عبدالمطلب

از اسلامیکال
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۱ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عبدالمطلب
نام در زمان تولدشیبة بن هاشم بن عبد مناف
متولد۱۲۷ ق. ه
یثرب (مدینه)، عربستان
وفات۴۵. ق. ه
مکه، عربستان
شناخته‌شده برایپدربزرگ پیامبر اسلام حافر زمزم
دورهقبل از ظهور اسلام
فرزندانحارث، ابوطالب، ابولهب، زبیر، عبدالله، عباس، حمزه، ام حکیم، اروی یا رویده، عاتکة، امیمة، صفیة
والدین
  • هاشم بن عبد مناف (پدر)
  • سلمی بنت عمرو بن زید (مادر)
خویشاوندانمحمد، نوه

شیبه بن هاشم بن عبدمناف مشهور به عبدالمطلب (۱۲۷–۴۵ قبل از هجرت، ۵۰۰–۵۷۹ میلادی) بزرگ قبیله قریش و از بزرگان شهر مکه بود. او در یثرب متولد شد و در هفت سالگی به مکه آمد. عبدالمطلب از قبیله قریش و فرزند هاشم است که بنی هاشم به او منسوب‌اند. یکی از اسامی مهم وی شیبه می‌باشد، به معنای مو سفید. او پدربزرگ محمد (پیامبر اسلام) و سرپرست او پس از مرگ پدر و مادرش بود. او هنگامی که محمد، ۸ سال داشت، درگذشت. روایات، گرفتن فرمان از سوی خداوند برای حفر چاه زمزم را به او نسبت می‌دهند. او از چاه مراقبت و نگهداری می‌کرد و آب آن را در اختیار زائرین کعبه در مکه می‌گذاشت. واقعه اصحاب فیل در زمان سیادت او بر مکه اتفاق افتاد.

نام و القاب

نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه‌اش «أبوالحارث» بوده و گفته‌اند که عبدالمطلب ده اسم داشت، عمرو، شیبة، سید البطحاء، ساقی الحجیج، ساقی الغیث، غیث الوری فی عام الجدب، ابو الساده العشره، حافر زمزم، و عبد المطلب، به این دلیل او را عبدالمطلب نامیدند که زمانیکه مطلب برادر هاشم عبدالمطلب را از مدینه به مکه آورد مردم گمان می‌کردند که مطلب برای خود عبد خریداری کرده است، او را عبدالمطلب نامیدند و این نام همچنان بر وی باقی ماند. و به این دلیل او را شیبة می‌نامند که هنگام ولادت موی سفید در سرش بود.[۱]

مادرعبدالمطلب

هاشم جد دوم پیامبر (ص) همیشه برای تجارت به شام مسافرت می‌کرد. در راه مسافرت وقتی که به یثرب می‌رسد در خانه یکی از بزرگان آنجا به نام عَمروبن زَید (یا زیدبن عمرو) بن لَبید، از طایفهٔ بنی نجّار قبیلهٔ خَزْرَج می‌ماند. سلمی را دید و شیفتهٔ او شد. هاشم او را از پدرش خواستگاری کرد. سلمی چون شرف و نسب وی را دانست، پذیرفت. عمرو نیز ازدواج سلمی را با هاشم مشروط بر آن کرد که هنگام ولادت فرزندش، سلمی کنار خانواده اش باشد. او چند روز کنار سلمی ماند و آنگاه با همراهانش به سوی شام رفت چون به غزّه رسید، بیمار شد و از دنیا رفت. وی نخستین پسر عبدمناف بود که درگذشت. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزه، اموال او را برای فرزندانش بردند. عبدالمطلب حدود هفت یا هشت سال با مادرش زندگی کرد و بعد از آن، مطلب، برادر هاشم او را همراه خود به مکه برد،[۲]

