایشان کمک گرفت و مردم را علیه حسن می‌شوراند. عایشه گفت: «به خدا سوگند تا مو در سر من هست، نمی‌گذارم حسن را در اینجا — کنار قبر پیامبر اسلام و اتاق مادرش زهرا — دفن کنید.» ابن‌عباس گفت: «روزی قاطر سوار و روزی شتر سوار است»، یعنی روزی سوار بر شتر می‌شود و به جنگ با علی می‌رود و روزی بر قاطر سوار می‌شود و با جنازهٔ حسن بن علی مقابله و جنگ می‌کند. در بعضی منابع مانند ناسِخُ التَّواریخ و تاریخ ابن عَساکِر نقل شده که تابوت حسن را تیرباران کردند، تا آنکه هفتاد تیر از تابوت حسن بن علی بیرون کشیدند.[۲۱۶]

همسران و فرزندان

همسران

مادلونگ بر اساس گزارش‌های تاریخی و قرائن، ترتیب تاریخی ازدواج‌های حسن را بیان می‌کند و بر طبق آن ازدواج حسن با شش زن به نام‌های جعده بنت اشعث، ام‌ّبشیر بنت عقبة بن عمرو، خوله بنت منظور بن زبّان، حفصه نوادهٔ ابوبکر، امّ‌اسحاق بنت طلحه و هند بنت سهیل بن عمرو اثبات‌پذیر است. حسن از برخی از کنیزانش نیز دارای فرزند شد.[۲۱۷] ازدواج حسن با جعده پس از ورود علی بن ابی‌طالب به کوفه رخ داده‌است. پس از آن و قبل از نبرد صفین، حسن با ام‌بشیر ازدواج نمود. مادلونگ معتقد است که این دو ازدواج به درخواست علی بن ابی‌طالب و با انگیزش‌های سیاسی صورت گرفته‌است. حسن در دوران خلافتش و پس از بازگشت به مدینه، با خوله ازدواج کرد. ازدواج بعدیِ حسن در مدینه و با حفصه صورت گرفت که در نهایت به طلاق انجامید. ازدواج بعدیِ حسن با ام‌اسحاق بود. آخرین ازدواج حسن نیز با هند در مدینه صورت گرفت.[۲۱۸]

اختلاف دربارهٔ تعداد همسران

دربارهٔ تعداد زنان و فرزندان حسن روایات مختلفی ذکر شده و در برخی گزارش‌ها به ازدواج‌ها و طلاق‌های بسیارِ وی اشاره و گاهی تأکید شده‌است.[۲۱۹] به‌نوشتهٔ ولیری در دانشنامهٔ اسلام، حسن در مدینه از زنی به زنی دیگر می‌رفت به‌طوری‌که به او لقب «اَلْمِطلاق» (طلاق‌دهنده) داده بودند. تعداد زنان او را شصت یا هفتاد یا نود نفر و تعداد مُتْعه‌های او را سیصد تا چهارصد نفر نوشته‌اند. البته به‌نظر نمی‌رسد کسی وی را به‌خاطر این موضوع سرزنش کرده‌باشد.[۲۲۰] اما عبدالله بن حسن، نوهٔ حسن، روایت می‌کند که حسن تنها چهار زن رسمی — به‌اندازهٔ حد تعیین‌شده در شریعت اسلام — داشته‌است.[۲۲۱] موضوع ازدواج‌های حسن مجتبی در منابع اولیه و نیز برخی منابع در سدهٔ اخیر مورد نقد تاریخی، سندی و محتوایی واقع شده‌است. باقر شریف قرشی با بیان دلایل اثبات و نفی این موضوع، سند روایات در این‌باره را نقل و نقد می‌کند و به نتیجهٔ جعلی بودن این روایات می‌رسد و احتمال می‌دهد که این دسته از روایات ساختهٔ عباسیان در مقابله با سادات حسنی باشد. علی‌اکبر غفاری نقدی سندی، و ویلفرد مادلونگ نقدی محتوایی بر این روایات وارد می‌کنند.[۲۲۲]

مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا این مطلب را تأیید می‌کند که حسن در دههٔ آخر زندگی ازدواج‌ها و طلاق‌های فراوانی داشت و این مسئله دلیل دادن لقبِ «مطلاق» برای او شده‌بود. بااین‌حال او می‌نویسد «داستان‌ها و حکایات در این زمینه به اظهارات مضحکی هم‌چون داشتن هفتاد یا نود همسر و سیصد متعه بسط داده شده‌است». مادلونگ روایت ابن سعد را در این زمینه از همه معتبرتر می‌داند که مطابق آن حسن ۱۵ پسر و ۹ دختر از شش همسر و سه متعه‌اش داشت که اکثراً در کودکی وفات یافتند.[۲۲۳] مادلونگ می‌گوید محمد بن کلبی نخستین شخصی است که شایعهٔ داشتن نود همسر برای حسن را مطرح می‌کند و مداینی نیز این رقم را ساخته، اما کلبی بیش از یازده زن را نام نمی‌برد که ازدواج پنج نفر از آنان مورد شک است.[۲۲۴] مادلونگ همچنین روایت‌هایی را که در آن‌ها علی بن ابی‌طالب در مسجد، کوفیان را از زن دادن به حسن بر حذر می‌دارد[یادداشت ۴] و این‌که علی از این می‌ترسیده که ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر حسن باعث به وجود آمدن دشمنی قبایل عرب شود،[یادداشت ۵] فاقد اعتبار می‌خواند؛ زیرا حسن در آن برهه در خانهٔ پدری زندگی می‌کرد و نمی‌توانست بدون اذن و تأیید پدر زنی اختیار کند و حسن با این ازدواج‌ها درصدد تحکیم اتحاد خود با پدرش علی بوده‌است. حسن کنیهٔ خود — محمد — را به‌خاطر پسر اول از زن اولش — خوله بنت منظور بن زبان از قبیلهٔ فزاره — دارد. پدر خوله رهبر قبیله بود و خوله قبلاً زن محمد بن طلحه بود و این ازدواج بعد از درگذشت علی صورت گرفت. به‌نظر می‌رسد که حسن قصد داشته که محمد را وصی خود کند، اما با مرگ این پسر و به دنیا آمدن پسری دیگر به‌نام حسن از خوله، حسن بن علی، این پسر را وصی خود در موقوفات خانوادگی‌اش کرد. به‌گفتهٔ مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا، حسن در تعامل با زنان خود، به‌مانند برخورد با دیگران، بردباری و بزرگواری را برمی‌گزیده‌است.[۲۲۵]

فرزندان

شمار فرزندان حسن و تعداد دختران و پسران وی مختلف ذکر شده‌اند: ابن‌سعد ۲۵ فرزند، ۹ دختر و ۱۶ پسر؛ مُصعَب بن عبدالله ۱۷ فرزند، ۶ دختر و ۱۱ پسر؛ بلاذری ۱۱ فرزند، ۲ دختر و ۹ پسر؛ یعقوبی ۸ پسر؛ شیخ مفید ۱۵ فرزند، ۷ دختر و ۸ پسر؛ عمری ۱۶ فرزند، ۵ دختر و ۱۱ پسر؛ ابن شهرآشوب ۲۱ فرزند، ۷ دختر و ۱۴ پسر ذکر می‌کنند. محمدتقی شوشتری دربارهٔ شمار فرزندان حسن و تعداد پسران و دختران نظری قطعی نداده‌است. مادلونگ تاحدودی قطعی، زید، حسن مثنی، طلحه، عمرو، قاسم، ابوبکر، عبدالرحمن، حسین اَثرَم، عبدالله، امّ‌الحسین، فاطمه (ام عبدالله)، رقیه و امّ‌سلمه را فرزندان وی می‌داند. ابن عِنَبه اسماعیل، حمزه و یعقوب را نیز آورده‌است.[۲۲۶] مادلونگ، این که حسن نام دو تن از فرزندانش را محمد نهاده و نام هیچ‌یک را علی ننهاده، دلیلی بر شباهت به محمد پدربزرگش و پیروی از سیاست‌های او می‌داند.[۲۲۷]

حسن و حسین تنها نوادگان مرد پیامبر بودند که نسل‌های بعدی از آن‌ها به‌وجود آمدند. ازاین‌رو، هر شخصی که می‌گوید نسب او به پیامبر می‌رسد، یا با حسن نسبت دارد یا با حسین. حسن و حسین از این نظر با برادرخوانده‌های خود، نظیر محمدِ حَنَفیّه، هم تفاوت دارند.[۲۲۸] شَهاری صَنعانی، از علمای زیدیه، ضمن تأیید روایتی از پیامبر اسلام که خلفای پس از خود را ۱۲ نفر از قریش گزارش کرده‌است، در توجیه و هماهنگی روایت با عقاید زیدیه، منظور از ۱۲ نفر را، ۱۲ نسل از نسل پیامبر دانسته‌است که ۶ نسل آن از حسن مجتبی و ۶ نسل دیگر از حسین بن علی بوده‌است.[۲۲۹] وی در جای دیگر، با اشاره به روایتی از محمد که امامان پس از پیامبر اسلام همگی از قریش هستند، فرزندان حسن و حسین بودن را شرطی از شروط امامت ذکر می‌کند.[۲۳۰] از میان فرزندان حسن، زید مأمور صدقات رسول خدا بود و در زندگی نود سالهٔ خود، مناصب حکومتی بسیاری را صاحب بود. حسن بن حسن ملقب به حسن مُثَنّیٰ نیز والی صدقات علی بن ابی‌طالب بود. از فرزندان حسن، چند تن در واقعهٔ کربلا نیز حضور داشته‌اند. عمرو، ابوبکر و قاسم از کشتگان نبرد کربلا به‌شمار رفته‌اند و حسن بن حسن نیز از مجروحان نبرد کربلا نام برده شده‌است.[۲۳۱] فرزندی دیگر به نام عبدالله اصغر به او نسبت داده‌اند که در کربلا در خردسالی کشته شد.[۲۳۲] عبدالرحمن نیز با حسین بن علی در سفر حج همراه بود و در ابواء از دنیا رفت. نسل حسن بن علی از چهار فرزندش، حسن، زید، عمرو و حسین اثرم امتداد یافت و بعدها نسل حسین اثرم و عمرو منقرض شد.[۲۳۳] اسامی همسران، کنیزان و فرزندان وی، به صورت تجمیعی از منابع، به شرح ذیل است:

ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی حسن

نگارهای از سه امام اول شیعیان مربوط به ۱۸۳۷ میلادی

بر اساس روایتی که منابع شیعه و سنی گزارش کرده‌اند، حسن مجتبی از لحاظ ظاهری و اخلاقیات، به پیامبر شباهت داشت تا جایی که محمد در توصیفش گفته بود که تو از لحاظ خَلقی و خُلقی به من شباهت خواهی داشت.[۲۳۴] حسن در انجام واجبات شرعی بسیار کوشا بود و چندین بار با پای پیاده به حج رفت.[۲۳۵] بارزترین صفات اخلاقی وی، صبر و حلمش است. رفتار وی حتی در برابر آنان مورد اهانتش قرار می‌دادند، بزرگوارانه بوده است. روایت رفتار نامناسب فردی از اهالی شام با حسن و مشاهدهٔ برخورد حسن با آن مرد و پشیمانی‌اش از نحوهٔ برخورد خویش از این دست است. بردباری وی حتی در برابر دشمنانِ بنی‌هاشم نیز قابل مشاهده است مانند رفتاری که در برابر اهانت مروان بن حکم ابراز داشت.[۲۳۶] حاج‌منوچهری می‌گوید به‌نظر می‌رسد بردباری حسن در چنین مواردی ناشی از هوش و درک درست از موقعیت‌ها بوده‌است. وی شجاعت خویش را به‌خاطر فرزند علی بن ابی‌طالب بودن می‌داند و پدرش نیز شجاعت حسن را ستوده‌است. زهد و پارسایی‌اش به‌گونه‌ای بود که گزارش شده بارها تمام داراییَش را میان نیازمندان قسمت کرده‌است. او با شنیدن توصیف مرگ، حشر، قیامت و جهنم دگرگون می‌شد.[۲۳۷] باقر شریف قرشی، از میان صفاتِ اخلاقیِ حسن، بخشندگی، زهد، وقار، پرهیزکاری و اخلاق‌مداری وی را از منابع شیعه و سنی گزارش کرده‌است.[۲۳۸]

ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ ایرانیکا بر این باور است که حسن، خلق و خوی محمد را داشت و از سیاست‌های پدرش علی انتقاد می‌کرد، اما حسین به پدرش شبیه بود و اینکه حسن دو تن از پسرانش را محمد نامیده و هیچ‌کدام را علی نام ننهاده و اینکه حسین دو تن از چهار پسرش را علی نام نهاده و هیچ‌کدام را محمد ننامیده دلیلی بر این مدعا می‌داند. برخلاف روحیهٔ صلح‌طلبیِ حسن، حسین روحیهٔ جنگجویی و حس غرورِ خانوادگیِ پدرش را داشت، گرچه توانایی جنگاوری و تجربهٔ آن را همانند پدرش نداشت. با اینکه علی حسن را برای خلیفه شدن بعد از خودش آموزش می‌داد اما به‌نظر می‌رسد که رفتارِ علی نسبت به حسین بیشتر آسان‌گیرانه و حمایت‌آمیز بوده‌است.[۲۳۹] رسول جعفریان روایاتی را که در آن حسین شبیه علی و حسن شبیه محمد معرفی شده، جعلی می‌داند و به‌گفتهٔ وی تصویر ارائه‌شده در این روایات می‌توانست به‌منظور تخریب چهرهٔ علی و عاشورا باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایش‌های عثمانیه بودند.[۲۴۰][یادداشت ۶] سید محمدحسین طباطبایی، مفسر و فیلسوف شیعه، دربارهٔ مقایسه رفتار حسن بن علی و حسین بن علی می‌نویسد:

و از اینجا روشن می‌شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‌اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقهٔ مختلف داشتند و امام حسن مسلکِ صلح را می‌پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‌داد، [...] سخنی است نابجا؛ زیرا می‌بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به‌سر برده بود) به‌سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت.[۲۴۱]

موقعیت علمی و روایی حسن

در منابع اهل سنت همچون الإصابه اثر ابن حجر عسقلانی که روایات حسن را در کنار محمد گزارش کرده، از وی به‌عنوان صحابهٔ پیامبر یاد شده‌است. بخش اصلی این احادیث، در قالب سیرهٔ پیامبر به‌جای مانده که بیشتر به‌صورت پرسش و پاسخ میان اصحاب حسن و وی دربارهٔ نحوهٔ عملکرد پیامبر مطرح می‌شده‌است. گاهی نیز حسن بدون اینکه کسی پرسش کند، بر اساس سیرهٔ پیامبر آموزش‌هایی داده که در منابع آمده‌است. افزون بر این‌ها، روایت‌های وی از پیامبر نیز در منابع اهل سنت و شیعه ذکر شده‌است که در فقه اسلامی کاربرد داشته‌است و فقیهانی از اهل سنت مانند شافعی از روایاتش در ابواب فقهی بهره‌برداری کرده‌اند.[۲۴۲] وی در عصر خلافت ابوبکر و عمر، به پاسخ‌دهی پرسش‌های فقهی و اعتقادی مردم می‌پرداخت. منابع شیعی، از پاسخ‌های حسن به پرسش‌هایی یاد کرده‌اند که خلفا از پاسخ به آن درمانده بودند.[۲۴۳]

از منظر رجالی–تاریخی وی در جایگاه صحابی پیامبر و علی بن ابی‌طالب قرار دارد. منابع اهل سنت با موضوع به‌روش اصحاب حدیثی رفتار کرده‌اند و در طبقه‌بندی‌ای به‌سبک محدثان و در تقسیم‌بندی سنتی استادان و شاگردان، علی بن ابی‌طالب و فاطمه زهرا را در زمرهٔ استادان حسن یاد کرده‌اند؛ آنچنان‌که ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق نیز از چنین روشی بهره برده‌است. تعالیم حسن از جد و پدرش در مباحث مختلف به‌ویژه در منابع شیعی بسیار نمود یافته و سلسلهٔ روایت از شاگردان حسین و انتقال علم امامت در قالب مفهوم وصایت و امامت از آدم تا خاتم و سپس تا مهدی مورد بحث واقع شده‌است.[۲۴۴]

از سوی دیگر در منابع رجال و مانند آن، فهرستی از افراد روایت‌کننده از وی ذکر شده که دربردارندهٔ گروه‌های مختلفی به‌ویژه صحابهٔ صِغار و نسل اول تابعین هستند. در منابع اهل سنت، حسن مثنی، سجاد، محمد باقر، عبدالله فرزند سجاد، عایشه، عَکرَمه، ابن سیرین، جُبَیْر بن نُفَیر، هیبرة بن یریم، سفیان بن لیل و اَبوالْحَوْراء رَبیعة بن شیبان سعدی به‌عنوان راویان وی شمرده شده‌اند. در این میان، علاوه بر حسن مُثَنّیٰ، ابوالحوراء بیشترین روایت را نقل کرده‌است. گروهی دیگر از یاران حسن کسانی بوده‌اند که در زمرهٔ اصحاب و معاصرانش قرار، و صرفاً نزد او حضور داشته‌اند یا گونه‌ای ارتباط میان‌شان بوده‌است. برخی از این اشخاص عبارتند از: جابر بن عبدالله انصاری، حسن بصری، ابن‌عباس، حارث همدانی، شریح قاضی، حذیفة بن اسید، حبیب بن مظاهر و سلیمان بن صرد که برخی از صحابه و برخی از تابعین بوده‌اند.[۲۴۵]

بنابر گزارش منابع شیعی، اصحاب حسن مجتبی و راویانی که از او نقل روایت کرده‌اند بالغ بر ۱۳۰ تن هستند. از اصحاب علی بن ابی‌طالب که از حسن نیز نقل روایت داشته‌اند می‌توان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، اشعث بن سوار، جابر بن عبدالله انصاری، سلیم بن قیس هلالی، قیس بن عباد، کمیل بن زیاد، مسلم بن عقیل، رشید هجری، جارود بن ابی‌بشیر، ظالم بن عمرو و جارود بن منذر اشاره کرد. عطاردی در مسند امام حسن، ۱۳۸ نفر از راویان نقل کننده روایت از حسن مجتبی را گزارش می‌کند که مشهورترین آنها عبارتنداز: عبدالرحمن بن ابی‌لیلی، احمد بن عیسی علوی، جندب بن جناده، محمد بن سیرین، وکیع بن جراح، ابومخنف و حسن بن زید. از میان شاگردان حسن مجتبی که در منابع رجالی شیعه به ثقه بودن آنان تصریح شده باشد، می‌توان به ابوالاحوص، حسن بن زید، حسن بن سعد، خیثمه بن ابی خیثمه، احمد بن عیسی علوی، اسماعیل بن ابی خالد، زید بن وهب جهنی و ابواسحاق بیعی اشاره کرد.[۲۴۶]

آثار

از حسن بن علی روایات، خطبه‌ها و نامه‌هایی به‌جا مانده که در منابع اهل سنت و شیعه موجود است. روایات پراکندهٔ وی دربردارندهٔ بیان سیرهٔ پیامبر اسلام، علی بن ابی‌طالب و فاطمه زهرا، جایگاه اهل بیت و امامان شیعه است. روایات وی در مجموعه‌هایی با عنوان «مُسنَدُ الْحَسَن» یا «حَدیثُ الْحَسَن» در ضمن مجموعه‌های حدیثی گردآوری شده‌است. نمونهٔ آن روایات ابوالحوراء در مسند احمد بن حنبل و المعجم الکبیر طبرانی است. در عصر حاضر عزیزالله عطاردی مُسنَدُ الإمامِ الْمُجْتَبیٰ أبی مُحَمَّدِ الْحَسَنِ بنِ علی را گردآوری کرده‌است.[۲۴۷]

در دستهٔ خطبه‌های حسن بن علی، خطبه‌های وی دربارهٔ رخدادهای پس از کشته شدن علی بن ابی‌طالب است. بخش دیگر نیز شامل سخنان وی در برابر معاویه و بزرگان قوم است که به‌ویژه موضوعات سیاسی، خلافت و موارد منتهی به صلح است. بیشترین حجم آثار به‌جای‌مانده از حسن بن علی، به خطبه‌های وی تعلق دارد. زمینهٔ بیان خطبه‌ها، پاسخ به درخواست اصحاب برای توصیف و تبیین موضوعی اعتقادی، وعظ و ارشاد، ترغیب مردم به جنگ و توصیف اهل بیت و بیان جایگاه آنان است. وصیت وی به برادرش حسین، به‌ویژه در هنگام وفات در منابع آمده که در آن‌ها نیز تلاش کرده تا جایگاه اهل بیت را تبیین کند. نامه‌های حسن بن علی به اشخاص سیاسی، عالمان، والیان سرزمین‌های اسلامی و دیگران بخشی دیگر از آثار به‌جامانده از وی است. نامه‌های حسن به معاویه پس از کشته شدن علی بن ابی‌طالب و نامه‌ای دربارهٔ رویدادهای مربوط به صلح، از نمونه‌هایی است که بیان‌کنندهٔ مواضع اعتقادی و سیاسی اوست. نیز نامه‌های خطاب به عمروعاص و زیاد بن ابیه و توصیهٔ آنان به بازگشت به مسیر عدالت موجود است. جز این موارد، برخی جملات کوتاه دربارهٔ مباحثی مانند عقل و دانش، ارتباط با عالمان، دوستی اهل بیت، صفات اخلاقی و انسانی مانند جود و کرم موجود است که در منابع به‌ویژه تحف‌العقول ابن شعبهٔ حرانی آمده‌است.[۲۴۸]

