حشاشین
بنیانگذاری | ۱۰۹۰ میلادی |
---|---|
محل تأسیس | الموت |
انحلال | ۱۲۷۵ میلادی |
گونه | فرقهٔ نظامی-دینی |
ستاد |
|
مکان | |
زبانهای رسمی | فارسی، عربی، تاتی |
امام | |
سازمان مادر | نزاریه |
وابستگی | اسماعیلیان الموت |
حَشّاشین یک فرقهٔ نزاریه از شیعیان اسماعیلیه بودند که بهدست حسن صباح بنیان نهاده شد. آنها بین سالهای ۱۰۹۰ تا ۱۲۷۵ میلادی در کوهستانهای سرزمین ایران و شام زندگی میکردند. در طول آن زمان، آنها با قتل پنهانی رهبران مسلمان و بعداً مسیحیانی که دشمنان دولت آنها محسوب میشدند، در سرتاسر خاورمیانه سیاست سختگیرانهای برای جعل و تزویر اعمال داشتند. واژه امروزی Assassination در انگلیسی به مفهوم ترور از روش آنها برای حذف مخالفینشان سرچشمه گرفته است. نزاریان در اواخر قرن یازدهم پس از بحران جانشینی در خلافت فاطمیان بین نزار بن المستنصر و برادر ناتنی وی، خلیفه احمد مستعلی شکل گرفت. از مورخان معاصر میتوان در میان اعراب به ابن قلانسی و عزالدین بن اثیر و در میان ایرانیان به عطاملک جوینی اشاره کرد. دو نفر اول از حشّاشین به عنوان باطنیان یاد میکردند، عنوانی که بهطور گسترده توسط خود اسماعیلیان پذیرفته شده است.
نام
بخشی از مجموعه مباحث تشیع دربارهٔ:
اسماعیلیه |
---|
درگاه اسلام |
حشاشین در زبان فارسی قدیم به معنی دارو فروشان بوده است و چون در منطقه الموت گیاهان دارویی به وفور یافت میشد آنان صادر کننده دارو بودهاند و به آنها حشاشین گفته میشد. حشاشین (به انگلیسی: Assassin) نامی است که صلیبیون و اروپائیان قرون وسطایی به باطنیها در دوران الموت، که گستره حکمرانیشان، ایران و سوریه را به مرکزیت قلعه الموت شامل میشد، استفاده میشود.[۱] نام حشاشین توسط صلیبیون از سوریه به اروپا منتقل شده و در شکلهای گوناگون ادبیات غربی جنگهای صلیبی، در متون عبری و یونانی به کار رفته است.[۲]
باطنیها یک گروه شیعی مهم بودند، در اروپا سده میانه به اسم «اساسین» معروف شدند. ممکن است این نظریه به وجود بیاید که واژه حشاشین از واژه اساسین گرفته شده باشد در صورتیکه در زمان حسن صباح مسلمانان هنوز با فرنگیها آن گونه مناسباتی نداشتند که از آنان اصطلاحاتی اقتباس نمایند بنابراین حشاشین از واژه اساسین گرفته نشده بلکه واژه اخیر از طرف فرنگیها اقتباس گردیده است و حشاشین برخلاف باور عامه و برخی از صاحبنظران به معنی کسانیکه حشیش میکشیدند و بعد از آن دست به اعمالی چون قتل میزدند نیست. این نامگذاری از اصطلاح حشاش که خود مشتق از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه شناسان) ریشه گرفته است که در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و بهخصوص در ایران دارو فروشان را بنام حشاشین میخواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران بازاری به نام بازار حشاشین (دارو فروشان) وجود داشت. جنگجویان صلیبی و وقایع نگاران غربی آنها، که در دهههای آغازین قرن ۱۲ م در خاور نزدیک با اعضای این فرقه مذهبی برخورد کرده بودند، این اصطلاح را رواج دادند. اروپاییهای سده میانه که از دین اسلام و اعتقادات و اعمال دینی مسلمانان اطلاعی نداشتند، یک سلسله داستانهای به هم پیوسته را نیز دربارهٔ کارهای مرموز و سری حشاشین و رهبر آنها، حسن صباح (که پیرمرد کوهستان مینامیدند) شایعه ساختند. با گذشت زمان، افسانه حشاشین در روایت مارکوپولو به اوج خود رسید؛ و واژه حشاشین که ریشه آن فراموش شده بود، به عنوان واژهای معمولی به معنی «آدمکش» وارد زبان انگلیسی شد. در واقع حشاشی (Assassin) در زبان انگلیسی به کسی گفته میشود که با اهداف و عقاید خاصی که از نظر خود مثبت است به قتل فردی، یا افرادی مخصوص در جامعه میپردازد. نحوه انجام عملیات فدائیان بدین گونه بود که نقشه ترور یا عملیات مربوط در خفا اما اجرای آن در ملأ عام و گاهی بهصورت مخفیانه، و جان فشانی به قصد احتیاط در اطلاعات چاشنی کارشان بود.
