غیراستاندارد

طاهر بن عبدالله: تفاوت میان نسخه‌ها

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مقاله برگزیده}}
{{ویکی سازی}}
{{جعبه اطلاعات پادشاهی
{{جعبه اطلاعات پادشاهی
| نام          = طاهر بن عبدالله
| نام          = طاهر بن عبدالله
خط ۱۹۸: خط ۱۹۸:
{{امیران طاهری}}
{{امیران طاهری}}
{{طاهریان}}
{{طاهریان}}
{{portal bar|زندگی‌نامه|تاریخ|خراسان}}
{{درجه‌بندی|نیازمند پیوند=خیر|نیازمند رده=خیر|نیازمند جعبه اطلاعات=خیر|نیازمند تصویر=خیر|نیازمند استانداردسازی=بله|نیازمند ویراستاری=خیر|مقابله نشده با دانشنامه‌ها=تاحدودی|تاریخ خوبیدگی=|تاریخ برگزیدگی=|توضیحات=}}


[[رده:امیران نیشابور]]
[[رده:امیران نیشابور]]
خط ۲۰۸: خط ۲۰۸:
[[رده:والیان طبرستان]]
[[رده:والیان طبرستان]]
[[رده:طاهریان]]
[[رده:طاهریان]]
[[رده:استانداردسازی رباتیک]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۴:۰۲

طاهر بن عبدالله
چهارمین حاکم سلسلهٔ طاهریان
سلطنت۲۳۰–۲۴۸ هجری قمری / ۸۴۴–۸۶۲ میلادی
پیشینعبدالله بن طاهر
جانشینمحمد بن طاهر
درگذشته۲۴۸ هجری قمری / ۸۶۲ میلادی
فرزند(ان)محمد • حسین • عبدالله • مطهر • علی
نام کامل
طاهر بن عبدالله بن طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق خزاعی پوشنگی
دودمانطاهریان
پدرعبدالله بن طاهر
دین و مذهباسلام

ابوطَیِب طاهر بن عبدالله ملقب به طاهر دوم (درگذشت ۲۴۸ هجری قمری/ ۸۶۲ میلادی) فرزند عبدالله بن طاهر و چهارمین امیر طاهری است که پس از وفات پدر، به فرمان واثق، خلیفهٔ عباسی، در سال ۲۳۰ هجری حکومت خراسان بزرگ و مناطق شرقی فلات ایران را بر عهده گرفت و تا پایان عمر این منصب را برعهده داشت.

طاهر پیش از قدرت‌گیری، به فرمان پدر، سلسله عملیات‌های نظامی موفقیت‌آمیزی را در غور عهده‌دار شد و به مناطقی دست یافت که پیش از آن به تصرف مسلمانان درنیامده‌بود. او همچنین مدتی نیز حکومت طبرستان را بر عهده داشت و پس از مرگ پدر، به نیشابور مراجعه کرد و با فرمان واثق، حکومت خراسان را بر عهده گرفت. به رغم موافقت و اقبال دربار خراسان و مردمان آن سرزمین به طاهر، واثق در ابتدا تمایلی به واگذاری حکومت به وی نداشت و قصد داشت تا با واگذاری حکومت به اسحاق بن ابراهیم، که از شاخه‌ طاهریان بغداد بود، از وراثت حکومت خراسان در میان فرزندان طاهر بن حسین جلوگیری کند و در این میان محمد بن عبدالملک، وزیر خلیفه، نیز از نقش برجسته‌ای برخوردار بود. اما در نهایت واثق از نامزدی حکومت اسحاق بن ابراهیم چشم‌پوشی کرد و حکومت خراسان را به طاهر بن عبدالله واگذار نمود. طاهر دارای روابط نیکویی با خلفای هم‌عصر خویش از جمله متوکل، منتصر و مستعین بود و خود را مولی امیرالمؤمنین می‌خواند. طاهر به ویژه دارای رابطهٔ نیکو و تنگاتنگی با متوکل بود و فرامین وی را به دقت اجرا می‌کرد، که نمود آن را می‌توان در ماجرای علی بن جهم و قطع درخت سرو کاشمر مشاهده کرد. همچنین با مرگ اسحاق بن ابراهیم و برادرش، محمد بن ابراهیم حاکم فارس، متوکل مراتب تسلیت خویش را به طاهر در خراسان ابلاغ کرد. در عصر حکمرانی طاهر، محمد بن عبدالله طاهری، برادر طاهر، در اثر سلسله رقابت‌های درون خاندانی طاهریان، امارت بغداد و مناصب مربوط به آن را بر عهده گرفت که این واقعه، تقویت موقعیت نوادگان طاهر بن حسین به ویژه فرزندان عبدالله بن طاهر را در خراسان و بغداد به دنبال داشت.

