مقنع
هاشم بن حکیم | |
---|---|
متولد | نامشخص مرو |
ناپدیدشدن | قلعه سنام |
وفات | ۱۶۳ هجری |
علت فوت | خودکشی |
محل زندگی | نخشب |
ملیت | ایرانی |
دیگر نامها | عطا، هاشم |
سالهای فعالیت | ۱۶۳_۱۴۱هجری |
شناختهشده برای | ماه نخشب |
عنوان | المقنع |
دوره | عباسیان |
جنبش | سپیدجامگان |
مخالف(ها) | خلافت عباسی |
دین | اسلام |
مذهب | رزامیه |
والدین | دادویه |
هاشم بن حکیم معروف به مُقَنّع (به عربی: المُقَنّع)، نظامی و فعال مذهبی اهل مرو بود. پدرش یکی از کارگزاران امیر خراسان و خود او نیز از فرماندهان تحت امر ابومسلم خراسانی بود. مقنع پس از قتل ابومسلم، به دربار امیر بعدی خراسان راه یافت و پیشکار عبد الجبار الازدی شد و در سال ۱۴۱ هجری در شورشی که عبدالجبار علیه منصور عباسی برپا کرده بود، شرکت کرد. همچنین او در همین زمان به تبلیغ آیین خود پرداخت و خود را پیامبر معرفی کرد ولی پس از شکست قیامش، به دستور منصور دستگیر و زندانی شد. مقنع پس از رها شدن از زندان، دوباره به تبلیغ آیین خود پرداخت؛ اما در این مرحله او خود را خدا خوانده و با استفاده از تجربیات خودش در زمان انقلاب عباسیان، پیروان وفادارش را به عنوان «داعی» به نواحی اطراف خراسان فرستاد و آنان توانستند افراد زیادی را به سوی آیین مقنع جذب کنند.
او پس از فرار از مرو، در منطقه سنام که به علت داشتن موقعیت جغرافیایی کوهستانی تقریباً نفوذ ناپذیر بود ساکن شد. او توانست با افزایش تعداد پیروانش، بر بسیاری از سرداران عرب پیروز شود؛ او توانستند سمرقند را فتح کنند. خلیفه مهدی عباسی نیز جبرئیل بن یحیی را برای سرکوب مقنع به خراسان اعزام کند. جبرئیل بن یحیی در ماهها جنگ سخت، توانست ابتدا پیروان مقنع را در نرخش شکست دهد و پس از آن به سوی سغد حرکت کرد و پس از شکست دادن سپیدجامگان در چندین جنگ به سوی سمرقند حرکت کرد و توانست آنجا را نیز از شورشیان باز پس گیرد. خلیفه با فرستادن معاذ بن مسلم به مرو به او فرمان داد شورش مقنع را سرکوب کند، معاذ بن مسلم با آمادگی فراوان به مرو رفت و همچنین مقنع نیز برای نبرد خود و سپاهش را آماده کرده بود، ولی عقبنشینی مقنع به درون قلعهاش که برای این روزها آماده شده بود از موفقیت معاذ جلوگیری کرد، پس از دو سال جنگ بینتیجه، خلیفه مسیب بن زهیر را به مرو فرستاد. مسیب پس از مدتی توانست به کمک سعید بن حرشی به داخل قلعه راه پیدا کنند و به محاصره و شورش مقنع پایان دهند.
پیروان مقنع را سپیدجامگان معرفی کردهاند و این از آن جهت است که آنها در مخالفت با عباسیان جامههای سپید بر تن داشتند. علل موفقیت مقنع در خراسان این بود که در این خطه از سرزمینهای اسلامی، دینها و عقاید متفاوتی رواج داشت و مقنع در قطعه و مکانی ساکن شده بود که از لحاظ موقعیت جغرافیایی تقریباً غیرقابل نفوذ بود. همچنین ایجاد طبقات اجتماعی در خلافت عباسی و دشواریهای ایجاد شده برای مردم طبقات پایین یک نوع دلزدگی از اسلام را پدیدآورده بود. سپیدجامگان به تناسخ اعتقاد داشته، نماز نمیخواندند و روزه نمیگرفتند. اگرچه مقنع سرکوب شد ولی تا سالهای طولانی پیروان او در اطراف خراسان و ماوراءالنهر حضور داشتند.
پیشینه تاریخی
در سال ۱۳۲ ه.ق ابوالعباس عبدالله بن محمد سفاح نخستین خلیفه عباسی در کوفه بر مسند خلافت نشست و بر منبر خطبه خواند و با مذمت بنیسفیانیها بنیمروانیها، پایان دودمان امویان را اعلام کرد.[۱] سفاح توانست تمامی ممالک تحت سلطه بنیامیه، بجز اندلس را به سیطره خود درآورد و تا آنجا که توانست، کشورهای فتح شده را به دست خویشاوندان خود میداد. در این میان، خراسان در دست ابومسلم خراسانی باقی ماند.[۲] سفاح در شهر انبار — پایتخت حکومت خویش — پس از سی سال بیماری، در سال ۱۳۶ ه.ق درگذشت و پس از او ولیعهدش که برادر او بود، به تخت خلافت نشست.[۳] ابوجعفر منصور در ابتدا با شورش عمویش عبدالله بن علی مواجه شد. ابومسلم توانست شورش عبدالله بن علی را سرکوب کند اما حسادت و ترس منصور نسبت به قدرت ابومسلم، او را به قتل ابومسلم مجبور کرد. قتل ابومسلم، باعث بروز نارضایتیهایی در ایران و در نتیجه به وجود آمدن نهضتهایی برای خونخواهی ابومسلم انجامید. سنباد گبر که از دوستان نیشابوری ابومسلم بهشمار میرفت، از پیشگامان این خونخواهی بود. خلیفه توانست پس از ۷۰ روز، شورش سنباده گبر را سرکوب کند.[۴] پس از آن، با دستگیری ۲۰۰ تن از اعضاء فرقه راوندیه به دستور خلیفه، اینبار در مقر خلافت عباسی، آشوبهایی شکل گرفت.[۵] اعضا این فرقه به ابومسلم علاقمند بودند. اینبار نیز مصنور توانست، به کمک لشگریانش، شورشها را سرکوب کند.[۶][۷] واقعه دیگر دز دوران خلافت منصور، قتل محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن بود. محمد بن عبدالله را شیعیان، المهدی و نفس زکیه مینامیدند.[۸] منصور برای خلافت و تاج و تخت از هیچ خونریزی، حتی از کشتن خویشاوندان خود، إباء نداشت. از بحرانهای دیگر زمان خلافت منصور شورش استادسیس در خراسان بود که مأمور خلیفه با زحمت فراوان و پس از یک سال توانست این شورش را سرکوب کند. منصور پس از ۲۲ سال خلافت در سال ۱۵۸ ه.ق در حال سفر به مکه برای سفر حج درگذشت. مهدی، ولیعهد و پسر منصور، خلیفه بعدی عباسیان شد و برعکس پدرش، فردی نرمخو بود.[۹]
ابومسلم خراسانی در دوران خلافت مروان آخرین خلیفه اموی تلاش فراوانی برای بیرون آوردن خلافت از دست امویان کرد. او توانست با شکست دادن نصر بن سیار حاکم اموی خراسان، تمامی خراسان بزرگ را از سلطه امویان خارج کند.[۱۰] تلاشهای او بود که سبب به قدرت رسیدن عباسیان شد.[۱۱] عباسیان که در ابتدا به ابومسلم لقب «امین آل محمد» را داده بودند پس از کشته شدنش، وی را «ابومجرم» نامیدند.[۱۲] پیروان ابومسلم را مسلمیه مینامند، آنان معتقد بودند که ابومسلم کشتهنشده و در کوههای ری زندانی است و روزی بازمیگردد.[۱۳]
سپیدجامگان، نهضتی دینی بود که پیشوا آنان در دوره اول حیات نهضت، سعید جولاه بود. گردیزی گزارش میکند که سپیدجامگان به رهبری سعید جولاه، ابوداوود که عامل ابومسلم در خراسان بود را به اتهام خیانت به ابومسلم، در یکی از شبهای ربیعالاول سال ۱۴۰ ه.ق به قتل رساندند که در پی آن، سعید جولاه نیز کشته شد.[۱۴][۱۵] پیروان سپیدجامه با مرگ سعید، از بین نرفتند و به سرکردگی شخصی به نام برازبنده، توانستند امیر بعدی خراسان، عبدالجبار بن عبدالرحمن الازدی را با خود همراه کنند.[۱۶] عبدالجبار با برازبنده بیعت کرد و این بیعت سرآغاز مخالفتهای او با حکومت عباسی بود. در پی این مخالفتها، منصور عباسی با کمک پسرش مهدی توانست عبدالجبار را سرکوب کند و در جنگی که سرگرفت برازبنده کشته شد. مقنع که در آن روزگار کاتب عبدالجبار بود، توانست زمام امور سفیدجامگان را بهدست گیرد.[۱۷]
نام و تبار
نام مقنع در بیشتر منابع هاشم بن حکیم یا به صورت هاشمِ حکیم (به انگلیسی: Hāšem-e Ḥakim) ذکر شده است.[۱۸] برای او علاوه بر هاشم، عطا نیز به عنوان نام گزارش شده است. در این میان کسانی چون ابنخلکان، هر دو نام را برای او گزارش کردهاند و کسانی چون جاحظ او را عطا نامیده است.[۱۹] یعقوبی، طبری و مقدسی نیز او را هاشم خطاب کردهاند.[۲۰] در این میان ابناثیر او را با نام حکیم خطاب کرده است.[۲۱] نظام الملک نیز برای خطاب او، نامی نیاورده است و او را با عبارت «سگ» خطاب میکند.[۲۲]
شهرت او بیشتر با عنوان مقنع است. تاریخ نگاران اسلام اتفاق نظری دربارهٔ این که چرا او را به این نام میخوانند، ندارند. گفتهاند که او همیشه نقابی بر روی چهره داشته تا کسی نتواند صورت او را ببیند. و از همین رو وی را مقنع نامیدند.[۲۳] این نقاب یا از ابریشم سبز یا پوششی زرین بود.[۲۴] دوستداران و پیروانش بر این باور بودند که این پوشش، به علت جلوگیری از درخشش «نور الهی» است و دشمنانش، نقاب او را پوششی برای پوشاندن نقض عضو وی میدانستند.[۲۵] مستوفی گزارش کرده است که او در جنگ، یک چشم خود را از دست داده بود و در مجمع التواریخ آمده است که او به جذام مبتلا بود. نرخشی بیان داشت چون او بسیار زشت بود و سرش کَل داشت و یک چشمش کور بود، بهطور مداوم از نقاب استفاده میکرد. مقریزی مطلبی مشابه با نرخشی را نوشته است. همو گزارش میکند که روزی پیروانش از او خواستند تا رخسار او را بینقاب ببینند، وی به آنان وعده داد که اگر بتوانند بیآنکه بسوزند، به چهره او نگاه کند، او را خواهند دید. مقنع جلوی خود آینهای که در معرض اشعه آفتاب بود را قرار داد و چون پیروانش وارد شدند، عدهٔ سوختند و تعدادی دور شدند و فریب خورده که او خداست و چشمان انسانهای زمینی تاب دیدن او را ندارند. برخی بعید ندانستند که او این کار را در تقلید از روحانیون زرتشتی انجام داده باشد.[۲۶]
بنا بر گزارشهای ابنخلکان، نام پدر مقنع، دادویه بوده است.[۲۷] به عقیده فرای، این نام نشان دهنده اصل و نسب زرتشتی برای پدر اوست.[۲۸] همچنین گفته شده که پدرش از نظامیان امیر خراسان احتمالاً ابوداود خالد — معاصر با ابوجعفر دوانقی — بود. او از اهالی بلخ و اهل روستای مرو، و دهی که به نام کازه یا کازک نامیده میشد بود. مورخان نام کازه را متفاوت ذکر کردند به طوری که مقدسی کاره، ابوریحان کاوه کیمردان و یاقوت کازه نوشتهاند.[۲۹]
سرگذشت
۱۴۱ هجری | شرکت در شورشی علیه منصور عباسی | |
۱۵۱ هجری | آغاز دعوت مقنع | |
۱۵۷ هجری | آشکار شدن فعالیت سپیدجامگان | |
۱۵۸ هجری | تسخیر سمرقند | |
۱۵۹ هجری | اعزام یحیی جبرئیل به سمرقند | |
۱۶۱ هجری | از دست دادن سمرقند | |
۱۶۱ هجری | اعزام معاذ بن مسلم | |
۱۶۳ هجری | عزل معاذ بن مسلم | |
۱۶۳ هجری | مرگ مقنع |
برخی از مورخان نوشتهاند که مقنع در ابتدای جوانی به شغل گازری یا رختشویی اشتغال داشت اما چون شغل پدرش از مشاغل مهم بوده ظاهراً کسانی قصد تمسخر او را داشتن و این شغل را به او نسبت دادند. خود مقنع در روزگار ابومسلم خراسانی از نظامیان لشکر او بود و بعد از قتل ابومسلم پیشکار یا کاتب عبدالجبار الازدی امیر خراسان شد.[۳۰] مقنع یکی از نظامیان لشکر ابومسلم خراسانی بود[۳۱][۳۲] و گویا در به قدرت رسیدن عباسیان در کنار ابومسلم نقش فعالی داشت.[۳۳] مقنع در هنگام علنی کردن قیامش، اعلام کرد که روح ابومسلم در او حلول کرده است.[۳۴]
ادعای نبوت و ایجاد آشوب
اولین مرحله از فعالیت سیاسی مقنع، ادعای نبوت او بود. ظاهراً او در شورشی که پس از قتل ابومسلم خراسانی در زمان عبدالجبار الازدی رخ داد، شرکت کرد.[۳۵] زمان شورش را سال ۱۴۱ ه.ق مصادف با ۷۵۸ م عنوان کردهاند. بنابر روایتهای تاریخ بخارا، مقنع پس از مرگ عبدالجبار ادعای پیامبری کرد[۳۶] و به فرمان منصور توسط یکی از کارگزارانش دستگیر و از مرو به بغداد منتقل شد و به زندان افتاد.[۳۷] او مدتی بعد از آزادی یا فرار از زندان به خراسان بازگشت.[۳۸][۳۹]
مقنع کمی پس از رهایی او از زندان، تبلیغ آئین جدیدش را شروع کرد. با گذشت زمان او مدعی الوهیت شد[۴۰][۴۱] و ادعا کرد که میتواند پیروان خود را به بهشت ببرد.[۴۲] مقنع با روش که در دعوت عباسیان فراگرفته بود، پیروانش را به نواحی مختلف خراسان فرستاد تا مردم را به قیام و مبارزه با بیگانگان فرا بخوانند.[۴۳] در آن روزگار خراسان، پناهگاه دینها و ادیان ناپذیرفته بود. در این ایام، یکی از دعوتکنندگان او، عبدالله بن عمر — که بعدها دخترش را به همسری مقنع درآورد — نام داشت که به دعوت مردم ماوراءالنهر مشغول بود.[۴۴] عبدالله توانست با گذشتن از جیحون، به نخشب و سپس به کَش رفته و مردم روستای سونج یا سوبَخ را به آیین مقنع درآورد. این دو روستا، نخستین نواحی بودند که به مقنع ایمان آوردند.[۴۵][۴۶] مردم این روستا، پاسبان یا داروغه عرب روستا را کشتند. کمی بعد در سغد و بخارا تقریباً تمامی اهالی به مقنع ایمان آوردند.[۴۷] ترکان و سغدیان از جمله طوایفی بودند که نسبت مقنع ابراز علاقه میکردند و به زودی از پیروان او شدند. بر همین اساس از مقنع به عنوان پادشاه فرغانه و ترکان نیز یاد میکردند.[۴۸] بعد از اینکه بُنیات بن طَغشادِه — حاکم بخارا که تازه مسلمان شده بود — با سپیدجامگان همراه شد، کمکم ماوراءالنهر وارد دوران شورش و آشوب گردید.