پراکندگی قدرت، اصل مهم ترور اشخاص بود قبل از ترور، شخص خنجری را به همراه یادداشتی بالای سر طرف قرار میداد و او متوجه میشد که مورد دشمنی اسماعیلیان قرار گرفته است. ترور در جایی که قدرت در دست یک فرمانده قرار داشت، شکل میگرفت. ضعف فرد میتوانست هر اقدام اجتماعی را به هم بریزد و آن را خنثی کند. صباح در این کار به روشی روی آورد که غلات، خوارج، شیعه، صلیبیان و خود سلجوقیان نیز آن را به کار میبردند. اما این سیاست را به شکلی اغراقآمیز به اسماعیلیه ایران و شام نسبت دادند و به همین خاطر هر قتلی که در سرزمینهای مرکزی اسلام رخ میداد به فدائیان اسماعیلی نسبت داده میشد. عدهای از سنیان به دلیل ترسی که داشتند در زیر لباسهای خود جوشن میپوشیدند. این قتلها باعث شد سنیمذهبان تعدادی از افراد مشکوک شهر را جمع کنند و از بین آنها تعدادی را به قتل برسانند و چنین افرادی که خود این قتلعامها را ترتیب میدادند، مورد هدف اسماعیلیان قرار میگرفتند و کشته میشدند.[۳]
سه یار دبستانی
در داستان سه یار دبستانی، که ادوارد فیتزجرالد بر دیباچه ترجمه انگلیسی رباعیات خیام آورده است، خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح، ارتباط داده شدهاند. ادعا بر این است که این سه شخصیت، یاران دبستانی بودند که هم قسم شدند که هرکدام زودتر به مقام و منصبی رسیدند، دیگران را یاری دهند. از این سه، نظام الملک نخست منصب یافت و به وزارت سلجوقی رسید. وی عهد خویش را نگه داشت و برای خیام مشاهرهای منظم برقرار کرد و به حسن صباح مقام عالی در دستگاه حکومت واگذاشت. داستانی که نقل میشود ان است که ملکشاه سلجوقی از نظام الملک امار و ارقام مالیات ممالک را خواست، خواجه از ملکشاه ۶ ماه مهلت در خواست کرد اما حسن گفت که در عرض ۱۰ روز امار و ارقام را جمعآوری میکند لذا بعد از ده روز که صباح به دربار ملکشاه وارد شد خواجه غلامی را مأمور کرد تا خللی در کار صباح ایجاد کند و او را نزد ملکشاه خوار سازد. و غلام نیز موفق شد و صباح را از دربار راندند. حسن سوگند یاد کرد که انتقام بگیرد؛ لذا راهی مصر شد و در آنجا بر اسرار مذهب اسماعیلی آگاه شد، و بعداً به ایران بازگشت و سران آن زمانِ فرقه اسماعیلی به او یارانی کار کشته دادند. او فرقهای تشکیل داد که با قتلها و آدمکشیهای خود دولت سلجوقی را به هراس انداخت.[۴] دفتری میگوید این یکی از افسانههایی است که در ارتباط با اسماعیلیان نزاری در مشرق زمین شیوع یافت چگونه وزیری با صدها حسابدار زیر دست ۶ ماه مهلت خواست اما صباح که آن زمان حتی عضو فرقه باطنیه هم نبود در ۱۰ روز آمار را تحویل داد.[۵]همچنین با توجه به منابع تاریخی این داستان بی اساس است، زیرا که تاریخ تولد و مرگ خیام، خواجه نظامالملک و حسن صباح به گونهایست که آنها نمیتوانستند در مدرسه با یکدیگر هم عهد اخوت ببندند.