حسن در قرآن و حدیث

تایپوگرافی «آیه تطهیر»، از آیات در شأن حسن و حسین، منقش بر درب حرم امام حسین در کربلا

آیات مرتبط با حسن

بسیاری از مفسّران اهل سنت و شیعه مانند فخر رازی و سید محمدحسین طباطبایی، در تفسیر سوره انسان و آیات مشهور به آیه اطعام، شأن نزول آن را مرتبط با علی و فاطمه و داستان بیماری فرزند یا فرزندانشان و نذر برای بهبودیشان برمی‌شمارند.[۲۴۹][۲۵۰][۲۵۱] در این باره ثعلبی، از مفسران و امامان اهل حدیث اهل سنت، در تفسیر خود بر این باور است که آیات پنجم تا دهم سوره و بلکه تمام سوره انسان؛ در شأن اهل بیت نازل شده‌است.[۲۵۲] به گفته مفسر شیعه طبرسی، اکثر مفسران اجماع کرده‌اند که مقصود از «ابرار» در این سوره، علی، فاطمه و حسنین هستند.[۲۵۳]

به‌نوشتهٔ سید محمدحسین طباطبایی، در تفسیر المیزان، رویداد مُباهِله بیانگر ماجرای رویارویی پیامبر اسلام و اهل بیتش از یک‌سو و مسیحیان نَجران از دیگرسو است. طباطبایی می‌گوید که بنابر روایات، مقصود از ابناءنا در آیهٔ مباهله حسن و حسین بوده‌اند.[۲۵۴][۲۵۵] بسیاری از مفسران اهل سنت نظیر فخر رازی، ابن کثیر و سیوطی نیز بیان کرده‌اند که منظور از افراد در آیه ۶۱ آل‌عمران (مشهور به آیه مباهله)، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند.[۲۵۶][۲۵۷][۲۵۸]

طباطبایی در تفسیر آیه ۳۳ احزاب مشهور به آیهٔ تطهیر در المیزان، مخاطب این آیه را اصحاب کسا می‌داند و به احادیث آن که تعداد آن‌ها بیش از هفتاد حدیث است و بیشتر از طریق اهل سنّت هستند اشاره می‌کند.[۲۵۹] برخی مفسران اهل سنت ازجمله فخر رازی و ابن کثیر نیز در تفسیر خود ضمن بیان روایات مختلف دربارهٔ مصداق اهل بیت در این آیه، علی، فاطمه، حسن و حسین را از مصادیقش می‌شمارند.[۲۶۰][۲۶۱]

در توضیح و تفسیر آیهٔ ۲۳ سورهٔ شُوریٰ مشهور به آیه مودت، طباطبایی در المیزان ضمن گزارش و نقد گفته‌های مختلف مفسران، گفته‌است که مقصود از «مَوَدَّتِ قُربیٰ»، محبّت اهل بیت محمّد؛ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین است. او در ادامه، روایات گوناگونی از اهل سنت و شیعه را آورده‌است که این موضوع را تصریح کرده‌اند.[۲۶۲][۲۶۳] مفسران اهل سنت همچون فخر رازی و ابن کثیر نیز به این موضوع اشاره کرده‌اند.[۲۶۴][۲۶۵]

خط‌نقاشیِ نام آل کسا و دو حدیث از پیامبر اسلام روی پارچه، احتمالاً متعلّق به ایران یا آسیای مرکزی، سدهٔ سیزده ه‍.ش

در سیرهٔ پیامبر اسلام

با بررسی روایات بسیاری از پیامبر اسلام دربارهٔ حسن، دیدگاه پیامبر نسبت به وی به‌عنوان شخصی اثرگذار در آیندهٔ جامعه اسلامی و مسلمانان به‌دست می‌آید. این روایات دربردارندهٔ ابراز علاقهٔ پیامبر نسبت به حسن نیز هستند که نشان‌دهندهٔ جایگاه وی نزد پیامبر اسلام است. در یکی از مهم‌ترین این روایات، پیامبر حسن را فرزند خویش نامیده و دوستدارانش را دوست خویش می‌داند. در روایتی دیگر، در کنار این ابراز علاقه، دوستداری حسن و دوستداران وی را از خداوند طلب می‌کند. گاهی نیز در کنار نام حسین، با ابراز علاقه به هر دو، حسن را از خویش و حسین را از علی بن ابی‌طالب می‌داند. در روایتی دیگر آمده که خداوند به دست حسن میان دو گروه از مبتلایان به فتنه، صلح برپا می‌کند؛ این‌گونه حسن آشتی‌دهنده‌ای نمایانده شده که حجّت خدا بین امّت است و پیروی از وی، پیروی از کلام پیامبر.[۲۶۶] بر اساس روایتی، پیامبر اسلام حسن را در صفت عقل ستوده‌است و درباره‌اش گفته: «اگر عقل به شمایل مردی درمی‌آمد، به شکل حسن می‌بود.»[۲۶۷] در گروهی دیگر از روایاتِ مربوط به حسنین، به‌همراه حسین، «سرور جوانان اهل بهشت» معرفی شده‌است. حضور اجتماعی حسنین با توجه به سن کم‌شان در زمان پیامبر، نشان‌دهندهٔ هدف پیامبر در تثبیت جایگاه تاریخی–اجتماعی ایشان است. درک این موضوع با توجه به روایات دربارهٔ امامت ایشان در همه حال — چه قعود و چه قیام — و حضورشان در کنار پیامبر اسلام در قیامت بیشتر امکان‌پذیر است.[۲۶۸][۲۶۹]

دیدگاه‌های مذاهب اسلامی دربارهٔ حسن

نگاره مینیاتور از پیامبر اسلام، علی، حسن و حسین در بهشت (عمر، عثمان و ابوبکر در پیش زمینه) متعلق به سال ۱۶۸۶ میلادی

صلح حسن و معاویه از موضوعاتی است که در فرایند کلام اسلامی اثر گذاشته‌است. به‌گزارش ابوالحسین محمد ملطی (د. ۳۷۷ ه‍.ق) از متکلمان اشعری، پس از صلح، گروهی از یاران علی بن ابی‌طالب و از اهل جدل و تمییز و نظر و استنباط و حجج، گوشه‌نشینی کرده و در خانه و مسجد عزلت گزیدند و گفتند به علم و عبادت می‌پردازند و ازهمین‌رو معتزله نام گرفتند. اصول خمسهٔ معتزله همان است که این گروه به آن باور داشتند. سعد بن عبدالله اشعری نیز گزارش می‌کند پس از کشته شدن حسین بن علی، گروهی از شیعیان با قیاس صلح حسن و قیام حسین، از علت این تفاوت در رفتارِ دو امام معصوم درماندند و از تشیع خارج شدند. مباحثات کلامی دربارهٔ صلح حسن بن علی، دو رویکرد شیعی و غیرشیعی را دربردارد که هر رویکرد به طریقی ویژه این مسئله را تبیین می‌کند.[۲۷۰]

دیدگاه معتزله

صلح حسن بن علی سبب شد تا در میان فرقه‌هایی که امامت را به اختیار و بیعت اهل حل و عقد درست می‌دانستند، مباحثاتی دربارهٔ امکان و شرایط خلع امام از امامت به‌وجود آید. نتایج این مباحثات با مسئلهٔ مشروعیت خلافت معاویه مرتبط است. متکلمان معتزلی که با توجه به مبانی اعتقادات خود، معاویه را در مقام امام به‌رسمیت نمی‌شناختند، با دلایلی بیان کرده‌اند که حسن بن علی پس از صلح، بر مقام امامت خویش باقی بوده‌است. در برابر این رویکرد، متکلمان اهل سنت که خلافت معاویه را دارای رسمیت می‌دانستند، صلح حسن بن علی را کناره‌گیری وی از مقام امامت در نظر گرفته‌اند و معاویه را در مقام خلیفه به‌رسمیت شناخته‌اند.[۲۷۱] بنا به گزارش‌های موجود از معتزلهٔ بصری، دیدگاه معتزله مشروعیت امامت حسن بن علی و حسین بن علی و عدم مشروعیت خلافت معاویه است. اینان اعتقاد داشتند که صلح حسن، سبب خلع وی از امامت نمی‌شود. به‌باور این گروه، هرگاه پس از احراز مقام امامت در امام و بیعت مردم با وی، امام عمل نادرستی انجام دهد چنان‌که به‌سبب آن شایستگی امامت را از دست بدهد و از عمل خویش نیز اظهار ندامت و توبه نکند، می‌توان وی را امام ندانست؛ درغیراین‌صورت، امام حق ندارد از مقام خویش کناره‌گیری کند یا با فرد دیگری بیعت نماید. مردم نیز نباید بدون برهان، امام را واگذارند و با فرد دیگری بیعت کنند. به‌اعتقاد قاضی عبدالجبار از متکلمان معتزلی، حسن بن علی بنا به اجتهاد خویش به این نتیجه رسید که اگر با معاویه وارد جنگ شود، یارانش وی را رها کردند و به او کمک نخواهند کرد؛ بنابراین در صلح حسن با معاویه، عمل نادرستی رخ نداده‌است و وی بنا به اضطرار و ترس به صلح با معاویه وادار شد و چنانچه عوامل ترس و اضطرار رفع می‌شد، وی صلح را رها کرده‌است و بی‌نیاز به بیعت دوباره با مردم امامت خویش را ادامه می‌داد.[۲۷۲]

به‌باور ابوعلی جبایی دیگر متکلم معتزلی بیعت حسن بن علی با معاویه در «حد اکراه» انجام شد؛ چراکه ترس از غلبهٔ سپاه شام و کشتار سبب شد تا حسن راهی جز بیعت نداشته باشد. جبایی معتقد است درصورت به حد اکراه رسیدن بیعت به‌خاطر فشار و اجبار، بیعت و عدم بیعت برابر بوده و دارای اعتبار نیست؛ آنچنانکه اگر فردی برای حفظ جان، کفر بر زبان آورد، کافر نخواهد شد، امام هم می‌تواند بیعت را بر زبان آورد اما در دل به آن بی‌اعتقاد باشد. جبایی می‌افزاید کسانی مانند سعد بن ابی‌وقاص، سعید بن زید و عبدالله بن عمر نیز اینچنین با معاویه بیعت کردند؛ و نیز به‌خاطر تغییر نکردن شرایط تا زمان درگذشت حسن بن علی، وی امکان بازیابی قدرت سیاسی را نیافت. ابن ملاحمی از شاگردان ابوالحسین بصری معتزلی، در تأیید در حد اکراه بودن بیعت حسن بن علی با معاویه می‌گوید چطور می‌توان تصور کرد حسن بن علی که برای بیعت گرفتن از معاویه وارد جنگ با وی شد، بدون اکراه حاضر به بیعت و تسلیم قدرت به معاویه شده باشد.[۲۷۳]