[۴۹] سپیدجامگان به کاروانهای مسلمانان حمله میکردند و روستاهای نواحی را غارت میکردند. با رسیدن خبر مقنع و تبلیغ دین جدیدش به حمید بن قحطبه، حاکم خراسان رسید، وی دستور دستگیری مقنع را داد. از این رو، مقنع مجبور شد از مرو فرار کند و در ماوراءالنهر ساکن شود. وقتی بر امیر خراسان آشکار شد که مقنع قصد گذشتن از جیحون را دارد، فرمان داد تا بر لب جیحون صد نگهبان بهطور پیوسته نگهبانی دهند و در صورت دیدن مقنع، او را دستگیر کنند.[۵۰] مقنع توانست با ۳۶ تن از پیروانش، از جیحون گذشته و به نخشب و کَش وارد شود.[۵۱] مقنع در آنجا توانست مردم بسیاری را با خود همراه و هم عقیده کند.[۵۲] مقنع در کوه سنام که دارای قلعه و دژ مستحکمی بود با ذخیره کردن آذوقه فراوان پادگانی برای خود و پیروانش فراهم کند.[۵۳] این پناهگاه اصلی مقنع قلعهٔ مرکزی با دو حصار درونی و بیرونی بود که در یک منطقهٔ کوهستانی واقع شده بود.[۵۴] در این دوره، هیچکس جزء همسران و گماشتگان اصلی مقنع، اجازه ورود به دژ درونی را نداشتند و پیروان مقنع در داخل دژ یا حصار بیرونی کشاورزی میکردند.[۵۵] در همین روزگاران، مقنع توانست سنجرده و نواکَث از توابع کِش را نیز تصرف کند.[۵۶]
عدهٔ سپیدجامگان که پیروان مقنع محسوب میشدند، روز به روز افزایش مییافت و آنان توانستند بر بیشتری از سرداران عرب از جمله ابونعمان و پسران نصر بن سیار — لیث و جنید — پیروزی پیدا یا آنان را به قتل برسانند.[۵۷] مقنع که موفق به پیمان با ترکان پیمان شده بود، خون و مال هر مسلمانی که به او ایمان نیاورد را مباح اعلام کرد. این اعلام او، جواز غارت به ولایتهای آن نواحی توسط ترکان تلقی میشد.[۵۸] در سال ۱۵۷ ه.ق — یک سال پس از مرگ منصور — شورش و خشونت سپیدجامگان در منطقه فراگیر شد. از جمله این اقدامات، حمله به روستای ممنون در نزدیکی بخارا بود که منجر به کشته شدن مؤذن مسجد روستا و ۱۵ تن از نمازگذاران و کمی بعد قتل همه اهالی روستا شد.[۵۹] چون خبر این کشتار به بخارا رسید، مردم شهر به نزد امیر بخارا رفتند. در نتیجه، امیر بن عمران، قاضی و حسین بن معاذ، امیر شهر با عده از اهالی، در رجب ۱۵۹ ه.ق به سمت نرشخ جایگاه شورشیان حرکت کردند. پس از رسیدن سپاهیان مخالف مقنع، قاضی در ابتدا خواست تا شورشیان توبه کنند و با مسلمان شدن، سبب بخشش خود را فراهم کنند. شورشیان این پیشنهاد را رد کردند و در نتیجه پیکار سختی درگرفت. پس از کشتهشدن ۷۰۰ تن از سپیدجامگان، آنان خواهان صلح شدند و حسین بن معاذ به شرط اینکه شورشیان به روستاهای خود بازگردند، از مأموران حکومت فرمان برده، به مسلمانان آسیب نرسانند و دست از راهزنی بردارند با آنان صلح کرد. کمی بعد از بازگشت مسلمانان، شورشیان این پیمان را شکستند.[۶۰]
فتح سمرقند و شورش نرخش
احتمالاً در سال ۱۵۸ ه.ق سمرقند به دست مقنع افتاد و او خاقان ترک را به نیابت خود حکمران کرد. پس از آنکه خبر اقدامات مقنع و پیروانش به خلیفه رسید، او در سال ۱۵۹ ه.ق جبرئیل بن یحیی خراسانی را که در سرکوب شورش استاذسیس نقش داشت، امیر سمرقند کرد و به پیکار با مقنع و پیروانش فرستاد.[۶۱] چون جبرئیل به بخارا رسید، امیر بخارا از او خواست تا در سرکوب شورش نرخش او را کمک کند و در عوض او در سرکوب شورش کِش به یاری او برود.[۶۲] جبرئیل بن یحیی پذیرفت و هر دو با هم به جانب نرخش رفته و به مدت ۴ ماه در آنجا به جنگ پرداختند. پس از چند مرتبه شکست، در نهایت با خدعهای، قلعه نرخش سقوط کرد.[۶۳] تعداد بسیاری از شورشیان در این نبرد کشته شدند و باقی افراد زنده، با شرطهایی که در گذشته با حسین بن معاذ بسته بودند، امان داده شد.[۶۴][۶۵]
پس از پایان یافتن شورش نرخش بازماندگان به کِش و نزد مقنع رفتنند.[۶۶] جبرئیل بن یحیی پس از سرکوب شورش در نرخش، با سرهای کشتهشدگان نرخشی به سمت سغد عازم شد.[۶۷] قصد او از این کار، ترساندن سغدیان طرفدار مقنع بود که در این هدف، موفق نبود. امیر سغدیان که خود از هوادار مقنع بود، توانست اهالی سغد را با خود همراه کند و با پیروان مقنع، به مقابله با جبرئیل بن یحیی برود.[۶۸] در نهایت، پس از چندین جنگ بین سپیدجامگان و لشکریان جبرئیل بن یحیی، سپیدجامگان شکست خورده و متفرق شدند.[۶۹] پس از آن، جبرئیل بن یحیی به جانب سمرقند حرکت کرد و در آنجا به جنگ با سپیدجامگان و همپیمانان تُرکش پرداخت و توانست در سال ۱۶۰ ه. ق، سمرقند را از شورشیان باز پس گیرد. مقنع دههزار تن را به فرماندهی مردی به نام خارجه به جانب سمرقند فرستاد تا به جنگ با جبرئیل برود. احتمال رفته است که در سال ۱۶۱ ه. ق، سپیدجامگان مجدداً شهر را تصرف کردند اما این لشکر هم کمی بعد شکست خوردند. سپیدجامگان شکست خورده، با نامهٔ ساختگی اعلام داشتن که جبرئیل را کشتهاند. این نامه باعث شد تا لشگریان جبرئیل فریب خورده و به مرو بازگردند. در همین زمان، خارجه، جبرئیل را در سمرقند محاصره کرد و یکی دیگر از پیروان مقنع راه را بر روی لشکری که برای کمک به جبرئیل بن یحیی از ترمذ در حرکت بودند، بست. مقنع نیز لشکر سومی را در همین زمان برای تصرف دوباره نرخش فرستاد که از دهقانان و روستاییان شکست خوردند.[۷۰] مقنع با کمک گرفتن از ترکان به سمرقند تاخت اما در این نبرد نیز برادر خاقان ترکان به نام فیل یا قیل به دست لیث بن نصر در نبردی تن به تن کشته شد و باقی لشکریان مقنع فرار کردند.[۷۱]
محاصره قلعه سنام
