جنگ صلیبی دوم: تفاوت میان نسخهها
(مقاله جدید) |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{ویکی سازی}} | ||
{{Infobox military conflict | {{Infobox military conflict | ||
| conflict = جنگ صلیبی دوم | | conflict = جنگ صلیبی دوم | ||
خط ۴۰۹: | خط ۴۰۹: | ||
* [http://www.fordham.edu/halsall/sbook1k.html#The%20Second%20Crusade%20and%20Aftermath The Second Crusade and Aftermath] at the [[Internet Medieval Sourcebook]] | * [http://www.fordham.edu/halsall/sbook1k.html#The%20Second%20Crusade%20and%20Aftermath The Second Crusade and Aftermath] at the [[Internet Medieval Sourcebook]] | ||
{{پایان چپچین}} | {{پایان چپچین}} | ||
{{درجهبندی|نیازمند پیوند=خیر|نیازمند رده=خیر|نیازمند جعبه اطلاعات=خیر|نیازمند تصویر=خیر|نیازمند استانداردسازی=بله|نیازمند ویراستاری=خیر|مقابله نشده با دانشنامهها=تاحدودی|تاریخ خوبیدگی=|تاریخ برگزیدگی=|توضیحات=}} | |||
{{ | |||
[[رده:تاریخ خاورمیانه]] | [[رده:تاریخ خاورمیانه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۳:۴۵
این مقاله نیازمند استانداردسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
جنگ صلیبی دوم (۱۱۴۷–۱۱۴۹ میلادی) دومین جنگ بزرگ صلیبی بود که از اروپا بهعنوان یک جنگ مقدس کاتولیکی (لاتین) علیه اسلام آغاز گشت. این جنگ در سال ۱۱۴۴ م در پاسخ به سقوط کُنتنشین اِدسا بهدست نیروهای زنگیان آغاز شد. اِدسا در هنگام نخستین جنگ صلیبی (۱۰۹۹–۱۰۹۶ م) بوسیلهٔ بالدوین بوین و در سال ۱۰۹۸ م تأسیس شد. این کُنتنشین نخستین ایالت صلیبی بود که تأسیس گشت و همچنین نخستین جایی بود که سقوط میکرد. تسخیر ادسا توسط نورالدین زنگی موجب گسیل سربازان صلیبی از غرب به سوی شرق گشت و دامنهٔ آن در سال ۱۱۴۸ م به سرزمین شام رسید.
آغاز جنگ صلیبی دوم توسط پاپ اوژن سوم اعلان شد؛ و نخستین مورد از جنگهای صلیبی بود که بهوسیلهٔ شماری از اشراف اروپایی و نیز دو تن از پادشاهان اروپایی یعنی لوئی هفتم پادشاه فرانسه و کنراد سوم پادشاه آلمان رهبری میشد. این جنگ در سه جبههٔ شرق، غرب و شمال اروپا بهوقوع پیوست گرچه جریان اصلی و مهمتر این لشکرکشیها در جبههٔ شرق روی داد. ارتشِ دو پادشاه، جداگانه در سراسر اروپا حرکت کرده و پس از عبور از قلمرو بیزانس به آناتولی رسیدند، و هر دو ارتش بهطور جداگانه از نیروهای سلجوقیان روم شکست خوردند.
اد دو دوی تاریخنگار فرانسوی که آثارش از منابع اصلی مسیحیت غربی بهشمار میرود و نیز مسیحیان سریانی براین باورند که امپراتور بیزانس، مانوئل یکم، بهطور مخفیانه مانع پیشروی جنگجویان صلیبی بهویژه در آناتولی میشد، و حتی گفتهاند که او عمداً به ترکان سفارش کرد تا به آنها حمله کنند. سرانجام لوئی و کنراد و بقایای سپاه آنان در سال ۱۱۴۸ م به اورشلیم رسیدند و بدون در اختیار داشتن اطلاعات کافی به دمشق حمله نمودند. جنگ صلیبی در شرق به شکست صلیبیها و پیروزی بزرگ مسلمانان منجر شد، و در نهایت تأثیر کلیدی بر سقوط اورشلیم و آغاز جنگ صلیبی سوم در پایان قرن دوازدهم میلادی داشت.
تنها موفقیت قابل توجه مسیحیان در جنگ صلیبی دوم در سال ۱۱۴۷ م بهوسیلهٔ نیروی مشترک ۱۳۰۰۰ تنی فلامانها، فریسیها، نورمنها، انگلیسیها، اسکاتلندیها و صلیبیها آلمانی روی داد؛ هنگامی که ارتش آنها در راه سفر دریایی به سرزمین مقدس توقف کرد، و ارتش پرتغالی کوچکتری شامل ۷۰۰۰ تن را در تصرف لیسبون و اخراج اشغالگران مورو یاری رساند.
پیش زمینه
نخستین جنگ صلیبی
اندکی پس از شورای کلرمونت و سخنرانی پاپ اوربان دوم، در سال ۱۰۹۵ م،[۲][۳] سپاهیان نخستین جنگ صلیبی بهسوی شرق رهسپار شدند، از آسیای صغیر عبور کردند، به انطاکیه رسیدند و آنجا را به تصرف درآوردند.[۴][۵][۶][۷][۸] آنگاه در دو مسیر ساحلی و داخلی (روج–معره نعمان[۹]–شیزر[۱۰]–مصیاف–اکراد[۱۱]) حرکت کردند، بار دیگر در طرابلس به یکدیگر پیوستند و از آنجا راهشان را بهسوی بیروت و صیدا تا قیساریه و سپس بهسوی اورشلیم ادامه دادند.[۱۲][۱۳][۱۴] پس از تسخیر اورشلیم، صلیبیها به سازمان دادن دولتهای خود پرداختند و پادشاهی اورشلیم و شاهزادنشین انطاکیه و کنتنشین اِدسا را — که حکومتهایی خودمختار بودند — شکل دادند.[۱۵][۱۶][۱۷] برخی از شهرها همانند معره نعمان در مقابل تهاجم صلیبیها مقاومت کردند ولی حاکمان برخی دیگر از شهرها مثل حماه، شیزر، طرابلس و حمص ترجیح دادند با مهاجمان از در صلح درآیند؛ اما کشتارهای صلیبیها، پس از رسیدن به آسیای صغیر، در طول مسیر و هنگام رسیدن به انطاکیه و در ادامه در اورشلیم و دیگر شهرهای فلسطین سبب خشم مسلمانان شد و اینچنین خود را آمادهٔ نبرد با صلیبیها کردند. در این دوران بود که امارتهای پراکندهٔ شام تضعیف شده و قدرت مقابله با مبارزطلبی صلیبیها را نداشتند. در شمال، قلیچ ارسلان از رهبران سلاجقه توان پایداری نداشت و پایتختش، نیقیه توسط صلیبیها اشغال شد و در نتیجه قدرتِ خود را از دست داد.[۱۸][۱۹] آناتولی نیز تحت سیطرهٔ دانشمندیه بود که از نیرومندترین امارتهای سلاجقه در بخش شمال شبهجزیرهٔ آسیای صغیر بهشمار میرفت.[۲۰] امیر دانشمندی، ملک غازی که با پیروزی بر صلیبیها شهرت فراوانی کسب کرد، توانست بوهمند را در نبرد ملطین به اسارت درآورد و در شمار نخستین رهبران مسلمان قرار گیرد که بر یک سپاه صلیبی پیروز شدهاست.[۲۱][۲۲]
در اواخر سال ۱۰۹۹ م، خبر بازپسگیری سرزمین اورشلیم بهوسیلهٔ مسیحیان به اروپا رسید و مردم با شور و شادمانی از آن استقبال کردند. در زمستان سال بعد، شمار بسیاری از فرماندهان صلیبی همراه سربازانشان به سرزمینهای خود بازگشتند. سخن همهٔ کسانی که به اروپا بازگشته بودند، این بود که شرق نیاز به جنگجو و آبادگرانی دارد تا کار خدا را ادامه دهند، و در مشرق اموال و املاک فراوانی است که در انتظار مردمانِ حادثهجو بهسرمیبرد. آنان بر جنگِ صلیبیِ جدیدی، که مردان کلیسا آن را تبرک میدانستند، اصرار میورزیدند.[۲۳] به این ترتیب جنگ صلیبیِ دیگری با شرکت جنگجویان لمباردیها، آلمانیها و فرانسویها آغاز شد، اما این تهاجم بهویژه پس از حمله به آنقوره با مقاومت مستمر سلجوقیان روم روبهرو شد. سپس در سال ۱۱۰۱ م، جنگ سرنوشتسازی میان مسلمانان ترک و صلیبیها در مرسیفان روی داد و ترکان موفق شدند نیروهای صلیبی را درهم شکنند.[۲۴] پس از آن، دو حمله بهوسیلهٔ آلمانها و فرانسویها صورت گرفت، که چیزی بیش از حملههای پیشین نصیب آنان نشد و ترکان موفق شدند نیروهاشان را نابود سازند.[۲۵]
تثبیت دوبارهٔ قدرتِ ترکان در آناتولی مرکزی موجب افزایش نیروی آنان شد. سَکمان، حاکم ارتقی ماردین، و جکرمش، اتابک موصل، که از تجاوزها و پیشرویهای صلیبیها بیمناک بودند، درصدد یکپارچه ساختن نیروهای خود برآمدند. تلاش آنان برای حمله به اِدسا منجر به حملهٔ پیشدستانهٔ صلیبیها به قلعهٔ حَران شد و در نبردی در سال ۱۱۰۴ م و بر ساحل رودخانه بلیخ،[پ ۱] که به نبرد حَران،[۲۶] مشهور شده، باعث شکست صلیبیها شد. این چند شکست، افسانهٔ «شکستناپذیری صلیبیها» را از میان بُرد و امارتِ حلب نیز از خطر تهدید صلیبیها رهایی یافت.[۲۷]
در جنوب شام، یعنی مصر، فاطمیان از نظر سیاسی و نظامی قدرتمند بودند و نیروی دریایی نیرومندی در اختیار داشتند. با وجود اینکه فاطمیان در آغاز کوشیدند تا با صلیبیها به تفاهم برسند، اما با نظر منفی روبهرو شدند و اورشلیم را از دست دادند. به دنبال آن لشکر مصر درهم شکست و فاطمیان درصدد برآمدند تا از دو شکست اورشلیم و اشکلون انتقام بگیرند. وزیر فاطمی، افضل، سپاه نیرومندی را تدارک دید و فرماندهی آن را به غلام خود، سعدالدوله طواشی سپرد.[۲۸][۲۹] این سپاه در مهٔ ۱۱۰۱ م، به اشکلون رسید و چندین نبرد در رمله انجام شد که طی آنها مسلمانان و صلیبیها بهتناوب بارها پیروز شدند. در ماه مهٔ ۱۱۰۲ م، فاطمیان ارتشی متشکل از بیست هزار نیروی عرب و سودانی به فرماندهی شرف المعالی، پسر افضل بسیج کردند. این ارتش بر صلیبیهاِ متمرکز در رمله پیروز شد. اما صلیبیها در یافا از پیروزی مصریها جلوگیری کردند.[۳۰][۳۱]
