سیرت جلالالدین مینکبرنی
کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی از منابع دست اول و ارزشمند تاریخی قرن ۷ هجری قمری محسوب میشود. این کتاب که توسط شهاب الدین محمد نسوی منشی سلطان جلال الدین خوارزمشاه نگارش شده است به روایت رخدادهای حمله چنگیزخان به ایران و مناسبات او با سلطان محمد خوارزمشاه و سپس اقدامات فرزندش میپردازد.
معرفی کتاب
کتاب سیرت جلال الدین مینکبرنی در ۸۹ بخش مختلف نوشته شده است. هر بخش کتاب از یک صفحه تا حدود هفت صفحه را در بر میگیرد. همانطور که ذکر شد اصل کتاب به عربی است که ترجمه فارسی آن توسط مترجم ناشناسی در همان سالها انجام گرفته است و این نسخه از سایر نسخههای عربی موجود از نظر نزدیکی به متن اصلی و انسجام برتری دارد. بخش نخست کتاب با عنوان ذکر تاتاران و منشأ کار ایشان آغاز میشود. در این بخش نویسنده به معرفی خاستگاه مغولها پرداخته است.[۱] در بخشهای بعدی نیز به ابتدای زندگی چنگیز و فتوحات او در مغولستان میپردازد اما اطلاعات او در این زمینه چندان دقیق به نظر نمیرسد و منابع و شنیدههای او دقت مورخانه لازم را ندارد. اما نویسنده در بخشهای بعدی به ترتیب زمانی رخدادهای زمینهساز حمله چنگیزخان را شرح میدهد از جمله بخش ۱۵ کتاب با عنوان «ذکر ورود رسولان چنگیزخان بعد از قتل آن جماعت». نویسنده به نامه چنگیز به محمد پس از واقعه کشتار بازرگانان بدست ینال خان حاکم اترار اشاره کرده: «... اگر میگویی که ینال خان بی امر و فرمان تو چنین کاری کرده است او را به من تسلیم کن تا جزا فعل او بدهم».[۲] در ادامه شهاب الدین دلیل امتناع سلطان از تسلیم حاکم خود را معذوریت خویشاوندی سلطان با امرا و حاکمان معرفی میکند و نیز از احتمال ترس و ضعف خوارزمشاه در نزد چنگیز دانسته است. بنابر این هرچه به زمان زیست نویسنده نزدیک میشویم دقت روایتها بیشتر میگردد تا زمانی که به حوادثی پرداخته میشود که تنها شهاب الدین به عنوان منشی روایت گر رویدادهای زمان جلال الدین است. از بخش ۴۰ کتاب با عنوان «ذکر طلوع جلال الدین از هند» اختصاصاً شرح جلال الدین آغاز میگردد. در باب ۷۳ نویسنده از مأموریت خود به نزد اسماعیلیان الموت گفته و باب ۸۸ و ۸۹ نیز اختصاص به عاقبت سلطان و ذکر برخی از صفات او دارد. در توصیف جلال الدین نویسنده چنین معرفی مینماید: «مردی اسمر (گندمگون)، کوتاه بالا، ترک شکل ترکی گوی بود، احیاناً (گاهی) به پارسی گفتی… از تمامت لشکر دلیرتر بود و حلمی تمام داشت، به هر چیز غضب نکردی و دشنام ندادی».[۳]
روایت سرانجام سلطان از زبان شهاب الدین نسوی
جلال الدین آخرین سنگر مقاومت و چشم امید مردم در مقابل سیل مغولان بود. به ویژه آن که شکست مغولان در دشت پروان از جلال الدین که اولین و آخرین پیروزی ایرانیان بر مغولان او را تبدیل به قهرمان نجات بخش کرده بود اما به رغم شایستگیهای نظامی به دلیل عدم اتخاذ تدابیر سیاسی درست نتوانست ورق را برگرداند. این کتاب در باب پایان و فرجام زندگی او نزدیکترین منبع از میان منابع تاریخی است. شهاب الدین در بخش ۸۸ مینویسد: «آنگه سلطان بر کوه رفت و کردان راهها را بسته بودند و او را گرفتند و غارت کردند… و چون خواستند که بکشند با بزرگ ایشان گفت: من سلطانم، در کار من شتاب مکن، بعد از آن تو مخیری، خواهی مرا پیش ملک مظفر شهاب الدین غازی بر، او خود ترا به جایزه غنی کند و اگر خواهی مرا به بعضی از شهرهای من برسان تا ملکی شوی. آن مرد در رسانیدن او به بعضی از بلاد رغبت کرد، و او را پیش قوم و قبیله خود برد، و پیش زن خود گذاشت و رفت که اسپان خود را از کوه بیاورد و در اثنای غیبت او کردی دون بیامد، حربه ای در دست، به زن گفت: این خوارزمی کیست؟ چرا او را نمیکشید؟ گفت: شوی من او را امان داده است و دانسته که سلطان است. کرد گفت: چگونه باور داشتید که او سلطان است؟ مرا به اخلاط برادری کشته شد که به از وی بود. پس حربه بر وی زد و به یک ضربه روح او را به فردوس رسانید».[۴]
پانویس
ارجاعات
منابع
- مینوی، مجتبی (۱۳۴۴). سیرت جلال الدین مینکبرنی. تهران: نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- مینوی، مجتبی (۱۳۴۴). سیرت جلال الدین مینکبرنی. تهران: نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب.