بابک خرمدین

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بابک
یک نقاشی رنگی از بابک خرمدین که شمشیر در دست دارد.
نگاره ای از بابک خُرَمدین
متولدآذربایجان
وفات۱۷ دی ۲۱۶ خورشیدی
کنیسه بابک
علت فوتاعدام به وسیله قطع دست و سر
دیگر نام‌هاحسن
شناخته‌شده برایمبارزه بر ضد خلفای عباسی
پس از حملهٔ اعراب به ایران
عنوانخرمدین
جنبشرهبر جنبش سرخ‌جامگان
دینخرمدین
والدین
  • عامر بن عبدالله (پدر)
  • ماه‌رو (مادر)

بابک خرمدین (درگذشته ۶ صفر ۲۲۳ قمری/۷ ژانویهٔ ۸۳۸ میلادی/۱۷ دی ۲۱۶ خورشیدی) رهبر اصلی مبارزان ایرانی خرمدین بود که پس از مرگ ابومسلم خراسانی بر خلافت عباسی شوریدند. خرمدینان مرگ ابومسلم را انکار کرده و معتقد بودند که ابومسلم خراسانی باز خواهد گشت تا عدالت را در جهان برقرار نماید. در دوران خلافت عباسیان آذربایجان کانون مقاومت طولانی‌مدت و خطرناک علیه خلافت بود که توسط بابک خرمدین رهبری می‌شده است و بر شمال غرب ایران تأثیر گذاشته و بیش از ۲۰ سال - از ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م تا ۲۲۲ ه‍.ق /۸۳۷ م - طول کشید.

شورش او به روشنی از حس ضد عربی ایرانیان در آذربایجان بهره می‌برده است. با این حال دلایل مذهبی، اجتماعی و اقتصادی نیز برای جنبش بابک گزارش شده است۔ تعداد نیروهای لشکر بابک را عددی بین ۱۰۰ هزار نفر تا ۳۰۰ هزار نفر و یا بیشتر توصیف کرده‌اند که در هر صورت، دلالت بر بزرگ بودن لشکر اوست.

او زندگی گمنامی در آذربایجان داشت تا اینکه مورد توجه جاویدان بن سهل، رهبر خرمی‌ها، قرار گرفت. بابک ادعا کرد که روح جاویدان در کالبد او وارد شده و تحریک ساکنان بذ را آغاز کرد. او قدرت جدیدی به جنبش دینی-اجتماعی که ریشه در مذهب مزدک داشت، بخشید و از روش‌های خشونت‌آمیزِ ویژه‌ای بهره گرفت. به نظر می‌رسد که قیام او از ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م آغاز و با نقشهٔ حاتم بن هرثمه، یاری شده بود و با مشکلات مختلفی در استان‌های شرقی که به دنبال آن مأمون به بغداد بازگشت، آسان گشته بود.

در ۲۰۴ ه‍.ق/ ۸۱۹–۸۲۰ م مأمون، یحیی بن معاذ را به سوی بابک فرستاد که با درگیری بی‌نتیجه در موقعیت‌های مختلف همراه بود؛ همان‌طور که تلاش دیگر فرماندهان خلافت، شانس بهتری نداشتند. در پایان خلافت مأمون مبارزه تا جبال هم کشیده شد، که این باعث نخستین نگرانی خلیفه معتصم گردید و باعث شد تا او مقاومت این ناحیه را ریشه کن کند. در ۲۲۰ ه‍.ق / ۸۳۵ م معتصم، افشین را مأمور سرکوب بابک کرد. این فرمانده قلعه‌های جادهٔ بذ را که بابک ویران کرده بود را تعمیر کرد و علی‌رغم شکست بغای کبیر در هشتادسر، توانست طرخان، یکی از فرماندهان مقاومت را غافلگیر کند. سپس با نیروهای تحت فرماندهی جعفر خیاط و داوطلبان ابودلف تجدید قوا کرد و در ۲۲۲ ه‍.ق /۸۳۷ م اردوگاهی را تحت حفاظت دیده‌بان‌ها برپا کرد. بعد از حملهٔ ناموفق داوطلبان، بذ در ۹ رمضان ۲۲۲ ه‍.ق/۱۵ اوت ۸۳۷ م توسط نیروهای فرغانه‌ای فتح و غارت شد. بابک فرار کرد ولی توسط سهل بن سنباط - که به او پناه داده‌بود، دستگیر شد و به افشین تحویل داده‌شد. او به سامرا فرستاده شد و در ۳ صفر ۲۲۳ / ۴ ژانویه ۸۳۸ به سامرا رسید. معتصم او را سوار بر فیل به معرض نمایش گذاشت و نخست دست‌هایش را قطع کردند و سپس او را اعدام کردند. جنازهٔ او بر چوبهٔ دارش باقی ماند و سرش به خراسان فرستاده شد۔

دستگیری و اعدام بابک پایان جنبش خرمدینان نبوده و آن‌ها ادامه حیات دادند تا مدرکی گواه بر حیاتشان در قرن ۳ ه‍.ق/۹ م باشند. داوطلبان شورش گذشته، که خود را بابکیه نام نهادند، در بذ تا قرن ۵ ه‍.ق/۱۱ م ادامه حیات دادند و به انتظار او ماندند و آئین خاصی انجام می‌دادند.

نام و تبار

در تمامی منابع نام «بابک» یافت می‌شود، اما مسعودی نام او را «حسن» ذکر کرده است.[۱] مورخان ارمنی بابک خرمدین را گاهی «باب»، گاهی «بابن» و گاهی «بابک» ضبط کرده‌اند.[۲] نام اصلی که بر بابک، در دوران تولدش گذاشتند، حسن بود؛ و برادران بابک، عبدالله، معاویه و اسحاق[یادداشت ۱] بودند که نشان می‌دهد که نام‌های آن‌ها اسلامی بود.[۳] به اعتقاد کرون، حسن هنگام ورود به دژ بذ، نام بابک را بر خود برگزید.[۴] چرا که بابک یا پاپک به معنی پدر است و نام نیای ساسانیان نیز بوده است.[۵]

بنابر برخی روایات، پدر او مرد مسلمانی بود به نام عبدالله یا عامر بن عبدالله یا عامر بن احد از شهر مدائن که روغن فروشی می‌کرد؛[۶] و مادرش زنی تک چشم بود که «ماه‌رو» نام داشت و از اهالی آذربایجان بود.[یادداشت ۲][۷] گواه این مطلب، زبان مادری اوست که پهلویِ آذری، که زبان باستانی آذربایجان پیش از ترکی بود، گزارش شده است.[۸] واقدی پدر بابک را آرامی‌نژاد گزارش می‌کند.[۹] وارتان مورخ ارمنی نیز در ضمن گزارش حوادث سال ۸۲۶ میلادی و ۲۱۱ قمری، گزارش بابک را به عنوان مردی از نژاد ایرانی نقل کرده است.[۱۰] تبار و طبقه اجتماعی بابک مبهم و متناقض، گاهی شگفت‌انگیز و باورنکردنی گزارش شده است. واقدی و طبری بابک را فردی از طبقه پائین جامعه معرفی می‌کنند ولی جواب بابک به نامه پسرش در حین فرار و کلماتی که عبدالله، برادر بابک به ابن‌شروین طبری — کسی که او را به بغداد منتقل کرده — گفته است، نشان می‌دهد که بابک اشراف‌زاده بود.[۱۱] به عقیده زرین‌کوب، مجرد نام بابک، جاویدان و شهرک نیز به رغم آنچه روایات دشمنان قوم القاء می‌کنند این تصور را که رهبران نهضت منحصراً از طبقات بی‌مایه و پست یا از طایفه‌های غیر ایرانی بوده‌اند، چندان پذیرفتنی نمی‌دهد.[۱۲] به عقیدهٔ بهرامیان، بابک به زبان آذری باستان سخن می‌گفته است.[۱۳]

سرگذشت

تولد و سال‌های اولیه

منابع محل تولد بابک را در آذربایجان گزارش کرده‌اند.[نیازمند منبع] تاریخ تولد او به‌طور مشخص معلوم نیست.[۱۴] پدر بابک بعد از تولد او، در سفری به ناحیه سبلان در اردبیل داشت، زخمی شد و درگذشت. مادر بابک اما برای کار، شغل دایگی را پیش گرفت. بر اساس گزارش منابع تاریخی، بابک تا ۱۲ سالگی، گاوچرانی می‌کرد. از برای او در این دوران، افسانه‌ای گزارش شده است؛ بر اساس این داستان «روزی مادر بابک بیرون رفت و در پی پسر می‌گشت. بابک در آن زمان گاوهای مردم را به چراگاهی می‌برد. مادر، وی را در زیر درختی یافت که خفته و برهنه بود و از بن هر مویی از سینه و سر وی خون می‌تراوید. چون بابک از خواب برآمد دیگر اثری از خون ندید، دانست که دیری برنخواهد آمد که کار پسر بالا گیرد».[۱۵] زرین‌کوب این روایت را هم تراز افسانه دانیال و بخت‌النصر دانسته و آن را جعل دشمنان بابک می‌داند.[۱۶] بر اساس گزارش‌های واقدی، بابک در دوران جوانی‌اش به عنوان خدمتکار و تیمارگر اسب برای شبل بن منقی در روستای سراب کار می‌کرد و در همین دوران، تنبور زدن را یادگرفت. این مطلب باید منبع گزارش ابوالمعالی باشد که تنبور زدن و آوازخوانی بابک به هنگام میوه‌فروشی در روستا را گزارش کرده است. چندی بعد، بابک به تبریز عزیمت کرد و ۲ سال را صرف خدمت به محمد بن رواد ازدی کرد و سپس در ۱۸ سالگی به خانه‌اش در بلال‌آباد بازگشت.[۱۷]

