ابوالقاسم زیانی

از اسلامیکال
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۰۶ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''ابوالقاسم بن احمد بن على بن ابراهيم زَيّانى'''، از سیاستمداران و اهالی مغرب‌زمین که آثاری در زمینه تاریخ و جغرافیا داشته‌است. == نام و تبار == نام وی را ابوالقاسم بن احمد بن على بن ابراهيم زَيّانى گزارش کرده‌اند. شاگردانش از او با عنوان علامه...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابوالقاسم بن احمد بن على بن ابراهيم زَيّانى، از سیاستمداران و اهالی مغرب‌زمین که آثاری در زمینه تاریخ و جغرافیا داشته‌است.

نام و تبار

نام وی را ابوالقاسم بن احمد بن على بن ابراهيم زَيّانى گزارش کرده‌اند. شاگردانش از او با عنوان علامه یاد می‌کردند.[۱]

اصالت او را اَمازيغى و متعلق به قبيلۀ زَيّان از بربرهاى آيْت‌اَمالو دانسته‌اند. قبیله او ساكن در جبال فازاز در اطلس ميانى بودند. جد او، علی بن ابراهیم، از فقیهان و نسب‌شناسان در زاویه آوکو در نزدیکی ادخسان بود. او در سال 1100 توسط مولای‌اسماعیل علوی به مکناسه منتقل شد تا امام جماعت آن منطقه باشد.[۲]

سرگذشت

وی با سال 1147 در فاس به‌دنیا آمد. ابوالقاسم در فاس رشد کرد و در همانجا، به حفظ قرآن موفق شد. او در جامع قَرَويين، جامع اندلسيين و مدارس صِهريج و عطارين به آموختن فقه، حدیث، تفسیر، نحو و منطق پرداخت. او در همین دوران، به اسناد تاریخی‌ای دست پیدا کرد که در نزد پدربزرگش محفوظ بود. از این رو به آموختن تاریخ و تحقیق در تراجم و سیره‌ها علاقه‌مند شد. پس از مرگ مولای‌اسماعیل علوی در سال 1169، با وجود آشفتگی‌های سیاسی و امنیتی در مغرب، وی با خانواده‌اش به حجاز مهاجرت کرد. او در ابتدا قصد داشت تا به صورت دائم در مدینه ساکن شود، اما پس از آنکه بیشتر اموالش را در حادثه‌ای از دست داد، ناچار بعد از اجرای مراسم حج، بازگشت. او مدتی را نیز در مصر گذراند و در آنجا توانست اطلاعاتی در خصوص رمل، خواص کانی‌ها و اسرار و عجایب آنها کسب کند. سرآخر در سال 1171 او به همراه خانواده، به مغرب بازگشتند و ابوالقاسم توانست به دربار سلطان تازه به تخت نشسته، وارد شود و در نتیجه کاتب سلطان محمد بن عبدالله بن اسماعیل علوی شد.[۳]

او با دانشی که در سفر به حجاز کسب کرده و آگاهی از قبایل بربر و تسلطش بر زبان آنان، توانست به سرعت در دستگاه خلافت ترقی کرده اعتماد سلطان علوی را کسب کند. نتیجه این اعتماد، رسیدن به سِمَت بازرسی و رسیدگی به حوادث مناطق میانی مغرب و همینطور مأمور فرونشاندن آشوب‌های بربرها در منطقه شد. او در سال 1187، به جهت شورش قبیله آيت‌اَمالو بر سلطان محمد، مورد سعایت ابوالقاسم زَمّورى و به همین سبب، مورد غضب سلطان قرار گرفت. در نتیجه از دربار اخراج و تهدید به مرگ شد. او با تلاش‌هایش برای جلب اعتماد دوباره سلطان، موفق شد تا آشوب بربرها را فرونشاندن و مجدد مورد اکرام سلطان قرار بگیرد. وی در اکثر سفرهای سلطان محمد همراه او بود و در سال 1198 برای فرونشاندن فتنه حسن بن اسماعیل (عموی سلطان)، کمک بسیاری کرد و توانست بربرها را از اطراف حسن بن اسماعیل دور کرده و لشکری از عبیدالثغور (مرزبان) در منطقه غربی تشکیل دهد. او در سال 1200 از جانب سلطان محمد به عنوان سفیر برای خاتمه‌دادن به اختلاف‌های حکومت عثمانی با سلطان در مورد مسئله الجزایر، به استانبول رفت. او در استانبول مورد ارام و توجه حکومت عثمانی قرار گرفت و همین مساله باعث شد تا بتواند اطلاعات ارزشمندی را در خصوص اماکن استانبول کسب کند و موجب نوشتن سفرنامه مشهورش شد. او در این سفر، کتاب‌هایی را نیز با خود به مغرب برد.[۴]

او پس از بازگشت از استانبول، به عنوان ناظر بر فعالیت قبایل وَجْدَه به آنجا فرستاده شد و در سال 1201 به سلطان محمد در حیانیه پیوست و عامل شهر تازا برای مقابله با شورش بربرها شد. وظایف دیگری چون آموزش دریانوردان و مطیع کردن قبایل آیت‌امالو تا سال 1202 به وی سپرده شد. در همان سال والی تافيلالت شد و تا ۲۴ رجب ۱۲۰۴ در همین سمت باقی ماند. سرانجام با مرگ سلطان محمد و آغاز سلطنت یزید، مورد خشم یزید قرار گرفت. یزید از مخالفان او بود و به دستور همو، دستگیر شد و بنابر گفته برخی منابع، آزاد شد و به عنوان والی اَگادير (اَغادير) شد. او در این مدت، سفرهایی به طَنْجه، عَرائش، رَباط، الدارالبيضاء و شهر مراكش داشت و بار دیگر به دستور یزید دستگیر شد. او تا زمان حیات یزید در زندان بود سرانجام با آغاز حکومت سلیمان ابوربیع، از زندان رباط، آزاد شد و به عنوان، والی وجده، تعیین شد. زيّانى در راه وجده با حمله قبايل ناراضى عرب منطقه روبه‌رو شد و شكست خورد و به وَهران و بعد تِلِمسان فرار كرد. در جمادى‌الاولى ۱۲۰۸ او عازم استانبول و سرزمین‌های شرقی شد. او از هند و چین و تونس دیدن کرد. او در مصر با دولتمنردان و مورخانی چون سليمان فَيّومى، عبدالرحمان جَبَرتى و اسماعيل عباسى و در دمشق با سعدالدين و كمال‌الدين غَزّى ملاقات داشت.[۵]