پیامدهای نخستین جنگ صلیبی
در سال ۱۱۰۵ م، وزیر افضل آخرین تلاش خود را برای بازپسگیری فلسطین انجام داد. او ارتشی متشکل از پنج هزار سوارهنظام و پیادهنظام سودانی را به فرماندهی پسرش سناء الملک بسیج کرد. مصریها با استفاده از درسهای پیشین، درصدد برآمدند تا از امیران ترک دمشق کمک بگیرند اما مرگ دقاق، امیر دمشق در سال ۱۱۰۴ م موجب بروز شورشهای داخلی در دمشق شد و در نتیجه ارتش مصر از پشتیبانی کامل سپاه دمشق بهرهمند نشد. تنها بخشی از نیروهای دمشق هنگام رسیدن سپاه مصر به رمله به آن پیوستند. مسلمانان و صلیبیها در روز یکشنبه، ۲۷ اوت سال ۱۱۰۵ م، با یکدیگر روبهرو شدند و در طول روز نبردی خونین در جریان بود؛ عصر آن روز معلوم شد که مسلمانان قدرت کسب پیروزی را ندارند و سناء الملک به قاهره عقب نشست. در سال ۱۱۰۶ م سوارهنظامِ فاطمی به اردوگاه صلیبیها میان ارسوف و یافا حمله و ساکنانش را تارومار کرد. آنان در سال ۱۱۰۷ م اقدام به حمله کرده و محدودهٔ جنگ را به حبرون کشاندند و در سال ۱۱۱۰ م نیروهای مصری به دیوارهای اورشلیم رسیدند.[۳۲][۳۳] در مقابل، صلیبیها حملات خود به شهرهای ساحلی را که همچنان بیرون از تصرفشان مانده بود، شدت بخشیدند.[۳۴] چهارمین دولت صلیبی، کنتنشین طرابلس در سال ۱۱۰۹ م بنیان گذاشته شد؛[۳۵] آنان صیدا را نیز در سال ۱۱۱۰ م به تصرف درآوردند[۳۶] و از شهرهای ساحلی جز اشکلون و صور چیزی در دست مسلمانان باقی نماند. سپس به گسترش قلمروشان در نواحی جنوبی پرداختند. بالدوین پادشاه اورشلیم، رهبری صلیبیها را عهدهدار شد و پس از دور زدن دریای مرده (بحرالمیت) در سال ۱۱۱۵ م از دشت عرابه گذشت.[۳۷][۳۸][پ ۲]
درگیری از مناطق شمال به جنوب کشیده شد و صلیبیها به پیریزی سلطه و گسترش مملکت خویش در آنجا پرداختند. آنان در سال ۱۱۱۰ م بر صیدا چیره شدند، در سال ۱۱۱۸ م به فرماندهی بالدوین یکم، پادشاه اورشلیم، به مصر — که تحت حاکمیت خلافت فاطمیان بود — و در سال ۱۱۱۹ م بهطور منظم به آن سوی رود اردن حمله کردند. در مناطق شمالی درگیری پیرامون حلب و کنتنشین ادسا ادامه یافت؛ زیرا نخستین هدف صلیبیها این بود که با تسخیر ادسا ارتباط با شرق اسلامی را قطع و از این طریق امنیت پادشاهی ارمنی کیلیکیه و شاهزادهنشین انطاکیه را تأمین کنند.[۳۹]
ادسا شمالیترین و همچنین ضعیفترین و کمجمعیتترین آنها بود. به همین دلیل ادسا توسط دولتهای مسلمانِ اطراف — که تحت فرمانروایی آل ارتق، دانشمندیان و ترکان سلجوقی قرار داشتند — مکرراً تحت حمله قرار میگرفت.[۴۰] کُنت بالدوین دوم و کُنت بعدی کُنت ژوسلین، که پس از شکستشان در نبرد حران در سال ۱۱۰۴ م اسیر شده بودند برای دومین بار، هر دو در سال ۱۱۲۲ م اسیر شدند. اگرچه نیروی کنتنشین ادسا پس از نبرد اعزاز در سال ۱۱۲۵ م تاحدودی بهبود یافت، اما ژوسلین در نبردی در سال ۱۱۳۱ م کشته شد. جانشین او ژوسلین دوم مجبور به ایجاد اتحاد نظامی با امپراتوری بیزانس شد؛ اما در سال ۱۱۴۳ م، امپراتور بیزانس ژان دوم و پادشاه اورشلیم فولک هردو درگذشتند. از طرفی ژوسلین که با کُنت طرابلس و پرنس انطاکیه درگیر بود، ادسا را بدون هیچ متحد قدرتمندی رها کرد.[۴۱][۴۲]
در همین میان عمادالدین زنگی اتابک موصل، در سال ۱۱۲۸ م، حلب را که کلید قدرت در سوریه و محل ستیزهٔ حاکمان موصل و دمشق بود به کنترل و فرمانروایی خود درآورد. زنگی و پادشاه بالدوین دوم توجه خود را نسبت به دمشق معطوف کردند، و بالدوین در سال ۱۱۲۹ م در خارج از شهر بزرگ شکست خورد.[۴۳] دمشق که تحت فرمانروایی سلسلهٔ بوریها قرار داشت هنگامی که زنگیان در ۱۱۳۹ و ۱۱۴۰ م محاصرهاش کردند، با فولک، پادشاه اورشلیم متحد شد.[۴۴] این اتحاد توسط اسامه بن منقذ مورد مذاکره قرار گرفت.[۴۵]
تسخیر ادسا
در اواخر سال ۱۱۴۴ م، ژوسلین دوم با آل ارتق متحد شد، و تقریباً تمام سپاه خود را از ادسا برای حمایت از آل ارتق در جنگ علیه حلب اعزام نمود. در این هنگام و بهدنبال مرگ فولک در سال ۱۱۴۳ م، زنگی که توانسته بود به برتریِ نسبی دست پیدا کند، با شتاب از سوی شمال به محاصرهٔ ادسا پرداخت و پس از یک ماه در ۲۴ دسامبر ۱۱۴۴ م آن را تسخیر نمود. ماناسز هیرجز، فیلیپ نابلس و چندتن دیگر از اورشلیم برای کمک به آنان فرستاده شدند، ولی هنگامی رسیدند، که بسیار دیر شده و ادسا تسخیر گشتهبود. ژوسلین دوم همچنان به حفظ بقایای دولت خود از تل بشیر ادامه داد، هرچند بقیهٔ سرزمینهایش نیز کمکم توسط مسلمانان تسخیر یا به بیزانسیها فروخته شد. زنگی در جهان اسلام خود را با القاب «مدافع مذهب» و «المالک المنصور» مشهور گرداند. او از ترس رویدادهای موصل، حمله به قلمرو باقیماندهٔ ادسا و در ادامه پرنسنشین انطاکیه را متوقف کرد. زنگی مجبور شد به خانه بازگردد، و بار دیگر به وضعیت دمشق بپردازد. با این حال، وی در سال ۱۱۴۶ م توسط یک برده کشته و پسرش نورالدین زنگی در حلب جانشین او شد.[۴۶]
کوانتوم پردسسورس
در آغاز سال ۱۱۴۵ م اخبار سقوط ادسا توسط زائران به اروپا رسید، سپس توسط سفارتخانههای انطاکیه، اورشلیم و ارمنستان تأیید شد. اسقف هیو جبله این خبر را به پاپ اوژن سوم گزارش داد و پاپ در یکم دسامبر همان سال، فرمان کوانتوم پرِدِسسورس[ن ۱] را صادر کرده و خواستار برپایی جنگ صلیبی دوم شد.[۴۷] هیو همچنین به پاپ دربارهٔ یک پادشاه شرقی مسیحی گفت و اظهار امیدواری کرد که برای دولتهای صلیبی آسایش را به ارمغان بیاورد. این نخستین یادداشت رسمی موجود دربارهٔ «یوحنای کشیش» است.[۴۸] اوژن سوم، رُم را کنترل نمیکرد بلکه در ویتربو سکونت داشت،[۴۹] اما با این وجود برای جنگ صلیبی دوم، سازماندهی و تمرکز بیشتری را نسبت به نخستین جنگ صلیبی لازم میدانست و این جنگ را طوری ترتیب داد تا سپاهیان بهوسیلهٔ نیرومندترین پادشاهان اروپا رهبری شوند و مسیر حرکت آنان نیز از پیش برنامهریزی گردد.[۵۰][۵۱]
نخستین واکنشها به فرمان جنگ صلیبیِ جدید ناچیز بود. در واقع، هنگامی که روشن شد لوئی هفتم پادشاه فرانسه در این اردوکشی شرکت خواهد کرد، این فرمان مجدداً از سوی پاپ صادر گشت. لوئی هفتم نیز برای اردوکشی بهطور مستقل از پاپ برنامهریزی کرد، و در گردهمایی کریسمس در سال ۱۱۴۵ م و در شهر بورژ، آن را اعلام همگانی نمود. اینکه قصد لوئی برای برنامهریزی، یک جنگ صلیبی با طرح خودش بوده یا زیارتی برای به انجام رساندن نذر برادرِ درگذشتهاش فیلیپ برای رفتن به سرزمین مقدس، مورد اختلاف است. این احتمال وجود دارد، که لوئی این تصمیم را جداگانه و قبل از شنیدن در مورد فرمان کوانتوم پردسسورس گرفته باشد. در هر صورت، برنامههای لوئی، مورد توجه و همراهی اِبوت سوژه و دیگر اشراف قرار نگرفت، زیرا او برای چندین سال میبایست سرزمین پادشاهی فرانسه را ترک میکرد. لوئی با بِرنارد کُلروو مشورت نمود و برنارد او را به سوی پاپ اوژن فرستاد. در این هنگام لوئی قطعاً فرمان پاپ را شنیده بود و اوژن مشتاقانه از جنگ صلیبی لوئی پشتیبانی کرد. فرمان در یکم مارس ۱۱۴۶ م دوباره صادر شد، و اوژن به برنارد اجازه داد تا این خبر را در سراسر فرانسه انتشار دهد.[۵۲][۵۳]
سنت برنارد کلروو