طبق دیدگاه اکبری، دورهٔ حکومت طاهر بن عبدالله، مقارن با آغاز ضعف حکومت طاهریان بود، زیرا با وجود کفایت وی در امور حکومت، عدالت به خوبی پیاده‌سازی نشد. علاوه بر آن طبرستان و سیستان نیز از وضعیت مطلوبی برخوردار نبودند. در طبرستان نایب عامل طاهر، دست به ظلم و اجحاف در حق مردم زد که موجبات نارضایتی و وخامت اوضاع در آن سرزمین را فراهم کرد. سیستان نیز صحنهٔ درگیری مدعیان گوناگون قدرت همچون خوارج، عیاران و مطوعه شد که این امر کنترل اوضاع را برای عاملان طاهری دشوار نمود و آنان را در تسلط بر اوضاع آن ناحیه، با ناکامی مواجه ساخت. عاملان طاهری در این ناحیه به نبردهای پی‌درپی با گروه‌های مختلف اقدام کردند و گاهی به پیروزی نیز دست یافتند و حتی به اتحاد با بعضی از آنان علیه گروه دیگر اقدام نمودند؛ اما در نهایت کاری از پیش نبردند و با فوت عامل طاهری آن ناحیه، ابراهیم بن حضین و وقوع سلسله درگیری‌ها، سرانجام در واپسین سال زندگانی طاهر بن عبدالله، یعقوب لیث در سال ۲۴۷ ه‍.ق / ۸۶۱ م قدرت سیستان را در دست گرفت که این واقعه آغاز سقوط طاهریان بود.

طاهر را فردی عادل، عاقل، حساس و با کفایت در امر حکومت معرفی کرده‌اند که به خواسته‌های مردم توجه نشان می‌داد و از فساد اخلاقی رایج در میان امیران به دور بود. او همچنین فردی علم‌دوست بود و به شعرا و عالمان اهمیت می‌داد و سعی در آشنایی فرزندانش با علوم زمان داشت. در عصر حکمرانی وی، شاعران زیادی در دربارش حاضر بودند که مورد لطف وی قرار داشتند و وی بر آنان سخت نمی‌گرفت. همچنین منجمان نیز در دربار وی حضور داشتند و به رصد ستارگان می‌پرداختند. طاهر بن عبدالله سرانجام در سال ۲۴۸ ه‍.ق/ ۸۶۲ م وفات یافت.

منبع‌شناسی

منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد.

منابع اولیه

منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداخته‌اند را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخ‌های عمومی و محلی می‌شود.

تاریخ محلی
  • تاریخ بغداد اثری است در رابطه با تاریخ شهر بغداد نوشته ابوالفضل احمد بن ابی طاهر طیفور (۲۰۴ تا ۲۰۶ هجری- ۲۸۰ هجری) که در قرن سوم نگارش شده‌است و علاوه بر بیان تاریخ بغداد، روایاتی از خلفا و اطرافیان آنان و رویدادهای آن زمان را نیز در بر می‌گیرد. آنچه اکنون از این کتاب باقی‌است از ۲۰۴ هجری تا ۲۱۸ هجری را پوشش می‌دهد و می‌توان از طریق آن به اطلاعات ارزنده‌ای دربارهٔ خلفا، بزرگان دربار و زناشویی مأمون دست یافت. علاوه بر آن روایات تازه‌ای را دربارهٔ طاهر بن حسین و عده‌ای از شاعران و موسیقی‌دانان بیان می‌کند. طبری نیز برای نگارش تاریخ سلسلهٔ عباسی از این اثر بهره برده‌است و در نقاطی از کتاب او، می‌توان به سبک یکسان دو کتاب پی برد.[۱]
تاریخ‌های عمومی