خلیفه، ابوعون عبدالملک یزید که در سرکوب شورش یوسف بن ابراهیم ناموفق بود را برکنار و به جای او معاذ بن مسلم را امیر خراسان کرد. معاذ بن مسلم در اول جمادیالاول سال ۱۶۱ ه.ق به مرو آمد و پس از مرتب کردن اوضاع خراسان به جنگ با مقنع رفت.[۷۲] کیال غوری سردار ترک دوستدار مقنع برای مدتی راه میان مرو و بخارا را بست اما معاذ بن مسلم توانست آنها را متفرق کند و در بخارا با لشکر عظیمی که دهقانان آن محل برای جنگ با مقنع فراهم کرده بودند رهسپار جنگ با مقنع شد. معاذ دستور ساخت تبرزین، بیل، شمشیر، منجنیق، قلعهکوب، نیزه و جنگافزارهای دیگر را برای نبرد با مقنع داد. مقنع نیز با پیوستن ترکان به لشگرش آماده نبرد با معاذ بن مسلم شد.[۷۳] در این بین سعید بن حرشی حاکم هرات نیز به معاذ بن مسلم پیوست. معاذ بن مسلم نتوانست با تمام برنامهریزیهایش بر مقنع پیروز شود چرا که مقنع و پیروانش به داخل قلعه سنام عقبنشینی کرده و این قلعه آمادگی مقاومت و پایداری در محاصره را داشت. اختلافات فراون سعید بن حرشی و معاذ بن مسلم از دیگر دلایل عدم موفقیت سپاهیان خلیفه برای شکست مقنع بود. در این بین سعید بن حرشی بهطور مداوم به خلیفه نام مینوشت و از ناکارآمدی نقشههای جنگی معاذ میگفت. برخی منابع ذکر کردند که همین نامهها باعث شد تا خلیفه عاقبت دستور برکنار معاذ را در سال ۱۶۳ ه.ق صادر کند، اما نویسنده تاریخ بخارا نقل کرده که این خود معاذ بن مسلم بود که پس از دو سال جنگ بینتیجه درخواست کنارگیری را مطرح کرد.[۷۴] پس از آن، خلیفه مسیب بن زهیر الضبی را به مقام امیری خراسان منصوب کرد و او در رجب سال ۱۶۳ ه.ق وارد بخارا شد و او پس از شکست دادن کولارتکین — یکی از سرداران مقنع — دستور محاصر قلعه مقنع را داد.[۷۵] در منابع آمده که پس از این که محاصره قلعه به درازا کشید محاصره شوندگان دانستند که بالاخره سعید بن حرشی راهی برای رسیدن به داخل قلعه پیدا میکند، بنابراین عده بسیاری تسلیم شدند.[۷۶] با این وجود همچنان تعداد بسیاری کنار مقنع مانده بودند. سعید توانست به باروی بیرونی در دست یابد که در همین زمان، مقنع در مورد رهایی از این درگیری، ناامید شد و پایداری در دژ درونی را بیهوده دانست؛ پس بر آن شد تا خودکشی کند.[۷۷]
درگذشت
منابع اسلامی دربارهٔ عاقبت مقنع اختلاف نظرهای فراوانی دارند.[۷۸] در مورد اینکه مقنع، چگونه قصد خودکشی کرد و چطور به قصد خود رسید، گزارشهای متعددی وجود دارد. برخی از منابع نقل کردهاند که او آتشی بزرگ آماده و اعلام کرد که هر کس میخواهد با او به بهشت بیاید، خود را با او به آتش بیفکند. پس از آن خانواده، همسران و نزدیکانش همه به آتش درآمدند و زمانی که سعید وارد دژ شد، قلعه را خالی دید.[۷۹] روایت دیگر منابع آن است که مقنع و همسرانش همگی زهر نوشیده و چون لشکر عباسی به دژ وارد شدند، پیکر آنها را یافتند.[۸۰] در این بین، پسرش را که زنده بود در سال ۱۶۳ ه.ق به حلب نزد خلیفه فرستادند.[۸۱] روایت دیگری هم وجود دارد که هر دو این رویدادها را با هم درآمیخته و از زبان یکی از همسران مقنع که زنده مانده بود نقل کرده است که مقنع، به همسران خود زهر نوشاند و خود را در تنوری پر آتش افکند. پیروان او میگفت که به آسمان میرود تا با فرشتگان برای باز پسگیری دینش بازگردد.[۸۲] تقریباً تمامی منابع مرگ مقنع را در سال ۱۶۳ ه.ق عنوان کردهاند.[۸۳] گفته شده او تقریباً به مدت ۱۴ سال با خلافت عباسی درگیری داشت و شورش یا نهضت او توانست در این مدت بارها لشکر خلافت عباسی را متفرق کند.[۸۴]
سپیدجامگان پس از مقنع
اگرچه شورش یا قیام مقنع سرکوب شد، اما پیروان او تا قرنها در خراسان و ماوراءالنهر وجود داشتند.[۸۵][۸۶] این واقعیت که پیروان او تا سالها بعد از مرگش وجود داشتند، نشاندهنده جنبه دینی جنبش اوست.[۸۷] مطالب بسیاری دربارهٔ وجود پیروان او پس از سرکوب مقنع در منابع مختلف گزارش شده است، همچنان که نرخشی گزارش کرده است که آنان اگرچه مقنع را ندیده بودند ولی بر دین او بوده، نماز نمیخواندند و روزه نمیگرفتند ولی امانت داران مورد اعتماد بودند.[۸۸] در حدودالعالم در این باره آمده است که پیروان مقنع یا سپیدجامگان، تا قرن چهارم و عهد سامانیان وجود داشتند و بیشتر اهل روستاهای شاش (یا چاچ) و ایلاق بودند.[۸۹] همچنین محمد عوفی در جوامع الحکایات نقل کرده است که در بخارا و سمرقند، جماعتی بودند که آنان را سپیدجامگان مینامیدند، آنان خود را مسلمان میدانستند و به فرزندان خود قرآن میآموختند اما حقیقتاً به ایمان خود اعتقادی نداشتند.[۹۰] ظاهراً سرخجامگانی که در گرگان دست به شورش زدند از عقاید و افکار مقنع در قیامهای خود استفاده میکردند.[۹۱]
دوره سوم سپیدجامگان هفتاد سال پس از سرکوب مقنع و پیروانش رخ داد اما این بار در طبرستان و گرگان به رهبری علویان.[۹۲] این دوره شورش سپیدجامگان با دوران حکومت صفاریان همزمان بود. هویت اجتماعی سپیدجامگان سوم که با عنوان سادات علوی به دولت رسیدند مانند سپیدجامگان اول و دوم طبقاتی بوده و جنبههای ملی آن در درجه بعد از اهمیت برخوردار بوده است.[۹۳] مسعودی دربارهٔ سپیدجامگان سوم نوشته است که محمد بن سهل برادرزادهٔ فضل بن سهل را به همراه عبدالله بن مهتدی در بغداد دستگیر کردند، چرا که محمد بن سهل کتابی دربارهٔ سپیدجامگان تألیف کرده بود. همچنین گفته شده که این دو قصد داشتند به همراه سپیدجامگان علوی قیام کنند و معتضد دستور کشتن محمد بن سهل را به صورت وحشتناکی صادر کرد. طبری نیز نحوهٔ به قتل رساندن او را گزارش داده است.[۹۴]
در دیدگاه دیگران
ویژگیهای اخلاقی و ظاهری
ابنخلکان در توصیف او نوشته است که او کوتاه قد، ناقض الخلقه، با سیمای کریه و یک چشم بود.[۹۵] جاحظ او را اَلکَن مینامد و او نخستین مورخی که او را به لکنت زبان داشتن خوانده یا شاید منظور او از الکن اشاره دارد به اینکه مقنع زبان عربی میدانست.[۹۶] به گزارش یوسفی، مقنع در ابتدا به فراگیری علوم پرداخت و در علم ریاضی مهارت داشت.[۹۷] پرویز گزارش میکند، او آثار بسیاری از گذشتگان را خواند و دانش طلسم و جادو را میدانست و در شعبده موفق بود.[۹۸] روشن است که مقنع مرد درس خوانده بود اما از جزئیات آموزشی او اطلاعاتی در دست نیست.[۹۹]
موفقیتهای مقنع