پاپ به راهب بزرگ فرانسوی، برنارد کلروو مأموریت داد که جنگ صلیبی دوم را در موعظههایش مطرح، و آمرزشنامههایی نیز برای آن اهدا کند، همانگونه که پاپ اوربان دوم در هنگام نخستین جنگ صلیبی این کار را انجام دادهبود.[۵۴] پارلمانی در سال ۱۱۴۶ م و در شهر وزلی بورگوندی برپا شد و برنارد در روز ۳۱ مارس و پیش از تشکیل مجمع عمومی موعظهای ایراد کرد. در این موعظه، لوئی هفتم پادشاه فرانسه، همسرش الینور د آکیتن، و شاهزادگان و اربابان حاضر، برای دریافتِ صلیبِ زائران، خود را به پای برنارد انداختند. برنارد پس از آن به آلمان رفت و گسترش اخبار معجزات گزارششده — که تقریباً در هر مرحله نیز افزایش مییافت — بدون شک به موفقیت مأموریت او کمک میکرد. در اشپیر، کُنراد سوم، پادشاه آلمان و برادرزادهاش فریدریش بارباروسا که بعدها امپراتور مقدس روم گشت نیز صلیب را از دست برنارد دریافت کردند.[۵۵] پاپ اوژون نیز شخصاً به فرانسه رفت تا این امر مهم را ترویج و تشویق نماید.[۵۶][۵۷][۵۸] بدین ترتیب جنگ صلیبی دوم برخلاف نخستین جنگصلیبی، شخصاً بهوسیلهٔ دو فرمانروای بزرگ اروپایی رهبری شد.[۵۹][۶۰]
سرشت برنارد با همهٔ شوق و تعصباتش، فریبکار و آزاردهنده نبود. همانگونه که در نخستین جنگ صلیبی، موعظهای غیرعمدی باعث حمله به یهودیان گشت، در جریان دعوت به این جنگِ تازه نیز یک راهب فرانسوی متعصب به نام رودُلف، ظاهراً با این ادعا که یهودیان برای نجات سرزمین مقدس کمک مالی نمیکنند، دست به تشویق مسیحیان برای قتلعام یهودیان در راینلند، کُلن، ماینتس، ورمس و اِشپیر زد. برنارد همراه با اسقف اعظم کُلن و اسقف اعظم ماینتس، بهشدت با این حملات مخالفت ورزیدند، در نتیجه برنارد از فلاندرز به آلمان سفر کرد تا این مشکل را حل کرده و مردم را آرام نماید. پس از چندی برنارد، رودلف را در ماینتس یافته و توانست او را ساکت کرده و به صومعه بازگرداند.[۶۱][۶۲]
جبهه شمالی: جنگ صلیبی وندی
پس از آغاز جنگ صلیبی دوم، بسیاری از آلمانیهای جنوبی داوطلبِ اعزام به سرزمین مقدس برای جنگ صلیبی شدند ولی آلمانیهای ساکسون در شمال، تمایلی به این کار نشان ندادند. آنها در نشست دیت امپراتوری در فرانکفورت در ۱۳ مارس ۱۱۴۷ م به سنت برنارد از میل خود به مبارزه علیه اسلاوهای کافر خبر دادند. پاپ اوژن سوم نیز برای تصویب این طرح ساکسونها، فرمانی به نام دیوینا دیسپنساشن[ن ۲] را در تاریخ ۱۳ آوریل صادر کرد. با این فرمان اعلام شد که تفاوتی بین پاداشهای معنوی جنگجویان صلیبی مختلف وجود ندارد. کسانی که داوطلب جنگ علیه اسلاوهای کافر شدند عمدتاً از دانمارکیها، ساکسونها و لهستانیها تشکیل شده بودند،[۶۳] البته بعضی از اهالی بوهم نیز در میانشان حضور داشتند.[۶۴] نمایندهٔ پاپ، آنسلم هاولبرگ، در فرماندهی کل نیروها قرار گرفت. این لشکرکشی بهوسیلهٔ خانوادههای ساکسون؛ مانند اسکانینها،[ن ۳] ویتینها و شانبورگرزها[ن ۴] هدایت میشد.[۶۵]
مشارکت آلمانیها در جنگ صلیبی، اوبوتریها را آشفته کردهبود. آنها پیشگیرانه در ژوئن ۱۱۴۷ م به واگریا در هولشتاین حمله کردند که منجر به لشکرکشی جنگجویان صلیبی در اواخر تابستان ۱۱۴۷ م شد. پس از اخراج اوبوتریها از قلمرو مسیحیان، صلیبیها قلعه اُبادریت را در دابین و قلعه لیوتیزیان را در دمین هدف قرار دادند. نیروهایی که در حمله به دابین شرکت داشتند شامل: کانوت پنجم، اسون سوم، آدلبرت دوم، اسقف اعظم برمن و دوک هنری شیر بودند. هنگامی که برخی از جنگجویان صلیبی از غارت و چپاول حمایت میکردند، دیگران با این پرسش که «آیا زمینی که ما ویران میسازیم، زمین ما نیست؟ یا مردمی که ما با آنها میجنگیم مردم ما نیستند؟»[۶۶] به انجام این کار اعتراض کردند. ارتش ساکسون تحت فرماندهی دوک هنری شیر پس از آنکه رهبر بتپرستان نیکلات موافقت کرد که در پادگان دابین غسل تعمید شوند، عقبنشینی کرد.[۶۷]
پس از محاصرهٔ ناموفق دمین، گروهی از جنگجویان صلیبی بهوسیلهٔ یک مرزبان از مسیرشان منحرف شده و در عوض به پومرانی حمله کردند. جنگجویان صلیبی که به شهر مسیحی شچچین رسیدهبودند، پس از ملاقات با اسقف آلبرت پومرانی و شاهزاده راتیبور یکم، دوک پومرانی پراکنده گشتند. بهگفتهٔ برنارد کلروو، هدف جنگ صلیبی در شمال، مبارزه با اسلاوهای کافر بود: «تا زمانی که خداوند کمکمان میکند آنها باید تغییر دین دهند یا کشته شوند.»[۶۸]
اگرچه جنگ صلیبی موفق به تغییر دین بسیاری از وندها نشد، اما ساکسونها بهطور قابل توجهی در دابین توانستند پدیدآور تغییر دین مردم شوند، با این وجود آنها به محض متفرق شدن سپاه صلیبیها بلافاصله دوباره به عقاید کفرآمیز خود بازگشتند. آلبرت پومرانی توضیح داد: «اگر آنها برای تقویت ایمان مسیحی آمده بودند، باید این کار را با موعظه انجام دهند، نه از طریق بازوهایشان».[۶۹]
در پایان جنگ صلیبی، حومهٔ مَکلِنبورگ و پومرانی با خونریزی زیاد، بهویژه توسط سربازان هنری شیر، غارت و ویران شد.[۷۰] این امر برای کمک به دستیابی به پیروزیهای بیشتر توسط مسیحیان در دهههای آینده بود. همچنین ساکنان اسلاو بسیاری از روشهای تولیدشان را از دست دادند که باعث مقاومت محدودشان در نبردهای آینده شد.[۷۱]
بازپسگیری شبهجزیرهٔ ایبری: سقوط لیسبون
در بهار ۱۱۴۷ م، پاپ اجازهٔ گسترش جنگ صلیبی را در شبهجزیرهٔ ایبری و در چارچوب جنگهای بازپسگیری اندلس به تصویب رساند. او همچنین به آلفونسوی هفتم، پادشاه لئون و کاستیل اجازهٔ یکسان دانستن مبارزات خود در برابر موروها و دیگر جنگهای صلیبی دوم را اعطا نمود.[۷۲] در ماه مهٔ ۱۱۴۷ م، نخستین گروه از جنگجویان صلیبی شهر دارتموث، انگلستان را به قصد سرزمین مقدس ترک کردند. در ۱۶ ژوئن ۱۱۴۷ م، آب و هوای بدْ کشتیهای آنان را مجبور به توقف در ساحل شمالی پرتغال و در شهر پورتو کرد. آنها در آنجا متقاعد شدند که با آونفسو اول، پادشاه پرتغال دیدار کنند.[۷۳]
جنگجویان صلیبی موافقت کردند که با توافقی رسمی — که به آنها اجازهٔ چپاول کالاهای شهر و دریافت خونبهای زندانیان منتخب را میداد — به پادشاه در حمله به لیسبون کمک نمایند. محاصره لیسبون از یکم ژوئیه تا ۲۵ اکتبر سال ۱۱۴۷ م و تا هنگامی که حاکم موروها پس از چهار ماه و عمدتاً به علت قحطی در شهر، تسلیم شد، ادامه یافت. بیشتر جنگجویان صلیبی در شهرِ تازهگشودهشده سکونت کرده اما بعضی از آنها راهشان را با کشتیهاشان به قصد سرزمین مقدس از سر گرفتند. عدهای از آنها که قبلاً آنجا را ترک کردهبودند، در همان سال شهر سانتاری را نیز تسخیر نمودند. بعدها آنها همچنین به تسخیر شهرهای سینترا، آلمادا، پالملا و ستوبال کمک نمودند. آنان همچنین اجازهٔ سکونت در سرزمینهای فتحشده را دریافت کردند و در نتیجه بسیاری از آنان در آن سرزمینها ساکن شده و زادوولد نمودند.[۷۴][۷۵]
در نقطهٔ دیگری از شبهجزیرهٔ ایبری و تقریباً در همان هنگام، آلفونسو هفتم، پادشاه لئون، رامون برنگور، کنت بارسلونا و عدهای دیگر، سپاهی متحد از کاتالانها، لئونیها، کاستلیها و جنگجویان صلیبی فرانسوی را علیه شهر ثروتمند و بندری آلمریا، به حرکت درآوردند. آنها با پشتیبانی نیروی دریایی جنوایی–پیزایی توانستند در اکتبر ۱۱۴۷ م بر این شهر چیره شوند.[۷۶]
رامون برنگور سپس به سرزمینهای طایفهٔ مرابطان، پادشاهی والنسیا و مورسیا هجوم برد. در دسامبر ۱۱۴۸ م، او توانست پس از محاصرهای پنجماهه، با کمک فرانسویها، آنگلو نورمنها و صلیبیهای جنوائی، شهر تورتوزا را بگشاید.[۷۷] سال بعد شهرهای فراگا، لریدا و مکیینسا در محل بههمپیوستن رودخانههای سِگر و ایبرو به کنترل ارتش او درآمدند.[۷۸][۷۹]
نیروها
نیروهای اسلامی
نیروهای مسلمان در این دوره گروههای کوچکی از نیروهای حرفهای بودند که در زمان جنگ از داوطلبان و سربازان تکمیل میشدند. بزرگترین دولت مسلمان در آن زمان سلطنت بزرگ ترکان سلجوقی بود که بر سرزمینهایی که امروزه ایران و عراق نامیده میشوند حکومت میکرد و حدود ۱۰ هزار سرباز تماموقت داشت. تعداد نیروهای دردسترسِ دولتهای محلیِ سوری بسیار کمتر بود. هستهٔ سربازان حرفهای، غلامان یا مملوکان بودند که از دوران کودکی برای جنگ آموزش دیدهبودند. هزینهٔ آموزش و پرورش هر مملوک حدود ۳۰ دینار بود در حالی که قیمت یک اسب خوب در سوریه به حدود ۱۰۰ دینار میرسید.