ملحق شدن به خرمدینیان

نمایی از قلعه بابک

گزارش شده است که دو مرد ثروتمند به نام جاویدان بن شهرک و ابوعمران در بلندی‌های اطراف کوهستان بذ زندگی می‌کردند و برای رهبری خرمدینان ساکن در آن مناطق مرتفع می‌جنگیدند. جاویدان وقتی در مسیر زنجان به بذ در برف گیر کرد به دنبال سرپناهی در بلال‌آباد، به خانه مادر بابک رفت. به دلیل فقر مادر بابک فقط برایشان آتش روشن کرد در حالی که بابک به اسب‌ها و نوکرهای جاویدان رسیدگی می‌کرد و برایشان آب آورد. جاویدان بابک را برای خرید غذا، شراب و علوفه فرستاد و وقتی بابک برگشت و با جاویدان سخن گفت، جاویدان تحت تأثیر زیرکی‌اش قرار گرفت. بعد از آن جاویدان از مادر بابک اجازه خواست تا بابک را برای مدیریت زمین‌های کشاورزی و دارائی‌هایش با خود ببرد و پیشنهاد کرد که در عوض ۵۰ درهم ماهانه به عنوان حقوق بابک برای او بفرستد. مادر بابک نیز این پیشنهاد را پذیرفت. این رویداد سبب شد تا بابک به خرمدینان ملحق شود.[۱۸]

بعد از ورود بابک به خدمتگزاری جاویدان، رقیبش ابوعمران از بیرون از قلمروی جاویدان به او شبیخون زد و شکست خورد و کشته شد؛ ولی جاویدان سه روز پس از آن بر اثر جراحت وارد شده از دنیا رفت. زن جاویدان خبر مرگ شوهرش را به بابک داد و اضافه کرد که خبر را فردا در جامعه منتشر خواهد کرد؛ و همچنین بابک را به عنوان جانشین جاویدان معرفی خواهد کرد و کسی که دین مزدک را برمی‌گرداند و جامعه را به سوی پیروزی و موفقیت رهبری می‌کند. در روز بعد، بابک قبل از پیروان و جنگجویان جاویدان ظاهر شد. آن‌ها پرسیدند «چرا جاویدان آنها را قبل از به زبان راندن وصیت‌نامه خبر نکرده است»، همسرش جواب داد «چون شما در مکان‌های مختلف بودید، انتشار پیام منجر به پخش شدن خبر می‌شد که امنیت شما را به خطر می‌انداخت». بعد از به‌دست آوردن فرمانبرداری آن‌ها به دستورالعمل جاویدان، همسرش گفت بر طبق وصیت شب قبل از مرگ روحش از جسمش خارج شده و به جسم بابک درآمده و با روح بابک درآمیخته است و هرکسی که این وصیت را زیر سؤال ببرد تکفیر خواهد شد. تمام کسانی که حاضر بودند، فرمان جاویدان را قبول کردند و خودشان را مقید به سوگند خوردن دربارهٔ بابک کردند که همان‌گونه که از روح جاویدان پشتیبانی می‌کردند از روح بابک هم بکنند. سپس بابک و بیوه جاویدان در حضور همگان در تشریفات ساده با هم ازدواج کردند.[۱۹] در منابعی، ادعای حلول روح جاویدان در بدن بابک، به خود او نسبت داده شده است۔[۲۰]

برخی مورخان بر این باورند زن جاویدان، پیشتر دلباخته بابک بود. این سخن ریشه در ازدواج آن دو بعد از مرگ جاویدان دارد. ابوالمعالی ادعا می‌کند که زن جاویدان به همسرش زهر خورانیده است درحالی که طبری و ابن اثیر ادعا می‌کنند که جاویدان پسری داشت که به‌دست مسلمان دستگیر و بعد از آن آزاد شد. صدیقی جانشین نشدن پسر جاویدان به جای پدرش را باعث تعجب دانسته است.[۲۱]

ساماندهی قیام خرمدینان

حدود قیام بابک (به رنگ زرد) و مازیار (به رنگ سرخ)

خرمدینان در آذربایجان، طبرستان، خراسان، بلخ، کاشان، قم، قزوین، ری، کرج، همدان، لرستان، خوزستان و بصره پراکنده بودند و قبل از بابک شورش‌هایی کرده بودند. خرمدینان در گرگان همراه با سرخ‌علمان باطنی در زمان خلافت مهدی در سال ۱۶۲ه‍.ق/۷۷۸–۷۷۹ م شورش کردند که عمر بن علاء، حکمران طبرستان مأمور دفع شورش آن‌ها شد و در زمان حکومت هارون الرشید در اصفهان، ری، همدان و چند ناحیه دیگر شورش شد که عبدالله بن مالک و ابودلف عجلی از جانب خلافت آن‌ها را سرکوب کردند ولی هیچ‌کدام از این شورش‌ها شدت و مدت شورش ۲۰ ساله بابک را نداشتند. بعد از ظهور بابک، آذربایجان کانون شورش جنبش خرمدینان شد و از مناطق دیگر داوطلبان به تقویت جنبش آمدند که احتمالاً شامل نوادگان حامیان ابومسلم و سایر دشمنان خلافت عباسی می‌شد.[۲۲]

در بیشتر منابع شروع شورش بابک از سال ۲۰۱ ه‍.ق/ ۸۱۶–۸۱۷ م در دوران حکمرانی مأمون بوده که خرمدینان شروع به رخنه و ایجاد ناامنی در آذربایجان کرده‌اند. قبل یا همزمان با آن، بر طبق برخی منابع حاتم بن هرثمه حکمران ارمنستان فهمید، که پدرش هرثمه بن اعین علی‌رغم اینکه به مأمون وفادار بود، به دستور مأمون زندانی شد و به دستور فضل بن سهل وزیر در زندان به قتل رسید. از این‌رو حاتم بن هرثمه نقشه‌ای برای شورش کشید و به فرماندهان محلی نوشت تا آن‌ها را به نافرمانی علیه مأمون وادارد؛ ولی در این لحظه او درگذشت. یکی از مخاطبین نامه‌نویسی حاتم بن هرثمه، بابک بود که او را بسیار تشویق کرده بود.[۲۳] نخستین اقدام بابک تهاجم وسیع به یک روستای مسلمان‌نشین بود که بسیار بی‌رحمانه صورت گرفت. تمامی ناحیه بذ در اختیار بابک بود و مسلمانان به مراغه عقب نشستند. بابک به دلیل‌های امنیتی روستاها و شهرک‌های اطراف قلعه خود را ویران کرد.[۲۴] تعداد نیروهای لشکر بابک را ابوالمعالی ۱۰۰ هزار نفر،[۲۵][۲۶] مسعودی در تنبیه الاشراف ۲۰۰ هزار نفر،[۲۷] در تاریخ بغدادی ۳۰۰ هزار نفر[۲۸] یا بیشمار[۲۹] و در تبصره العوام بیشمار ذکر کرده‌اند[۳۰] که بی شک مبالغه آمیز است ولی حداقل دلالت بر بزرگ بودن لشکر آن دارد.[۳۱][۳۲]

در آغاز مأمون به شورش بابک کم توجهی کرد. از قرار معلوم دلیل این امر این بود که او در خراسان حضور داشت که فاصله زیادی با بابک داشت و درگیر موضوع‌های مهم‌تری مثل انتصاب جانشینی‌اش، اقدامات فضل بن سهل و شورش بغداد بود؛ بنابراین شرایط محیط معاصر در همه‌گیر بودن نفرت از عرب به محبوبیت بابک و پیروانش انجامید.[۳۳]

قیام در زمان خلافت مأمون

در سال ۲۰۴ ه‍.ق/ ۸۱۹–۸۲۰ م مأمون به بغداد رفت و بعد از مواجهه با مخالفت سیاسی در بغداد، یحیی بن معاذ را مأمور سرکوب شورش کرد. این فرمانده در چندین نبرد خود با بابک هیچ موفقیتی کسب نکرد. پس از آن مأمون نگرانی بیشتر خود را با اعزام پیاپی لشکرهای مجهز به آذربایجان نشان داد. در ۲۰۵ ه‍.ق/۸۲۰–۸۲۱ م عیسی بن محمد بن ابی‌خالد به حکمرانی ارمنستان و آذربایجان با مسئولیت سرکوب بابک منصوب شد اما لشکرش در گذرگاه باریک توسط مردان بابک به دام افتاد و متلاشی شد[۳۴] و ناگزیر به ارمنستان بازگشت. شکست عیسی از بابک به قول طبری در ۲۰۶ ه‍.ق اتفاق افتاد.[۳۵]

در ۲۰۹ ه‍.ق / ۸۲۴–۸۲۵ م مأمون، زریق بن علی بن صدقه را به حکمرانی آذربایجان و ارمنستان و فرماندهی جنگ علیه بابک منصوب کرد و احمد بن جنید اسکافی را به فرماندهی لشکرکشی علیه بابک منصوب کرد. احمد بن جنید به دست بابک اسیر شد درحالی که زریق در ادامه جنگ شکست خورده بود و مأمون، ابراهیم لیث بن فضل را مسئول سرکوب شورش بابک کرد.[۳۶]

در ۲۱۲ه‍.ق/۸۲۷–۸۲۸ م خلیفه لشکری به فرماندهی محمد بن حمید طوسی برای مجازات زریق و همچنین سرکوب بابک فرستاد، چرا که زریق شورش به پا کرده بود. این فرمانده بعد از مدتی تأخیر موفق شد زریق را دستگیر و شورشیانش را پراکنده‌سازد و بعد از آن، با دریافت نیروهای کمکی برای نبرد با بابک آماده شد. در درگیری بین این ۲ نفر که ۶ ماه طول کشید محمد بن حمید چندین پیروزی به دست آورد ولی در آخرین نبردش در ۲۱۴ه‍.ق/۸۲۹ م لشکرش که به خاطر پیروی از استراتژی او ۳ فرسنگ داخل کوهستان رفتند با هجوم مردان بابک که در ارتفاعات بالاتر کمین کرده بودند در گذرگاه شیبدار مواجه شدند. لشکر او فرار کرد و تنها محمد بن حمید و چند افسر باقی‌ماندند، که همگی کشته شدند. مرگ این فرمانده سوگواری شاعران را برانگیخت که برای مثال از قصیده ابوتمام که ۲ شعر از آن توسط دینوری نقل شده است.[۳۷]