کرون بر این باور است که او توانست از تمامی این مهارتها برای جذب پیروان استفاده کند. مقنع به درستی میدانست قصد انجام دادن چه کاری را دارد و از مدتها قبل خود را برای قیام یا شورش آماده کرده بود و برای تداوم و استمرار نقشاش طرح و برنامه داشت. او از همان زمان که در مرو بود، در آنجا مقام و منصبی داشت به تبلیغ آیین خود دست زده بود، تجربه او در انقلاب عباسیان کمک فراوانی برای او بود. او برای این که بتواند سلطه خود را در تمام ایالت سغد پا بر جا نگه دارد به شیوهٔ منظم دست به تصرف شهرهای استراتژیک منطقه زد. تجربیات نظامی و سیاسی او به کمکش آمد، چنانچه در تاریخنامه اشاره به همراهی ترکان شده که مقنع به کمک این همراهیها در چندین جنگ منظم توانست نیروهای حکومتی را شکست دهد. باقی جنگها عمدتاً به محاصره شهر و روستاها میانجامید که هدف اصلی این محاصرهها ایجاد قحطی و برهم زدن نظم زندگی روزمره و عادی مردم بود، مقنع با ذخیره مواد غذایی و علوفه در قلعهاش خود و همراهان و پیروانش را برای این روزها آماده کرده بود. همچنین مقنع با جذب دهقانان که در معنی همان کدخدایان و بزرگان روستا هستند، توانست روستاییان بسیاری را به آیینش جذب کند چرا که به نظر میآید موقعیت دهقانان و بزرگان روستا به حدی بود که اگر به پیروی از مقنع مایل میشدند تمامی اهالی روستا خواهناخواه از آنان پیروی میکردند.[۱۰۰] اما باید دانست که در جذب پیروان به مقنع، مردم فقط تحت تأثیر معجزات مقنع یا دعوت، دعوتکنندگان و تبلیغ آنان قرار نمیگرفتند. برای نمونه، در ماجرا بیوه زن امیر نرخش، دیده شد که احساسات ضد عباسی در ماوراءالنهر از همان ابتدا کار عباسیان بر آن مردم تأثیر گذار بوده، و بعضی از مردم چنان از تجربه مسلمانشدن خود سرخورده بودند که درصدد برآمدند تا حکومت خاص خود را پدید بیاورند.[۱۰۱]
منطقه سغد هیچگاه بخشی از امپراتوری ساسانیان نبود و در شورش مقنع در آن منطقه کمتر گرایشی به احیای شاهنشاهی ایران باستان دیده نمیشود.[۱۰۲] مقنع حتی طرحی برای به زیر کشیدن خلافت نداشت ولی بهطور حتم او در پی آن بود تا اسلام به عنوان نیروی حاکمیت در سغد جایی نداشته باشد. احتمالاً او تمام کسانی را که میخواستند مسلمان بمانند، عرب تلقی میکرد و آنان را عامل بدبختی خود و پیروانش میدانست.[۱۰۳] صرف نظر از پدرزن عرب مقنع، عمده پیروان مقنع ار اهالی سغد بودند و همانطور که از نام بعضی از آنها برمیآید برخی از آنها مسلمان از دین برگشته بودند، همانطور که گزارش شده است، بسیاری از سرداران سپاه مقنع، نام غیر اسلامی دارند.[۱۰۴]
در سال ۱۵۹ ه. ق، حمید بن قحطبه امیر خراسان درگذشت، پس از او مهدی، ابوعون عبدالملک بن یزید را به ولایت خراسان منصوب و به او فرمان داد که شورش مقنع را سرکوب کند. در آغاز حکومت او اوضاع خراسان به سبب شورش مردی به نام یوسف بن ابراهیم معروف به یوسف البرم در بخارا آشفته شد. این مرد ادعا پیامبری میکرد و بر ضد عباسیان سخن میگفت و توانست عده بسیاری را با خود همراه کند،[۱۰۵][۱۰۶] یوسف البرم توانست به مرو رفت و طالقان و جوزجان را با خود همراه کند. شورش یوسف و اختلافاتی که به موجب آن در امور خراسان پدیدآورد سبب شد تا کار مقنع در ماوراءالنهر پیشرفت کند.[۱۰۷][۱۰۸] همچین عنوان شده که دعوت مقنع در ماوراءالنهر از آن جهت آسانتر بود که در زمان فتح اعراب در این منطقه یک رشته اغتشاشات رخ داده بود که علت آن تضاد منافع میان دو گروه زمینداران بزرگ و قدرت مرکزی از یک جهت و مهاجران عرب یا زمینداران کوچک و بازرگانان محلی در سوی دیگر، عنوان شده است.[۱۰۹]
ارتباط با بودیسم
تاریخنامه حاوی اطلاعات تازهای دربارهٔ حضور ترکان در جنبش مقنع است.[۱۱۰] یاران ترک مقنع از ترکستان در شمال شرقی بودند و ظاهراً هیچ پیوندی با ترکان ساکن در جنوب شرقی ایران نداشتند. بنابر اسناد و مدارک ترکان ماوراءالنهر قبل از قیام مقنع نیز از اسحاق ترک هم حمایت میکردند و ترکان حامی اسحاق از ترکان تورغشها بودند.[۱۱۱] بنابر گزارش تاریخ بخارا ترکان پیرو مقنع از ترکستان به ماوراءالنهر آمدند و نویسنده بیان الادیان نیز نقل کرده که مقنع پادشاه ترکستان را به غارت ماوراءالنهر فراخواند.[۱۱۲] با این نقل قول، احتمال میرود که ترکان فقط به علت غارت و ماجراجوی با مقنع همراه شدند ولی از آنجا که مقنع خود را بودای موعود معرفی کرده بود و از آنجا که در بین چینیها، بوداییان هوادار بودایی بوادی موعود را سپیدجامگان معرف هستند،[۱۱۳] احتمال داده شده است که همراهی ترکان با مقنع تنها به خاطر غارت و ماجراجوی نبود؛[۱۱۴] چرا که شخصیتی که مقنع از خود معرفی کرده بود، مفهوم بودای موعود را تجلی میکند. دربارهٔ بودای موعود گفته شده که چون ماموریتش تمام میشود در حالی که آتش از بدنش زبانه میکشد به آرامش ابدی میپیوندد و مقنع با خودسوزی انتهای کار مفهوم بودای موعود بودن را تجلیلی کرد. یکی از معجزات مقنع ماه نخشب بود که گفتهاند از چاهی در نزدیکی نخشب، ماهی نورانی را بیرون میآورد. این ماه در تاریخ اسلام، مسیحیت و دین یهود سابقه نداشت اما بوداییان فرقه مهایانه در توضیح آموزهٔ شونیتا که به معنی تهی بودن و خلاء است، غالباً زندگی و احوال بودا را با چیزی مقایسه کردهاند که در رؤیا یا قضایی شبحوار و سراب گونه دیده شود. در مجموعه سرودهای کهن ختنی در رابطه با بودا، همین پدیده با ماهٔ مقایسه شده که در آب انعکاس مییافت.[۱۱۵] در نتیجه اگر مقنع توانست خود را بودا موعود معرفی کند، پس احتمال میرود که خاقان ترک همپیمان مقنع باید در جایگاه یک شاه درست کردار به خدمت بودای موعود شتابد و صلح و عدالت را در جهان حاکم کند.[۱۱۶] نظر اکثر مورخان دربارهٔ فلسفه سپیدجامه بودن مقنع و پیروانش، تقابل با لباس سیاه عباسیان است؛ اما برخی میپندارند که جامه سپید، اقتباسی از نشانههای آیین مانی است.[۱۱۷][۱۱۸]
دین و باورها
گفته شده که مقنع باور به فرقه رزامیه داشت. ظاهراً این فرقه شاخهای فرعی از فرقه راوندیه و ابومسلمیه بود.[۱۱۹] اعضا فرقه ابومسلمیه معتقد بودند که ابومسلم کشته نشده[۱۲۰] و بنابر اعتقاد اهل و پیروان رزامیه، امامت بعد از علی بن ابیطالب به محمد بن حنفیه رسید است و پس از او به پسرش و بعد از او بنابر وصیتش به علی بن عبدالله بن العباس و سپس در پسران او تا به منصور ادامه داشت.[۱۲۱] اعتقاد به تناسخ و ادعای الوهیت از اندیشهها و اعتقادات فرقه رزامیه بود است.[۱۲۲]