برای جبران تعداد نفرات و ضعف ناشی از آن، حکومتهای اسلامی به کسب برتری کیفی پرداختند. سربازان حرفهایِ دولتهای مسلمان که معمولاً از قوم ترک بودند، بسیار آموزش دیده بودند و همیشه مجهز نگهداری میشدند. پایه و اساس نظام نظامی در خاورمیانهٔ اسلامی، سیستم نظامی اقطاع زمین بود که در هر منطقه از تعدادی سرباز پشتیبانی میکرد. در صورت جنگ، از شبهنظامیان أحداث — که معمولاً از قوم عرب بوده و در شهرهای مختلف تحت فرماندهی فردی بهعنوان رئیس قرار داشتند — خواسته میشد که تعداد نیروهای نظامی را با پیوستنشان به آنها افزایش دهند. شبهنظامیان اَحداث، هرچند کمتر از نیروهای حرفهایِ ترکْ آموزش دیده بودند، اما اغلب بهشدت توسط دین تهییج میشدند و بهویژه با مفهوم جهاد، انگیزهٔ زیادی بهدست میآوردند. بهعلاوه پشتیبانی بیشتری نیز میتوانست از طرف خدمهٔ ترکمان و کردها که در زمان جنگ فراخوانده میشدند تأمین شود، هرچند این نیروها تمایل زیادی به سرکشی از خود نشان میدادند.[۸۰]
فرماندهٔ اصلی مسلمانان از ۱۱۳۸ تا ۱۱۴۹ م، معینالدین اَنر، اتابک دمشق بود. در ظاهر خاندان بوریها بر دمشق حکومت میکردند، اما فرمانده نظامیان، اَنر حاکم واقعی شهر بود. تاریخنگاری به نام دیوید نیکوله، اَنر را بهعنوان یک ژنرال و دیپلماتی توانا و همچنین بهعنوان کسی که از هنر حمایت میکرده توصیف نمودهاست. از آنجایی که سلسلهٔ بوری در سال ۱۱۵۴ م با سلسلهٔ زنگی جایگزین شدند، نقش انر در دفع جنگ صلیبی دوم بهوسیلهٔ مورخان و رویدادنگارانِ وفادار به زنگیان پاک شدهاست، تا اعتبار رقیب انر، نورالدین زنگی، امیر حلب را افزایش دهند.[۸۱][۸۲][۸۳]
صلیبیها
نیروهای آلمانی از حدود ۲۰٬۰۰۰ شوالیه و نیروهای فرانسوی از حدود ۷۰۰ شوالیه از سرزمین پادشاه و تعداد شوالیههای جمعآوریشدهٔ کمتری از سرزمینهای اشراف و نجبای فرانسوی تشکیل شدهبود و پادشاهی اورشلیم نیز نیرویی در حدود ۹۵۰ شوالیه و ۶۰۰۰ پیادهنظام داشت.[۸۴]
هر دو گروهِ فرانسوی و آلمانی شمار زیادی شهروند و غیرنظامی بههمراه داشتند که با سپاهشان حرکت میکردند که اکثریت آنها نتوانستند تا هنگام جنگ صلیبی در سرزمین مقدس زنده بمانند. اد دو دوی راهب، یادداشت کردهاست که: «ضعیفان و درماندگان، همیشه باری بر دوش فرماندهان و یک منبع قربانی برای دشمنانشان هستند».
شوالیههای فرانسوی جنگیدنِ سواره را ترجیح میدادند، درحالیکه شوالیههای آلمانی دوست داشتند پیاده مبارزه کنند. روحانی رومی، جان کیناموس نوشتهاست: «فرانسویها بهویژه قادرند با بهترین نظمْ سوارکاری و با نیزه حمله نمایند و سوارهنظامِ آنها در سریع حرکت کردن از آلمانیها پیش میافتند. اگرچه آلمانیها میتوانند بهتر از فرانسویها بهصورت پیاده مبارزه کنند و در استفاده از شمشیرهای بزرگ برتری دارند.»[۸۵]
گرچه کنراد سوم که بهعنوان یک شوالیهٔ شجاع مطرح شده ولی اغلب در لحظات بحرانی و جنگی، دودل توصیف شدهاست.[۸۶] لوئی هفتم یک مسیحی مذهبی و دارای حساسیتهایی بود که اغلب توسط معاصرانش مانند برنارد کلروو مورد حمله قرار میگرفت، مانند اینکه به همسرش، الینور د آکیتن، بیشتر عشق میورزید تا اینکه به جنگ یا سیاست علاقهمند باشد.[۸۷][۸۸][۸۹]
جنگ صلیبی در شرق
ژوسلین سعی کرد تا ادسا را پس از به قتل رسیدن عمادالدین زنگی بازپسگیرد، اما نورالدین در نوامبر ۱۱۴۶ م او را شکست داد. جنگجویان صلیبی فرانسوی در ۱۶ فوریه ۱۱۴۷ م در شهر اتامپ گرد آمدند تا در مورد مسیر حرکتشان گفتگو کنند. آلمانیها قبلاً تصمیم گرفتهبودند تا از راهِ خشکی و از مجارستان عبور کنند، زیرا گذر از مسیر دریا بهعلت دشمنی راجر دوم پادشاه سیسیل با کُنراد از لحاظ سیاسی شدنی نبود.[۹۰] بسیاری از نجیبزادگان فرانسوی به مسیر زمینی از میان امپراتوری بیزانس، بخاطر شهرت و اثر اقدامات ناخوشایند بیزانسیها در نخستین جنگ صلیبی، اعتماد نداشتند. با این وجود، آنان تصمیم گرفتند تا از کنراد پیروی کنند و در ۱۵ ژوئن حرکت کردند. راجر دوم از این اتفاق رنجیدهخاطر شد و مشارکتش را در تمام اقدامات متوقف کرد. ابوت سوژه و ویلیام دوم کُنت نِوِر، در مدت حضور پادشاه در جنگ صلیبی بهعنوان نایبالسلطنهٔ فرانسه انتخاب شدند. در آلمان، آدام ابراخ به موعظه کردن ادامه داد و اتو فرایزینگ نیز صلیب برگرفت. آلمانیها برنامهریزی نمودهبودند تا در روز عید پاک حرکتشان را آغاز کنند که تا ماه مه به عقب افتاد.[۹۱]
مسیر آلمانها
جنگجویان صلیبی آلمانی، همراه با نماینده پاپ و کاردینال تئودین، قرار گذاشتند تا در قسطنطنیه به فرانسویها ملحق گردند. اتوکار سوم اشتایرمارک در وین به کنراد پیوست و دشمن کنراد، گزای دوم پادشاه مجارستان نیز به آنها اجازه داد بدون اینکه آسیبی ببینند از مجارستان بگذرند. هنگامی که ارتش ۲۰٬۰۰۰ نفری جنگجویان آلمانی به قلمرو بیزانس وارد شد، امپراتور مانوئل یکم از ترس اینکه مبادا آلمانیها به او حمله کنند، نیروهای بیزانس را برای اطمینان از اینکه مشکلی بهوجود نمیآید به نگهبانی آنان گمارد. درگیری کوچکی با برخی از آلمانیهای یاغی در نزدیکی پلوودیو و در ادرنه به وقوع پیوست و در آنجا بود که ژنرال بیزانسی، پرساچ[ن ۵] با فریدریش بارباروسا خواهرزادهٔ کنراد و امپراتور آینده، به مبارزه پرداخت.[۹۲] کشته شدن بعضی از سربازان آلمانی در ابتدای ماه سپتامبر بر اثر سیل، شرایط را وخیمتر کرد. در ۱۰ سپتامبر، اگرچه آلمانها به قسطنطنیه رسیدند اما بهعلت روابط ضعیف با مانوئل — که در اثر نبردی به وجود آمده بود — به این نتیجه رسیدند که باید در سریعترین زمانِ ممکن قسطنطنیه را به قصد آسیای کوچک ترک کنند.[۹۳] مانوئل از کنراد درخواست کرد که برخی از نیروهایش را در آنجا بگذارد تا به بیزانسیها به دفاع در مقابل حملات راجر دوم — که این فرصت را یافته بود تا شهرهای یونان را غارت کند — کمک نمایند اما کنراد با وجود دشمنی با راجر، با این خواسته موافقت نکرد.[۹۴][۹۵][۹۶]
در آسیای کوچک، کنراد تصمیم گرفت که منتظر فرانسویها نماند و به سمت قونیه، پایتخت سلطنت سلجوقی روم پیشروی کند. کنراد ارتش خود را به دو بخش تقسیم کرد. قدرت و اختیار امپراتوری بیزانس در مناطق غربی آسیای کوچک بیشتر اسمی بود تا حقیقی و اکثر این مناطق سرزمینهای متروکی بودند که توسط عشایر ترک کنترل میشدند.[۹۷] کنراد مدت راهپیمایی جنگی در آناتولی را دستکم گرفته بود، هرچند فرض بر این بود که اقتدار امپراتور مانوئل در آناتولی بیشتر است اما در واقع این ادعایی بیش نبود.[۹۸] کنراد شوالیهها و بهترین سربازان خود را برای راهپیمایی از راه خشکی انتخاب نمود و غیرنظامیان و شهروندانِ همراهِ سپاهش را بههمراه اتو فرایزینگ از راه جادهٔ ساحلی به حرکت درآورد.[۹۹] گروهی که بهوسیلهٔ کنراد هدایت میشد، تقریباً بهطور کامل توسط سلجوقیان در نبرد دوم دورلیوم در ۲۵ اکتبر ۱۱۴۷ م نابود شد.[۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲]
