احمد احسائی
شیخ احمد احسائی | |
---|---|
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۱۱۶۶ |
درگذشته | ۲۷ ژوئن ۱۸۲۶ |
محل دفن | بقیع، مدینه، حجاز (امروزه عربستان سعودی) |
دین | اسلام |
قومیت | عرب |
فرقه | شیعه دوازدهامامی |
مذهب | مکتب شیخیه |
رهبر مسلمان | |
تأثیرگذاران | |
احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ ه.ق) معروف به شیخ احمد احسائی، یکی از مشاهیر و علمای شیعه و مؤسس فرقه شیخیه بود. او بعدها ادعاهای غلوآمیزی مطرح کرد که منجر به تکفیرش از سوی برخی از علمای امامیه گردید. او توانسته بود تا در میان شاهان و شاهزادگان قاجار محبوبیت پیدا کند و در بیشتر شهرهای مهم شیعه، مورد توجه علما و عموم مردم قرار بگیرد. او سرانجام در راه بازگشت به زادگاهش، در نزدیکی مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد.
نام و تبار
احمد احسائی فرزند زینالدین بن شیخ ابراهیم بن صقر بن ابراهیم بن داغر آلصقر مطیرفی احسائی بود. به او شیخ احمد گفته میشد. خاندان وی از عشایر حدود احساء بودهاند و داغر، فرزند راشد، سنی مذهب بود و به دنبال اختلافی که میان او و پدرش پدید آمد، ناگزیر به ترک خاندان شد و در مطیرفی سکونت گزید. مردم مطیرفی شیعی مذهب بودند و داغر نیز به تشیع رغبت پیدا کرد. از این بابت است که احمد احسائی تنها در برابر نام داغر، نخستین نیای شیعی خود جمله «غفر الله لهم اجمعین» را اضافه میکند. به گزارش منابع شیعی، نیاکان احسائی پیش از داغر چندان علم و معرفتی نداشته و بادیهنشین بودند.[۱]
زندگی
احمد در احساء و به سال ۱۱۶۶ ه.ق متولد شد. وی در پنج سالگی قرآن را نزد پدر فرا گرفت و اجرومیه و عوامل را نزد شیخ محمد فرزند شیخ محسن احسائی و دیگران در احساء آموخت و در سال ۱۱۸۶ ه.ق به قصد حوزه علمیّه بزرگ شیعه در عراق از بحرین، عازم کربلا شد.[۲]
او به حوزه درس باقر بهبهانی (د ۱۲۰۵ ه.ق) راه یافت و همچنین از حوزه درس علی طباطبائی، صاحب ریاض، میرزامهدی شهرستانی، مهدی بحرالعلوم و جعفر کاشف الغطاء درس آموخت. احسائی علاوه بر فقه، و اصول، حدیث، طب، نجوم، ریاضی قدیم، علم حروف و اعداد، طلسمات و فلسفه را نیز یاد گرفته بود. او در سال ۱۲۰۹ ق به سبب بروز وبا از نجف به زادگاه خود احساء بازگشت و در سال ۱۲۱۲ ه.ق مجدد به عتبات عزیمت کرد. او بصره را مسکن دائمی خویش قرار داد و در محله جسر العبید اقامت داشت. در این هنگام بود که برای اولین بار شروع به بیان بعضی از عبارات معماگونه و مرموز نمود که خشم علمای مسلمان بصره را برانگیخت و بین وی و شیخ محمد بن شیخ مبارک قطیفی احسائی، حاکم آن ناحیه، برخورد تندی رخ داد. ولی احمد احسائی با متانت و هشیاری خاص و با رفتن از بصره به روستای الجبارات و بعد به روستای تنومه که هر دو حومه بصره است، به این مقوله خاتمه داد.[۳]