اعمال فدائیان
رسول جعفریان بیان میکند که فدائیان به دستور سلطان خرمدین سلیمی دو نفر از خلفای عباسی، به نام المسترشد بالله و فرزندش الراشد را ترور کردند و در زمان حسن صباح نیز ۴۸ نفر را با دشنههای خود در برابر دیگران به قتل رساندند تا جلوه بیشتری داشته باشد؛ فخر رازی نیز از جمله افرادی بود که پس از تهدید توسط فداییان دیگر عملی علیه آنها انجام نداد. کار فدائیان اصول خاص خود را داشت آنها پس از آموزشهای مختلف و البته به قتل رساندن یک نفر آماده هر عملیاتی بودند؛ کار فدائیان نتیجهای بیشتر از جنگهای طولانی مدت و لشکرکشیهای سلجوقیان داشت. اسماعیلیان عقیده داشتند کشتن یک انسانِ معتبر بهتر است تا کشتن صدها نفر در میدان جنگ، این عمل اسماعیلیان نه تنها برای اهداف خودشان شکل میگرفت بلکه برای کمک به متحدان سیاسی خودشان نیز به کار میرفت. همهٔ اسماعیلیان یکدیگر را دوست و برادر خطاب میکردند و همه آماده بودند که به خاطر کار اجتماعی دست به مبارزه عمومی بزنند. گاهی نیز تعدادی از اسماعیلیان به عنوان خدمتکار به مردان بزرگ نزدیک میشدند و در شرایط مناسب آنها را به قتل میرساندند.[۶][۷]
راهبردهای نظامی و اعتقاد
حسن صباح به تربیت گروهی از جان برکفان نهضت پرداخت که در تاریخ به عنوان فدائیان شناخته شدند. این افراد از عوامل مهم در پیشبرد این نهضت بودند، که برای پیروزی نهضت، هر کاری میکردند و میتوانستند در برابر نیروهای نظامی بسیار، با قتل رهبران دینی و نظامی آنان پیروز شوند. فدائیان از نظر مخالفان اسماعیلیه آدمکشهای متعصبی بودند که جنایتی بزرگ را علیه دین و اجتماع آغاز کردهبودند؛ اما بنابر آنچه اللهیار خلعتبری نقل میکند، فدائیان معتقد بودند، با انجام فرمانها به دستور پیشوای خود عمل کرده، کار نیکی انجام داده و در نهایت وارد بهشت میشوند. فدائیان معتقد بودند اگر حین عمل کشته شوند شهید محسوب میشوند.[۸][۹]
اسماعیلیان برای رسیدن به اهداف مذهبی و سیاسی خود، راهبردهای نظامی مختلفی را که در قرون وسطی رایج بود، اتخاذ کردند. ترور یکی از چنین روشها (حذف انتخابی چهرههای رقیب برجسته) بود. قتل مخالفان سیاسی معمولاً در فضاهای عمومی انجام میگردید که باعث ایجاد ارعاب برای سایر دشمنان احتمالی میشد. رسول جعفریان بیان میکند، که فدائیان در زمان حسن صباح، ۴۸ نفر را با دشنههای خود در برابر دیگران به قتل رساندند، تا جلوهٔ بیشتری داشته باشد.[۱۰]
اسماعیلیان در راه تحقق اهداف معینی در زمینهٔ سیاسی و نظامی از وجود فدائیان بهره میبردند. در مواقعی که قدرت و امکانات فردی یکی از مقامات به درجهای میرسید که به هیچ طریق، توان غلبه بر وی وجود نداشت و علاوه بر آن، این فرد در رتبهای بود که به تحرکات و جریانهای یک منطقه جهتی میداد که برخلاف میل اسماعیلیان بود، آنان به قتل این شخص از طریق فدائیان روی میآوردند تا به وسیلهٔ حذف شخصیت موردنظر، موتور جنبش ضد اسماعیلی در منطقه را متوقف کرده و به عبارت دیگر با حذف رأس هرم، سیستم متحرکهٔ ضد خود را متلاشی سازند چرا که دیگر تعهدی در میان نخواهدبود. به عنوان مثال آنان از این روش در جهت جلوگیری از حمله به قهستان استفاده کردند و با قتل ملکشاه سلجوقی عملاً لشکرکشی به آن ناحیه را پایان بخشیدند زیرا در نظر