در نبرد، ترکها از تاکتیک تظاهر به عقبنشینی استفاده کرده سپس بازگشته و به نیروی کوچک سوارهنظام آلمان که از ارتش اصلی برای تعقیب آنها جدا افتادهبودند، حمله کردند. کنراد بهآهستگی عقبنشینی به سمت قسطنطنیه را آغاز کرد و ارتش او که آواره و شکستخورده در حال عقبنشینی بود، هر روز توسط ترکها مورد حمله و آسیب قرار میگرفت.[۱۰۳] حتی کنراد هم در زدوخوردی با آنها مجروح شد. بخش دیگر ارتش که توسط برادر ناتنی پادشاه، اسقف اتو فرایزینگ رهبری میشد، به سمت جنوب و ساحل مدیترانه حرکت کرد و بهطرز مشابهی در اواخر سال ۱۱۴۷ م شکست خورد.[۱۰۴] نیروی تحت رهبری او که از نظر آذوقه و مواد غذایی در کمبود قرار گرفتهبود، در روز ۱۶ نوامبر ۱۱۴۷ م در کمین ترکها در نزدیکی لاودیکیا گرفتار شد. اکثریت نیروی اتو در جنگ کشته یا اسیر شده و به بردگی فروخته شدند.[۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷]
مسیر فرانسویها
جنگجویان صلیبی فرانسوی حرکتشان را در ژوئن ۱۱۴۷ م از مِس به رهبری لوئی، تیری آلزاس، رجینالد اول کنت بار، امدوس سوم، کُنت ساووآ و برادر ناتنی او ویلیام پنجم، مونفرارت، ویلیام هفتم اُورن و دیگران، همراه با ارتشهایی از لورن، برتانی، بورگوندی و آکیتن آغاز کردند. نیرویی از پروانس، به رهبری آلفونس تولوز، تصمیم گرفت تا ماه اوت صبر کند و از راه دریا بگذرد. لوئی در ورمس، به جنگجویان صلیبی نرماندی و انگلیس پیوست.[۱۰۸]
آنها از روش کنراد در سفری مسالمتآمیز پیروی میکردند، هرچند هنگامی گزای دوم، پادشاه مجارستان، پیبرد که لوئی به یک غاصب مجارستانی، به نام بوریس کالامانوس اجازهٔ پیوستن به سپاهش را دادهاست، با لوئی درگیر شد. روابط در ایالات بیزانس نیز بسیار وخیم بود؛ لورنیها، که پیشاپیش بقیه فرانسویها حرکت میکردند، با آلمانیهای جاماندهای که در راه میدیدند، درگیر میشدند.[۱۰۹][۱۱۰]
برطبق اسناد اصل مذاکرات بین لوئی و مانوئل یکم: مانوئل عملیات نظامی خود را علیه سلطنت سلجوقی روم متوقف کرد، و با دشمنش سلطان مسعود یکم قرارداد آتشبس منعقد کرد. این امر به مانوئل کمک کرد تا بتواند به دفاع از امپراتوری خود در مقابل جنگجویان صلیبی بپردازد که پس از نخستین جنگ صلیبی به دزدی و خیانت و غارتگری شهرت پیدا کرده بودند و بهطور گستردهای مظنون به تهیه نقشههایی شوم علیه قسطنطنیه بودند. با این وجود، روابط مانوئل با ارتش فرانسویان بهتر از روابطش با آلمانیها بود و لوئی، سخاوتمندانه در قسطنطنیه پذیرفته شد. برخی از فرانسویها که از آتشبس «مانوئل» با سلجوقیان خشمگین شده بودند، راجر دوم را به اتحادی نظامی برای حمله به قسطنطنیه فراخواندند اما لوئی توانست آنها را مهار کند.[۱۱۱][۱۱۲]
هنگامی که ارتشی از ساووآ، اُورن و مونفرارت از مسیر زمینی و از طریق ایتالیا و گذر از بندر بریندیزی به بندر دراج، به لوئی در قسطنطنیه پیوست، کل ارتش او بهوسیلهٔ کشتی و از تنگهٔ بسفر به آسیای کوچک منتقل شد. یونانیان با شایعاتی که حکایت از تسخیر قونیه بهدست آلمانیها داشت، تهییج شدهبودند، اما مانوئل هیچ سربازی به لوئی نداد. بیزانس مورد حملهٔ راجر دوم پادشاه سیسیل واقع شده بود و مانوئل تمام ارتش خود را در پلوپونز نیاز داشت. آلمانها و فرانسویها هریک برخلاف نخستین جنگ صلیبی بدون هیچ کمکی از سوی بیزانسیها به آسیا وارد شدند. مانوئل نیز طبق سوگندی که توسط پدربزرگش آلکسیوس یکم بنیان گذاشته شد، از فرانسویان درخواست کرد تا سوگند بخورند که هر سرزمینی را که تصرف کنند، به امپراتوری بازگردانند.[۱۱۳][۱۱۴]
فرانسویها بقایای ارتش کنراد را در لوپادیون دیدند و کنراد به نیروهای لوئی پیوست. آنها مسیر ساحلی اتو فرایزینگ را بهسمت ساحل مدیترانه دنبال کردند و در ماه دسامبر به شهر اِفِسوس رسیدند و در آنجا دریافتند که ترکها آمادهٔ حمله به آنها شدهاند. مانوئل همچنین سفیری را برای شکایت از غارت و چپاولی که لوئی در طول مسیر انجام دادهبود فرستاد و به او اطلاع داد که هیچ تضمینی وجود ندارد که بیزانسیها به لوئی در برابر هجوم ترکها کمک نمایند. در همین حال، کنراد بیمار شد و به قسطنطنیه بازگشت و در آنجا مانوئل شخصاً از او مراقبت کرد و لوئی بدون توجه به هشدارهای حملهٔ ترکها، همراه با بازماندگان فرانسوی و آلمانیها از افسوس به راه افتاد. ترکها که آمادهٔ حمله بودند در جنگی کوچک در خارج از افسوس، از فرانسویان شکست خوردند.[۱۱۵] فرانسویها، کمین دیگر ترکها در رود مندرس را نیز دفع کردند.[۱۱۶]
در اوایل ژانویه ۱۱۴۸ م، آنها به لودیکیا در لیکوس رسیدند. اندکی پیش از این سپاه اتو فرایزینگ در نزدیکی همان منطقه نابود شده بود.[۱۱۷] در ادامهٔ راهپیمایی، پیشقراولان تحت فرماندهی آمدوس سوم، کنتساووآ در مونت کادموس از سپاه لوئی جدا شدند و در همین نقطه بود که نیروهای لوئی متحمل خسارات و تلفات سنگینی از سوی ترکها شدند. طبق گفتهٔ اد دو دوی، خود لوئی از صخرهای بالا رفت و توسط ترکها که او را نمیشناختند، نادیده گرفته شد. ترکها حملهٔ بیشتری به او نکردند و فرانسویها به سمت آدالیا رفتند درحالی که بهطور مداوم از سوی ترکها مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. همچنین ترکها هرچیز را که در راهشان بود سوزانده بودند تا فرانسویها نتوانند برای خود و اسبهاشان خوراک تهیه کنند. لوئی که دیگر نمیخواست از راه زمینی ادامه دهد، تصمیم گرفت ناوگانی را در آدالیا گرد آورد تا از راه دریا به انطاکیه حرکت کند.[۱۱۸] پس از تأخیر یکماهه بهعلت طوفان، بیشتر کشتیهای وعدهدادهشده به آنجا نرسیدند. لوئی و دوستانش سوار بر کشتی شدند، در حالیکه بقیهٔ سپاه صلیبی مجبور به راهپیمایی طولانیمدتی به سمت انطاکیه از راه خشکی گردیدند. سپاه او تقریباً بهطور کامل توسط ترکها یا بیماریها از بین رفته بود.[۱۱۹][۱۲۰]
سفر به اورشلیم
سرانجام لوئی پس از تأخیری که بهعلت طوفان بهوجود آمده بود، در ۱۹ مارس به انطاکیه وارد شد. آمدوس سوم، کنتساووآ نیز در قبرس و در طول مسیر درگذشت. ریموند پواتیه، شاهزاده انطاکیه و عموی الینور از لوئی به گرمی استقبال نمود. ریموند از لوئی انتظار داشت که به او برای دفاع در برابر ترکها کمک کند و همچنین او را برای اردوکشی علیه حلب که شهر مسلمانان بود و دروازهای به ادسا محسوب میشد، یاری رساند، اما لوئی نپذیرفت و ترجیح داد بهجای تمرکز بر جنبهٔ نظامی جنگ صلیبی، با رفتن به اورشلیم زیارت خود را به اتمام برساند.[۱۲۱] الینور از اقامت در آنجا لذت برد، اما عمویش از او درخواست کرد که آنجا بماند و به بزرگ کردن سرزمینهای خانوادگیاش کمک کند و اگر پادشاه از کمک نظامی به آنها خودداری کرد لوئی را طلاق دهد.[۱۲۲] در طول این دوره، انتشار شایعاتی دربارهٔ روابطِ میان ریموند و الینور موجب تنش در زندگی مشترک لوئی و الینور شد.[۱۲۳] لوئی همراه با الینور که در بازداشت بود بهسرعت انطاکیه را بهسمت طرابلس ترک گفت.[۱۲۴]