مأمون پس از آن عبداللّه بن طاهر را مأمور جبال، آذربایجان و ارمنستان کرد. عبداللّه بن طاهر تا دینور رفت و از آنجا به فرماندهانی که با محمد بن حمید بودند دستور داد تا در مواضع خود بمانند. در این میان طلحه بن طاهر که حاکم خراسان بود درگذشت و مأمون عبداللّه بن طاهر را به جای او مأمور خراسان کرد و عبداللّه به خراسان رفت. به گفتهٔ طبری، مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیّر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید.[۳۸] ولی طبق سیاست‌نامه او ابتدا به جنگ با بابک رفت که بابک به قلعه‌اش پناه برد. خلیفه علی بن هشام را همراه با مسئولیت سرکوبی بابک حکمران جبال، قم، اصفهان و آذربایجان کرد.[۳۹] علی بن هشام به ساکنان زورگویی می‌کرد، مردان را می‌کشت و اموالشان را مصادره می‌کرد و حتی نقشه قتل فرستاده مأمون — عجیف بن عنبسه — و پس از آن پیوستن به بابک را کشید ولی توسط عجیف دستگیر شد و به پیش مأمون فرستاده شد که مأمون در سال ۲۱۷ ه‍.ق/۸۳۲ فرمان اعدامش را صادر کرد.[۴۰]

مأمون حکمرانی جبال و مأموریت سرکوب خرمدینان را به طاهر بن ابراهیم سپرد. درگیری بین بیزانس و خلیفه عباسی مانع از برخورد با شورشیان خرمدین شد که باعث شد خرمدینان اراضی بیشتری را تصاحب کنند. مأمون در جریان نبرد با بیزانس در سال ۲۱۸ ه‍.ق / ۸۳۳ م درگذشت. فعالیتش در مقابله با خرمدینان با شکست مواجه شد ولی نگرانی او در مورد این مشکل در وصیت‌نامه‌اش بروز کرد. در وصیت‌نامه او به جانشینش معتصم توصیه کرد که از هیچ تلاش و هزینه‌ای برای متلاشی کردن شورش بابک دریغ نکند.[۴۱]

گرفتاری‌های مأمون در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمت‌های دیگر ایران یعنی در اصفهان و ری و ماسبذان و مهرجان کذک (لرستان) سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بوده است. شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردارِ خلیفه جدید معتصم به نام اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب درگرفت به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد.[۴۲]

قیام در زمان خلافت معتصم

در سال ۲۱۸ ه قمری / ۸۳۳ م بابک بعد از ۴ جنگ، کنترل بیشتر آذربایجان و جبال را به دست گرفت.[۴۳] خطر خرمدین‌ها نگرانی جدی معتصم در آغاز خلافتش در رجب ۲۱۸ ه‍.ق/اوت ۸۳۳ بود و در همان سال تعداد زیادی از مردم در جبال، همدان و اصفهان به خرمدین‌ها پیوستند و نزدیک همدان اردو زدند. معتصم برای مقابله با آن‌ها نیروی نظامی تحت فرمان اسحاق بن ابراهیم بن مصعب، فرماندار جبال را فرستاد. در نبرد متعاقب نزدیک همدان، هزاران خرمدینی — به گفته طبری و ابن‌اثیر ۶۰ هزار نفر — کشته شدند ولی تعداد زیادی از آن‌ها به سرزمین‌های امپراتوری بیزانس فرار کردند. در جمادی‌الاول ۲۱۹ ه‍.ق/ می۸۳۴ م خرمدین‌های زندانی توسط اسحاق بن ابراهیم به بغداد فرستاده شدند. شورش بابک، جریان داشت و قتل‌عام خرمدین‌ها به نظر می‌رسد انگیزه جنگیدن را در آن‌ها شدت بخشید. در سال ۲۲۰ ه‍.ق / ۸۳۵ م معتصم خیدر بن کاووس فرمانده و پسر شاهزاده باج‌گزار اشروسنه را مسئول سرکوب بابک کرد. معتصم نه تنها افشین را حکمران آذربایجان کرد و افسرهای عالی‌رتبه را تحت فرمان او کرد، بلکه حقوق و جیره غذایی و مقرری فوق‌العاده به او داد. افشین ۱۰ هزار درهم برای هر روزی که سوار اسب می‌بود و ۵ هزار درهم برای هر روزی که پیاده می‌بود حقوق می‌گرفت. برای انتقال پیام معتصم دستور داد تا سوارکار با اسب چابک در هر فرسنگ در فاصله سامرا تا حلوان قرار دهند و آن سوی حلوان تا آذربایجان بالای هر تپه‌ای یک دیدبان گذاشته شد تا به محض نزدیک شدن پیک فریاد بلندی سر دهد که سوارکاری که در نزدیکی او بود آماده باشد تا خریطه را گرفته و تا ایستگاه بعدی برساند. در این مسیر خریطه‌ها از کمپ افشین تا سامرا طی ۴ روز یا کمتر حمل می‌شدند.[۴۴]

نبرد با فرمانده افشین

نقاشی از مذاکره بابک خرمدین با افشین متعلق به نسخه‌ای در قرن ۱۴ میلادی

قبل از حرکت افشین، معتصم ابوسعید محمد بن یوسف مروزی را به اردبیل فرستاد با این دستور که قلعه‌های بین زنجان و اردبیل که به دست بابک ویران شده بودند را بازسازی کند و جاده‌ها را با نگهبانان پست بازرسی امن کند. ابوسعید موجبات این کار را فراهم کرد. یک باند سازماندهی شده خرمدین‌ها که توسط معاویه فرماندهی می‌شوند با هدف غافلگیری ابوسعید محمد به آن‌ها در یک منطقه عملیاتی شبیخون زدند؛ ولی ابوسعید و سربازانش فهمیدند و راه معاویه را سد کردند. در نبردهای پیاپی برخی از خرمدین‌ها کشته شدند و باقی دستگیر شدند. سرهای بریده همراه با اسیران به بغداد فرستاده شدند. طبری این را اولین شکست بابک روایت می‌کند.[۴۵]

چون امرای محلّی آذربایجان دریافتند که معتصم با تمام قوا تصمیم به برانداختن بابک گرفته است، از بابک روی برتافتند یا از کمک به او خودداری کردند. محمد بن البعیث که از امرای محلّی آذربایجان بود و از مرند تا کنار دریاچه ارومیه و تبریز در تصرف او بود و در ایّام شوکتِ بابک ناچار از او اطاعت می‌کرد چون از لشکرکشی بی سابقهٔ افشین آگاهی یافت روی از بابک برتافت و عصمت کردی یکی از فرستادگان و «اسپهبدان» بابک را به غدر گرفت[۴۶] و او را در غل و زنجیر کرد و سربازانش را فریفت و یکی یکی به داخل قلعه کشانید و اکثر آن‌ها را کشت و تعداد کمی قادر به فرار از آنجا شدند. او عصمت را برای معتصم فرستاده شد و معتصم از او اطلاعات مفیدی دربارهٔ سرزمین و تاکتیک بابک و جاده‌های آن منطقه پرسید و سپس او را زندانی کرد.[۴۷]

افشین عمل‌های احتیاط آمیز مختلفی در این زمان گرفت از جمله کندن خندق، گشت‌زنی، استخدام مرتفع نشینان محلی برای جاسوسی و فرستادن گروه اعزامی نظامی در نقاط استراتژیک. او هر وقت نیاز به پول یا تدارکات داشت با قاصد چابک و تندرو به معتصم خبر می‌داد و خواسته‌اش را دریافت می‌کرد. خلیفه به‌طور منظم دستورهای احتیاطی و تاکتیکی به او می‌داد و هیچ گونه کمکی از او دریغ نمی‌کرد. در یکی از مناسبت‌ها، معتصم، ایتاخ ترک و جعفر دینار معروف به «خیاط» را همراه با پول و نیروهای کمکی برای افشین و همچنین خارهای آهنی برای پخش کردن در اطراف اردوگاه به منظور جلوگیری از شبیخون فرستاد. وقتی بابک شنید که جعفر خیاط و ایتاخ ترک به آذربایجان رسیدند به تئوفیل پیغام داد که «هیچ‌کس برای معتصم باقی نمانده، او خیاط و آشپز خود را برای جنگ من فرستاده است».[۴۸]

هنگام رسیدن افشین به آذربایجان، افشین در ۱۵ فرسنگی اردبیل بر روی برزند اردو زد. او قلعه‌هایی بین برزند و اردبیل را تعمیر کرد و حمل و نقل را با فراهم کردن نگهبانان جاده، محافظین کاروان و ایستگاه‌های ایست و بازرسی ممکن ساخت. او یک ماه وقت صرف کرد تا اطلاعاتی در مورد جغرافیا و جاده‌ها از جاسوس‌ها و خبرچین‌ها جمع‌آوری کند. اگر جاسوسی از بابک دستگیر می‌کرد، او را عفو می‌کرد و ۲ برابر پولی که بابک به او می‌داد، به او پرداخت می‌کرد. یکی از گزارش‌های زیرکانه‌ای این بود که بابک می‌دانست، که معتصم، بغای کبیر را با مقدار زیادی پول برای دستمزد و هزینه نیروهایش فرستاده و نقشه کشیده تا به این پول دستبرد بزند. افشین از این اطلاعات استفاده کرد تا بابک را وسوسه کند تا وی را کاملاً درگیر جنگ سازد که در این جنگ تعداد زیادی از یارانش کشته شدند و بابک به دشت مغان و سپس به بذ فرار کرد.[۴۹] گرچه یکی از فرماندهان بابک به نام آذین یا طرخان در هشتادسر، نیروهای تحت فرماندهی بغای کبیر در ۲۲۱ ه‍.ق/۸۳۶ م را شکست داد.[۵۰]

بابک و مردانش کنترل ارتفاعات را به‌دست گرفته‌اند و با شبیخون‌های خود نقشه‌های افشین را خراب کردند. آن‌ها بارها تدارکاتی که به دستور افشین از مراغه و شروان می‌رسید را غارت می‌کردند. تاکتیک‌های افشین این بود که مردان بابک را وسوسه کند تا از پناهگاه‌های کوهستانی خود بیرون بیایند و در محیط باز درگیر شوند تا با تجسس‌های کارآمد شبیخون‌های آن‌ها را ناکارآمد کند. اما افسرهای زیردست افشین از انفعال و کندی عملیات توسط افشین گله کردند و حتی او را متهم کردند که با بابک همدست شده است. درگیری‌های دیگری با تلفات سنگین به دو طرف رخ داد.[۵۱]