عقاید مقنع و قبول این عقاید در میان پیروانش، در جامعه و اجتماعی بیان میشدند که عقاید همانند بسیاری در آن رواج داشتند؛ بنابراین، تعالیم مقنع تازه نبودند و بلکه او گفته و آوردههای دیگران پیش از خود را تکرار میکرد.[۱۲۳] مقنع پیروان خود را به مبارزه گسترده با نابرابریهای سیاسی و اقتصادی علیه حاکمان عرب دعوت میکرد و علت قبول اندیشههای او به علت از بین بردن نابرابریها و سیادت عربها بود.[۱۲۴]
باورها سپیدجامگان
به اعتقاد سپیدجامگان، خدا جسمی لطیف است که طول و عرض و عمق دارد و همهٔ پیامبران، خدایانی هستند که جسم آنها، رسول خداست و روح آنها خود، خدا میباشد و خدا در هر زمان که بخواهد با بشر صحبت کند به صورت یکی از پیامبران درآمد و آن را به سوی مردم میفرستد.[۱۲۵] آنان معتقدند که هرگاه خدا به صورت آدمی درآمد، تا مدتها این عمل تکرار نخواهد شد.[۱۲۶] آنان در واقع به تناسخ ایمان دارند و معتقدند که خداوند در ابتدا در صورت آدم درآمد سپس در صورت نوح، ابراهیم ،موسی ،عیسی و محمد متجلی شد تا در جسم ابومسلم خراسانی درآمد و پس از آن در صورت مقنع تجسم کرد.[۱۲۷] ابوریحان بیرونی بیان کرده است که مقنع تمام آنچه مزدک تعلیم داده بود را تکرار کرده است.[۱۲۸] سپیدجامگان در سجده، هر کجا و در هر زمانی روی به سوی مقنع میآوردند و در جنگها از او مدد خواسته و همواره میگفتند «یا هاشم ما را مدد ده».[۱۲۹][۱۳۰] مقنع چون ادعا خدای داشت بیان کرده بود که توانایی زنده کردن مردگان را دارد از دیدگاه مقنع کشتن و ریختن خون دشمنان و مخالفان آیین او مباح است و مال و اموال و زنان مخالفان و دشمنان آیینش حلال است.[۱۳۱] در بین عقاید مقنع به اشتراک بودن زنان اشاره شده و عنوان شده است که از دیدگاه سپیدجامگان، زن مانند گل خوشبو است که اگر کسی او را ببوید چیزی از آن کم نمیشود. در کتاب تاریخ بخارا بیان شده که اگر مردی تمایل داشته باشد که با زن یکی از همکیشانش خلوت کند، میتواند به خانه آن زن برود و نشانهای بر روی در بگذارد که اگر شوهر زن به خانه بازگشت و آن علامت را دید، بازگردد.[۱۳۲] در بین باورهای سپیدجامگان خداوند هیچ چیزی را حرام نکرده است. مقنع تمام عبادات مذهبی از جمله نماز، روزه و زکات را حذف کرد. سپیدجامگان، غسل نمیکنند و تمام آنچه حرام اعلام شده بود، از جمله گوشت خوک و شراب را حلال میدانستند.[۱۳۳] دربارهٔ پیروان مقنع اعلام شده که آنان دزدی نمیکنند و امانتداران قابل اعتمادی بودند.[۱۳۴]
ماه نخشب
ماه نخشب به عنوان معجزه معروف مقنع بیش از سایر وقایع زندگی او در ادبیات فارسی ایران انعکاس داشت. مقنع هر شب این ماه را از چاهی در نخشب بیرون میآورد، به گونهای که چهار فرسخ در چهار فرسخ را روشن میکرد. ماه نخشب به شهرت و افزایش پیروان مقنع کمک کرد. گفته شده است که پس از سرکوب مقنع، بعدها از داخل چاه، کاسهٔ بزرگی از جیوه خارج کردند.[۱۳۵]
منبعشناسی
منابع مطالعاتی دربارهٔ جنبش مقنع با این که برعکس جنبشهای که در اواخر دوران امویان رخ داد بیشتر است، اما به علت آشفتگیها زمانی و نادیده گرفتن بعضی از وقایع توسط نویسندگان این منابع و بیتوجهی به برخی دیگر از وقایع، باعث به وجود آمدن اختلافاتی در منابع شده است که نمیتوان مخاطب را به درک درستی از وقایع آن دوران برساند. تقریباً در هیچیک از این منابعف دربارهٔ آیینها فکری و آموزشهای سپیدجامگان سخنی گفته نشده است.[۱۳۶]
منابع اولیه
قدیمیترین کتابی که به زبان فارسی دری دربارهٔ مقنع نوشته شد، کتابی با عنوان اخبار مقنع است که نویسنده آن کتاب ابراهیم نام داشت. اطلاعاتی دربارهٔ ابراهیم، در دست نیست و حتی تاریخ نگارش کتاب بهطور مشخص، معلوم نیست. اصل این کتاب نیز امروزه وجود ندارد.[۱۳۷] ابوریحان بیرونی در کتاب اثارالباقیه گزارش میکند که کتابی دربارهٔ مقنع نوشته است که شرح مفصلی از زندگانی مقنع را ارائه داده است. ابونصر قباوی که کتاب تاریخ بخارا را به فارسی برگردانده، نوشته است که نویسنده کتاب، شرح ناقصی از وقایع مقنع را آورده و او این قسمت را از روی کتاب اخبار مقنع تکمیل کرده است. این سخن نشان دهند عدم استفاده نرشخی از کتاب اخبار مقنع به عنوان منبع و همینطور وجود این کتاب تا سال ۵۲۲ ه.ق است. کتاب دیگر در این زمینه، زین الاخبار نوشته ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی است که در بخش اخبار امرای خراسان، دربارهٔ مقنع اطلاعاتی در اختیار مخاطبان میگذارد که در منابع دیگر نیست. کتاب تاریخ طبری که در سال ۳۵۳ توسط بلعمی ترجمه شده است نیز دیگر کتاب در این زمینه است. در این کتاب ترجمه شده اطلاعاتی دربارهٔ مقنع است که در نسخه موجود این کتاب که در کتابخانه وین نگهداری میشود دیده نمیشود. گزارشهای نسخه ترجمه شده با گزارشهای کتاب تاریخ طبری فابل مقایسه نیست. کتاب بیان الادیان نوشته ابوالمعالی محمد بن الحسین العلوی، نقاط تاریک زندگی مقنع را برای مخاطبان روشن میکند. در کتاب مجمع التواریخ و القصص نویسنده دربارهٔ روایت زندگی مقنع گزارشهای عبدالقاهر بغدادی و اسفراینی را با اضافه کردن افسانه ماه نخشب بر آن گزارشها نقل میکند. در کتاب جوامع الحکایات نویسنده در سه جای کتاب از مقنع یاد میکند. کتاب تاریخ گزیده حمدالله مستوفی اطلاعاتی دربارهٔ زادگاه مقنع در اختیار مخاطب میگذارد که در منابع دیگر نیست. در کتاب تاریخ بخارا ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی به اطلاعات وسیع و گستردهتری از مقنع دست پیدا کرده که همه آنان را گزارش میکند. کتاب تبصره العوام نوشته مرتضی بن داعی حسنی رازی نیر حاوی اطلاعاتی دربارهٔ مقنع است. در کتاب تاریخ الفی که دربارهٔ تاریخ عمومی است و به دستور محمد اکبر پادشاه توسط گروهی از مورخان نوشته شده میتوان به اطلاعاتی از مقنع دست یافت. نویسندگان این کتاب احتمالاً به کتاب گمشده اخبار مقنع دسترسی داشتند.[۱۳۸] ابوتمام یا یوسف بن محمد نیشابوری داعی برجسته اسماعیلی بود. او در یکی از آثارش که به فرقه مشبهه میپردازد، گزارشیهایی را در باب سپیدجامگان مطرح میکند. گزارش او در سه بخش جداگانه آورده شد که هر بخش بر مبناء منابع جداگانهُ آماده شده است.[۱۳۹] باید دانست که ابوتمام نوشتن این سه بخش را بر اساس کتاب ابراهیم در رابطه با مقنع آغاز کرد و سپس مشاهدات خود در رابطه با خرمدینان مناطق غربی ایران را نیز به آن اضافه کرده است، فرقهنگارانی که پس از ابوتمام در رابطه با مقنع دست به نوشتند زدند از جمله بغدادی و شهرستانی اکثر مطالب خود را از نوشتههای ابوتمام گرفتهاند.[۱۴۰]