در همین حال، اتو فرایزینگ و بقیهٔ نیروهایش در اوایل آوریل، و کمی پس از آن، کنراد به اورشلیم وارد شدند.[۱۲۵] فالک، پتریاکتِ لاتینی،[ن ۶] دعوتنامهای برای لوئی فرستاد و از او خواست تا به آنها ملحق شود. در همین هنگام ناوگانی که در لیسبون متوقف شده بود و همچنین پروانسیهایی که اروپا را تحت فرمان آلفونس جردن، کنت تولوز ترک کردهبودند نیز به اورشلیم رسیدند. آلفونس خود نتوانست اورشلیم را ببیند زیرا در قیصریه درگذشتهبود. او توسط برادرزادهاش ریموند دوم، کنتطرابلس که از نفوذ سیاسی او در آنجا بیمناک بود، مسموم شد. این ادعا که آلفونس توسط ریموند مسموم شدهاست، باعث شد تعداد زیادی از نیروهای پروانسی آنجا را ترک کرده و به خانه بازگردند.[۱۲۶] تمرکز اصلی جنگ صلیبی، در ابتدا بر ادسا بود، اما بالدوین سوم پادشاه اورشلیم و شوالیههای معبد هدفشان ترجیحاً دمشق بود.[۱۲۷][۱۲۸]
در پاسخ به ورود جنگجویان صلیبی، نایبالسلطنهٔ دمشق، معین الدین اَنر، بهسرعت برای جنگ آماده شد، و به تقویت استحکامات دمشق، مرتب کردن نیروهای نظامی در شهر، و انحراف و از بین بردن منابع آب در امتداد مسیر دمشق پرداخت. انر از حاکمان زنگی حلب و موصل — که معمولاً رقیب او بودند درخواست کمک کرد، هرچند نیروهای این دولتها بهموقع به دمشق نرسیدند تا در نبرد بیرون دمشق شرکت کنند. تقریباً قطعی است که حاکمان زنگی، عمداً در فرستادن نیروهای خود به دمشق سستی کردند، به این امید که رقیبشان انر ممکن است شهر خود را به جنگجویان صلیبی ببازد.[۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱]
شورای عکا
اشراف و نجیبزادگان اورشلیم، از ورود نیروهای اروپایی استقبال کردند و اعلام شد که شورایی برای تصمیمگیری در مورد بهترین هدف برای جنگجویان صلیبی برگزار خواهد گردید. این شورا در ۲۴ ژوئن ۱۱۴۸ م، هنگامی که مجلس اعلای اورشلیم همراه با جنگجویانِ صلیبیِ تازهوارد از اروپا در نخلستانی در نزدیکی عکا — یکی از شهرهای بزرگ پادشاهی اورشلیم — گردآمدند، برگزار شد. این جلسه دیدنیترین گردهمایی این مجلس در طول موجودیتش بود.[۱۳۲][۱۳۳]
در نهایت، تصمیم حمله به شهر دمشق گرفته شد. دمشق که در گذشته در شمار متحدان پادشاهی اورشلیم قرارداشت، به تازگی با زنگیان پیمان وفاداری بسته و در سال ۱۱۴۷ م، به دیگر متحد پادشاهی یعنی شهر بصری حمله کرده بود.[۱۳۴] مورخانِ پیشین تصمیم محاصره کردن دمشق، به جای «ادسا» را به عنوان «اقدامی نابخردانه» در نظر گرفتهاند. با توجه به تنشهای بین انر، اتابک دمشق و قدرتِ نوظهورِ زنگیان، بسیاری از مورخان استدلال کردهاند که نیروهای صلیبی بهتر بود توان خود را بر روی زنگیها متمرکز میکردند. مورخین معاصر نظیر دیوید نیکول از تصمیم حمله به دمشق دفاع کردهاند و معتقدند که دمشق قدرتمندترین دولت مسلمان در جنوب سوریه بوده و اگر مسیحیان میتوانستند دمشق را به چنگ بیاورند، میتوانستند در برابر قدرت روبهرشد زنگیان نیز بیشتر مقاومت کنند.[۱۳۵] از آنجایی که انر آشکارا ضعیفتر از دو حاکم دیگر مسلمان بود، این امر که نورالدین در آیندهای نزدیک دمشق را تسخیر میکرد، اجتنابناپذیر بود؛ بنابراین تسخیر این شهر بهدست سپاه صلیبی، بهتر از چیرگی زنگیان بر آن بود.[۱۳۶] در ماه ژوئیه سپاه صلیبیها شامل ۵۰٬۰۰۰ جنگجو در طبریه گرد آمدند و از راه بانیاس در نزدیکی دریاچه طبریه به دمشق حمله بردند.[۱۳۷]
محاصرهٔ دمشق
جنگجویان صلیبی تصمیم گرفتند تا از غرب شهر و جایی که باغهای میوه آذوقهشان را تأمین میکرد، به دمشق حمله کنند.[۱۳۸] آنها در ۲۳ ژوئیه به داریا رسیدند. روز بعد، مسلمانان که برای حمله آماده شده بودند، پیوسته از میان باغهای خارج دمشق آنان را تحت حمله قرار دادند. مدافعان از سیف الدین غازی اول موصلی و نور الدین، حاکم حلب که شخصاً حملهای به اردوگاه جنگجویان صلیبی را رهبری میکردند، درخواست کمک کردند. صلیبیها مجبور به عقبنشینی از دیوارها به سمت باغها شدند و در آنجا در کمین مسلمانان افتاده و مجبور به جنگ تنبهتن با آنان شدند.[۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱]
طبق گفتههای ویلیام صوری، در ۲۷ ژوئیه، جنگجویان صلیبی تصمیم به حرکت به سمت دشتی را گرفتند که در شرق شهر قرار داشت و از استحکامات کمتری برخوردار بود اما آب و غذای کمتری نیز در آن یافت میشد.[۱۴۲] برخی از مورخان نوشتهاند که انر به رهبران صلیبی رشوه دادهبود که به موقعیتی با قابلیت دفاعی کمتری بروند و همچنین انر قول دادهبود، اگر صلیبیها به خانهشان بروند، اتحاد خود را با نورالدین زنگی قطع کند.[۱۴۳] در همین حال نورالدین و سیفالدین رسیدند. با وجود نورالدین در میدان جنگ، بازگشت صلیبیها به موقعیت بهتر پیشینشان غیرممکن بود.[۱۴۴] اربابان صلیبی محلی، از ادامهٔ محاصره خودداری کردند و سه پادشاه نیز هیچ گزینهای جز رها نمودن شهر نداشتند.[۱۴۵] در ۲۸ ژوئیه، ابتدا کنراد و پس از او، بقیهٔ سپاه تصمیم گرفتند به اورشلیم عقبنشینی کنند؛ هرچند عقبنشینی همگانی آنها، موجب شد که تیراندازان ترک تعقیبشان کنند و پیوسته آنها را در طول عقبنشینی مورد آزار و اذیت و آسیب قرار دهند.[۱۴۶][۱۴۷][۱۴۸]
پیامدها
در جریان این جنگ، هر یک از نیروهای مسیحی، به دیگری خیانت کردند.[۱۴۹] نقشهٔ جدیدی برای حمله به اشکلون طراحی شد و کنراد سربازانش را به سوی آنجا فرستاد، اما بهدلیل کمبود اعتماد ناشی از محاصرهٔ شکستخوردهٔ پیشین، هیچ نیرویی برای کمک به او نرسید. این بیاعتمادی متقابل بهدلیل شکست، برای یک نسل باقی ماند و به ویرانی پادشاهی مسیحی در سرزمین مقدس منجر شد. کنراد پس از ترک اشکلون، به قسطنطنیه بازگشت تا اتحاد خود را با مانوئل ادامه دهد. لوئی تا سال ۱۱۴۹ م در اورشلیم باقی ماند. اختلافات بر زندگی مشترک لوئی و الینور نیز اثر گذاشت و باعث ازبینرفتن آن در طول جنگ صلیبی شد. لوئی و الینور، در آوریل ۱۱۴۹ م، با کشتیهای جداگانهای بهسوی فرانسه بازگشتند.[۱۵۰][۱۵۱][۱۵۲]
در اروپا برنارد کلروو با این شکست تحقیر شدهبود. برنارد وظیفهٔ خود دید تا با ارسال پوزشنامهای به پاپ، که آن را در قسمت دوم کتاب معرفتِ خود قرار دادهاست، توضیح دهد که چگونه گناهان جنگجویان صلیبی باعث سختی، ناکامی و شکست آنها شد. تلاش او برای فراخوان جنگ صلیبی جدیدی با شکست روبهرو شد و در مجموع او سعی کرد نقش خود را در شکستِ مفتضحانهٔ جنگ صلیبی دوم از بین ببرد.[۱۵۳] او در سال ۱۱۵۳ درگذشت.[۱۵۴][۱۵۵]
در آلمان، جنگ صلیبی بهعنوان یک افتضاح عظیم روایت شد و بسیاری از راهبان نوشتند که این تنها میتواند کار شیطان باشد. راهبی ناشناس که آنالِس هِربیپولِنسِز[ن ۷] را در وورتسبورگ نوشت، اشاره کردهاست که پس از یک دهه از جنگ، خانوادههای نجیبزادگان آلمان، شوالیههایی را که در آناتولی اسیر شده بودند با دریافت خونبها و توسط ارمنیان، رها میکردند. شهروندان و غیرنظامیانی که همراه ارتش حرکت میکردند و اسیر شدند و توسط ترکها به بردگی فروخته شدند، خیلی خوششانس نبودند. از ۱۱۳ نفر که نامشان شناخته شدهاست و در جنگ صلیبی درگیر بودند، ۲۲ تن جان باختند و ۴۲ تن به خانه بازگشتند، در حالی که سرنوشت ۴۹ نفرِ دیگر هیچگاه معلوم نشد. علیرغم بیزاری و حفظ خاطره و رویدادهای جنگ صلیبی دوم، تجربهٔ جنگ صلیبی تأثیر قابل توجهی بر ادبیات آلمانی گذاشت، چنانکه صحنههای نبردِ بسیاری از اشعار حماسیِ آلمانیِ اواخر قرن دوازدهم میلادی بهوضوح از مبارزه در جنگ صلیبی الهام میگرفت.