نبرد در قلعهٔ بذ

نمایی از قلعه بابک

پس از جنگ‌های سخت که به کندی پیش می‌رفت، سرانجام سپاه افشین به کوه بَذ رسید. بابک بر سر راه دشمن چاه‌ها و حفره‌ها کنده بود و پای اسب‌های سپاه افشین در آن‌ها فرومی‌رفت. در این‌جا دستهٔ «گِلْغَریّه» به کمک رسیدند و دیوارهای خانه‌های سر راه را خراب کردند و چاه‌ها را پرکردند. بابک گردونه‌ای پر از سنگ بر بالای کوه آماده کرده بود و چون سپاهیان افشین خواستند از کوه بالا بروند آن گردونه را بر سر ایشان غلتاند، ولی این تدبیر نیز مفید نیفتاد و سرانجام سپاهیان و داوطلبان جهاد به درون قلعهٔ بذ راه یافتند.[۵۲] بابک که امیدش را از دست داده بود، به ملاقات افشین رفت و از خلیفه امان خواست. وقتی افشین گروگان خواست، بابک پسرش و دیگر پیروانش را پیشنهاد کرد و از افشین خواست تا جلوی حمله نیروهایش را بگیرد. در همان زمان درگیری شدید بین مدافعین قلعه با نیروهای افشین درگرفت و در نهایت نیروهای افشین از دیوارهای قلعه بذ بالا رفتند و پرچم‌هایشان را بالا کشیدند.[۵۳] در نهایت قلعه در ۹ رمضان ۲۲۲ ه‍.ق/۱۵ اوت ۸۳۷ م سقوط کرد. اصحابِ بابک سخت دفاع کردند و افشین دستور داد تا خانه‌ها و کاخ‌های ایشان را آتش زدند. بابک از درِ دیگر قلعه وارد شد و پس از آن مقداری مال و توشه با خود برداشت و بیرون رفت و از رود ارس گذشت و خود را در پناه تپه‌ها و بیشه‌ها به ارمنستان رساند. افشین دستور داده بود که سر راه‌ها و گردنه‌ها و راه‌های خروج از بیشه‌ها را بگیرند.[۵۴] بابک با بعضی از اعضای خانواده و تعداد کمی از جنگجویانش از راه ناهموار کوهستان فرار کردند و به سمت ارمنستان رفتند.[۵۵]

فرار به ارمنستان

افشین درخواستی برای خلیفه جهت دریافت امان‌نامه برای بابک ارسال کرده بود. او از طریق جاسوسانش دریافت که بابک و گروهش در دره پوشیده شده از درخت در مرز آذربایجان-ارمنستان مخفی شده است. وقتی امان‌نامه خلیفه رسید، او ۲ تن از خرمدین‌ها را مسئول حمل امان‌نامه به همراه نامه پسر بابک — که زندانی افشین بود — به بابک کرد. بابک مدارک را بدون بازکردن آن بازپس فرستاد و بعد از فرستادن پیغامبران با ۴ یا ۵ بادی مرد و یک زن خانواده‌اش به همراه محافظ به ارمنستان گریخت. همگی اطرافیان او جز برادرش عبدالله و محافظش به دست سربازان افشین افتادند. به خاطر گرسنگی بابک محافظ را به روستا فرستاد تا غذا پیدا کند. حکمران آنجا سهل بن سنباط حضور بابک را فهمید و به گرمی از او استقبال کرد. با این حال بابک جانب احتیاط را به عمل آورد و برادرش عبدالله را به سمت عیسی بن یوسف اصطفانوس فرستاد. افشین نامه‌هایی به این ناحیه فرستاد و قول پاداش بزرگ در ازای دستگیری بابک داد و سهل بن سنباط حضور بابک را به افشین اطلاع داد. بعد از اثبات حضور بابک، افشین نیروی بزرگی به سرپرستی ابوسعید محمد بن یوسف برای دستگیری بابک فرستاد. بابک در حالی که به پیشنهاد سهل بن سنباط برای شکار رفته بود دستگیر شد و در غل و زنجیر شد و در ۱۰ شوال ۲۲۲ ه‍.ق/ ۱۵ سپتامبر ۸۳۷ به کمپ افشین در برزند برده شد.[۵۶] عیسی بن یوسف هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.[۵۷] افشین خبر موفقیتش را به معتصم داد که معتصم دستور داد بی درنگ اسیران را به سامرا بیاورند.[۵۸]

دستگیری

تعداد مردان جنگجوی بابک که زندانی شدند را ۳۰۳۹ و تعداد مردان و زنان خانواده وی را ۳۰ تن اعلام کرده‌اند. تعداد زیادی مرد، زن و کودک از طرف بابک به دست افشین افتاد. آمارهایی که داده شده آن‌ها را ۱۳۰۰ تا ۷۶۰۰ نفر ذکر کرده‌اند. افشین مردها را آزاد کرده و زن‌ها را به شوهرانشان یا پدرانشان یا قیم آن‌ها برگردانید و سپس بابک و برادرش و برخی از خرمدین‌های زندانی را به تختگاه معتصم در سامرا فرستاد. آن‌ها سه‌شنبه یا چهارشنبه شب، ۳ صفر ۲۲۳ ه‍.ق / ۴ ژانویه ۸۳۸ م رسیدند. الواثق، جانشین معتصم و دیگر خویشاوندان معتصم و مقامات عالی‌رتبه به دستور خلیفه بیرون آمدند تا افشین را ببینند. بیهقی گزارش می‌دهد که وزیر حسن بن سهل مثل خیلی از مقامات عالی‌رتبه دیگر از اینکه پائین بیایند و خوش‌آمد گویی کنند ناراضی بودند ولی جرئت نداشتند از فرمان خلیفه سرپیچی کنند. افشین در مطیره (یا طاثول ۵ فرسنگی سامرا) اردو زد و گفته شده قاضی احمد بن ابی‌داوود و سپس خود معتصم مخفیانه به داخل اردوگاه رفتند چرا که بی صبرانه منتظر دیدار کوتاه بابک بودند. داستانی که اگر حقیقت داشته باشد، نشان دهنده این است که سقوط بابک چه آرامشی برای دستگاه خلافت آورده است.[۵۹]

مینیاتوری که بابک را بر روی فیل نقاشی کرده است
مینیاتوری از کتاب تاریخنامه بلعمی، که مراسم وارد کردن بابک به شهر سامرا را به تصویر کشیده است۔ در این تصویر بابک، بر روی فیل نشانده شده است و به محل اعدام برده می‌شود۔

اعدام

رژه‌ای در هفته بعد — احتمالاً در ۶ صفر ۲۲۳ ه‍.ق / ۷ ژانویه ۸۳۸ / ۱۷ دی ۲۱۶ خورشیدی — برگزار شد، که در آن بابک با لباسی از دیبا و کلاهی از سمور، سوار بر فیل ظاهر شد، در حالی که برادرش همانند بابک با لباس و کلاه سوار بر شتر ظاهر شده بود. کل طول خیابان باب‌العامه در هر دو طرف با سواره نظام و پیاده‌نظام و جمعیت زیادی از مردم پر شده بود. معتصم دستور داد تا جلاد کارش را شروع کند. ابتدا دست‌ها و پاهای بابک قطع شدند و سپس با دستور خلیفه جنازه تکه‌تکه شده بابک در حومه شهر سامرا به دار آویخته شد. سرش برای نمایش به دیگر شهرها و به خراسان فرستاده شد. بابک در همان مکانی به دار آویخته شد که بعدها مازیار پسر قارن، شاهزاده شورشی طبرستان و یاطس رومی (Aetios)، بطریق عموریه — که در زندان درگذشت — به دار آویخته شدند. عبدالله برادر بابک به بغداد فرستاده شد که در آنجا به‌طور مشابه اعدام شد و توسط اسحاق بن ابراهیم مصعبی به دار آویخته شد. بعضی منابع مانند خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاست‌نامه نقل می‌کنند که در هنگامی که دست اول بابک را می‌بریدند، بابک صورتش را با دست دیگرش به خون می‌آلود. وقتی معتصم علت آن را پرسید، بابک پاسخ داد، که چون خونریزی باعث رنگ پریدگی صورت می‌شود، من صورتم را خونین می‌کنم که کسی گمان نکند، که بابک ترسی به دل راه داده است. به گفته طبری عبدالله برادر بابک با خونسردی مشابه به استقبال مرگ رفت.[۶۰] کرون نوشته است که دو سال پس از اعدام بابک، برادرش اسحاق هم دستگیر شد و به همراهی با مازیار در سال ۲۲۵ هجری/۸۴۰ میلادی اعدام گشت و جنازه‌شان پس از اعدام در بغداد به صلیب کشیده شد.[۶۱] قرار داشتن جسدش بر یکی از نواحی شهر، سبب شد تا نامش بر آن ناحیه گذاشته شود۔[۶۲]

بهرامیان معتقد است، در منابع موجود، روایتی که بتوان با توجه به آن، سال تولد و میزان عمر بابک را تعیین یا تحدید کرد، وجود ندارد.[۶۳] اما سعید نفیسی تخمین می‌زند، با توجه به اینکه از سال ۲۰۱ تا ۲۲۳ ه‍.ق مشغول درگیری با نیروهای خلیفه بوده و اگر سن بابک در زمان شروع قیامش را ۲۰ سال در نظر بگیریم، بایستی ۴۲ سال زیسته باشد.[۶۴]

تندیس بابک خرمدین، در شهربابک واقع در کشور آذربایجان

پیامدهای مرگ بابک

معتصم دختران بابک را به عنوان کنیز گرفت و برخی از پسران بابک را عضو ارتش خود کرد.[۶۵][۶۶] معتصم تمامی یا برخی از پسران بابک خرمدین را با تهدید مجبور کرد که در ارتش او ثبت نام کنند و عضو شوند. همان کاری را که با ابن بعیث انجام داده بود.[۶۷] خواجه نظام الملک در سیاست‌نامه گوید: «روزی معتصم به مجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و به مجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک و یکی دختر مازیار گبر». یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد: «در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که: ایشان را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: یکی از آن‌ها دختر بابک خرمی و دیگری دختر مازیار و سومی دختر بطریق عموریه است».[۶۸]