دین

از علی ابن ابی طالب نقل شده است که: پدرم و جدم عبد المطلب و نیز هاشم و عبد مناف هیچ‌گاه بت نپرستیدند، آنها به سوی کعبه نماز می‌خواندند و بر دین ابراهیم بودند. عبدالمطلب از موحدان عرب به‌شمار می‌رود. وی بر دین ابراهیم نبی بود.[۳]

شخصیت عبدالمطلب

عبدالمطلب، از رؤسای مکه بود و منصب «سقایت» و «رفادت» (تأمین آب و غذا برای زائران کعبه) داشت. او بزرگ سران قریش بود. او هیچگاه بت‌ها را نپرستید و در طول مدت حیات خود سنت‌هایی را قرار داد که بعدها خداوند آنها را در اسلام آورد. قریش او را در مال‌های خود داوری می‌دادند و در قحطی و خشک سالی به مردم خوراک و پوشاک می‌داد.

ماجرای اصحاب فیل

ابْرَهَه مسیحی سرسختی بود، وقتی که حکومت یمن را در دست گرفت، برای جذب بیشتر اعراب به آیین مسیحیت، در آنجا کلیسای بزرگ و با شکوهی به نام قُلَّیْس، بنا کرد، و به نجاشی حاکم حبشه نامه نوشت :هدف من از بنای این کلیسا اینست که عرب را وادار کنم از این پس به جای کعبه برای زیارت و حج به اینجا بیایند. بی‌توجّهی مردم به «مَعْبَد» ابْرَهه و اهانت یکی از عربها به آن، خشم زمامدار مسیحی را برانگیخت و سوگند یاد کرد که «کعبه» را ویران کند. در پی این تصمیم، سپاهی عظیم و مجهّز به پیلان، گردآورد و راهی مکّه شد. وقتی به نزدیک مکه رسید، پیامی توسط یکی از لشکریانش برای بزرگ مکه فرستاد که در آن نوشته بود:ما برای جنگیدن با شما نیامده‌ایم. هدف ما ویران کردن این خانه است. در این حین لشکریان ابرهه، شترهایی را از اهالی قریش به سرقت بردند. عبدالمطلب به همراه تعدادی از فرزندان خود پیش ابرهه رفت و گفت:خواسته‌ام اینست که دستور دهی دویست شتر مرا که سپاهیانت دستبرد زده‌اند به من بازگردانند. ابرهه پاسخ داد:تو دربارهٔ شتران به غارت رفته، سخن می‌گویی! ولی از خانه‌ای که مربوط به تو وآیین پدرانت هست و من به قصد ویران کردن آن آمده‌ام، سخنی نمی‌گویی!» عبدالمطّلب: «من صاحب شترانم و خانه را نیز صاحبی است که آن را از هر خطری حفظ می‌کند.» ابرَهَه: صاحب «خانه» نمی‌تواند مرا از هدفم بازدارد. عبدالمطلب گفت:این تو واین خانه، و به مکه بازگشت و به همراه قریش به بالای کوهی رفتند تا حمله ابرهه و سپاهیانش را تماشا کنند. چندی نگذشت که خداوند از سمت دریا پرندگانی را که شبیه پرستو بودند را فرستاد و ابرهه و سپاهیانش را به هلاکت رساندند.

حفر زمزم

عمرو بن الحارث رئیس جُرهمیان که بر مکّه حکومت می‌کرد، هنگامی که از قبیله خزاعه شکست خورد و مجبور به ترک مکه گردید، از شدت خشم، حجر الأسود و دو آهو بره زرین اهدایی اسفندیار بن گشتاسب به کعبه و چندین زره و شمشیر از اشیاء کعبه را در چاه زمزم انداخته چاه را با خاک پر کرد، و با خانواده به یمن گریخت. سالها گذشت، محل زمزم ناپدید گشت و جز نامی از آن در ذهنها باقی نماند. تا هنگامی که «حارث» نخستین فرزند عبدالمطلب به سن رشد رسید. عبدالمطلب در عالم رؤیا به حفر چاه زمزم مأمور شد، به هر صورت عبدالمطلب به کمک تنها فرزندش حارث زمزم را حفر کرد و به آب رسید و اشیایی را که عمرو جرهمی در چاه افکنده بود به دست آورد.