تأثیرات فرهنگی جنگ صلیبی دوم در فرانسه بیشتر بود. این تأثیرِ قابل توجه با نغمهسراییهای بسیاری که به عشقورزی الینور و ریموند میپرداختند همراه بود، و به رشد موضوعاتی چون عشقِ درباری کمک کرد. برخلاف کنراد، جنگ صلیبی وجههٔ لوئی را در میان بسیاری از فرانسویها بهبود داد و آنها او را بهعنوان پادشاهی رنجکشیده و زائری که بهآرامی مجازاتهای خدا را تحمل میکرد، میپنداشتند.[۱۵۶]
روابط میان امپراتوری روم شرقی و فرانسویها در جنگ صلیبی بهشدت آسیب دید. لوئی و دیگر رهبران فرانسوی آشکارا امپراتور مانوئل اول را متهم به همدستی و توطئه با ترکها و حملات آنان به فرانسویها در هنگام اردوکشیشان در آسیای کوچک کردند. خاطرات جنگ دوم صلیبی، دیدگاه فرانسویها نسبت بیزانس را در قرنهای دوازدهم و سیزدهم میلادی تحت تأثیر قرار داد. در خود امپراتوری، جنگ صلیبی بهعنوان یک پیروزی بزرگ دیپلماسی یاد میشد.[۱۵۷] اسقف اعظم یوستسیوس سالونیک در ستایش امپراتور مانوئل گفتهاست:
او توانست با دشمنانش با مهارتِ رشکآوری معامله کند و با هدف برقراری صلح و آرامش، آنها را با یکدیگر بازی دهد.[۱۵۸]
جنگهای ابتداییِ وندی به نتایج گوناگونی دست یافت. هنگامی که ساکسونها جایگاهشان را در واگریا و پلابیا تثبیت میکردند، بتپرستان کنترل زمینهای اوبوتریها را که در شرق لوبک بود، حفظ کردند. ساکسونها همچنین از رئیس نیکلات خراج دریافت میکردند، که آنان را قادر به استعمار اسقفنشین هاولبرگ کرد و باعث آزادی برخی از زندانیان دانمارکی شد. با این حال، رهبران مختلف مسیحی، به همتایان خود بدگمان بودند و یکدیگر را به خرابکاری در این مبارزه متهم کردند.
در ایبری، مبارزات در اسپانیا و محاصرهٔ لیسبون، از پیروزیهای کوچک و ماندگار مسیحیان در جنگ دوم صلیبی بهشمار میرفت. مسیحیان این پیروزی را بهعنوان یکی از نبردهای سرنوشتساز در جنگهای گستردهٔ بازپسگیری اندلس میدیدند، که در سال ۱۴۹۲ م و با سقوط امیرنشین گرانادا پایان یافت.[۱۵۹]
در شرق، وضعیت برای مسیحیان بسیار تاریک بود. در سرزمین مقدس، جنگ صلیبی دوم عواقب طولانیمدت و فاجعهباری برای اورشلیم در پی داشت. اتابک انر در سال ۱۱۴۹ م درگذشت، و امیر ابوسعید مجیرالدین ابق ابن محمد پس از او آغاز به حکمرانی نمود. از آنجایی که مؤیدالدوله بن صوفی، رئیس دمشق و فرماندهٔ شبهنظامیان اَحداث، احساس میکرد گروه احداث نقش عمدهای در شکست جنگجویان صلیبی دوم ایفا کردهاند، خود را لایق سهم بیشتری از قدرت میدانست و دو ماه پس از مرگ انر، شورشی را علیه ابق بهراه انداخت.[۱۶۰] جنگ داخلی در درون دمشق به پایان دولت بوریان در مدت پنج سال منجر شد.[۱۶۱] دمشق که دیگر به پادشاهی اورشلیم اعتمادی نداشت، پس از محاصرهٔ کوتاهی بهوسیلهٔ نورالدین زنگی در سال ۱۱۵۴ م گشوده شد.[۱۶۲]
بالدوین سوم سرانجام در سال ۱۱۵۳ م، اشکلون را تصرف کرد، که به ورود مصر به حوزهٔ درگیریها منجر شد. اورشلیم توانست پیشرویهای بیشتری در مصر داشته باشد، و بهطور خلاصه در دههٔ ۱۱۶۰ م توانست قاهره را اشغال کند.[۱۶۳] این سالها، از آشفتهترین سالهای خلافت فاطمی در مصر محسوب میشد و سرانجام منجر به خاتمهٔ این خلافت شد.[۱۶۴] در این میان، روابط صلیبیها با امپراتوری بیزانس متغیر بود و ارسال نیروهای تقویتی از اروپا پس از فاجعهٔ جنگ صلیبی دوم بسیار کم شد. پادشاه اورشلیم، آمالریک یکم، اتحادی نظامی با بیزانس بست و در سال ۱۱۶۹ م همراه با یکدیگر در حملهای به مصر شرکت کردند، اما این اردوکشی سرانجام بهوسیلهٔ سپاهیان ارسالشده از سوی نورالدین زنگی که به درخواست عاضد، خلیفهٔ فاطمی و وزیرش، شاور به آنجا خوانده شده بودند، شکست خورد.[۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷] این سپاه را اسدالدین شیرکوه و صلاحالدین پسر ایوب، برادرزادهٔ نورالدین رهبری میکردند. پس از ورود به قاهره با فشار بر خلیفه فاطمی، شاور وزیر او را برکنار کردند و شیرکوه به وزارت رسید؛ پس از دو ماه و مرگ ناگهانی شیرکوه، صلاحالدین بهجای او به مقام وزارت دستگاه خلافت فاطمی رسید.[۱۶۸] او در سال ۱۱۷۱ م، ادعایش بر سلطنت مصر را اعلام کرد و با خواندن خطبه به نام خلیفهٔ عباسی، مصر و سوریه را متحد و خلافت فاطمی را منقرض اعلام کرد و پادشاهی صلیبی را کاملاً در محاصره گرفت. در این میان، اتحاد نظامی بیزانس با مرگ امپراتور مانوئل اول در سال ۱۱۸۰ م به پایان رسید و در سال ۱۱۸۷ م اورشلیم تسلیمِ صلاحالدین شد. پس از آن نیروهای او به سمت شمال گسترش یافتند تا همهٔ ایالتهای صلیبی را تسخیر کنند، اما پایتختهای دیگر ایالتهای صلیبی، موجب شتاب بیشتر آغاز جنگ صلیبی سوم شدند.[۱۶۹][۱۷۰][۱۷۱]
واژهنامه
یادداشت
- ↑ این نبرد در نزدیکی میدان نبرد کارهه یا حران Carrhae قدیم روی داد که طی آن پارتیها بر ارتش امپراتوری روم به فرماندهی کراسوس پیروز شدند. ترکها بر ضد صلیبیها در سال ۱۱۰۴ م، مجموعه کمینها و حملههای منظمی ترتیب دادند که طی آن کفایت تاکتیکی درخشانی از خود نشان داده و موفق شدند ارتش ادسا و انطاکیه را — که شامل شش هزار سوار و ۱۸ هزار پیاده بود — نابود سازند.
- ↑ عرابه دشت بی آب و علف و سفتی است که از بحرالمیت تا خلیج عقبه امتداد دارد. سپس به شوبک رسید که از دیگر مناطقِ خشکِ آنجا آبادتر بود. شوبک در منطقهٔ غابات میان منخفض و عرب واقع است.
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ Norwich 1995, pp. 94–95.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۵۱–۵۳.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۴–۱۵.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۴۶–۵۳.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۹۲–۹۵.
- ↑ Roger, Latin Siege Warfare in the Twelfth Century, 27–29.
- ↑ France, Victory in the East, 229.
- ↑ Asbridge, The Creation of the Principality of Antioch, 26–27.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۰.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۱.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۲.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۳–۶۸.
- ↑ Riley-Smith, The Crusades: A Short History, 34.
- ↑ Bradbury, The Medieval Siege, 296.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۶۹–۷۱.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۸–۱۲۹.
- ↑ Riley-Smith, “The Title of Godfrey of Bouillon”, Bulletin of the Institute.
- ↑ Asbridge, The First Crusade, 117–120.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۳.
- ↑ فروزانی، سلجوقیان از آغاز تا فرجام، ۲۶۰–۲۵۹.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۳.
- ↑ Dupuy, The Encyclopedia of Military History, 316.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۷۳.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۵–۸۶.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۶–۸۷.
- ↑ َKingsford, the Latin Kingdom of Jerusalem, 145.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، جلد دوم، ۳۲۷.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۸۳.
- ↑ Dupuy, The Encyclopedia of Military History, 316.
- ↑ Dupuy, The Encyclopedia of Military History, 316.
- ↑ ناصری، فاطمیان در مصر، ۹۵.
- ↑ Barber, The Crusader States, 117.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۰۹–۱۱۰.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۱۲.
- ↑ Riley-Smith, The Crusades: A Short History, 50–53.
- ↑ صفوی، جنگهای صلیبی، ۱۱۲.
- ↑ Runciman, A History of the Crusades, 98.
- ↑ ناصری، فاطمیان در مصر، ۹۵–۹۹.
- ↑ Runciman, A History of the Crusades, 98–99.
- ↑ Riley-Smith, The Crusades: A Short History, 50–53.
- ↑ Tyerman, God's War, 185–189.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۷۲–۷۷.
- ↑ Tyerman, God's War, 185–189.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 227–228.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۹۵–۹۸.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 225–244.
- ↑ Tyerman, God's War of the Crusades, 273–275.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 247.
- ↑ Tyerman, God's War, 289.
- ↑ Tyerman, God's War, 298.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۹۸–۱۰۰.
- ↑ Tyerman, God's War, 275–281.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۱–۱۰۲.