بعدا عبدالمنعم بن سید شریف جزائری، که از علمای عراق بود، از وی خواست تا به روستای شخصی او هجرت کند و احسائی اجابت نمود و دو سال در انزوای کامل به ریاضت پرداخت. سپس در سال ۱۲۲۱ ه.ق به قصد زیارت عتبات، به کربلا و نجف سفر کرد و بعد به قصد زیارت حرم امام رضا، عازم خراسان شد. در این هنگام بود که به یزد رفت و مردم این شهر از وی خواستند که نزد آنان بماند و او اجابت کرد و یزد را مسکن خویش قرار داد و در آنجا شهرت بسیاری کسب کرد. چندی بعد فتحعلی شاه وی را به تهران دعوت کرد و نهایت احترام را در حق او داشت و استقبال گرمی از وی به عمل آورد و مبلغی هنگفت و یک عبای مروارید دوزی شده به او هدیه کرد. همچنین او را حقوق مستمری داد. رفتار احترامآمیز شاه، موجب شد تا شاهزادگان و درباریان نیز به او احترام بگذارند. محمدعلی میرزا دولتشاه، فرزند فتحعلی شاه او را به کرمانشاه دعوت کرد و حقوق مستمری ماهانه برای او تعیین کرد و مبلغ هزار تومان هزینه سفر به احسائی نمود. یک قریه بزرگ در حومه کرمانشاه نیز به او اهدا داده شد.[۴]
احسائی که کرمانشاه را مسکن اخیر خویش قرار داده بود پس از مرگ دولتشاه در سال ۱۲۳۷ ه.ق به قزوین رفت و مورد استقبال علمای این شهر قرار گرفت و در منزلی که از قبل برای وی تهیه شده بود با خانواده و همراهان خود اقامت گزید. میرزا عبدالوهاب قزوینی، دایی قرةالعین که از بزرگان علمای این شهر و از اکابر شاگردان وی و امام جماعت در مسجد شاه قزوین بود، امامجماعتی مسجد را به احمد عطا کرد. احسائی نیز پس از دید و بازدید، در مدرسه صالحیه مشغول تدریس شد و از همان روز اول در مسجد شاه قزوین به امامت پرداخت. احسائی پس از درگذشت اساتید و مشایخ اجازت خود، ادعاهایی در خصوص الهام و کشف مطرح کرد به طوری که متهم به غلو و تفویض شد. به گزارش دائرةالمعارف تشیع، علمای شیعه در مخالفت او چندان توان مخالفت نداشتند بیشتر تقیه میکردند. با این همه، نامههای علمای شیعه به شهید ثالث برغانی و ملا محمدصالح برغانی میرسید که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. با بالا گرفتن اختلافات در قزوین و دو دسته شدن مردم، به موافقان و مخالفان احمد احسائی و شیخیه، سرانجام شهید ثالث با تعیین وقت برای مناظره با احمد احسائی، مشخص کرد و مناظرهای بین این دو درگرفت. پس از آنکه احسایی بر عقاید خود پافشاری کرد، شهید ثالث، احسائی را تکفیر نمود و این حکم را علمای امامیه در ایران و عراق و سایر مراکز شیعه تبعیت نمودند. احسائی از قزوین به مشهد عزیمت کرد و پس از زیارت به یزد رفت و از آنجا به اصفهان و بعد به کرمانشاه روی آورد. در تمام شهرها با سردی از او استقبال شد و حتی شاگردان و برخی از اهل علم هم که قبلاً نسبت به او ارادتی اظهار میکردند و از وی ستایش مینمودند تغییر روش دادند. فتحعلیشاه و جمعی از شاهزادگان در وهله اول سعی نمودند مساله را رفع و رجوع کنند اما از خشم علما و مردم کنار گرفتند. احسائی در عراق نیز با همان روش مردم ایران روبرو شد و ناچار از کربلا به مکه رفت و سپس از راه مکه عازم موطن خود گردید و در این سفر در قریه هدیه، سه منزلی مدینه، در روز یکشنبه ۲۱ ذیالقعده سال ۱۲۴۱ ه.ق درگذشت. او را در قبرستان بقیع و در نزدیکی بیت الاحزان، به خاک سپردند.[۵]
آثار
آثار و مؤلفات وی بیش از صد و سی و پنج کتاب و رساله ذکر شده که اکثر آنها به چاپ رسیده، از جمله آثار او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:[۶]
جوامع الکلم
شرح الزیارة
شرح حکمهٔ العرشیة
شرح مشاعر
پانویس
ارجاعات
منابع
- اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «احمد احسائی». دایرةالمعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.