نظام الملک، شکستِ بابک، مازیار و امپراتوری بیزانس را سه پیروزی بزرگ برای اسلام در زمان معتصم به حساب آورده است. شکست بابک ضربه سختی به خرمدینان زد، اما باعث نابودی شان نشد. نوادگان پیروان بابک، به‌طور آشکار در بذ به ادامهٔ حیات پرداختند، به‌گونه‌ای که ابودُلف مسعر بن مهلهل آن‌ها را در نیمه ۴ ه‍.ق / ۱۰ م دیده است.[۶۹] با نابودی بابک، امیدِ مزدکیان در براندازی عباسیان و از پیش بردن برنامه انقلابی بر باد رفت. آن‌ها با پشتکار فراوان در راه براندازی امویان کوشیدند، اما هنگامی که چنین می‌نمود که به کام دل رسیده‌اند، دریافتند که عباسیان محافظه‌کار سد استواری در برابر تحقق آرزوهایشان هستند. تعقیب و آزار بی‌رحمانه آن‌ها به نام‌های خرمی، رافضی، زندیق و مانند آن‌ها ایشان را ناگزیر ساخت که پیش از گذشته به پنهانکاری روی آورند و ایشان را برانگیخت تا جذب فرقه‌های اسلامی شوند. اما ردپای آن‌ها را به نام‌های مزدکی و خرمی تا دوره مغول و پس از آن نیز می‌توان دنبال کرد. نظام‌الملک به شورش پراکندهٔ آن‌ها تا پایان سده سوم هجری/نهم میلادی اشاره می‌کند و مقدسی و مسعودی که هر دو در سده ۴ هجری/۱۰ میلادی می‌زیسته‌اند شخصاً با خرمیان در تماس بوده‌اند. حمدالله مستوفی گزارش می‌کند که در میان مردم رودبار که روزگاری مذهب باطنی می‌ورزیدند و اکنون (سده ۷ هجری/۱۴ میلادی) خود را مسلمان می‌شمارند، جماعتی زندگی می‌کردند که مراغیان نام داشتند و خود را به مزدکیان نسبت می‌دادند… پس از سده سوم هجری بقایای خرمی را بیشتر از همه باید در میان باطنیان و برخی از دیگر غلات شیعه جست.[۷۰] بر اساس گزارش‌های، برخی از طرفداران او، پس از مرگش، نام مکتب خود را بابکیه گذاشتند۔[۷۱]

ابن‌حوقل و اصطخری اظهار می‌کنند که خرمدینان در مساجد، قرآن می‌خواندند، ولی بغدادی می‌گوید این حیلهٔ آنهاست تا وانمود کنند که مسلمانانند تا بی‌ایمانی آنان پوشیده بماند. بسیاری از تاریخ نویسان — مخصوصاً سنی مذهبان — ادعا کردند که خرمدینان تغییر مذهب داده و به قرمطی‌ها و اسماعیلیه پیوستند. برخی تاریخ‌پژوهان هم با این ادعا هم عقیده هستند در حالی که بقیه تاریخ‌پژوهان محتاطانه به این قضیه می‌نگرند. سوء ظن به این خاطر است که مدعیان از این اتهام نفع می‌بردند؛ چرا که هر سه جنبش، دشمنیِ مشترکی با عباسیان داشته‌اند و گه‌گاه با هم متحد می‌شدند.[۷۲]

باوجود شکست شورش‌های عمده خرمی‌ها در اوایل خلافت عباسی، اعضای پراکنده خرمی، درگیر شورش‌های محدود و کمتر در اواخر دوره عباسیان در قسمت‌های مختلف ایران، به ویژه در آذربایجان، طبرستان و خراسان می‌شدند. احتمال دارد در قرن نهم میلادی، برخی از خرمی‌ها، به ویژه در خراسان و ماوراءالنهر به جنبش انقلابی اسماعیلی پیوسته باشند. با وجود ادعای نظام‌الملک و باقی سنی‌های کینه‌ورز اسماعیلی، اسماعیلی‌ها ادامه جنبش نئومزدکی نبودند، گرچه سه جنبش، خصومت مشترکی نسبت به عباسیان داشتند. اما همانند مسلمانان شیعه، اسماعیلی‌ها نمی‌توانستند تفکرات ضدعربی و مهم‌تر از آن، ضداسلامی خرمدینان را بپذیرند.[۷۳]

شخصیت بابک

«یک روز شاهی به از ۴۰ سال بردگی… مهم نیست که زنده مانم یا بمیرم، هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من آنجا پادشاهم.»[۷۴]

جسارت، زیرکی و استعداد بابک در فرماندهی نظامی در مبارزه طولانی و اعتمادی که پیروانش به او داشتند، بی تردید استثنائی است. طبری می‌گوید هیچ‌یک از خرمدین‌ها جرئت این را نداشتند که امان‌نامه خلیفه را به فرمان افشین به بابک برسانند.[۷۵] وقتی فرستاده افشین به بابک رسید، بابک عصبانی گفت که این پیغام را به پسرم برسان: «ممکن است زنده بمانم یا نه. من به عنوان فرمانده شناخته شده‌ام. هر جا که من باشم یا از من یاد شود، من (آنجا) پادشاهم». این کلمات بلندپروازی و اراده وسیع بابک را نشان می‌دهد.[۷۶] اما بهرامیان معتقد است که بابک در سودای پادشاهی بوده است.[۷۷] همچنین به روایت طبری هنگامی که افشین خواست آذربایجان را (به سمت سامرا) ترک کند از بابک پرسید که آیا خواسته‌ای دارد یا نه. بابک جواب داد که می‌خواهد شهرش را ببیند. افشین در شب مهتابی بابک را با چند نگهبان به بذ فرستاد و اجازه داد که به دور شهر بگردد. این نشانه عشق بزرگش به وطنش است. ادعای طبری و ابن اثیر دربارهٔ خوشگذرانی همراه با مست کردن حتی در زمان جنگ به عنوان یکی از ویژگی‌های شناخته شده فرقه تأیید شده است.[۷۸] به گفته بهرامیان بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی می‌خواست،[۷۹] اما یوسفی داستان هرزگی بابک و ربایش دختران زیبای ارمنی با ادعای دیگر طبری — که در آن زنان هنگامی که بابک را اسیر دیدند گریستند — ناسازگار می‌داند.[۸۰] روایاتی مبنی بر رفتار شجاعانه بابک به هنگام مرگ نقل شده است.[۸۱]

تحت حکومت بابک، خرمیان که تا پیش از زمان بابک کشاورزانی صلح‌جو توصیف شده بودند و از کشتن و آزار رساندن به دیگران خودداری می‌کردند، به سربازان جنگی تبدیل شدند که مشتاق جنگیدن و کشتن، تخریب آبادی‌ها و حمله به روستاها و غارت آن‌ها و حمله به کاروان‌ها بودند. بابک پیروانش را تحریک می‌کرد که از مسلمانان متنفر باشند و برای شورش علیه رژیم خلافت قیام کنند. گزارش‌ها حاکی از آن است که بابک به مردانش دستور می‌داد که مسلح شوند و به قلعه‌ها و نقاط استراتژی حمله کنند و به مردان جنگی خود دستور می‌داد تا مردم را بکشند و آبادی‌ها را ویران کنند. بدین وسیله جاده دشمنانشان را مسدود کرد و ترس و وحشت را پراکنده‌می‌ساختند.[۸۲] همین برخوردهای خونین سبب تحریک مسلمانان شهرهای برای جنگ با خرمیان که آن را جهاد می‌دانستند شد. چنان‌که در منابع آمده است، در سپاه افشین عده زیادی از داوطلبان جهاد بوده‌اند.[۸۳] این تناقض — منع خونریزی در دین مزدک و جنگ‌هایی که بابک و پیروانش می‌کردند — را یارشاطر هم بدان اشاره می‌کند و می‌گوید که پاسخ این تناقض را مقدسی از زبان خرمیانی که می‌شناخته، داده است: «هرگاه اوضاع و احوال خیزش را ایجاب کند خونریزی نیز رواست.»[۸۴]

در منظر دیگران

تمبری با نقاشی بابک خرمدین
نمایی از یک تمبر چاپ شده در شوروی، در سال ۱۹۸۹ میلادی که نقاشی بابک خرمدین را به نمایش گذاشته است

تحریف هویت بابک و خرمدینان

عباس زریاب روایت‌هایی را که در تاریخ الرسل و الملوک طبری و الفهرست ابن‌ندیم آمده و بابک را زنازاده معرفی می‌کند، ساخته و پرداختهٔ دشمنان بابک می‌داند. او همچنین عدهٔ کسانی را که به دست بابک کشته شده‌اند و زنانی را که اسیر شده‌بودند، مبالغه‌آمیز و جعل دشمنان بابک می‌داند.[۸۵] یوسفی در بیشتر منابع جز نوشته دینوری، آثار طعنه و دشمنی را دربارهٔ بابک می‌بیند و می‌گوید که اطلاعات ما دربارهٔ بابک و شورش او اکثراً از مخالفانش به ما می‌رسد. آمارهای متفاوتی از جلادهای بابک به‌دست آمده، در بیشتر منابع از کسانی که در طی این شورش طولانی کشته شده‌اند، ۲۵۵هزار نفر یا بیشتر گزارش شده که به وضوح اغراق‌آمیز بوده است و تردیدی نیست که برنامه‌ریزی شده است تا قساوت و خون‌آشامی به بابک نسبت داده شود. به عقیده یوسفی، تمام منابع در مورد زندگانی بابک تعصب ورزیده‌اند و داستان زندگی‌اش با ناسزاگویی علیه او شروع می‌کنند.[۸۶] نفیسی هم معتقد است که جزئیات زندگی بابک در پس پردهٔ تعصب و خودخواهی و خویشتن‌بینی مورخان اسلامی پنهان مانده است[۸۷] و آنچه دربارهٔ تاریخ دین خرمی نوشته‌اند همه آلوده به غرض و تهمت است.[۸۸] آمورتی می‌گوید: در مورد خرمدین‌ها نوشته‌هایی داریم که اگر چه مثل همیشه تعصب‌آمیز و جانبدارانه، ولی تعدادشان زیاد است.[۸۹]

