ابوالفضل بیهقی
ابوالفضل بیهقی (م ۴۷۰ ه) الشیخ ابوالفضل محمد بن الحسین الکاتب البیهقی. ابوالحسن علی ابن زید بیهقی صاحب تاریخ بیهق گوید؛ او دبیر سلطان محمود بود به نیابت ابو نصر بن مشگان و دبیر سلطان محمد بن محمود بود و دبیر سلطان مسعود آنگاه دبیر سلطان مودود آنگاه دبیر سلطان فرخزاد. و چون مدت مملکت سلطان فرخزاد منقطع شد انزوا اختیار کرد و به تصانیف مشغول گشت. مولد او دیه حارث آباد بوده است و از تصانیف او کتاب زینهٔ الکتاب است و در آن فن مثل آن کتاب نیست و تاریخ ناصری از اول ایام سبکتکین تا اول ایام سلطان ابراهیم روز به روز را تاریخ ایشان بیان کرده است. و آن همانا سی مجلد منصف زیادت باشد، از آن مجلدی چند در کتابخانه سرخس دیدم، و مجلدی چند در کتابخانه مهد عراق رحمهاالله و مجلدی چند در دست هر کسی، و تمام ندیدم و با فصاحت و بلاغت. احادیث بسیار سماع داشته است. قال نا ابوعبدالرحمن السل می فی سنهٔ احدی و اربع مائهٔ قال نا جدی اسمعیل بن نجید نا عبدالله بن حامد نا ابوبشر اسمعیل بن ابراهیم الحلوانی نا علی بن داود القنطری نا وکیع ابن الجراح انّه قال: اذا اخذت فالا من القرآن فاقراء سورة الاخلاص ثلاث مرّات او المعوذتین و فاتحهٔ الکتاب مرة ثم خذ الفال. و خواجه ابوالفضل گوید در سنه اربعمائهٔ در نیشابور شست و هفت نوبت برف افتاد. آنگاه سید ابوالبرکات العلوی الجوری به من نامهای نوشت این دو بیت اندر آنجا؛ هنیئا لکم یا اهل غزنهٔ قسمهٔ خصصتم بها فخراً و نلتم بها عزّا دراهمنا تجبی الیکم و ثلجکمیرد الینا هذه قسمهٔ ضیزی و آن قحط که در سنه احدی و اربعمائه افتاد در نیشابور از این سبب بود که غله را آفت رسید از سرما، و این قحط در خراسان و عراق عام بود و در نیشابور و نواحی آن سختتر، آنچه به حساب آمد که در نیشابور هلاک شده بود از خلایق صد و هفت هزار و کسری خلق بود، چنانکه ابوالنصر العتبی در کتاب یمینی بیارد، گوید جمله گورها باز کردند و استخوانهای دیرینه مردگان بکار بردند، و به جایی رسید حال که مادران و پدران فرزندان را بخوردند، و امام ابوسعد خرگوشی در تاریخ خویش اثبات کند که هر روز از محله وی زیادت از چهارصد مرده به گورستان نقل افتادی، و این قحط نه از آن بود که طعام عزیز بود، بلکه علت جوع کلبی بود که بر خلق مستولی شده بود. و در کتاب یمینی میآید که در این ایام طباخ بود که در بازار چندین من نان بر دکان نهادی که کس نخریدی. و هفده من نان بدانگی بود، مردم بیشتر چندانکه طعام میخوردند سیر ن میشدند. و عبد لکانی زوزنی راست در این قحط: لا تخرجن من البیوت لحاجهٔ او غیر حاجهٔ و الباب اغلقه علیک موثقا منه رتاجه لا یقتنصک الجائعون فیطبخوک بشور باجهنعوذ بالله من هذه الحالهٔ و چون غلات در رسید در سنه اثنتین و اربعمائهٔ آن علت و آن آفت زایل شد. و خواجه ابوالفضل البیهقی گوید: نشاید خدمتکار سلطان را نقد ذخیره نهادن، که این شرکت جستن بود در ملک. چه خزانه به نقد آراستن و ذخیره نهادن از اوصاف و عادات ملوک است و نه ضیاع و عقار ساختن، که آن کار رعایا بود. و خدمتکار سلطان درجه و رتبت دارد میان رعیت و میان سلطان. از رعیت برتر بود و از سلطان فروتر، به سلطان مانندگی نباید کرد در نقد ذخیره نهادن، و به رعیت مانندگی نباید جست در ضیاع و مستغلات ساختن، اندر خدمت سلطان به مرسو می قناعت باید کرد و از آن خرجی بر رفق میکرد در جاه و نفاذ امر. و خرجی متوسط از خدمت سلاطین بیش طمع نباید داشت. و بدین جاه کسب دنیا نباید کرد تا بماند، که اگر جاه را سبب کسب دنیا سازد هم جاه زایل شود هم مال و روا بود که جان را آفت رسد. و هر کجا که دارالملک بود باید که آن کس را سرای معمور بود، تا بر سر رعیت نزول نباید کرد. و اگر هر جای که پادشاه آنجا نشیند و آنجا شود گوسفندکی چند دارد مصلحت بود، که هر که گوسفند ندارد در خدمت سلطان در مروت و ضیافت بر وی فرو بسته باشد و اگر تواند چنان سازد که خرج وی از مرسوم زیادت آید، تا هم مروت بود هم دفع آفت، وامانت برزد در گفتن و نوشتن تا از سیاست و عزل ایمن بود، و اگر این جاه خویش در اغاثت ضعفا