دیدگاه اهل سنت

از سوی دیگر اهل سنت با استناد به حدیثی از پیامبر اسلام دربارهٔ برپا شدن صلح میان دو دستهٔ بزرگ توسط حسن بن علی، صلح وی را تأیید می‌کنند. اینان با مشروعیت بخشیدن به خلافت معاویه، صلح حسن را خلع خودخواسته و کناره‌گیری وی از خلافت و امامت می‌دانند و در دلیل آن، عمل حسن بن علی را سبب خشنودی خدا ذکر کرده‌اند؛ آنچنانکه برای تاریخ صلح حسن بن علی، از عبارت «عام الجماعة» استفاده می‌کنند. از نظر اهل سنت، مردم اجازه ندارند امام را خلع کنند و خود امام درصورت علم به تشتت و ضعف امور مسلمانان بر اثر کناره‌گیری وی از امامت، حق این کار را نخواهد داشت. اهل سنت بر این باورند که اگر امام بداند کناره‌گیری از امامت و خلافت، به صلاح مسلمانان بوده و مانع کشتار آنان می‌شود، می‌تواند از مقام خویش کناره بگیرد. این برداشت به این معنی است که حسن بن علی به‌خاطر عدم یاری از سوی مردم حاضر به صلح نشد، بلکه با اختیار صلح را بر جنگ مرجح دانست.[۲۷۴]

گروهی از اهل سنت مانند ابن حَجَر هِیتَمی، ابن کثیر، مناوی، قاضی عیاض و ابوبکر بن العربی، به روایتی از پیامبر اسلام استناد کرده‌اند که در آن پیامبر خلافت پس از خویش را سی سال پیش‌بینی، و پس از آن به پدید آمدنِ سلطنت و پادشاهی در اسلام اشاره کرده است؛ و خلافت چند ماههٔ حسن بن علی را تکمیل‌کنندهٔ سی سالهٔ حکومت خلفای راشدین دانسته‌اند. بر همین اساس حسن بن علی توسط گروهی از دانشمندان اهل سنت از خلفای راشدین محسوب شده‌است.[۲۷۵]

دیدگاه شیعه

تصویرگری از علی بن ابی‌طالب به همراه حسن و حسین در کنارشان یکی از اقطاب صوفیه (نورعلیشاه نعمت‌اللهی)

حاج‌منوچهری می‌گوید حسن در منظر شیعه به‌عنوان انتقال‌دهندهٔ امامت و وصایت مطرح است؛ رابطهٔ وی با علی بن ابی‌طالب نه به‌عنوان پدر و فرزند، بلکه در جایگاه دو شخصیت اثرگذارِ تاریخ اسلام که معصوم و امام شیعه بوده‌اند، دارای اهمیت است. او در رابطه با علی بن ابی‌طالب، بروز عملی مفهوم وصایت و سبب ترویجِ علمِ علوی به‌وسیلهٔ تبیین سلسلهٔ وصایت است.[۲۷۶] شیعه بر این اعتقاد است که امامت حسن بن علی بنا بر نص از سوی پیامبر و علی بن ابی‌طالب است و ضمن تأیید صلح وی، کناره‌گیری‌اش از مقام سیاسی را آسیب‌زننده به مقام امامت وی نمی‌دانند و او تا پایان زندگی و انتقال امامت به حسین بن علی، امام مفترض‌الطاعه بوده‌است. شیعه معتقد است که امامت حسن بن علی به اختیار مردم نبوده‌است و اصولاً امامت از طریق بیعت با فرد دیگر یا کناره‌گیری خودخواستهٔ امام، به فرد دیگری انتقال نمی‌یابد. آنچنانکه قاضی نعمان، متکلم اسماعیلی، بر این باور بوده‌است.[۲۷۷]

متکلمان شیعه، دربارهٔ علت صلح حسن بن علی، به بررسی و بیان رویدادهای منجر به صلح می‌پردازند و گسستگی سپاه و تنها گذاشتن حسن بن علی از سوی یاران و نیز غارت اموال و سوءقصد به جان وی را از دلایل آن برمی‌شمرند. افزون بر این‌ها، ویژگی عصمت برای امام، دلیل دیگری از سوی شیعه مبنی بر درستی کار حسن بن علی بیان شده‌است. به‌باور سید مرتضی، حسن بن علی با اکراه و در حد «الجاء» به صلح تن داد. عامل اکراه، سبب تعبیر عمل حسن بن علی به تقیه از سوی شیعه شد؛ و نیز بیعت حسن بن علی به‌معنای رضایت وی بر پایان جنگ در نظر گرفته شد. ازاین‌رو متکلمان شیعی، صلح حسن بن علی را با واژگانی مانند «مهادنه و معاهده» به معنی پذیرش متارکهٔ جنگ تعبیر کرده‌اند. محمد بن بحر شیبانی در الفروق بین الاباطیل و الحقوق بیان می‌کند مصالحهٔ حسن بن علی از دیدگاه «اهل تمییز و تحصیل»، مهادنه و معاهده نام دارد. وی می‌گوید اینکه به نقل از منابع، معاویه به هیچ‌کدام از مواد «معاهدات» عمل نکرد، نشان‌دهندهٔ معاهده بودنِ این مصالحه است و نه بیعت بودنِ آن. ازاین‌رو این صلح سبب رسیدن معاویه به مقامی بالاتر از امام نبود تا اینکه اطاعت از وی بر حسن بن علی لازم باشد. شروط تعیین‌شده از سوی حسن بن علی دلیلی بر این گفته‌است. شیبانی ادامه می‌دهد اینکه از شروط حسن بن علی از معاویه خواست تا خود را «امیرالمؤمنین» ننامد، دلیل بر این است که حسن بن علی معاویه را شایستهٔ خلافت نمی‌دانست؛ و نیز شرط دیگر دربارهٔ عدم اقامهٔ شهادت در حضور معاویه، به این معناست که نزد حسن بن علی، معاویه جایگاهی مانند کارگزاران و والیان حسن بن علی نیز نداشت، چراکه اقامهٔ شهادت در حضور کارگزاران حسن بن علی انجام می‌شد، اما وی شرط کرد که در حضور معاویه شهادتی صورت نگیرد. نیز هنگامی‌که معاویه از حسن برای همراهی در جنگ با خوارج دعوت کرد، حسن بن علی آن را نپذیرفت که نشان‌دهندهٔ این است که حسن بن علی برای معاویه خلافت و امارتی قائل تبود.[۲۷۸]

از دیدگاه شیعیان اسماعیلی، حسن مجتبی دومین امام در سلسله ششم از امامان است. در تقسیم‌بندی جایگاه امام در اعتقادات شیعیان اسماعیلی، حسن بن علی امام مستودع محسوب می‌شود که حق انتخاب امام بعدی را ندارد و تنها به جهت فضیلتش بر سایر فرزندان امام قبلی، به امامت منصوب شده‌است. پس از حسن مجتبی، حسین بن علی امام مستقر است و به همین جهت امامت در نسل حسن مجتبی در جریان نبوده‌است.[۲۷۹] به گزارش اشعری، اسماعیلیان قرامطه، حسن بن علی را امام مستودع ندانسته و امامت حسین را به نص حسن می‌دانند.[۲۸۰]

از دیدگاه زیدیه، اینکه حسن بن علی در «عام الجماعة» امر را به معاویه واگذارد، صحیح بود و دلیل آن تنها ماندن حسن بن علی و ضعف آنان، واجب بود تا حسن بن علی صلح را بپذیرد و در واقع وی از معاویه جانب‌داری نکرد. ناصر لدین الله ابراهیم مؤیدی (د. ۱۰۸۳ ه‍.ق) در اثبات صحت صلح حسن بن علی، نمونه‌های از سنت پیامبر اسلام در صلح حدیبیه می‌آورد. او ادامه می‌دهد از شروط تعیین‌شده از سوی حسن بن علی این بود که معاویه حق تعیین جانشین برای خویش را ندارد، اما معاویه به این شرط عمل نکرد. مؤیدی می‌گوید بطلان امامت تنها در صورتی است که در شروط امامت خللی وارد شود یا امام مرتکب «حدث» — به‌معنای خطای بزرگ و بدعت — شود به‌گونه‌ای که نتوان وی را امام دانست؛ اما حسن بن علی در معاهده با معاویه هیچ‌گاه به چنین مواردی دست نزد تا بتوان امامتش را باطل دانست. علاوه بر این‌ها، معاویه به‌خاطر گردنکشی، ظالم دانسته می‌شود و با توجه به آیهٔ «... لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ» واجد امامت نیست.[۲۸۱]

سید محمدحسین طباطبایی با اشاره به این‌که حسین بن علی نیز در دوران حکومت معاویه صلح را بر جنگ برگزید می‌نویسد:

... حقاً اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه می‌جنگیدند کشته می‌شدند و برای اسلام کمترین سودی نمی‌بخشید و در برابر سیاستِ حق‌به‌جانبیِ معاویه، که خود را صحابی و کاتب وحی و «خال‌المؤمنین» معرفی کرده و هر دسیسه را به‌کار می‌برد، تأثیری نداشت. گذشته از اینکه با تمهیدی که داشت می‌توانست آنان را به‌دست کسان خودشان بکشد و خود به عزای‌شان نشسته به مقام خون‌خواهی بیاید چنان‌که با خلیفهٔ سوم نظیر همین معامله را کرد.[۲۸۲]

از دیگر ارکان امامت در نظر شیعیان، علم است. از حسن مجتبی در این‌باره خطبه‌ها و سخنان حکمت‌آمیزِ بسیاری گزارش شده‌است. شیعیان امامان را وارثانِ علم پیامبر اسلام می‌دانند. در منابع از تمهیدات برای اثبات علمِ حسن توسط علی بن ابی‌طالب سخن به میان آمده‌است. یکی از این تدابیر، برگزاریِ مجالسِ پرسش و پاسخ و پرسیدن پرسش‌های سخت و پیچیده از حسن — که در آن دوران کودکی خردسال بود — گزارش شده‌است.[۲۸۳]