زرین‌کوب مطالبی را که در منابع موجود دربارهٔ بابک آورده‌اند «غرض‌آلود» و «افسانه‌آمیز» می‌داند. به همین خاطر وی معتقد است که به سختی می‌توان از ورای غبار افسانه‌ها، سیمای واقعی بابک را دید. نهضت بابک ظاهراً در بین عامهٔ مردم طرفدارانی داشت اما مورد علاقهٔ دهقانان و بزرگان نبود چون بابک در صدد احیای عقاید مزدکی بود. ناچار مسلمانان نیز نمی‌توانستند آن را تحمل کنند. تاریخ‌نویسان مسلمان کوشیده‌اند تا خاطرهٔ او را تیره و تباه کنند و از روی تعصب سعی کرده‌اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. افسانه‌هایی که در باب او جعل کرده‌اند به خوبی نشان می‌دهد که با غرض و نیت‌هایی سعی داشته‌اند نام بابک را آلوده کنند. بدین گونه قسمت‌های مهم تاریخ بابک و خرمدینان در ظلمت ابهام فرورفته است نکته دیگری که زرین‌کوب در روایت الفهرست اشاره می‌کند، اصراری است که برای رسوا کردن بابک به کار رفته است. مادر او را زنی یک چشم که مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آمده‌بود معرفی کرده است. به اعتقاد زرین‌کوب آثار غرض و کینه راویان آشکار است.[۹۰] بهرامیان در مورد روایت‌هایی که بابک را حرام‌زاده جلوه می‌دهند می‌گوید: «روشن است که در این روایت قصد تحقیر و طعن بابک در کار در میان بوده است».[۹۱]

ماهیت خرمدینان آذربایجان

تندیس بابک در جمهوری آذربایجان

در دوران خلافت عباسیان آذربایجان کانون مقاومت طولانی‌مدت و خطرناک علیه خلافت بود که توسط بابک خرمدین رهبری می‌شده است و بر شمال غرب ایران تأثیر گذاشته و بیش از ۲۰ سال - از ۲۰۱ ه‍.ق/۸۱۶ م تا ۲۲۲ ه‍.ق /۸۳۷ م - طول کشید. از نگاه باسورث این مقاومت قطعاً پایه‌های دینی داشته ولی ممکن است که پایه‌های سیاسی-اجتماعی نیز داشته باشد. شورش او به روشنی از حس ضد عربی ایرانیان در آذربایجان بهره می‌برده است.[۹۲] تاریخ شناسان همانند صدیقی یا گرونبائوم جنبش بابک را دینی-سیاسی به حساب آورده‌اند ولی ذبیح‌الله صفا و سعید نفیسی و همائی بر جنبه ملی گرایانه آن تأکید دارند.[۹۳] زریاب دلیل‌های سه‌گانه سیاسی، اقتصادی و مذهبی را برای شورش خرمدینان گزارش می‌کنند که عبارتند از علت سیاسی: به استناد مقدسی، خرّمدینان پس از کشته شدن ابومسلم به دست منصور خلیفهٔ عبّاسی سخت به خشم آمده بودند و این امر ظاهراً برای آن بود که ابومسلم را همچون کسی می‌دیدند که در برابر عرب قیام کرده بود و به همین دلیل پس از قتل او در پی تحقّق آرزوهایش بودند و می‌خواستند ملک و سلطنت را به ایرانیان بازگردانند. علت اقتصادی: به استناد مقدسی اصحاب بابک و خرّمدینان در تنگدستی می‌زیستند. این تنگدستی به‌طور کلّی ناشی از زورگویی عمّال دولتی و جنگهای امرای محلی با یکدیگر بوده است. علت مذهبی: خرمدینان را ظاهراً مسلمانان، اعمّ از عرب و ایرانی، تحقیر می‌کردند. داستان رفتار توهین آمیز کدخدای بلال آباد با جاویدان حاکی از این معنی است. مقدسی می‌نویسد که اصحاب بابک در فقر و ذلّت به سر می‌بردند. ظاهراً مردم خرمی مذهب آن روستاها و نواحی، که از ذلّت و خواری رنج می‌برده و بنا به عقاید دینی خود منتظر قیام بوده‌اند، به دستور بابک شوریده و عمّال و مأموران خلیفه را به شرحی که در البدء والتاریخ آمده به قتل رسانده‌اند.[۹۴]

یوسفی معتقد است که جنبش بابک ضدخلافت، ضدعرب و تا حد و اندازه‌ای ضداسلامی بود.[۹۵] به گفته مادلونگ اگرچه بنابر روایتی بیشتر مردم آذربایجان قبول اسلام کرده بودند و در زمان خلافت علی «قرآن می‌خواندند» اما شکی نیست که این روایت به جای‌های محدودی اشاره دارد و شاید خصوصاً منظور اردبیل بوده باشد، زیرا قدرت جنبش خرمدینان در آذربایجان بقدر کفایت گواه بر دوام احساسات ضداسلامی و ضدعرب در میان جمعی از مردم آذربایجان است.[۹۶]

قیام بابک که در راس خرمدین‌های ناراضی، شورشگر و دست از جان شسته ضد دستگاه حکومت و برای سرنگون کردن سازمان دیوانی و اجتماعی موجود برخاست، برای زمینداران و صاحبان اقطاع که در بهره‌کشی از رعیت هیچ‌گونه انصاف و شفقت نمی‌شناختند به‌شدت مایه وحشت شد. دسته‌های روستاییان و شبانکارگان خشمگین و پرخاشگر که طی سال‌ها از پرداخت جزیه و خراج و بیگاری و بهره‌های سنگین به ستوه آمده بودند، برای آنکه از هر جایی به جمع یاران بابک بپیوندند ناچار شدند در سر راه هر گونه مانعی را از پیش بردارند. لاجرم از کشتن زمینداران، غارت دهقانان بزرگ و حتی از قتل زنان و کودکان آن‌ها خودداری نکردند. آوارگان، ستمدیدگان، راهزنان و کسانی که از زندان‌های سخت بیرون آمده بودند نیز همه جا در بین راه به آن‌ها ملحق شدند و با این عناصر ناهمگون درهم آمیخته که نیروی انقلاب از آن‌ها تشکیل می‌شد توقیف مخالفان، مصادره اموال، شکنجه کردن و مثله کردن مالکان و صاحبان اقطاع که ناظر به دستیابی بر اموال آن‌ها بود اجتناب ناپذیر شد. بابک با چنین نیرویی به زودی در تمام آذربایجان موجب وحشت عام شد و وقتی بر بذ دست یافت اکثر مخالفان از بیم آن‌ها به مراغه پناه بردند و آنجا متحصن شدند. بابک برای آنکه لشکر خلیفه به یاران وی به آسانی دسترس نیابد شهرها و دیه‌های اطراف را هم به دست ویرانی سپرد و از آن‌ها جز خرابه‌های سوخته و ویران چیزی باقی نگذاشت.[۹۷]

بلعمی و دیگر مورخان می‌گوید که پیروان بابک از مردم فقیر، روستائیان محلی تشکیل می‌شدند و مورخان مختلفی پیروان بابک را «اسرافکار و ولخرج، مرتد و سارق» خطاب می‌کنند. می‌توان نتیجه گرفت که بابک حمایت گسترده‌ای از کشاورزان و روستائیان فقیر آذربایجان داشته است کسانی که امید به آینده بهتری از طریق پیروزی شورش داشته‌اند ولی غیر محتمل است که آن‌ها از روی ترس یا مصلحت‌اندیشی به شورش پیوسته باشند.[۹۸]

شورش‌های متعدد در ۲ یا ۳ قرن بعد از حمله مسلمانان به نارضایتی گسترده در بین عناصر ایرانی و شاید تمایل به برگشت به گذشته اشاره دارد که بابک اینگونه حمایتشان را جذب کرده بود. اهداف بابک با این حال، به‌طور شفاف با اهداف شاهزادگانی مثل افشین (به جز مازیار) مشترک نبود و با جاه طلبی‌های آنان برای به‌دست آوردن ثروت و قدرت ناسازگار بود. بیشتر آنان (که افشین یکی از آنان بود) اقدام خلیفه علیه بابک را حمایت می‌کردند.[۹۹]

ارتباط بابک، مازیار و امپراتور بیزانس

نمایی از قلعه بابک

این گفته به مازیار منسوب است که «من و افشین و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت کرده‌ایم و قرار داده بر آنکه دولت از عرب بازستانیم و ملک و جهانداری با خاندان کسرویان کنیم».[۱۰۰][۱۰۱] مازیار هنگامی که در دادگاه افشین، با افشین رو در رو شده بود، مدعی شد که افشین به او پیغام فرستاده بود که بابک خود را از روی حماقت به کشتن داد و من هرچه کوشیدم تا مرگ را از او بازگردانم ممکن نشد. زریاب احتمال می‌دهد سخن افشین، اشاره به امان نامه‌ای بوده است که هنگام حمله به قلعه بذ برای بابک فرستاده بود. از گزارش‌های طبری برمی آید که خود معتصم، دستورهای جنگی صادر می‌کرد و دربارهٔ اداره امور جنگ به افشین پیامهایی می‌فرستاد، تا آنجا که بسیاری از داوطلبان این کندی را از خود افشین دانستند و او را به اهمال و تعلّل در نبرد با بابک متهم ساختند.[۱۰۲] این ادعا که افشین بابک را با پیام‌های آشتی‌جویانه فریفت از این شایعه نشئت می‌گیرد که افشین پنهانی با رهبران ضد عباسی مثل بابک و مازیار و شاید با امپراتور بیزانس - تئوفیل - ارتباط داشته است.[۱۰۳] علت خیانت افشین به بابک از نگاه نفیسی، این بود که معتصم پنداشت افشین از پس بابک بر نمی‌آید و می‌خواست سرکوب بابک را به طاهریان بسپارد، افشین که با طاهریان در به‌دست آوردن مقام در دربار خلیفه رقابت می‌کرد، ترجیح داد خود به جای طاهریان بابک را دستگیر کند.[۱۰۴]