و اعانت محاویج صرف کند رکنی از ارکان سعادت آخرت حاصل کرده باشد، بدین وجه هم در دنیا بی آفت بود هم در عقبی امیدی فسیح بود به رحمت حق تعالی. و من منظوم قوله: جر می قد اربی علی العذرفلیس لی شیء سوی الصبر فاسر عنی خاطری کلهلانفق الایام فی الشکر و او را از جهت مهر زنی قاضی در غزنی حبس فرمود بعد از آن طغرل بر ارکه غلام گریخته محمودیان بود ملک غزنی بدست گرفت و سلطان عبدالرشید را بکشت و خدم ملوک را با قلعه فرستاد. و از آن جمله یکی ابوالفضل بیهقی بود که از زندان قاضی با حبس قلعه فرستاد. ابوالفضل در آن قلعه گوید: کلما مر من سرورک یوممر فی الحبس من بلائی یوم ما لبئوسی و ما لنع می دواملم یدم فی النعیم و البئوس قوم پس اندک مایه روزگار برآمد که طغرل برار بر دست نوشتکین زوبین دار کشته آمد و مدت استیلای وی پنجاه و هفت روز بیش نبود، و ملک با محمودیان افتاد، و بر ولی نعمت بیرون آمدن مبارک نیاید و مدت دراز مهلت ندهد. ومن سل سیف البغی قتل به و توفی الشیخ ابوالفضل محمد بن الحسین البیهقی الکاتب فی صفر سنهٔ سبعین و اربعمائهٔ. و باز علی ابن زید بیهقی در موضع دیگر از تاریخ بیهق گوید و خواجه ابوالفضل البیهقی که دبیر سلطان محمود ابن سبکتکین بود استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب، تاریخ آل محمود ساخته است به پارسی، زیادت از سی مجلد، بعضی در کتابخانه سرخس بود و بعضی در کتبخانه مدرسه خاتون، مهد عراق. و حاجی خلیفه در سه مورد نام تاریخ بیهقی به صورتهای مختلف ذیل آورده است؛ تاریخ آل سبکتکین. جامع التواریخ. جامع فی تاریخ بنی سبکتکین. و با التزام او که فارسی بودن آن را قید نکرده چنین مینماید که این تاریخ عربی است ولی البته این تسامحی است و آقای قزوینی در تعلیقات خود بر جلد اول لباب الالباب آوردهاند که ریو در فهرست نسخ فارسی ب م (ص ۱۵۹) گمان کرده است که فقط قسمتی از آن را که متعلق به تاریخ ناصرالدین سبکتکین بوده تاریخ ناصری میگفتهاند و نه چنین است بلکه مجموع را تاریخ ناصری میخواندهاند و آنگاه قسمتی از تاریخ بیهق لأبی الحسن علی ابن زید ابن محمد الاوسی الانصاری را که پیش از این آوردهایم نقل کردهاند. و در مقدمه تاریخ بیهقی به تصحیح آقایان دکتر غنی و دکتر فیاض آمده است که: در جزء چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی بشمار میرود این کتاب از جهت موضوع نمونه از تاریخنویسی خوب و از حیث انشاء مثالی از بلاغت زبان ماست. بیهقی موجد فن تاریخ نیست پیش از او به زبان فارسی تاریخها نوشتهاند ولی در همه مورخین قدیم ما شاید هیچکس به قدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمید و به شرایط و آداب تاریخنویسی استشعار نداشته است. ابداعی که بیهقی در این فن آورده حتی در نظر خود او بیسابقه بوده است خود او میگوید: در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند اما چون من این کار را پیش گرفتم میخواهم که داد این تاریخ را به تما می بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند. در طنز به تواریخ قدیم مینویسد: اگر چه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و برین بگذشتند امّا من آنچه واجب است بجای آرم. این واجب چه بوده است؟ نوشتن تاریخی زنده و حسّاس برای آیندگان؛ زیرا بیهقی به قول خود تاریخ را برای آیندگان مینوشته و به خوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس میخواهند، این است سرّ این تفصیل پردازیهای دلاویز و چهره سازیهای زیبا که مایه امتیاز این کتاب شده است. دو شرط عمده مورخ صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید بیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگوئی و حقیقت دوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان میدهد چنانکه خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه میکنند و مخصوصاً در خطبه باب خوارزم (در آخر کتاب) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد به شرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق میکرده یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع بدست میآورده یا منقولاتی است از کتابها که غالباً نام آنها را ذکر میکند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را اظهار میدارد بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقهمندی تمام به تهیه مواد آن مشغول بوده و برای این کار از موقع مساعد خود در دربار استفاده میکرده است که به قول خودش برای دیگر کس میسر نبوده است. ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند یعنی انشائی که بتواند گذشته محو شده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجا است. در نوشتههای قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خواننده بشرط آشنائی با زبان آن را با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه هنر انشائی پیشینیان است که زیبائی را در سادگی میجسته و از تماس با طبیعت زبانی مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و با شکوه داشتهاند. در کتاب بیهقی نمونههای مختلفی از انشا هست و قطعههائی دارد که از حیث بلاغت سند لیاقت زبان فارسی محسوب میشود. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی در سال ۳۸۵ در ده حارث آباد بیهق ولادت یافته، اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل علم اشتغال داشته سپس به سمت دبیری وارد دیوان رسالت محمود غزنوی شده و شاگرد یعنی دبیر زبردست خواجه بونصر مشگان رئیس دیوان بوده با استاد خود قربت و اختصاص تمام داشته و پاکنویسی نامههای مهم را برعهده داشته است پس از مرگ بونصر در اواخر سلطنت مسعود بوسهل زوزنی رئیس دیوان شد و بیهقی با همه ناسازگارئی که استاد جدید با او داشت بقیّه زمان مسعود را در امن و امان بسر برد و به واسطه لطف و حمایت شاه از گزند رئیس ناسازگار خود محفوظ ماند. پس از مسعود اوضاع دیگرگون شد و حوادثی برای بیهقی با بوسهل پیش آمد که از تفصیل آن اطلاع نداریم. بنابه روایت عوفی بیهقی در زمان عبدالرشید رئیس دیوان رسالت شد و پس از چندی در دسته بندیها و اسباب چینیهای درباریان به سعایت مخالفان معزول و محبوس گردید و اموالش را غلا می تومان (یا یونان) نام به حکم شاه غارت کرد. ابن فندق میگوید: او را از جهت مهر زنی قاضی در غزنی حبس فرمود بعد از آن طغرل بر ارکه غلام گریخته محمودیان بود ملک غزنی بدست گرفت و سلطان عبدالرشید را بکشت و خدم ملوک را با قلعه فرستاد و از آن جمله یکی ابوالفضل بیهقی بود که از زندان قاضی با حبس قلعه فرستاد بیهقی پس از خروج از زندان شاید دیگر وارد خدمت نشده و قسمت اخیر عمر را به عطلت و انزوا در منزل خود در غزنین بسر میبرده و به تصنیف کتاب اشتغال داشته تا در صفر سال ۴۷۰ درگذشته است. از تألیفات بیهقی یکی تاریخ آل سبکتکین بوده که کتاب حاضر قسمتی از آن است. دوره کامل این تاریخ به گفته ابن فندق سی مجلد منصف زیادت بوده و تا اول ایام سلطان ابراهیم را نوشته بوده است. دیگر کتابی بنام زینهٔ الکتاب که شاید در آداب کتاب بوده است بیهقی در تاریخ مسعودی دو جا از کتابی بنام مقامات یا مقامات محمودی یاد میکند و احتمال داده میشود که قسمت محمودی تاریخ خود را بدین اسم خوانده باشد یک جا نیز رسالهای از تصنیف خود ذکر میکند که در آن بعضی نامههای سلطنتی را درج کرده بوده است و محتمل است که این همان زینهٔ الکتاب مذکور در ابن فندق باشد. صاحب آثار الوزراء نیز کتابی بنام مقامات بونصر مشگان به بیهقی نسبت داده که شاید همان مقامات محمودی بوده است به هر حال از مؤلفات بیهقی آنچه عیناً موجود است همین تاریخ مسعودی است، از بقیه فقط آثار و منقولاتی در نوشتههای دیگران دیده میشود. در یک مجموعه خطی در کتابخانه آقای حاج حسین آقای ملک در تهران چند ورقی هست مشتمل بر شرح بعضی از لغات کتابی که منسوب به بیهقی است و شاید از زینهٔ الکتاب باشد! و دیگر تألیف او تاریخ مسعودی است.[۱]
پانویس
ارجاعات
منابع
- اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «ابوالفضل بیهقی». دایرةالمعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.