حسن در هنر و ادبیات

تایپوگرافی نام حسن مجتبی بر ضریح برادرش حسین بن علی در کربلا

آثار ادبی

در نظم و نثر ادبیات فارسی، وصف حسن بن علی با الهام از زندگی و شخصیت وی شایان توجه است. در آثار منثورِ تاریخی، تفسیری، عرفانی و ادبیِ فارسی، گزارش‌هایی ادبی از ابعاد گوناگون زندگی حسن مجتبی وجود دارد. این آثار را می‌توان در دو دستهٔ متون تاریخی–تفسیری و متون عرفانی–ادبی بخش بست. در دستهٔ اول گزارش‌هایی ادبی از زندگی حسن بن علی، امامت و صلح وی با معاویه و درگذشتش آمده‌است. در دستهٔ دوم گزارش‌هایی است که بیان‌کنندهٔ فضائل حسن مجتبی و نمایش جایگاه دنیوی و اخروی‌اش است.[۲۸۴]

در متون منظوم ادب فارسی، از روزگار سنایی تا دوران معاصر سرایندگان به بیان شاعرانهٔ زندگی و سیرهٔ حسن بن علی پرداخته‌اند. مضامینی که در این آثار مطرح است عبارتند از: محبوبیت نزد پیامبر، توصیف فضائل حسن بن علی، مظلومیت و درگذشتش. برخی از شاعران عبارتند از: سنایی غزنوی در حدیقةالحقیقة، عطار در مصیبت‌نامه، قوامی رازی، مولوی، علاءالدوله سمنانی، ابن یمین، خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، حزین لاهیجی، نظیری نیشابوری، وصال شیرازی، ادیب‌الممالک فراهانی.[۲۸۵]

آثار نمایشی

در سال ۱۳۷۵، سریالی با نام تنهاترین سردار به کارگردانی مهدی فخیم‌زاده، به روی آنتن شبکه یک صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران رفت. این سریال به روایت زندگی حسن مجتبی، قضیهٔ صلح او با معاویه و شرایط جامعهٔ اسلامی و شیعیان پس از کشته شدنش می‌پردازد.[۲۸۶] همچنین داوود میرباقری در سریال مختارنامه که به سال ۱۳۸۹ روی آنتن شبکه یک رفت، از وقایع منتهی به صلح حسن مجتبی یاد کرده و به ماجرای زخمی شدن وی در مدائن بر اثر سوء قصد به جانش، پرداخته‌است.[۲۸۷]

منبع‌شناسی

منابع اولیه

از مهم‌ترین منابع اولیه که به تاریخ عمومی عصر زندگی حسن مجتبی می‌پردازند می‌توان به سیرهٔ اَبان بن عثمان بَجَلی، عالم شیعه (د. حدود ۱۷۰ ه‍.ق)، طَبَقاتُ الْکُبریٰ نوشتهٔ محمد بن سعد بن مَنیع مورخ سنی (درگذشته ۲۳۰ ه‍.ق)، اَلْمَعارِف اِبن قُتَیْبه مورخ سنی (د. ۲۷۶ ه‍.ق)، اَنسابُ الْاَشراف اثر احمد بَلاذُری مورخ سنی (د. ۲۷۸–۲۷۹ ه‍.ق)، تاریخ خلفا اثر ابن ماجه محدث سنی (د. ۲۷۳ یا ۲۸۳ ه‍.ق)، اَخبارُ الطِّوال اثر ابوحَنیفهٔ دینْوَری همه‌چیزدان سنی (د. ۲۸۲ ه‍.ق)، تاریخ یعقوبی نوشتهٔ احمد یعقوبی مورخ شیعه (د. ۲۸۴ ه‍.ق) اشاره کرد.[۲۸۸][۲۸۹] تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ دوازده امام شیعه است از میانهٔ سدهٔ سوم هجری قمری به بعد نوشته شده‌اند. این آثار دربردارندهٔ اطلاعات سال تولد و درگذشت و شرح‌حالی کوتاه از امامان است. تاریخُ اَهلِ الْبَیْت نوشتهٔ نَصْر بن علی جَهْضَمی عالم سنی (د. ۲۵۰ ه‍.ق) از این دسته است.[۲۹۰] مهم‌ترین آثار حدیثی–تاریخی اولیه نیز بَصائِرُ الدَّرَجات از محمد بن حسن صَفّار قمی عالم شیعه (د. ۲۹۰ ه‍.ق) است.[۲۹۱]

برخی آثار اختصاصاً به حسن بن علی پرداخته‌اند. از مهم‌ترین و جالب‌ترین موضوعات زندگی حسن مجتبی، آثاری با عنوان کلی «قیام یا مقتل امام حسن» هستند. این آثار از نخستین آثارِ گردآوری‌شده‌اند. کهن‌ترینِ این دسته از آثار، مَقتلُ الْحسنِ بن علی اثر ابومِخنَف اَزْدی، اِخباری شیعهٔ سدهٔ دوم هجری، کتاب صلحُ الْحَسن از عبدُالرّحمن بن کثیر هاشمی عالم شیعه (د. سدهٔ دوم هجری قمری) و قیامُ الْحسن بن علی اثر هُشام بن محمد کَلبی مورخ شیعه (د. ۲۰۵ ه‍.ق) است. از دیگر آثار در این زمینه می‌توان از اَخبارُ الْحسن بن علی و وَفاتِه اثر هِیثَم بن عَدی (د. ۲۰۷ ه‍.ق) و قیام حسن بن علی نوشتهٔ ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثَقَفی محدث و مورخ شیعه است که ابن نَدیم نام آن را اخبارُ الْحسن بن علی ذکر کرده‌است. کتاب تَفضیلُ الْحسنِ و الْحُسَین نیز اثر یعقوب بن شَیْبه محدث سنی (د. ۲۶۲ ه‍.ق) است.[۲۹۲]

منابع ثانویه

مهم‌ترین منابع ثانویهٔ تاریخ عمومی عصر زندگی حسن مجتبی عبارتند از: تاریخ طبری اثر محمد بن جریر طبری همه‌چیزدان سنی (د. ۳۱۰ ه‍.ق)، اَلْفُتوح ابن اَعثَم کوفی مورخ شیعه (د. حدود ۳۱۴ ه‍.ق)، مُرُوجُ الذَّهَب و مَعادِنُ الجَوهَر و اَلتَّنبیهُ و الْاِشراف نوشتهٔ مسعودی مورخ شیعه (د. ۳۴۶ ه‍.ق)، اَلْبَدْءِ و التّاریخ (نوشته در سال ۳۵۵ ه‍.ق) اثر مُطَّهَر بن طاهِر مَقْدِسی مورخ سنی (سدهٔ چهارم هجری قمری)، مَقاتِلُ الطّالِبیّین ابُوالْفَرَج اصفهانی محدث و مورخ زیدی (د. ۳۵۶ ه‍.ق)، تاریخ بلعمی اثر ابوعلی محمد بن بَلعَمی (د. ۳۶۳ ه‍.ق)، زَیْنُ‌الْأخبار گردیزی (سدهٔ پنجم هجری قمری)، مُجمَلُ التَّواریخ و الْقَصَص (نوشته به سال ۵۲۰ ه‍.ق)، اَلْاَنباءُ فی تاریخِ الْخُلَفاء علی بن محمد عِمرانی (د. حدود ۵۶۹ ه‍.ق)، اَلْمُنتَظَم فی تاریخِ الْمُلوکِ والْاُمَم اثر ابن جوزی مورخ حنبلی (د. ۵۸۷ ه‍.ق)، اَلْاِکتفاءُ فی اَخبارِ الْخُلَفاء از ابن کَردَبوس تونسی (د. پیرامون ۶۰۰ ه‍.ق)، اَلْکامِلُ فِی التّاریخ اثر ابن اَثیر مورخ سنی (د. ۶۳۰ ه‍.ق)، تاریخُ الْاِسلام از شمس‌الدین ذَهَبی محدث و مورخ سنی (د. ۷۴۸ ه‍.ق)، اَلْعِبَر و دیوانِ الْمُبتَدَإِ و الْخَبَر فی أیّامِ الْعَرَبِ و الْعَجَمِ و الْبَربَر اثر ابن خَلدون مورخ مالکی (د. ۸۰۸ ه‍.ق)، تاریخُ الْخُلَفاء سُیوطی عالم سنی (د. ۹۱۱ ه‍.ق).[۲۹۳][۲۹۴]

منابع ثانویهٔ تاریخ‌نگاری‌ها دربارهٔ دوازده امام شیعه عبارتند از: مقاتل الطالبین از اشخاصی مانند محمد بن علی بن حمزهٔ علوی محدث شیعه (د. ۲۸۷ ه‍.ق)، اَلْمُبَیَّضة اثر ابوالْعباس بن عَمّار ثقفی محدث شیعه (د. پس از ۳۱۰ ه‍.ق)،[۲۹۵] تاریخُ الْاَئِمَّة از اِبنِ اَبِی‌الثَّلْج بغدادی (د. ۳۲۲ ه‍.ق)، اَلْکافی اثر کُلَیْنی محدث و عالم شیعه (د. ۳۲۸ ه‍.ق)،[۲۹۶] صلح الحسن و معاویة از ابن عُقده (د. ۳۳۲ ه‍.ق) محدث شیعه، مَقتلُ الْحسنِ بن علی اثر ابوالحسین اشنانی (د. ۳۳۸ ه‍.ق)، شرحُ الْاَخبارِ قاضی نُعمان فقیه اسماعیلی (د. ۳۶۳ ه‍.ق)، تُحَفُ الْعُقول ابن شُعبهٔ حَرّانی محدث شیعه (سدهٔ چهارم هجری)،[۲۹۷] اَلْإرشاد اثر شیخ مفید فقیه و متکلم شیعه (د. ۴۱۳ ه‍.ق)،[۲۹۸] نُزهَةُ النّاظِر حُلوانی متکلم شیعه (سدهٔ پنجم هجری)،[۲۹۹] رُوضَةُالْواعِظین از فَتّال نیشابوری عالم شیعه (د. ۵۰۸ ه‍.ق)، إعْلامُ الْوَریٰ فضل بن حسن طَبْرِسی فقیه شیعه (د. ۵۴۸ ه‍.ق)، اَلْمَوالید و مَناقِبُ آلِ ابی‌طالب از ابن شهرآشوب محدث و فقیه شیعه (د. ۵۸۸ ه‍.ق)، اَلدُّرُّ النَّظیم فی مَناقِبِ الْاَئِمَّةِ اللَّهامیم از یوسُف بن حاتَمِ شامی عالم شیعه (د. ۶۷۶ ه‍.ق)، کَشْفُ الْغُمَّة فی مَعرِفَةِ الأئِمَّة از علی بن عیسی اِربِلی محدث شیعه (د. ۶۹۲ ه‍.ق)،[۳۰۰] فَرائِدُ السِّمْطَیْن جوینی فقیه شافعی (د. ۷۲۲ ه‍.ق)، اَلدُّرَةُ الْباهِرَة شهید اول فقیه شیعه (۷۸۶ ه‍.ق).[۳۰۱] اَلصِّراطُ الْمُستَقیم اِلیٰ مُسْتَحَقّیِ التَّقدیم از علی بن یونُس عامِلی نَباطی بَیاضی مفسر و متکلم شیعه (د. ۸۷۷ ه‍.ق).[۳۰۲] در سده‌های بعدی تا دوران معاصر نیز آثار دیگری گردآوری شده‌است که اختصاصی یا در مجموعهٔ دیگر امامان پرداخته شده‌اند. کتاب وَفاةُ الْحسن اثر علی بن حسن بن صَبّاغ (د. پس از ۹۰۵ ه‍.ق)، وفاة الحسن از یحیی بن حسین بَحرانی یزدی (د. ۹۴۰ ه‍.ق)، مَرثیَةُ الْحسنِ بن علی اثر سید ماجد بحرانی فقیه و محدث شیعه (د. ۱۰۲۸ ه‍.ق) و وفاة الحسن اثر عبدُالمُحسن بن محمد اَحسایی (د. ۱۲۴۵ ه‍.ق) از این دست‌اند.[۳۰۳]

مهم‌ترین آثار حدیثی–تاریخی ثانویه عبارتند از: اَخبارُ فاطِمَةِ و الْحسنِ و الحسین اثر ابن ابی‌الثلج (د. ۳۲۲ ه‍.ق) و من رویٰ عن الحسن و الحسین اثر دیگری از ابن عقده (د. ۳۳۲ ه‍.ق) از نویسندگان سنی است. کتاب ذکرُ الْحسنِ و الحسین و نیز کتاب فی امرِ الْحسَین علیه السلام اثر عبدُالْعزیز بن یحیی جَلّودی محدث و فقیه شیعه (د. ۳۳۰ یا ۳۳۲ ه‍.ق)، اَلرَّیْحانَتانِ الْحسن و الْحسین اثر ابن خَلّاد رامهُرمُزی محدث سنی (د. ۳۵۸ ه‍.ق) — قاضی و محدث خوزستانی در ایران —، اَلْمعرِفةُ فی فضلِغ النَّبیِّ و اَمیرِالْمؤمنین و الْحسن و الْحسین، زُهدُ الْحسن از مجموعهٔ کتاب‌های زهد و بخش پنجم از کتاب مَصابیح اثر اِبنِ بابِوَیْه (د. ۳۸۱ ه‍.ق) که در اثر آخر به راویان حسن بن علی پرداخته‌است. دیگر اثر در این سده، کتاب اَلزَّواجِر و الْمَواعِظ اثر ابواحمد حسن بن عبدالله عسکری محدث معتزلی (د. ۳۸۲ ه‍.ق) است که بخشی در شرح وصیت علی بن ابی‌طالب به حسن مجتبی دربردارد و ابن طاووس در کشفُ المَحَجّة آن را نقل کرده‌است.[۳۰۴]اَلإحتِجاج از طبرسی فقیه و محدث شیعه (د. سدهٔ ششم ه‍.ق). چند اثر تک‌نگاری نیز وجود دارند که مهم‌ترین‌شان عبارتند از: عُیُونُ اَخبارَ الرِّضا و کَمالُ‌الدّین از شیخ صدوق عالم شیعه (د. ۳۸۶ ه‍.ق)، اَلْغَیْبَة از شیخ طوسی عالم شیعه (د. ۴۶۰ ه‍.ق) و الغیبة از نُعمانی عالم شیعه (د. سدهٔ چهارم ه‍.ق). این آثار دربردارندهٔ تاریخ دورهٔ امامان نیز هستند.[۳۰۵]

دستهٔ چهارم منابع ثانویه، آثار رجالی–تاریخی هستند که دربردارندهٔ اطلاعاتی دربارهٔ یاران امامان شیعه، مؤلفان و راویان شیعی و نیز آثار انساب است. مهم‌ترین آثار در این زمینه عبارتند از: اِختیارُ مَعرِفَةِ الرِّجال معروف به رِجالِ کَشّیِ ابوعَمرو کَشّی محدث شیعه (د. میان ۳۳۰ تا ۳۴۰ ه‍.ق)، اَلْفِهرِستِ ابن نَدیم نویسندهٔ شیعه (د. ۳۸۵ ه‍.ق)، رجالِ نَجاشی عالم شیعه (د. ۴۵۰ ه‍.ق)، الفهرستِ طوسی عالم شیعه (د. ۴۶۰ ه‍.ق). در زمینهٔ انساب، مهم‌ترین آثار عبارتند از: اَلْمَجدی (نوشتهٔ ۴۴۳ ه‍.ق) از ابن صوفی نسب‌شناس شیعه (د. حدود ۴۶۰ ه‍.ق)، سِرُّ السَّلسَلةِ الْعَلَویَّة از ابونصر بُخاری، لُبابُ الْاَنساب از ابوالحسن بیهقی مشهور به ابن فُندُق مورخ شیعه (د. ۵۶۵ ه‍.ق)، عُمدَةُ الطّالِب از ابن عِنَبه نسب‌شناس شیعه (د. ۸۲۸ ه‍.ق).[۳۰۶]

دستهٔ پنجم از آثار ثانویه، کتاب‌هایی هستند که دربارهٔ نُصوصِ امامت، دلائل و فِرَقِ شیعه نوشته شده‌اند و دربردارندهٔ اخبار امامان شیعه هستند. در بعضی آثار مانند کافی، الارشاد و اعلام الوری بخش‌هایی به این موضوع اختصاص یافته‌است. بعضی از مهم‌ترین آثار مستقل در این زمینه عبارتند از: دَلائِلُ الْاِمامَة از محمد بن جَریر بن رستم طبری متکلم شیعه (د. ۳۱۰ ه‍.ق)، دَلائِلُ الْاَئِمَّة محمد بن مسعود عَیّاشی محدث شیعه (د. ۳۲۰ ه‍.ق)، اِثباتُ الْوَصیَّة منسوب به مسعودی مورخ شیعه (د. ۳۴۶ ه‍.ق)، اَلْهِدایَةُ الْکُبریٰ اثر خَصیبی محدث و متکلم شیعه (د. ۳۴۶ ه‍.ق) که از آثار غالیان شیعه است. دو کتاب با نام اَلدَّلائِل یکی از عبدالله بن جعفر حِمْیَری محدث شیعه (د. سدهٔ چهارم ه‍.ق) و دیگری از محمد بن ابراهیم بن جعفر نُعمانی عالم شیعه (د. سدهٔ چهارم ه‍.ق)، اَلثّاقِبُ فِی الْمَناقِب از ابن حمزه طوسی فقیه شیعه (د. پس از ۵۵۲ ه‍.ق)، اَلْخَرائِجُ وَ الْجَرائِح از قُطبُ‌الدّین راوَندی فقیه شیعه (د. ۵۷۳ ه‍.ق).[۳۰۷]

ششمین دسته شامل آثار عربی و فارسی سنیان دوازده امامی[یادداشت ۷] است. مهم‌ترین این آثار عبارتند از: کتابُ الْآل از ابن خالَوَیْهْ نحوی سنی (د. ۳۷۰ ه‍.ق)، مُجَملُ التَّواریخ وَ الْقِصَص (نوشتهٔ حدود ۵۲۰ ه‍.ق)، تَذکِرَةُ الْخَواصّ از ابن جُوزی فقیه حنبلی (د. ۶۵۴ ه‍.ق)، مَطالِبُ السَّؤول از محمد بن طَلحه شافعی عالم شافعی (د. ۶۵۲ ه‍.ق)، مَعالِمُ الْعِترَةِ النَّبَویَّة و مَعارِفُ اهلِ الْبَیتِ الْفاطِمیَّةِ الْعَلَویَّة از ابن اَخضَر گنابادی مورخ و محدث حنبلی (د. ۶۱۱ ه‍.ق)، تاریخ گُزیده از حَمدُالله مُستُوفی مورخ سنی (د. ۷۴۰ ه‍.ق)، اَلْفُصولُ الْمُهِمَّة فی مَعرِفَةِ اَحوالِ الْاَئِمَّة از ابن صَبّاغ مالکی عالم مالکی (د. ۸۵۵ ه‍.ق)، اَلشَّذَراتُ الذّهَبیَّة فی تَراجِمِ الْاَئِمَّةِ الْاِثنیٰ عَشَر عِندَ الْاِمامیَّة از ابن طولون محدث حنفی (د. ۹۵۳ ه‍.ق)، وَفَیاتُ الْاَعْیان از ابن خَلِّکان فقیه شافعی (د. ۶۸۱ ه‍.ق)، فصلُ الْخِطاب از خواجه محمد پارسا از مشایخ نقشبندیه (سدهٔ نهم هجری قمری)، رُوضاتُ الْجِنان و جَنّاتُ الْجَنان از درویش حسین کربلایی از صوفیان عبداللهیه (سدهٔ دهم هجری قمری)، وَسیلَةُ الْخادم اِلَی الْمَخدوم از فضل بن روزبِهان خُنْجی مورخ سنی (د. ۹۲۷ ه‍.ق)، اَلصَّواعِقُ الْمُحْرِقَة از ابن حَجَر هِیْتَمی فقیه و عالم شافعی (د. ۹۷۴ ه‍.ق)، رُوضَةُالشُّهَداء از حسین واعظ کاشفی مفسر حنفی (د. ۹۱۰ ه‍.ق)، اَلْمَقصَدُ الْاَقصیٰ از کمال‌الدّین خوارَزمی شاعر سنی (د. ۸۴۰ ه‍.ق).[۳۰۸]

عصر حاضر

در سدهٔ اخیر، گردآوری آثار و مسانید حسن بن مجتبی و دیگر امامان حرکتی فزاینده داشته‌است. مسند الامام المجتبی ابی محمد الحسن بن علی (ع) گردآوری عزیزالله عطاردی، الروائع المختارة من خطب الامام الحسن (ع) از مصطفی محسن موسوی، رسائل الامام الحسن (ع) اثر زینب حسن عبدالقادر، موسوعة کلمات الامام الحسن (ع) به کوشش جمعی محمود شریفی، حسین سجادی‌تبار، علی غلامی و بهاءالدین قهرمان‌نژاد، و کلمة الامام الحسن (ع) اثر حسین شیرازی از این آثارند. علاوه بر آثار به زبان عربی، آثاری نیز به زبان‌های فارسی و اردو وجود دارد. خلافت‌نامهٔ امام حسن (ع) اثر میرزا علی خان خاموش یزدی (د. ۱۳۷۹ ه‍.ق) به زبان فارسی، همچون امام حسن (ع) از اعجاز حسین، تعدد ازواج الحسن (ع) از ظفر حسن بن دلشادعلی نقوی و صلح امام حسن (ع) از محمد اعجاز و مرتضی حسین به زبان اردو از این دست‌اند. آثار دیگری نیز به رویدادهای گوناگون زندگی حسن بن علی و برخی ابعاد شخصیتی وی پرداخته‌اند مانند: سیری در سیرهٔ ائمهٔ اطهار (ع) از مرتضی مطهری، حیاة الامام الحسن بن علی (ع) از باقر شریف قرشی، معالی السبطین از محمدمهدی مازندرانی حائری و الامام الحسن بن علی (ع) از محمدرضا گلپایگانی.[۳۰۹]