کرون نوشته است که یک منبعی برای اعتبار بخشی به بابک، مازیار و افشین نوشته است که این سه نفر با همدیگر توطئه کرده بودند تا حکومت اسلامی را سرنگون سازند و خاندان سلطنتی ساسانی را به قدرت برگردانند. از نظر کرون این ادعا صحت ندارد. از نظر کرون، این ادعا توسط طرفداران خلیفه ساخته شده تا مدعی شود که ایرانی‌ها با همدیگر قصد داشتند علیه اسلام طرح‌ریزی کنند. از نگاه کرون تنها کسانی که طرفدار تئوری توطئه هستند می‌توانند باور کنند که افشینی که در دستگیری بابک نقش داشته، با بابک همدست بوده است.[۱۰۵]

وقتی بابک از طرف افشین مورد هجوم قرار گرفت، گفته شده که به امپراتور بیزانس نامه نوشت[۱۰۶] و از او خواست که به آذربایجان[۱۰۷] یا دیگر سرزمین‌های اسلامی[۱۰۸] لشگرکشی کند تا از فشار بر خود بکاهد.[۱۰۹] ولی هجوم تئوفیل با نیروهای متشکل از خرمدین‌های فراری تا بعد از دستگیری و اعدام بابک در ۲۲۳ ه‍.ق/۸۳۸ م میلادی اتفاق نیفتاد[۱۱۰] به اعتقاد زرین‌کوب تئوفیلوس بابک را حمایت می‌کرد. به همین دلیل مأمون برای اینکه نظر روم شرقی را از حمایت بابک به نگرانی‌های نزدیک‌تر و مهم‌تری معطوف دارد، به لشکر کشی به روم پرداخت (۲۱۵ و ۲۱۶ ه‍.ق) که این لشکرکشی‌ها تئوفیل را از حمایت بابک بازداشت.[۱۱۱]

بابک در دیدگاه خرمدینیان

خرمدینان مرگ ابومسلم را انکار کرده و معتقد بودند که ابومسلم باز خواهد گشت تا عدالت را در جهان برقرار نماید.[۱۱۲] به نوشتهٔ دینوری، برخی خرمدین‌ها معتقد بودند که بابک پسر مطهر، پسر فاطمه، دختر ابومسلم است.[۱۱۳] دینوری در اخبارالطوال نوشته است: «آنچه بر من درست آمد و ثابت شد این است که بابک پسر فاطمه دخت ابومسلم است — نه دختر پیامبر اسلام — و از اینرو گروهی از خرمی‌ها خود را فاطمیه نامیدند».[۱۱۴] اما زریاب این روایت را قبول ندارد و آن را جعل خرم‌دینان می‌داند. از نظر او جعل از آن‌جا نشئت گرفته است که خرمدینان انتظار داشتند فردی از نسل ابومسلم ظهور کند و حکومت را از بنی‌عباس پس بگیرد.[۱۱۵] یوسفی می‌گوید معلوم نیست این انتساب حقیقی است یا اینکه توسط بابک جعل شده باشد تا پشتیبانی دوستداران ابومسلم را به خود جلب کند یا ممکن است که بعدها برای پیوند شورش بابک با شورش ابومسلم ساخته شده باشد یا اینکه در توجیه احترام گذاشتن خرمدینان به ابومسلم بوده باشد.[۱۱۶]

به اعتقاد کرون، بعد از شکست بابک، پیروان او مسلمان از نوع مسلمیه شدند. به عقیده این گروه، امامت به جای عباسیان به ابومسلم رسیده است و آن‌ها انتظار داشتند، مهدی از نسل او ظهور کند. در منابع اولیه در مورد زندگانی بابک، هیچ اثری از ابومسلم، امام‌ها، سرخ‌پوشان و سرخ‌علمان وجود ندارد.[۱۱۷] تقریباً ۵۰ سال بعد از مرگ بابک، وی به عنوان نواده ابومسلم شناخته شد که بیانگر تفکر امامت برای پیروانش است. از آن پس طبیعت مسلمیان خرمدینی در آذربایجان و جای‌های دیگر در غرب ایران یک گواهی به‌شمار می‌رود.[۱۱۸]

بابک در ادبیات

قلعه بابک از سمت کمپ

عطار نیشابوری رفتار بابک در هنگام اعدام مبنی بر آغشته کردن صورتش به خون خود را به صوفی معروف، حسین بن منصور حلاج در هنگام به دار آویختنش نسبت می‌دهد. داستان متفاوتی دربارهٔ کلماتی که از بابک به معتصم گفته شده در جوامع الحکایات عوفی ظاهر شده است.[۱۱۹]

در دربار خلیفه، اسحاق بن خلف و ابوتمام طائی برای شعرهایی که سرودند از معتصم جایزه گرفتند. در اشعار این دو نفر، افشین به فریدون و بابک به ضحاک مرتبط شده بود. معتصم، اترجه دختر اشناس سردار عالی‌رتبه ترک را به عقد حسن پسر افشین درآورد و مجلس باشکوهی برای عروسی این دو نفر تدارک دید و حسن بن سنباط هم ۱۰۰ هزار درهم با کمربند پر زرق و برق و تاج بطریقی (اشراف‌زادگی) جایزه گرفت و پسرش معاویه هم ۱۰۰ هزار درهم جایزه دریافت کرد.[۱۲۰] به گزارش زریاب، افشین در برابر این خدمت صد هزار درهم به پسر سهل بن سنباط و یک میلیون درهم برای سهل بن سنباط از معتصم گرفت و کمربندی گوهرنشان و تاجی که علامت «بطریقان» بود به او داد و سهل بدین ترتیب به مقام بطریقی ارتقاء یافت.[۱۲۱]

شور و هیجان در نبرد بابک و شکست وی در ادبیات عربی معاصرش منعکس شده است. به عنوان مثال یک شعر توصیفی دربارهٔ به دار آویختن بابک توسط راغب اصفهانی نقل شده است، شعرهایی توسط ابومحمد اسحاق بن ابراهیم موصلی در تحسین اسحاق بن ابراهیم مصعبی، قصیده‌های دیوان ابوتمام، همچنین علیه افشین بعد از سقوطش و تحسین محمد بن حمید طوسی و نبردش علیه بابک در دیوان بحتری می‌توان نام برد.[۱۲۲] محمد بن عبدالملک الزیات این شعرها را به هنگام نمایش بابک سوار بر فیل، سروده است:[۱۲۳]

قد خضب الفیل کعادتةیحمل شیطان خراسان
والفیل لا تخضب اعضاؤهالا لذی شأن من الشأن

منبع‌شناسی

آخرین تاریخ‌نویس (کپی نویس) ارمنی گزارش داد که بابک، سربازانش را گارد جاویدان می‌نامید؛ نامی که هخامنشیان بر سپاه زبده خود گذاشته بودند و ساسانیان نیز از آنها پیروی کردند.[۱۲۴]

نخستین گزارش زندگانی بابک توسط واقدی، در «اخبار بابک» نوشته شده بود که اکنون در دست نیست. این نوشتار توسط ابن‌ندیم در کتاب الفهرست هم نقل شده است و احتمالاً توسط مقدسی مورد استفاده قرار گرفته است.[۱۲۵][۱۲۶][۱۲۷] بقیهٔ منابع کمتر در این باره توضیح داده‌اند و میانشان اختلافی وجود دارد.[۱۲۸] جدای از ملل و نحل نویسان، متونی که بیش از همه جنبش خرمدینی را یاد می‌کند آثار ابن‌ندیم، طبری — به ویژه در مورد قیام بابک — و خواجه نظام الملک است. اخباری که نظام الملک و طبری — مخصوصاً در مورد دستگیری و اعدام بابک — روایت می‌کنند، اختلاف کمی با یکدیگر دارند.[۱۲۹]

علی بهرامیان معتقد است که با وجود شهرت بابک، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط می‌شود، در مأخذ کهن بسیار اندک است و در مجموع نمی‌توان به نتیجه قانع کننده‌ای دست یافت. گو اینکه هر یک از روایت‌ها به نحوی بخشی باور عمومی را از موضوع باز می‌تاباند.[۱۳۰] جزئیات جنگ‌های بیشماری که بین مردان بابک و نیروهای افشین پیش از سقوط «بذ» توسط طبری و ابن‌اثیر نقل شده‌اند، توسط نفیسی در کتابش گردآوری شده است.[۱۳۱] غلامحسین صدیقی در کتاب خود زیر عنوان «جنبش‌های مذهبی ایران در قرن دوم و سوم هجری» در مورد تاریخ خرمیان و شورش‌های آنان نیز سخن به میان آورده است.[۱۳۲] صدیقی تعدادی از منابعی که زندگانی بابک را ذکر کرده‌اند را شرح می‌دهد:

  1. ابن‌قتیبه (ابومحمد عبدالله متولد به سال ۲۱۳ ه‍.ق/ ۸۲۸ م و متوفی به سال ۲۷۶ ه‍.ق / ۸۸۹ م) در کتاب المعارفالمعارف که سبب خروج بابک را آن طور که در میان بعض مردم رایج بوده نقل کرده است و از اولین جنگ‌های بابک با سرهنگان مأمون نام برده است.[۱۳۳]
  2. بلاذری در فتوح البلدان در فصل راجع به فتح آذربایجان که دربارهٔ شهرهای این ایالت ذکر مختصری کرده، محل‌هایی که در ایام جنگ میان بابک و افشین، مراکز معاندان بوده را نام برده است.[۱۳۴]
  3. دینوری (ابوحنیفه احمد متوفی به سال ۲۸۲ ه‍.ق/ ۸۹۸ م) شرح این شورش را در اخبارالطوالاخبارالطوال ضبط کرده و در بعض مسائل اطلاعاتی به‌دست می‌دهد که در جاهای دیگر یافت نمی‌شود.[۱۳۵]
  4. یعقوبی (متوفی به سال ۲۸۴ ه‍.ق/ ۸۹۷ م) در تاریخ خود به ذکر این واقعه پرداخته و گفته‌های او حاوی جزئیاتی است که در مصادر دیگر موجود نیست.[۱۳۶]
  5. مفصلترین شرحی که دربازهٔ این شورش نوشته شده است، در کتاب محمد بن جریر طبری است ولی تقریباً تمام مسطورات این سالنامه مربوط به جنگ‌ها و اعمال لشکرکشی و ترتیب لشکر و ترتیب فتوح است.[۱۳۷]
  6. مسعودی در مروج الذهب، مختصری از شورش بابک سخن رانده و بعد به تفضیل گرفتاری او را بیان کرده است و در تنبیه الاشراف، به این حادثه اشارت نموده و از تقسیمات فرقهٔ خرمدینان و مباحثات ایشان در میان خود و با خارجیان و مساکن ایشان و اصل ایشان، بحث کرده است.[۱۳۸]
  7. بلعمی در ترجمه تاریخ طبری خود به تفضیل این واقعه را ذکر کرده است.[۱۳۹]
  8. کتاب البدء و التاریخ مقدسی برای آگاهی از عقاید خرمدینان بهترین مأخذ است. همین مؤلف فصلی نیز در کتاب خود دربارهٔ شورش بابک و دفع او آورده است.[۱۴۰]
  9. ابن ندیم در کتاب الفهرست، تقسیمات فرقهٔ خرمدینی و آراء ایشان و مساکنشان را شرح داده و احوال بابک در کودکی و ریاست یافتن و ابداعات او را در دین خرمی ذکر کرده است.[۱۴۱]
  10. بغدادی در فرق بین الفرق، تقسیمات فرقهٔ خرمدینان و آراء ایشان و شورش بابک و حالت دینی این فرقه را در زمان خود به اختصار روایت کرده و قسمت اخیر بیان‌های این مؤلف برای آگاهی به تطور عقاید خرمدینان بسیار مفید است.[۱۴۲]
  11. همین بیان‌های بغدادی را اسفراینی در کتاب التعبیر ضبط نموده است.[۱۴۳]
  12. نظام‌الملک شرحی دربارهٔ شورش خرمدینان از آغاز قرن دوم تا آخر قرن سوم جمع کرده و در کتاب سیاست‌نامه جا داده است.[۱۴۴]
  13. مؤلف مجمع التواریخ، به اختصار از اصل فرقهٔ خرمدینان سخن گفته و شورش بابک و قتل او را ذکر کرده است.[۱۴۵]
  14. ابن‌جوزی (متوفی ۵۹۷ ه‍.ق) در نقد العلم و العلماء، یا تلبیس ابلیس از فرقهٔ بابکیان نام برده و دربارهٔ رئیس ایشان و شورش او و حالت دینی این فرقه در قرون بعد بیاناتی کرده است.[۱۴۶]
  15. ابن‌اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ، شرح حال مبسوطی از حرکت دینی بابک و جنگ‌ها و فتوحات و شکست و گرفتاری و قتل او ضبط کرده است.[۱۴۷]
  16. عوفی در جوامع الحکایات، سه حالت دربارهٔ اصل بابک و سرکشی و کشتن او آورده است.[۱۴۸]
  17. سبط بن الجوزی (متوفی ۶۵۴ ه‍.ق/ ۱۲۵۷ م) در مرأت الزمان از اصل بابک و شورش او قتل او و وضع دینی این فرقه در قرن‌های بعد بحث کرده است.[۱۴۹]
  18. ابوالفرج بن العبری در تاریخ مختصرالدول، از شورش خرمدینان و گردنکشان بابک و عاقبت کار و او سخن رانده است.[۱۵۰]
  19. ابن شاکر فخرالدین در عیون التواریخ، از جنبش بابک و دفع او و اصل او و آغاز کارش و عقاید خرمدینان بحث کرده است.[۱۵۱]
  20. در عفیف الدین ابی محمد عبدالله مؤلف مرآت الجنان، به اختصار از اصل بابک و شورش او و جنگ‌ها و انجام کارش یاد کرده است.[۱۵۲]
  21. ابن‌خلدون در کتاب العبرالعبر، شرح نسبتاً مبسوطی دربارهٔ شورش بابک و جنگ‌ها و پایان کارش آورده است.[۱۵۳]

مطالعه بیشتر

  • بهرامیان، علی (۱۳۹۴). «خرم دینان». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۲۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. ص. ۳۲۶-۳۳۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۲۶-۶۹-۶.
  • خسروی، خسرو (۱۳۷۵). «بَذّ». دانشنامه جهان اسلام. ج. ۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. ص. ۵۷۰–۵۷۴. شابک ۹۶۴-۴۴۷-۰۰۲-۸. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۰۱۲-۰۷-۰۱. دریافت‌شده در ۲۰۱۲-۰۷-۰۱.
  • BOSWORTH, C.E (2004). "AL-BADHDH". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. ۱۲ (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. p. ۱۱۶. {{cite encyclopedia}}: |access-date= requires |url= (help); |archive-url= requires |url= (help); Check date values in: |تاریخ بازبینی= (help)
  • Huart, Cl. "Bābek". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. ۱ (1nd ed.). Leiden: E. J. Brill. {{cite encyclopedia}}: |access-date= requires |url= (help); |archive-url= requires |url= (help); Check date values in: |تاریخ بازبینی= (help)
  • Spuler, Bertold (1969). A History of the Muslim World: The age of the caliphs (به انگلیسی). Vol. ۱. Leiden: E. J. Brill.
  • larousse encyclopedie. Abbassides (به فرانسوی). Archived from the original on 16 January 2013. Retrieved 2011-06–20. {{cite encyclopedia}}: Check date values in: |تاریخ بازبینی= (help)
  1. Evangelos Venetis (20۰۵-0۵–۲۸). "ḴORRAMIS IN BYZANTIUM" (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 16 January 2013. Retrieved 2011-12-24. {{cite web}}: Check date values in: |تاریخ= (help)
  2. EHSAN YARSHATER (۲۰۰۵-۰۵-۲۸). "IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period" (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 16 January 2013. Retrieved 2011-12-24.
  3. Ashraf, Ahmad (۱۵ دسامبر ۲۰۰۶). "IRANIAN IDENTITY iii. MEDIEVAL ISLAMIC PERIOD" (به انگلیسی). Encyclopædia Iranica. Retrieved 2011-12-26.

پانویس

یادداشت‌ها

  1. عبدالله و معاویه را طبری به عنوان برادران بابک گزارش کرده است، اما در فرق بین الفرق بغدادی، برادر دیگری به نام اسحاق نیز گزارش شده است.
  2. یوسفی زیبارو (ماهرو) بودن مادر بابک توأم با تک چشم را بودنش مضحک می‌داند. (رک: Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.)

ارجاعات

  1. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  2. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۲۹.
  3. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۴۸.
  4. Crone، BĀBAK.
  5. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  6. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۴۷.
  7. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  8. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  9. The Nativist Prophets of Early Islamic Iran,p 48
  10. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۱۶.
  11. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  12. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۲:‎ ۶۷-۶۸.
  13. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  14. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  15. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  16. زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ۲۱۵–۲۱۷.
  17. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  18. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  19. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  20. SOURDEL، BĀBAK، ۸۴۴.
  21. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  22. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  23. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  24. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۶.
  25. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  26. رضازاده لنگرودی، خرمدینان، ۴۱۷–۴۲۲.
  27. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  28. رضازاده لنگرودی، خرمدینان، ۴۱۷–۴۲۲.
  29. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  30. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  31. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  32. رضازاده لنگرودی، خرمدینان، ۴۱۷–۴۲۲.
  33. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  34. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  35. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  36. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  37. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  38. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  39. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  40. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  41. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  42. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  43. MOTTAHEDEH، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۷۵–۷۶.
  44. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  45. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  46. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  47. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  48. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  49. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  50. BOSWORTH، AFŠĪN، ۵۸۹–۵۹۱.
  51. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  52. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  53. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  54. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  55. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  56. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  57. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  58. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  59. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  60. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  61. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۶۷.
  62. SOURDEL، BĀBAK، ۸۴۴.
  63. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  64. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۳.
  65. Crone، BĀBAK.
  66. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۷۱-۷۲.
  67. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۷۱-۷۲.
  68. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۵۳–۱۵۴.
  69. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  70. YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۰۵–۱۰۰۶.
  71. SOURDEL، BĀBAK، ۸۴۴.
  72. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  73. Daftary، Sectarian and National Movements in Iran, Khurasan and Transoxania During Umayyad and Early 'Abbasid Times.
  74. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۷۲.
  75. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  76. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  77. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  78. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  79. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  80. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  81. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  82. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  83. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  84. YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۱۳.
  85. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  86. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  87. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۱–۱۲.
  88. نفیسی، بابک خرمدین، ۱۸.
  89. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۴.
  90. زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ۲۱۵–۲۱۷.
  91. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  92. BOSWORTH، AZERBAIJAN iv. Islamic History to 1941، ۲۲۴–۲۳۱.
  93. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  94. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  95. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  96. MADELUNG، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۲۲۸.
  97. زرین‌کوب، روزگاران، ۳۴۲–۳۴۳.
  98. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  99. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  100. نفیسی، بابک خرمدین، ۶۵.
  101. بهرامیان، افشین، ۵۰۴–۵۰۸.
  102. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  103. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  104. نفیسی، بابک خرمدین، ۶۷.
  105. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۶۷.
  106. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  107. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  108. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  109. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  110. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  111. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۲:‎ ۶۹–۷۰.
  112. Encyclopædia Britannica، Bābak، Online.
  113. MADELUNG، KHURRAMIYYA، ۶۳–۶۵.
  114. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  115. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  116. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  117. Crone، BĀBAK.
  118. Crone، ḴORRAMIS، online.
  119. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  120. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  121. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  122. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  123. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  124. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۶۶.
  125. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  126. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  127. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  128. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  129. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۴.
  130. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  131. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  132. مادلونگ، فرقه‌های اسلامی، ۲۹.
  133. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۵.
  134. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  135. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  136. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  137. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  138. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  139. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶.
  140. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۶و۲۷۷.
  141. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  142. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  143. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  144. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  145. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  146. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۷.
  147. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  148. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  149. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  150. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  151. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  152. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.
  153. صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ۲۷۸.

منابع

منابع فارسی و عربی

منابع انگلیسی