اطلاعاتی که از آثار عربی دربارهٔ مقنع بدست میآید، غالباً کوتاه و چون از روی تعصب نوشته شدهاند در بیشتر مواقع از مقنع با عنوان دشمن اسلام یاد میشود. کتاب التاریخ فی اخبار ولاة خراسان که نویسنده آن ابوعلی حسین بن احمد بن سلامی است، از جمله این آثار میباشد. این کتاب بدون تردید منبع اصلی نویسندگان بعدی بوده است، که اصل این کتاب در حال حاضر در دسترس نیست، اما منبع نویسندگانی همچون ابن اثیر، ابن خلکان، عوفی، عتبی، سمعانی و گردیزی بوده است. نخستین منبع موجود که دربارهٔ مقنع، اطلاعات در اختیار مخاطبان میگذارد کتاب البیان و التبیین، ابوعثمان عمر بن جاحظ است.[۱۴۱] گزارشهای این کتاب در رابطه با مقنع بسیار کوتاه است. روایت بعدی مربوط به ابن خلکان در وفیات الاعیان است.[۱۴۲] طبری در کتاب تاریخ الرسل و الملوک، مقدسی در کتاب البود التاریخ، ازدی در کتاب تاریخ موصل، خوارزمی در کتاب مفاتیح العلوم، ابومنصور بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق و ابوالمظفر اسفراینی در کتاب التبصیر فی الدین منابع بعدی مطالعه دربارهٔ مقنع هستند. ابن اثیر نیز در کتاب الکامل فی التاریخ مطالبی دربارهٔ مقنع آورده است. او با تلفیق روایات طبری، بلعمی ،مقدسی، ابن عبری، خوارزمی، ابوریحان بیرونی و سلامی روایتی منسجم از زندگانی مقنع ساخته است که بهترین روایت در میان آثار عربی است. بعدها ابن طقطقی در کتاب الفخری، ملا احمد تتوی در کتاب جامع التواریخ، ابن خلدون در کتاب العبر و ملا احمد تتوی در کتاب تاریخ الفی از نوشته ابن اثیر استفاده کردند.[۱۴۳]
منابع معاصر
تامس مور در کتاب لاله رخ[۱۴۴] از جنبههای شاعرانه ماه نخشب استفاده کرده است. نویسنده تلاش کرده تا داستان مقنع را به صورت شعر درآورد. این کتاب شامل ۴ داستان است که داستان دوم آن به پیامبر نقابدار خراسان اختصاص دارد. کتاب مور، اولین بار در سال ۱۸۱۷ م انتشار یافت اما اطلاعات تاریخی این کتاب زیاد نیست و بیشتر به ماجراهای تخیلی پرداخت است. در کتاب ترکستاننامه اثر معروف بارتولد نویسنده کمتر از دو صفحه کتاب را به ماجرا مقنع اختصاص داده است.[۱۴۵] ادوارد براون نیز به بررسی مقنع در کتاب تاریخ و ادبیات ایران پرداخته است.[۱۴۶] او در ابتدا مقنع را به عنوان یک مبلغ مذهبی یاد کرده ولی نکته مورد توجه این است که بروان از کتاب تاریخ بخارا حرفی نزده است، و در کتابش نه حوادث را مطرح میکند و نه به تحلیل وقایع میپردازد. به عقیده صدیقی، بهترین پژوهش دربارهٔ مقنع را غلامحسین صدیقی انجام داده است. اثر او با نام جنبشهای دینی ایران در سدهٔ دوم و سوم هجری در سال ۱۹۳۸ م منتشر شده است.[۱۴۷] ساباتینو موسکلتی در مقاله مطالعات تاریخی دربارهٔ خلیفه مهدی بخشی را به شورش مقنع اختصاص داده است. کتاب قیام مقنع، نهضت سپیدجامگان نوشته الکساندر یورویج یاکوبوفسکی دیگر کتاب در موضوع مقنع است. در کتاب التون دانیل با عنوان تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در عصر فرمانروایی عباسی نیز در فصل چهارم، نویسنده دست به تحلیل تازهٔ از این جنبش زده است. کتاب ماه نخشب نوشته سعید نفیسی اثر دیگر در این زمینه است که به صورت داستانی به ماجرای مقنع پرداخته است. نقابدار خراسان، عنوان مقالهٔ از ذبیحالله صفا است که در سال ۱۳۱۶ در مجله مهر چاپ شد. کتاب پیامبر نقابدار که یک اثر داستانی تاریخی است نوشته ایرج سهرابی تنها اثر مستقل دربارهٔ مقنع است و احتمالاً در ترکیه انتشار یافته است.[۱۴۸][۱۴۹] تحقیق ویلفرد مادلونگ و پل واکر که در سال ۱۹۹۸ م انجام شد و به بررسی فصلی از یک اثر فرقهنگارانهٔ عربی پرداخته است، از آثار به زبان انگلیسی است که دربارهٔ مقنع نوشته شده و به فارسی ترجمه شده است.[۱۵۰]
پانویس
ارجاعات
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۶.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۷.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۸.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۹.
- ↑ یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، ۱۶۹.
- ↑ خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ۲۸.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۹.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۸۰.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۸۳.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۴.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۱۳۷۲.
- ↑ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۷۹.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۳۱.
- ↑ حبیبی، تاریخ افغانستان، ۳۰۵.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران از اسلام تا یورش مغول، ۲۷۷.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران از اسلام تا یورش مغول، ۲۷۸.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران از اسلام تا یورش مغول، ۲۷۸.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۱.
- ↑ فرای، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ۴۳۰.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳.
- ↑ فرای، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ۴۳۰.
- ↑ زرین کوب، دو قرن سکوت، ۱۵۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۵.
- ↑ الهامی، مقاله دویست سال پیکار برای استقلال و آزادی (۴): ظهور پیامبر نقابدار خراسان، ۳۰.