آنان عامل اصلی حمله به قهستان، نه دولت بلکه شخص ملکشاه بود. آنان پس از مدتی به استفادهٔ منظم از این روش در برابر دشمنان خود به خصوص اشخاص معروف روی آوردند اما اوقاتی نیز اتفاق میافتاد که به این حربه متوسل نمیشدند. اما اشتهار آنان به این عمل موجب گشت که بسیاری از بزرگان سنی به اقدامات احتیاطآمیزی همچون پوشیدن زره در زیر لباس اقدام کنند. فدائیانی که انجام این اعمال را بر عده داشتند، از احترام خاصی برخوردار بودند و در صورت کشته شدن در حین مأموریت خویش، همچون دیگر مسلمانان، از واژهٔ شهید برای آنان استفاده میشد.[۱۱]
حسن صباح در امر ترور به روشی روی آورد که غلات، خوارج، شیعه، صلیبیان و خود سلجوقیان نیز آن را به کار میبردند، اما این سیاست را به شکلی اغراقآمیز به اسماعیلیه ایران و شام نسبت دادند و به همین خاطر، هر قتلی که در سرزمینهای مرکزی اسلام رخ میداد، به فدائیان اسماعیلی نسبت دادهمیشد.[۱۲] در ۴۶۸ ه.ق / ۱۰۹۳ م شایعه شد، که زوجی در اصفهان جوانان را اغوا میکنند و آنان را درون کوچهای طویل و باریک میکشانند، به این بهانه که نابینا هستند و توان پیمودن راه را ندارند. پس جوانان آنان را تا خانهشان راهنمایی میکردند و سپس در همان خانه، با وسایل شکنجه توسط آن زوج به قتل میرسیدند. مردم میگفتند این افراد اسماعیلی هستند و با این اتهام، آن زوج را به همراه کسانی که به همدستی با آنها متهم شدهبودند، زنده زنده در آتش سوزاندند.[۱۳][۱۴]
در فرهنگ عامه
بیمحابا بودن آنها باعث شد در رابطه با عمل آنها در تاریخ افسانهسازی شود. به خاطر وحشت عمومی عدهای از اسماعیلیان را با اسامی مثل باطنیه «مردان باطن، معنی باطنی متون» ملاحده «کفار» و در سوریه حشاشیه «استفادهکننده از حشیش» خطاب میکردند. صلیبیها از این نام، واژه (به انگلیسی: Assassin) را ساختند که به معنی آدمکش است؛ این اسم برای اسماعیلیان نزاری به کار میرفت و پس از آن برای کسانی که مرتکب قتلهای عمومی میشدند؛ همچنین باعث سوتفاهمات بسیاری شد، مثلاً میگفتند فداییان حشیش را مصرف میکنند تا بهشت را در جلو چشم خود مشاهده کنند و برای رسیدن به آن دست به قتل بزنند، یا با استفاده از آن عقل خود را از دست میدادند، در حالیکه این عمل نیازمند صبر و شکیبایی بود. هیچکدام از اینها مدرک موثقی ندارد و چنین نشان میدهد که این قضایا بخاطر کینهای که نسبت به اسماعیلیان داشتند شکل گرفتهبود یا براساس حادثهای محلی که حال فراموش گشته است. هانری کوربن معتقد است افسانههایی که در مورد فدائیان شکل گرفته بخاطر خیالپردازیهای صلیبیان و مارکوپولو است. در قرن ۱۹ میلادی، جوزف فون هامر اعمالی را به اسماعیلیان نسبت داد که اروپائیان به فراماسونها نسبت میدادند؛ در نتیجه در سال ۱۸۱۸ میلادی، «کتاب تاریخ آدمکشان» نوشتهشد و در سال ۱۸۳۸ میلادی، س. دساسی نیز «کتاب شرح دیانت دروزیان» را نوشت و سعی کرده واژه آدمکشان (Assassin) را مشتق شده از واژه حشاشین بداند. بهنظر هانری این مسائل ناشی از تعصبی است که عدهای گرفتار آن هستند و قصد دارند اقلیتهای دینی و فلسفی را به بدترین موارد اخلاقی متهم کنند و این چنین است که خاورشناسان باعث تبلیغات تند ضد اسماعیلی شدهاند.[۱۵][۱۶]
پانویس
ارجاعات
- ↑ Daftary، Assassins.
