بحث:آیه ۶۵ سوره صافات

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو

پیشنهاد برای این مقاله

«که خود در سبب تألیف آن گوید: فضل بن ربیع (وزیر هارون) مرا از بصره طلب کرد چون بر او وارد شدم مرا در کنار خود نشاند وبا من بسزا ملاطفت نمود وگفت: از اشعار عرب بخوان، من از مختارات اشعار جاهلیت خواندن گرفتم به من گفت: من غالب این اشعار را می‌دانم از ظرایف اشعار عرب برخوان ومن بخواندم و او به طرب آمد وبخندید و وی را نشاطی دست داد، در این حال مردی با زِیّ کُتّاب با هیئتی نیکو وارد شد و او را پهلوی خود نشانید وبدو گفت: این مرد را می‌شناسی؟ گفت: نه، گفت: این مرد ابوعبیده است علامه اهل بصره، ما او را بدینجا آوردهایم که از دانشش بهرهمند شویم. مرد او را دعا کرد که مرا به او آشنا نمود وسپس رو به من کرد وگفت: بسی مشتاق دیدار تو بودهام از من سئوالی شده اجازه می‌دهی آن را از شما بپرسم؟ گفتم: بگوی، گفت: خدای تعالی فرمود: (طلعها کأنه رؤوس الشیاطین) (شکوفه زقوم همچون سر دیوان است) در فن زبان عادت چنین است که چیزی را به چیزی تشبیه کنند که شنونده بدان آشنا باشد سر دیو را که دیده؟ من گفتم: قرآن با عرب به زبان آنان سخن گفته مگر شعر امرؤ القیس را نشنیدهای که می‌گوید: ایقتلنی والمشرفی مضاجعیومسنونهٔ زرق کانیاب اغوال وغول را کس ندیده است. چون این بگفتم فضل را خوش آمد و سائل نیز پسندید و از آن ساعت به خاطر گذاشتم که برای امثال این مواضیع کتابی بنویسم وچون به بصره بازگشتم کتاب مجاز القرآن را نوشتم.[۱]»

این عبارت را پیشنهاد می‌کنم در مقاله به کار ببرید.«شاهرودی/Shahroudi» (بحث) ‏۱۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۰۴ (UTC)پاسخ[پاسخ]