آثار پیرامون صلح حسن مجتبی

صلح حسن بن علی و بازخوانی تحلیلی آن، از مهم‌ترین موضوعاتی است که به‌ویژه در دوران معاصر آثاری را به خود اختصاص داده‌است. بخش بزرگی از این آثار شامل روش‌های مختلف برای تبیین علت عملکرد حسن مجتبی در صلح با معاویه است. در این آثار عملکرد حسن بن علی به‌عنوان زمینه‌سازی حرکت برادرش حسین بن علی، و نیز نقد یاران حسن با توجه به عملکرد ایشان در تنها گذاشتن وی به وقت لزوم مورد تحلیل قرار گرفته‌است. برخی از این آثار عبارتند از: ترجمهٔ فارسی اثری از راضی آل‌یاسین با نام صلح امام حسن (ع)، پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانهٔ تاریخ که توسط سید علی خامنه‌ای انجام شده و در نشریات مختلفی مانند پاسدار اسلام، آسیا و گلستان قرآن بارها چاپ شده‌است. اثر دیگری از جعفر مرتضی عاملی با نام الحیاة السیاسیة للامام الحسن (ع)، به روش سیاسی حسن بن علی پرداخته‌است. اثر با ترجمهٔ فارسی محمد سپهری چاپ شده‌است. الگوی حلم و بردباری، امام حسن مجتبی (ع) اثر عبدالرحیم عقیقی بخشایشی و تمهید الحسن و قیام الحسین (ع) از عبدالعزیز مصلیٰ از دیگر آثار در این زمینه‌اند. نیز مجموعه‌ای آثار دربارهٔ حسن بن علی از رضا استادی عبارتند از: امام مجتبی (ضمن مجموعهٔ سی مقالهٔ فقهی)، صلح امام حسن (ع) (ضمن بیست مقاله) و ازدواج‌ها و طلاق‌های امام مجتبی (ع). برخی کتابشناسی‌های آثار دربارهٔ حسن مجتبی عبارتند از: کتابشناسی امام حسن مجتبی (ع) از غلامرضا سلگی و امام حسن مجتبی (ع)، برگزیدهٔ مقالات و کارنامهٔ منابع پیرامون امام حسن مجتبی (ع) گردآوری توسط پایگاه اطلاع‌رسانی سراسری اسلامی (پارسا).[۳۱۰]

سال‌شمار

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
|
۶۳۲
|
۶۵۲
|
۶۷۲
|
۶۹۲
|
۷۱۲
|
۷۳۲
|
۷۵۲
|
۷۷۲
|
۷۹۲
|
۸۱۲
|
۸۳۲
|
۸۵۲
|
۸۷۲

سال میلادی

۱۲
|
۸۷۴
|
۹۸۸
|
۱۱۰۲
|
۱۲۱۶
|
۱۳۳۰
|
۱۴۴۴
|
۱۵۵۸
|
۱۶۷۲
|
۱۷۸۶
|
۱۹۰۰
|
۲۰۱۴

سال میلادی

توضیحات
  • این الگو بر مبنای اندیشهٔ شیعه است.
  • در اندیشهٔ شیعی دورهٔ امامت و خلافت الهی علی بن ابی‌طالب از درگذشت پیامبر اسلام آغاز شده‌است. دورهٔ زمامداری وی بر مسلمین پس از کشته شدن عثمان بن عفان آغاز شد.
  • آغاز امامت هر امام مصادف با درگذشت امام پیشین است.
  • دورهٔ امامت حجت بن حسن از لحظهٔ درگذشت امام پیشین خود آغاز شده‌است و چون به عقیدهٔ شیعیان دوازده امامی وی زنده و از نظرها پنهان است؛ بنابراین، امامت حجت بن حسن تا زمان ظهور وی و پس از آن تا زمان از دنیا رفتن او ادامه دارد.
  • مقیاس نمودار در ردیف نخست با مقیاس ردیف دوم (مرتبط با حجت المهدی) یکسان نیست.


پانویس

یادداشت‌

  1. ماه و سال تولد محل اختلاف است؛ سُیوطی در تاریخُ الْخُلَفاء سال ولادت را در پانزدهم رمضان سال سوم ه‍.ق ولی مجلسی در مِرآةُ الْعُقول سال ولادت را دوم ه‍.ق دانسته‌است. شریف قریشی این دو گزارش را متضاد با هم ندانسته و وجه جمع آن را سال شرعی و سال رسمی دانسته‌است. ببینید:قرشی، زندگانی حسن بن علی علیه السلام، ۱:‎ ۴۹–۵۰.
  2. در جریان جنگ جمل، علی بن ابی‌طالب بارها از ابوموسی اشعری — که در آن زمان، امارت کوفه را برعهده داشت — خواست تا آمادهٔ نبرد باشد، اما ابوموسی توجهی نمی‌کرد. در چندین مرتبه، نمایندگانی جهت اخذ همراهی ابوموسی به کوفه فرستاده شدند، اما نتیجه‌بخش نبود. درنهایت علی بن ابی‌طالب، حسن را همراه با تنی چند از اصحاب خویش مانند عمار یاسر به کوفه فرستاد. گزارشِ رویاروییِ حسن با ابوموسی و پافشاریِ ابوموسی بر نظر خویش و خطابه‌های وی و عمار یاسر در منابع آمده‌است. حسن ابتدا در برابر ابوموسی سکوت و صبر پیشه کرد و سپس خطبه‌ای همگانی ایراد کرد. ببینید: حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۴.
  3. در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دعوت‌کننده به بیعت، عبدالله بن عباس ذکر شده، نه عبیدالله بن عباس. ببینید: حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  4. متن این روایت در طبقات الکبری و کافی گزارش شده‌است. (صفری فروشانی و اخلاقی، «امام حسن در طبقات الکبری»، مجموعه مقالات همایش سبط النبی، ۳:‎ ۲۸۶.)
  5. متن این روایت در کتاب طبقات الکبری گزارش شده‌است. (صفری فروشانی و اخلاقی، «امام حسن در طبقات الکبری»، مجموعه مقالات همایش سبط النبی، ۳:‎ ۲۸۶.)
  6. اشارهٔ جعفریان به حدیث «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» است که مثلاً در سنن ترمذی آمده‌است بایگانی‌شده در ۴ فوریه ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine.
  7. رسول جعفریان سُنیانِ دوازده امامی را کسانی تعریف می‌کند که سنّی هستند و درعین‌حال از روی اعتقاد چنین آثاری را نگاشته‌اند. ببینید: جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۷۴.

توضیحات بیشتر

  1. منابع در متن این گزاره دچار اختلافند؛ در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، مناقب ابن شهرآشوب و الامامة و السیاسه آمده‌است: «تسلیم الامر الی معاویه، علی ان یعمل بکتاب الله و بسنة رسوله» و در انساب الاشراف، نصایح الکافیه، کشف الغمه و صواعق المحرقه آمده‌است: «أن يسلم إليه ولاية أمر المسلمين على أن يعمل...» و همچنین در الفتوح و فصول المهمه آمده‌است: «أن يسلم إليه ولاية المسلمين...» گزارش کرده‌اند.
  2. نصایح الکافیه، کشف الغمه و صواعق المحرقه آمده‌است: «الخلفاء الراشدين» و در انساب الاشراف، فتح الباری و السیاسه و الامامه آمده است: «الخلفاء الصالحین».
  3. الفتوح، نصایح الکافیه، سیاسه و الامامه، کشف الغمه و صواعق المحرقه: «شوری مسلمین» گزارش کرده‌اند.
  4. علل الشرایع عبارت «ابیه» و احتجاج عبارت «امیرالمومنین» گزارش کرده‌اند.
  5. الفتوح به جای «یمنهم»، «تهامهم» گزارش کرده‌است.
  6. السیاسه و الامامه عبارت «و ان یومن الاسود و الاحمر، و ان یحتمل معاویه ما یکون من هفواتهم، و ان لا یتبع احد بما مضی، و ان لا یاخذ اهل العراق باحته» و تاریخ الخلفاء عبارت «على ألا يطالب أحدًا من أهل المدينة والحجاز والعراق بشيء مما كان أيام أبيه، وعلى أن يقضي ديونه» را گزارش می‌کنند.
  7. الامامه و السیاسه به جای اولاد، «دمائهم» آورده‌است. انساب الاشراف به جای زنان و فرزندان، «ذراریهم» آورده است.
  8. در نصایح الکافیه عبارت: «حيث كانوا لا يطلب احد منهم بشئ كان في ايام علي» اضافه شده‌است.
  9. در انساب الاشراف عبارت «و علی ان لایبغی للحسن بن علی غائله سرا و لا علانیه و علی ان لا یخیف احدا من اصحابه» گزارش کرده‌است.