- ↑ فرای، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ۴۳۰.
- ↑ فرای، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ۴۳۰.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایران در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۴.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۴.
- ↑ یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، ۱۷۱.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۴.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۷۱.
- ↑ یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، ۱۷۱.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ کرون، مقنع و سپید جامگان، ۱۳.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۴.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۴.
- ↑ کرون، مقنع و سپید جامگان، ۱۴.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۴.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۹.
- ↑ صفا، دلیران جان باز، ۱۱۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۴۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۰.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۶.
- ↑ زرین کوب، دو قرن سکوت، ۱۵۹.
- ↑ لسترینج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ۴۹۹.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۶.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۱.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۶.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۶.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۷.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۷.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۱.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۹.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۲.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۹.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۰.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۰.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۲.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۲.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۰.
- ↑ پرویر، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۷.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۳.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۳.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۹۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۳.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۳.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۸.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۴.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۷.
- ↑ رازی، تاریخ کامل ایران از تأسیس سلسله ماد تا عصر حاضر، ۱۴۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۸.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۲.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، صفحه.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۲.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۲.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۲.
- ↑ اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. جلد یک، ۸۷.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران از اسلام تا یورش مغول، ۲۹۳.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۶.
- ↑ انصافپور، روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ۲۹۳.
- ↑ نیکخواه بهرامی، مقاله المقنع نقابدار نخشب، ۶۹.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳.
- ↑ یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، ۱۷۰.
- ↑ پرویز، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، ۷۴.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۲.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۳.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۱.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۱.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۲.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۱.
- ↑ فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۱۴۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۲.
- ↑ Bosworth (۲۰۰۰). «BUKHARA ii. From the Arab Invasions to the Mongols». Encyclopædia Iranica.
- ↑ فرای، تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه، ۴۳۲.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۹۶.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۰۰.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۹۸.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۵.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۵.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۰.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۲۱.
- ↑ زرین کوب، دو قرن سکوت، ۱۶۲.
- ↑ رئیس نیا، از مزدک تا بعد، ۹۵.
- ↑ اقبال آشتیانی، خاندان نوبخت، ۲۵۶.
- ↑ اقبال آشتیانی، خاندان نوبخت، ۲۴۲.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ دنیل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ۱۵۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۳۵.
- ↑ رصازاده لنگرودی، جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام، ۸۸.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱۲.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ صفا، دلیران جان باز، ۱۳۴.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۲۶.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱۳.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱۲.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳۰.
- ↑ یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، ۱۷۱.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۰۷.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۸.
- ↑ رصازاده لنگرودی، جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام، ۶۲_۵۲.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱۷.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۳۸_۱۳۷.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۰۸.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۰۸.
- ↑ رصازاده لنگرودی، جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام، ۶۵_۶۲.
- ↑ رئیس نیا، از مزدک تا بعد، ۹۵.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۳.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۱۳.
- ↑ صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۰۷_۲۳۱.
- ↑ تابان، مقاله قیام مقنع جنبش روستایی سپید جامگان، ۵۳۹.
- ↑ رصازاده لنگرودی، جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام، ۷۶_۶۶.
- ↑ کرون، مقنع و سپیدجامگان، ۱۱۵.
منابع
- منابع فارسی
- اشپولر، برتولد (۱۳۶۹). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، جلد یک. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- اقبال آشتیانی، عباس (۱۳۵۷). خاندان نوبخت. تهران: طهوری.
- الهامی، داود (۱۳۶۴). «دویست سال پیکار برای استقلال و آزادی (۴): ظهور پیامبر نقابدار خراسان». درسهایی از مکتب اسلام. شهریور (۶): ۲۹–۳۴ – به واسطهٔ نورمگز.
- انصافپور، غلامرضا (۱۳۵۹). روند نهصتهای ملی و اسلامی در ایران از اسلام تا یورش مغول. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- بلنیستکی، آلکساندر (۱۳۶۴). خراسان و ماوراءالنهر. تهران: گفتار.
- پرویز، عباس (۱۳۵۱). قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران. شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران.
- تابان، تورج (۱۳۶۸). «قیام مقنع جنبش روستایی سپید جامگان». ایرانشناسی (۳): ۵۳۲–۵۶۵ – به واسطهٔ نورمگز.
- حبیبی، عبدالحی (۱۳۶۲). تاریخ افغانستان. تهران: دنیا کتاب.
- خضری، سید احمدرضا (۱۳۸۳). تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان البویه. تهران: سمت.
- دنیل، التون (۱۳۶۷). تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان. تهران: انتشارات علمی وفرهنگی.
- رازی، عبدالله (۱۳۴۷). تاریخ کامل ایران از تأسیس سلسله ماد تا عصر حاضر. تهران: اقبال.
- رضازاده لنگرودی، رضا (۱۳۸۵). جنبشهای اجتماعی در ایران پس از اسلام. تهران: نشر نو.
- رئیس نیا، رحیم (۱۳۵۸). از مزدک تا بعد. تهران: پیام.
- زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۳۶). دو قرن سکوت. تهران: امیرکبیر.
- صدیقی، غلامحسین (۱۳۷۲). جنبشهای دینی ایران در قرنهای دوم و سوم هجری. تهران: پاژنگ.
- صفا، ذبیحالله (۱۳۷۷). دلیران جان باز. تهران: فردوس.
- فرای، ریچارد (۱۳۶۳). تاریخ ایران کمبریج از اسلام تا سلاجقه. تهران: امیرکبیر.
- فرای، ریچارد نلسون (۱۳۶۳). عصر زرین فرهنگ ایران. تهران: سروش.
- فولتس، ریچارد (۱۳۸۵). دینهای جاده ابریشم. فراروان.
- فیاض، علیاکبر (۱۳۹۷). تاریخ اسلام. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- کاردگر، یحیی؛ اسکندری، بهاءالدین (۱۳۹۳). «نقد و تحلیل ماه نخشب در ادب فارسی». فصلنامهٔ علمی دانشگاه گلستان. بهار (۱): ۸۵–۱۰۶ – به واسطهٔ مجلهٔ مطالعات انتقادی ادبیات.
- کرون، پاتریشیا (۱۳۹۱). مقنع و سپیدجامگان. تهران: نشر ماهی.
- لسترینج، گای (۱۳۸۶). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- مشکور، محمدجواد (۱۳۷۹). تاریخ شیعه و فرقههای آن تا قرن چهارم. تهران: اشراقی.
- مفتخری، حسین (۱۳۹۴). تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان. تهران: سمت.
- نیکخواه بهرامی، حبیب (۱۳۸۳). «المقنع نقابدار نخشب». کیهان فرهنگی. دی (۲۱۹): ۶۸–۷۲ – به واسطهٔ نورمگز.
- یوسفی، غلامحسین (۱۳۷۸). ابومسلم سردار خراسان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- منابع انگلیسی
- Bosworth, C. E. (2000). "BUKHARA ii. From the Arab Invasions to the Mongols". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
- Crone, Patricia (2011). "MOQANNAʿ". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
- اهالی ایران در سده ۸ (میلادی)
- اهالی خلافت عباسیان در سده ۸ (میلادی)
- اهالی سده ۸ (میلادی)
- اهالی مرو
- ایرانیان قرون وسطی
- پیامبران ایرانی
- جنبش خرمدینان
- خراسان تحت خلافت عباسی
- درگذشتگان ۷۷۹ (میلادی)
- درگذشتگان ۷۸۳ (میلادی)
- رهبران فرقههای اسلامی
- رهبران مذهبی اهل ایران
- رهبران مذهبی
- سیاستمداران اهل ایران
- شورشیان در برابر خلفای عباسی
- مدعیان الوهیت
- مدعیان نبوت