- ↑ LEWIS، HASHISHIYYA، ۳: ۲۶۷-۲۶۸.
- ↑ دفتری، «حسن صباح»، دانشنامه جهان اسلام، ۴۴.
- ↑ دفتری، افسانه حشاشین یا اسطورههای قدائیان اسماعیلی، ۳-۴.
- ↑ دفتری، افسانه حشاشین یا اسطورههای قدائیان اسماعیلی، ۴.
- ↑ Xishiji, The Mountain without the Old Man.
- ↑ جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ۴۶۳.
- ↑ کوربن، تاریخ فلسفهٔ اسلامی، ۱۱۶.
- ↑ بویل، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی ایلخانان، ۴۱۶–۴۱۷.
- ↑ Xishiji, The Mountain without the Old Man.
- ↑ بویل، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، ۴۱۵.
- ↑ دفتری، «حسن صباح»، دانشنامه جهان اسلام، ۳۴۴.
- ↑ لوئیس، اسماعیلیان در تاریخ، ۲۸۴.
- ↑ بویل، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی ایلخانان، ۴۱۶–۴۱۷.
- ↑ کوربن، تاریخ فلسفهٔ اسلامی، ۱۱۶.
- ↑ بویل، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی ایلخانان، ۴۱۶–۴۱۷.
منابع
- دفتری، فرهاد (۱۳۸۸). «حشیشیه». دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱۳. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. ص. ۴۹۶–۵۰۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۴۷۰۱۴-۸. بایگانیشده از اصلی در ۳ اکتبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۳ اکتبر ۲۰۱۲.
- دفتری، فرهاد (۱۳۸۸). افسانه حشاشین یا اسطورههای قدائیان اسماعیلی. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۶۱۳۸-۳۳-۰.
- کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر.
- لوئیس، برنارد (۱۳۷۱). فدائیان اسماعیلی. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: موسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- دفتری، فرهاد (۱۳۷۵). «حسن صباح». دانشنامه جهان اسلام. ج. ۱۳. تهران.
- جعفریان، رسول (۱۳۸۸). تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. تهران: علم.
- کوربن، هانری (۱۳۹۵). تاریخ فلسفه اسلامی. ترجمهٔ جواد طباطبایی. تهران: مینوی خرد.
- Daftary, Farhad (2012). "Assassins". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM (به انگلیسی) (۳ ed.). LEIDEN: E. J. BRILL. Retrieved 3 October 2012.
- Daftary, Farhad (1999). "FEDĀʾĪ". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. ۹. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۴۶۸–۴۷۰. Archived from the original on 3 October 2012. Retrieved 3 October 2012.
- Huart, Cl; HODGSON, M. G. S. (1991). "FIDA'I". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. ۲ (۲ ed.). Leiden: E. J. Brill. p. ۸۸۲.
{{cite encyclopedia}}
: Unknown parameter|عنوان جلد=
ignored (help) - LEWIS, B (1986). "HASHISHIYYA". THE ENCYCLOPAEDIA OF ISLAM (به انگلیسی). Vol. ۳ (۲ ed.). LEIDEN: E. J. BRILL. p. ۲۶۷–۲۶۸.
- Lewis, Bernard (2003). The Assassins: A Radical Sect in Islam. Phoenix. ISBN 978-1-84212-451-2. Retrieved September 15, 2010. (1987 edition available online with registration)
- «Assassin». The new encyclopædia Britannica. ج. ۱ (ویراست ۱۵). London: Encyclopædia Britannica, inc. ۲۰۰۵. دریافتشده در ۴ اکتبر ۲۰۱۲.
- Xishiji (2017). "The Mountain without the Old Man: Xishiji on Ismailis. PROCEEDINGS OF THE 2ND INTERNATIONAL ISMAILI STUDIES CONFERENCE" (به انگلیسی).
برای مطالعهٔ بیشتر
- هاجسون، مارشال (۱۳۸۷). فرقهٔ اسماعیلیه. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۱۴۴-۷.
- ویلی، پیتر (۱۳۹۱). آشیانهٔ عقاب: قلعههای اسماعیلی در ایران و سوریه. ترجمهٔ فریدون بدرهای. تهران: فرزان روز. شابک ۹۶۴-۳۲۱-۲۸۰-۷.