نذر عبدالمطلب

عبدالمطلب را در کندن این چاه جز یگانه فرزندش، حارث یاوری نبود. در آن حال نذر کرد اگر خداوند ده پسر به او عنایت کند، یک پسر را در راه خدا قربانی کند، و آنگاه که دارای ده پسر شد، قرعه قربانی به نام کوچک‌ترین فرزندش «عبدالله» بیرون آمد. عبدالمطلب خواست فرزندش عبدالله را در برابر خانه خدا قربانی کند، بزرگان قریش که در آنجا گرد آمده بودند، پیش آمدند و گفتند: این کار شما پیشینه ای می‌شود برای دیگران از قریش، و پدرانی دیگر نیز فرزندان خود را مانند شما قربانی خواهند کرد. در نتیجه این گفتگوها، قرار بر آن شد که عبدالمطب از بین صد شتر و عبدالله، برای قربانی کردن یک قرعه بکشد. اگر قرعه به نام صد شتر درآمد، صد شتر را قربانی کند، و چنانچه به نام عبدالله درآمد، او را قربانی سازد. چون قرعه کشیدند قرعه به نام صد شتر بیرون آمد. عبدالمطلب نپذیرفت تا آنکه سه بار قرعه کشیدند و هر سه بار به نام صد شتر درآمد. عبدالمطلب صد شتر را قربانی ساخت و گوشتش را اطعام کرد. و بدین سان عبدالله از قربانی شدن رهایی یافت.

سنت‌های عبدالمطلب

عبدالمطلب پنج سنت از خود بر جای گذاشت :اول اینکه اولین کسی بود وقتی که گنج پیدا کرد، خمس آن را جدا کرد. دوم، اولین کسی بود که ازدواج با زن پدر را حرام کرد، سوم آنکه دیه قتل شخص را صد شتر قرار داد، چهارم آنکه اولین نفری بود که آن زمان بت‌ها را نمی‌پرستید و ابتدای ماه رمضان برای عبادت خدا از شهر خارج می‌شد و به بالای کوه می‌رفت و پنجم آنکه منع لخت طواف کردن و هفت دور کعبه را طواف می‌کرد.

درگذشت عبدالمطلب

مطابق مشهور هشت سال از عمر پیامبر گذشته بود، او در بستر مرگ (۸ عام‌الفیل / ح ۵۷۸ م) در جمع فرزندان وصیت کرد و کفالت محمد (ص) را که تا ۸ سالگی آن حضرت خود برعهده داشت، به ابوطالب واگذاشت. عبدالمطلب درهنگام مرگ به اختلاف گفتار مورخان هشتاد و دو سال یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و چهل سال از عمرش گذشته بود. از ام ایمن نقل شده که گوید، پیامبر به دنبال جنازه عبدالمطلب می‌رفت و پیوسته می‌گریست تا وقتی که جنازه را در محله «حُجون» بردند و در کنار قبر جدش قصی بن کلاب دفن کردند.

فرزندگان و نوادگان

عبدالمطلب ده فرزند پسر داشت به نامهای :حارث، زبیر، حجل، ضرار، أبو لهب، عبدالله، أبو طالب، وحمزة، وعبّاس. که از مادران مختلف بودند به جز، عبدالله وأبو طالب وزبیر از یک مادر بودند به نام فاطمة بنت عمرو بن عابد. و شش دختر داشت به نامها ی: عاتکة، امیمة، البیضاء (ام حکیم)، برّة، صفیّة (ام زبیر)، اروی یا وریدة. از میان فرزندان عبدالمطلب فقط عباس و حمزه و ابوطالب و صفیه و وریده به اسلام ایمان آوردند.[۴]

منابع

  1. «نام و القاب».
  2. «مادر عبدالمطلب».
  3. «دین عبدالمطلب».
  4. «فرزندان و نوادگان».