ارجاعات

  1. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 188-189.
  2. Madelung, Succession to Muhammad, 23.
  3. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  4. Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57.
  5. Madelung, Succession to Muhammad, 26–27, 30–43 and 356–60.
  6. Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57.
  7. Madelung, Succession to Muhammad, 26–27, 30–43 and 356–60.
  8. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 194.
  9. Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 57-58.
  10. Robinson, The New Cambridge History of Islam, xxiii.
  11. Madelung, Succession to Muhammad, 87–88.
  12. Hinds, “Muʿāwiya I”, EI2.
  13. Gleave, “ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI3.
  14. Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 74-76.
  15. Madelung, Succession to Muhammad, 334.
  16. Poonawala and Kohlberg, “ʿAlī b. Abī Ṭāleb”, Iranica.
  17. Welch, “Muḥammad”, EI2.
  18. Veccia Vaglieri, “ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  19. Madelung, Succession to Muhammad, 14–15.
  20. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۲.
  21. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  22. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  23. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۲.
  24. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳.
  25. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  26. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳.
  27. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۲–۵۳۳.
  28. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳.
  29. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۱.
  30. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۲.
  31. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  32. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳.
  33. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  34. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  35. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۱.
  36. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۶.
  37. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  38. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  39. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  40. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  41. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  42. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  43. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  44. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  45. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  46. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳.
  47. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۹–۲۰.
  48. قرشی، زندگانی حسن بن علی علیه السلام، ۱:‎ ۸۱–۸۲.
  49. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۵۱–۵۲.
  50. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳–۵۳۴.
  51. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۳۲.
  52. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۳–۵۳۴.
  53. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۲۵–۱۲۶.
  54. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۴.
  55. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  56. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  57. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۳۴–۱۳۶.
  58. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  59. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۴.
  60. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  61. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۷۱–۱۷۲.
  62. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  63. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  64. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۴.
  65. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  66. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  67. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  68. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲۵۲–۳۵۳.
  69. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  70. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  71. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  72. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  73. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  74. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۵۴–۵۷.
  75. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  76. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  77. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  78. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  79. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  80. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  81. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  82. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۵.
  83. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۷۴.
  84. Veccia Vaglieri, “ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  85. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  86. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  87. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  88. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  89. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  90. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  91. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  92. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  93. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  94. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  95. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  96. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  97. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  98. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  99. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  100. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  101. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  102. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  103. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶.
  104. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  105. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  106. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  107. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  108. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۶–۵۳۷.
  109. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  110. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  111. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  112. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  113. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  114. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  115. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  116. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  117. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  118. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  119. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  120. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  121. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  122. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  123. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  124. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  125. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷.
  126. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  127. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  128. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  129. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  130. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  131. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  132. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  133. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۷–۵۳۸.
  134. آل یاسین، صلح الحسن علیه السلام، ۲۵۹-۲۶۱.
  135. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶:‎ ۲۲.
    ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    فصول المهمه به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  136. بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  137. ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن، ۴۰۵.
    ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
    سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
  138. ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
  139. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶:‎ ۲۲.
    ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    فصول المهمه به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  140. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶:‎ ۲۲.
    ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  141. طبری، تاریخ طبری، ۴:‎ ۱۲۲-۱۲۳.
    ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
  142. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶:‎ ۲۲.
    ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
    اصفهانی، مقاتل الطالبین، ۷۵.
  143. صدوق، علل الشرایع، ۱:‎ ۵۶۷-۵۶۹.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
  144. طبری، تاریخ طبری، ۴:‎ ۱۲۲-۱۲۳.
  145. ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
  146. دینوری، اخبارالطوال، ۲۶۵.
  147. صدوق، علل الشرایع، ۱:‎ ۵۶۷-۵۶۹.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
  148. صدوق، علل الشرایع، ۱:‎ ۵۶۷-۵۶۹.
    طبری، تاریخ طبری، ۴:‎ ۱۲۲-۱۲۳.
    دینوری، اخبارالطوال، ۲۶۵.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
  149. دینوری، اخبارالطوال، ۲۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
  150. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۶:‎ ۲۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    دینوری، اخبارالطول، ۲۶۵.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    فصول المهمه به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  151. سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
  152. ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
    اصفهانی، مقاتل الطالبین، ۷۵.
  153. بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    فصول المهمه به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    دینوری، الامامة و السیاسه، ۱:‎ ۱۸۴-۱۸۶.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
    صواعق المحرقه به گزارش: قندوزی، ینابیع الموده، ۲:‎ ۴۲۵-۴۲۶.
  154. صدوق، علل الشرایع، ۱:‎ ۵۶۷-۵۶۹.
    ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
    دینوری، اخبارالطول، ۲۶۵.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
  155. ابن عنبه، عمده الطالب، ۶۷.
    الاحتجاج به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
  156. ابن شهر آشوب، مناقب ابن شهرآشوب، ۹:‎ ۲۰۲.
  157. بلاذری، انساب الاشراف، ۳:‎ ۴۲.
    الفتوح به گزارش: جعفریان، حیات فکری امامان شیعه، ۱۵۹.
    علوی، النصایح الکافیه، ۱۹۱-۱۹۲.
    فصول المهمه به گزارش: امین، اعیان الشیعه، ۱:‎ ۵۶۵.
    اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ۱:‎ ۵۳۳-۵۳۴.
  158. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  159. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  160. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  161. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  162. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  163. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  164. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  165. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  166. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  167. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  168. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  169. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  170. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  171. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸.
  172. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  173. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  174. Holt, Lambton and Lewis, Cambridge History of Islam, 74-76.
  175. Madelung, Succession to Muhammad, 334.
  176. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  177. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  178. Robinson, The New Cambridge History of Islam, 215-217.
  179. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  180. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  181. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۸–۵۳۹.
  182. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۹.
  183. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  184. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۹.
  185. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  186. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  187. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  188. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۹.
  189. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  190. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  191. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۹.
  192. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  193. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  194. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  195. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  196. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۳۹–۵۴۰.
  197. Madelung, Succession to Muhammad, 331–332.
  198. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  199. Burke et al, “the mystery of al-Hasan’s death”, Medicine, Science and the Law.
  200. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۰.
  201. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  202. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  203. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  204. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  205. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  206. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  207. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  208. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  209. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۰.
  210. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  211. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  212. رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن، ۴۵۲.
  213. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۰.
  214. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  215. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  216. قرشی، حیاة الامام الحسن، ۲:‎ ۴۸۵–۴۹۲.
  217. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  218. مادلونگ، جانشینی حضرت محمد، ۵۲۳–۵۲۸.
  219. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  220. Veccia Vaglieri, “Hasan b. Ali”, Encyclopedia of Islam.
  221. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  222. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  223. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  224. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  225. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  226. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  227. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  228. Haider, “al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EoI3.
  229. شهاری صنعانی، بلوغ الارب و کنوز الذهب، ۲۴۶–۲۴۸.
  230. شهاری صنعانی، بلوغ الارب و کنوز الذهب، ۱۷۰–۱۷۲.
  231. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  232. بینش و دیگران، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ۲۲۳–۲۲۴.
  233. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ۱۳.
  234. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۱.
  235. Madelung, “Ḥasan b. ʿAli b. Abi Ṭāleb”, Iranica.
  236. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۸.
  237. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۸.
  238. قرشی، زندگانی حسن بن علی علیه السلام، ۱:‎ ۱۷۰–۱۹۴.
  239. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  240. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲:‎ ۲۵۲–۳۵۳.
  241. طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۸۱.
  242. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۶.
  243. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۳۵.
  244. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۶–۵۴۷.
  245. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۷.
  246. عطاردی قوچانی، ترجمه مسند امام مجتبی، ۹۶۶-۱۰۳۴.
  247. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۲–۵۶۳.
  248. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳.
  249. طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۲۰:‎ ۲۱۱–۲۲۰.
  250. فخر رازی، تفسیر کبیر، ۳۰:‎ ۲۴۴–۲۴۵.
  251. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۲۱.
  252. ثعلبی، تفسیر ثعلبی، ۱۰:‎ ۹۹–۱۰۲.
  253. طبرسی، جوامع الجامع، ۶:‎ ۵۰۷.
  254. طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۳:‎ ۳۵۰–۳۸۵.
  255. Algar, “Āl–e ʿAbā”, Iranica.
  256. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۸:‎ ۸۹–۹۰.
  257. محلی و سیوطی، تفسیر الجلالین، ۳:‎ ۶۰.
  258. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۲:‎ ۴۶.
  259. طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۱۶:‎ ۴۶۲–۴۷۷.
  260. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۵:‎ ۲۱۰.
  261. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۶:‎ ۳۶۵–۳۷۱.
  262. طباطبایی، ترجمهٔ تفسیر المیزان، ۱۸:‎ ۵۹–۶۸، ۷۳–۷۷.
  263. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۲۲.
  264. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۲۷:‎ ۱۶۷.
  265. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۷:‎ ۱۸۳–۱۸۴.
  266. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۱.
  267. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۹.
  268. حاج‌منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۶–۶۷۷.
  269. العذاری، الامام الحسن، سیرة و التاریخ، ۲۶.
  270. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۷.
  271. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۸–۵۵۹.
  272. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۹.
  273. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۹.
  274. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۹.
  275. صلابی، حسن مجتبی، ۲۵۶–۲۵۸.
  276. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۴۶–۵۴۷.
  277. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۷–۵۵۸.
  278. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۸.
  279. سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ۸:‎ ۱۲-۱۸.
  280. سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ۸:‎ ۲۵.
  281. تاره، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۵۸.
  282. طباطبایی، شیعه در اسلام، ۱۸۱.
  283. مرتضی عاملی، حیات السیاسیه للامام الحسن، ۱۱۷–۱۱۸.
  284. مسعودی آرانی، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۱.
  285. مسعودی آرانی، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۱–۵۶۲.
  286. عباس‌زاده، «معصومین در آیینهٔ سینما»، فرهنگ کوثر.
  287. فیاضی‌کیا، مختاباد و یوسفیان، «بررسی شیوه روایت‌گری سریال مختارنامه»، نقد ادبی.
  288. آذرنوش، «ابن ابی طاهر طیفور»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۲:‎ ۶۷۴–۶۷۵.
  289. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۷۰–۲۲۶.
  290. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۳.
  291. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۷۱.
  292. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳–۵۶۴.
  293. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۲۲۶–۳۵۶.
  294. بهرامیان، «جهشیاری»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۹:‎ ۶۷–۶۹.
  295. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳.
  296. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۴.
  297. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳–۵۶۴.
  298. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۵.
  299. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳.
  300. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۶–۳۶۷.
  301. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۳.
  302. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۷.
  303. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۴.
  304. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۴.
  305. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۷۱.
  306. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۷۳–۳۷۴.
  307. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۶۷–۳۶۹.
  308. جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ۳۷۴–۳۷۷.
  309. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۴–۵۶۵.
  310. حاج‌منوچهری، «حسن (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۵۶۵.

منابع

حسن مجتبی
شاخه‌ای از قریش
زادهٔ: ۱۵ رمضان ۳ ه‍. ق درگذشتهٔ: ۷ یا ۲۸ صفر ۵۰ ه‍. ق
عنوان‌های شیعی
پیشین:
علی بن ابی‌طالب
به عنوان امام
امام امامیه
امام زیدیه
امام کیسانیه
امام اسماعیلیهٔ باطنیه

۵۰–۴۰
پسین:
حسین بن علی
به عنوان امام
پیشین:
علی بن ابی‌طالب
به عنوان اساس
امام اسماعیلیهٔ مستعلیه
۵۰–۴۰
عنوان جدید مُستودع
در مذهب اسماعیلیهٔ نزاریه

۵۰–۴۰
متصدی همزمان: حسین بن علی به عنوان امام
انحلال عنوان
مناصب سیاسی
پیشین:
علی بن ابی‌طالب
خلیفه
۴۱–۴۰
انتقال خلافت به
معاویة