او پس از بازگشت به تلمسان در 1210 از جانب سلطان سلیمان عازم فاس شد. او مدتى، به‌عنوان والى عرائش به آنجا رفت. سپس، به درخواست خودش، نظارت بر بندرهاى مغرب و نواحى آن را برعهده گرفت و سرانجام در سال 1213 برای انجام مأموریتی مهم به مراکش فرستاده شد. او در سال 1229 از تمام مشاغل حکومتی کناره گرفت و زندگانی خود را به نگارش و ثبت تجربیات و مشاهداتش گذراند.[۶]

موقعیت علمی، مذهبی و سیاسی

زیانی را از سیاستمداران و مورخان مغرب‌زمین معرفی کرده‌اند. او از کاتبان و وزاری مشهور در حکومت شُرفاى علوى مغرب در قرن سيزدهم بود. او مدت‌ها به عنوان والی شهرهای مختلفی خدمت کرده بود. وی به هیچ یک از فرقه‌های و نحله‌های صوفیه شایع در مغرب‌زمین وابستگی نداشت و حتی در نوشته‌هایش، آنها را سرزنش کرده بود. او با سلطان سلیمان علوی در مقابله و محدودیت و نظارت بر فعالیت‌های صوفیان مغرب، هم‌فکر و همراه بود.[۷]

او در نزد اساتیدی چون احمدبن طاهر شرقى، محمدبن طيب قادرى، عبدالقادر بوخريص، محمد بنانى، تاودى ابن‌سوده و نيز فقيه ابى‌حَفَص عمر فاسى علم آموخت. آگاهى زيّانى بر بسيارى از امور سياسى و اجتماعى اروپا و ذكر آنها در آثار تاريخى و جغرافيايى‌اش از امتيازات اوست.[۸]

درگذشت

وی در 4 رجب 1249 درگذشته‌است. محل درگذشت او را فاس دانسته‌اند و جسدش به دستور سلطان عبدالرحمان بن هشام علوی در زاویه ناصریه دفن شد.[۹]

آثار

او در سفرش در استانبول، با كمال‌الدين احمد بن ركن‌الدين مصطفى بن خيرالدين ديدار داشت و از او برای تلخیص کتاب تاریخش، اجازه گرفت. وی به مدت يك‌سال‌ونيم در قريۀ عُبّاد در جوار ضريح ابومَديَن مطالعه كرد و با بهره‌گيرى از منابع تاريخى ارزشمندى، كه بعدها اثرى از آنها نماند، بخشى از آثار خود را تأليف كرد. وی علاقه‌مند به ثبت وقایع بود و در زمینه‌های تاریخ، زبان عربى، حساب، عروض و احكام نجوم، آثاری نگاشته‌است. آثار متنوع او، در زمینه تاریخ اسلام و جغرافیا، خدمات ارزنده‌ای داشت. الترجمان المُعْرِب عن دول المشرق و المغرب، و همینطور کتاب دیگرش الترجمانة الكبرى فى اخبار المعمور برّاً و بحراً، مهمترین آثار وی تلقی شده‌است. آثار او تنها در موضوع رویداد‌های سیاسی نبود و از مسائل فرهنگی و اجتماعی دوران خود نیز، اطلاعات ارزشمندی را گزارش کرده‌است. از وی ردیه‌هایی بر یهودیان و مسیحیان و اهل بدعت، گزارش شده‌است.[۱۰]

وی شعرهایی نیز سروده‌است و قصایدی در مدح و ذم به او نسبت داده شده‌است. او در زمینه شعری، موفق نبوده است و اشعارش به ضعف و فاقد روح تاثیر، متهم شده‌است. به گزارش دانشنامه جهان اسلام، زيّانى برای نگارش آثارش، از شيوه و اسلوبى پسنديده و پذيرفتنى استفاده می‌کرد که در میان ادبیات مغرب، بی‌سابقه بود. محمد عبدالحى كَتّانى همه آثار زيّانى را بدیع و ارزشمند توصیف می‌کند. از دیگر ویژگی‌های آثار او، کسب اجازه از مولف آثار برای بهره‌گیری از آثار آنان است. بی‌پروایی در بیان مقصود دیگر ویژگی آثار اوست. در مقابل کسانی چون محمد بن احمد كنسوسى از میان همعصران او، وی را به نادانی و جهل و مبالغه و کذب توصیف کرده‌اند. کسان دیگری چون عبدالرحمان فاسى و عبدالوهاب‌بن منصور، زيّانى را به ساده‌لوحى، كذب، خشونت و تندروى متهم كرده‌اند.[۱۱]

پانویس

ارجاعات

منابع

  • وکیلی‌سحر، محترم (۱۳۷۵). «زیانی». دانشنامه جهان اسلام. به کوشش حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصر الله، میرسلیم، مصطفی، و طاهری عراقی، احمد. تهران: بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.