- ↑ Bunson, Our Sunday Visitor's Encyclopedia of Saints, 130.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 48.
- ↑ Tyerman, God's War, 275–281.
- ↑ عودی، جنگهای صلیبی، ۳۹.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۷.
- ↑ Falk, Franks and Saracens, 124.
- ↑ Madden, “The Era Of The Second And Third Crusades”.
- ↑ Tyerman, God's War, 281–288.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ Davies, Europe: A History, 362.
- ↑ Herrmann, Die Slawen in Deutschland, 326.
- ↑ Herrmann, Die Slawen in Deutschland, 328.
- ↑ Christiansen, The Northern Crusades, 55.
- ↑ Christiansen, The Northern Crusades, 55.
- ↑ Christiansen, The Northern Crusades, 53.
- ↑ Christiansen, The Northern Crusades, 54.
- ↑ Barraclough, The Origins of Modern Germany, 263.
- ↑ Herrmann, Die Slawen in Deutschland, 327.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 48.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 258.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 258.
- ↑ کاشف، تاریخ جنگهای صلیبی، ۲۹۹.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 48.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 48.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 126.
- ↑ عنان، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ۴۸۱.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 28–30.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 19–21.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۹۵–۹۸.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۱–۱۰۲.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 24.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 26–27.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 17.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 18.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۰–۱۰۱.
- ↑ عودی، جنگهای صلیبی، ۴۰.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۵.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 257–259.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۵–۱۰۶.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 42.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 259–267.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۶–۱۰۷.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۸.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 43.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 46.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 46.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۷.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۹.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 47.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 267–270.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 46.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۷.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۰۹–۱۱۰.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۷.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 259–263.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۸.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 268–269.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۱.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 269.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۸–۱۰۹.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 270–271.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۹.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 51.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 272–273.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۰۹–۱۱۰.
- ↑ Brundage, The Crusades: A Documentary History, 115–121.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 54.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 18–54.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 49–50.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 54.
- ↑ Brundage, The Crusades: A Documentary History, 115–121.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 55.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۳.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ William of Tyre, Babcock and Krey, A History of Deeds Done Beyond the Sea.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 54–55.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 37–38.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 228–229.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ Brundage, The Crusades: A Documentary History, 115–121.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱–۱۱۲.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۳.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ Brundage, The Crusades: A Documentary History, 115–121.
- ↑ Brundage, The Crusades: A Documentary History, 115–121.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ Baldwin and Setton, The First Hundred Years, 510.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۱–۱۱۲.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۳.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 50.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 77.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۲.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 232–234, 277.
- ↑ Runciman, The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 232–234, 277.
- ↑ لوی بیئل، جنگهای صلیبی، ۱۱۵.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 81–84.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 84.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 84.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 126.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 78.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 81.
- ↑ Nicolle, The Second Crusade 1148, 78.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 56.
- ↑ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۳۰۹ تا ۳۱۲.
- ↑ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۳۱۰ و ۳۱۱.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 60.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۷–۱۱۸.
- ↑ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۳۱۰ و ۳۱۱.
- ↑ Riley-Smith, Atlas of the Crusades, 60.
- ↑ مادن، جنگهای صلیبی، ۱۱۷–۱۱۸.
- ↑ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۳۱۲.
منابع
- دفتری، فرهاد (۱۳۷۵). تاریخ و عقاید اسماعیلیه. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: فرزان روز.
- صفوی، رحیم زاده (۱۳۳۴). جنگهای صلیبی. تهران: دفتر آسیای وسطی.
- عنان، عبدالمحمد (۱۳۶۶). تاریخ دولت اسلامی در اندلس. تهران: کیهان.
- عودی، ستار (۱۳۸۹). جنگهای صلیبی. تهران: نشر کتاب مرجع.
- فروزانی، ابوالقاسم (۱۳۹۴). سلجوقیان از آغاز تا فرجام. تهران: انتشارات سمت.
- کاشف، منوچهر (۱۳۸۴). تاریخ جنگهای صلیبی. ج. دوم. تهران: انتشارات علمی فرهنگی. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۳۱۷-۴.
- لوی بیئل، تیموتی (۱۳۸۶). جنگهای صلیبی. ترجمهٔ سهیل سمی. تهران: ققنوس.
- مادن، توماس (۱۳۹۰). جنگهای صلیبی. ترجمهٔ عبدالله ناصری طاهری. تهران: جویا.
- ناصری، عبدالله (۱۳۷۹). فاطمیان در مصر. قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- Asbridge, Thomas (2000). The Creation of the Principality of Antioch (به انگلیسی). The Boydell Press.
- Asbridge, Thomas (2004). The First Crusade: A New History (به انگلیسی). Oxford Press.
- Baldwin, Mrshall W.; Setton, Kenneth M. (1969). A History of the Crusades, Volume I: The First Hundred Years (به انگلیسی). Madison, Wisconsin: University of Wisconsin Press.
- Barber, Malcolm (2012). The Crusader States (به انگلیسی). Yale University Press.
- Barraclough, Geoffrey (1984). The Origins of Modern Germany (به انگلیسی). New York: W. W. Norton & Company.
- Bradbury, Jim (1992). The Medieval Siege (به انگلیسی). The Boydell Press.
- Brundage, James (1962). The Crusades: A Documentary History (به انگلیسی). Milwaukee, Wisconsin: Marquette University Press.
- Bunson, Matthew; Bunson, Margaret; Bunson, Stephen (1998). Our Sunday Visitor's Encyclopedia of Saints (به انگلیسی). Huntington: Our Sunday Visitor.
- Christiansen, Eric (1997). The Northern Crusades (به انگلیسی). London: Penguin Books.
- Davies, Norman (1996). Europe: A History (به انگلیسی). Oxford: Oxford University Press.
- Dupuy, R. E. (1977). The Encyclopedia of Military History (به انگلیسی). New York: Harper & Row.
- Falk, Avner (2010). Franks and Saracens: Reality and Fantasy in the Crusades (به انگلیسی). London: karnac books Ltd.
- France, John (1996). Victory in the East: A Military History of the First Crusade (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- Herrmann, Joachim (1970). Die Slawen in Deutschland (به انگلیسی). Berlin: Akademie-Verlag GmbH.
- Kingsford، Charles (۱۸۹۴). The Crusades: The Story of the Latin Kingdom of Jerusalem.
- Madden, Thomas F.; Baldwin, Marshall W.; Dickson, Gary (2018). "The Era Of The Second And Third Crusades". Encyclopædia britannica (به انگلیسی). Retrieved 26 October 2018.
- Nicolle, David (2009). The Second Crusade 1148: Disaster outside Damascus (به انگلیسی). London: Osprey.
- Norwich, John Julius (1995). Byzantium: the Decline and Fall (به انگلیسی). Viking.
- Riley-Smith, Jonathan (1991). Atlas of the Crusades (به انگلیسی). New York: Facts on File.
- Riley-Smith, Jonathan (2005). The Crusades: A Short History (به انگلیسی) (دوم ed.). New Haven, Connecticut: Yale University Press.
- Riley-Smith, Jonathan (1979). "The Title of Godfrey of Bouillon". Bulletin of the Institute of Historical Research (به انگلیسی) (52): 83-86.
- Roger, Randall (1997). Latin Siege Warfare in the Twelfth Century (به انگلیسی). London: Oxford University Press.
- Runciman, Steven (1952). A History of the Crusades, vol. II: The Kingdom of Jerusalem and the Frankish East, 1100–1187 (به انگلیسی) (repr. Folio Society, 1994 ed.). Cambridge University Press.
- Tyerman, Christopher (2006). God's War: A New History of the Crusades (به انگلیسی). Cambridge: Belknap Press of Harvard University Press.
- William of Tyre; Babcock, E. A.; Krey, A. C. (1943). A History of Deeds Done Beyond the Sea (به انگلیسی). Columbia University Press.
برای مطالعه بیشتر
منابع اصلی
- Osbernus. De expugniatione Lyxbonensi. The Conquest of Lisbon. Edited and translated by Charles Wendell David. Columbia University Press, 1936.
- Odo of Deuil. De profectione Ludovici VII in orientem. Edited and translated by Virginia Gingerick Berry. Columbia University Press, 1948.
- Otto of Freising. Gesta Friderici I Imperatoris. The Deeds of Frederick Barbarossa. Edited and translated by Charles Christopher Mierow. Columbia University Press, 1953.
- The Damascus Chronicle of the Crusaders, extracted and translated from the Chronicle of Ibn al-Qalanisi. Edited and translated by H. A. R. Gibb. London, 1932.
- O City of Byzantium, Annals of Niketas Choniatēs, trans. Harry J. Magoulias. Wayne State University Press, 1984.
- John Cinnamus, Deeds of John and Manuel Comnenus, trans. Charles M. Brand. Columbia University Press, 1976.
منابع ثانویه
- Kenneth Setton, ed. A History of the Crusades, vol. I. University of Pennsylvania Press, 1958 (available online).
- Ferzoco, George. "The Origin of the Second Crusade". In Gervers (see below), and available online.
- Gervers, Michael, ed. The Second Crusade and the Cistercians. St. Martin's Press, 1992.
- Harris, Jonathan, Byzantium and the Crusades, Bloomsbury, 2nd ed. , 2014. شابک ۹۷۸−۱−۷۸۰۹۳−۷۶۷−۰
- Phillips, Jonathan, and Martin Hoch, eds. The Second Crusade: Scope and Consequences. Manchester University Press, 2001.
- Phillips, Jonathan (2007). The Second Crusade: Extending the Frontiers of Christendom. Yale University Press.
- Villegas-Aristizabal, Lucas, 2013, "Revisiting the Anglo-Norman Crusaders’ Failed Attempt to Conquer Lisbon c. 1142", Portuguese Studies 29:1, pp. 7–20. doi:10.5699/portstudies.29.1.0007 [۱]
- Villegas-Aristizabal, Lucas, 2009, "Anglo-Norman Involvement in the Conquest and Settlement of Tortosa, 1148–1180", Crusades 8, pp. 63–129. https://www.academia.edu/1619392/Anglo-Norman_Intervention_in_the_Conquest_and_Settlement_of_Tortosa_Crusades_8_2009_600_dpi_black_and_white_with_OCR