تاریخ‌های عمومی سده سوم هجری با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان از منابع معاصر و اولیه به‌شمار می‌آیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند.

  • تاریخ طبری: از جملهٔ این منابع می‌توان به تاریخ طبری اثر محمد بن جریر طبری (۲۲۴–۳۱۰ هجری) اشاره کرد که در قرن سوم به نگارش درآمده‌است. این کتاب، تاریخ را از زمان خلقت آدم شروع می‌کند و سپس به نقل داستان پیامبران و پادشاهان قدیمی می‌پردازد. در بخش بعدی کتاب، طبری به نقل تاریخ پادشاهان ساسانی و سپس زندگی پیامبر اسلام، محمد، می‌پردازد. در این کتاب وقایع پس از شروع تاریخ اسلامی (مقارن با هجرت به مدینه) به ترتیب سال تنظیم شده‌است و تا سال ۳۰۲ هجری/۹۱۵ میلادی را در بر می‌گیرد.[۲] کتاب مزبور در باب روایت حوادث تاریخی دقت و توجه به جزئیات را مدنظر قرار داده و به صورت مفصل به شرح وقایع پرداخته‌است.[۳]
  • اَخبارُالطّوال تاریخ عمومی مختصری است که در قرن سوم توسط ابوحنیفه دینوری (۲۲۲–۲۸۲ هجری) نگارش شده‌است و دارای دو بخش پیش از اسلام و دورهٔ اسلامی می‌باشد. بخش اول از انبیای نخستین همچون آدم آغاز می‌شود و با گزارشی از ضعف دولت ساسانی پایان می‌پذیرد و بخش دوم نیز با توضیح فتوحات مسلمانان آغاز می‌شود و با شرح خلافت معتصم (۲۲۷ ه‍.ق /۸۳۳ م) پایان می‌پذیرد. در کتاب به تحلیل رویدادها نیز پرداخته شده و دارای ارزش تاریخی و ادبی می‌باشد.[۴]
  • تاریخ یعقوبی تاریخی عمومی است که در قرن سوم هجری است توسط احمد یعقوبی (درگذشت ۲۸۴ هـ) تألیف شده‌است. این کتاب مشتمل بر چند بخش است که در بخش نخست تاریخ جهان پیش از اسلام مربوط به انبیا و ملل گوناگون را شرح می‌دهد و در بخش بعد، تاریخ اسلام از ولادت محمد، پیامبر اسلام تا خلافت معتمد عباسی (۲۷۹ ه‍.ق/۸۹۲ م) را شرح می‌دهد. کتاب شامل اطلاعات جغرافیایی است و در رابطه با سازمان اداری و تشکیلاتی قرون دوم و سوم نیز نکاتی را بیان می‌کند.[۵]
زندگینامه‌های عمومی
  • اَنْسابُ الاْشْراف کتابی است در باب تاریخ و انساب عرب و مشاهیر آن در قرن سوم هجری و توسط احمد بلاذری (درگذشت ۲۷۸–۲۷۹) تألیف شده‌است. کتاب با معرفی انساب پیامبران آغاز می‌گردد و پس از رسیدن به نسب اعراب، ترتیب انساب و تیره‌هایشان را شرح می‌دهد و در ضمن آنان به شرح تاریخ آن می‌پردازد که به فهم آن زمینهٔ تاریخی یاری می‌رساند. کتاب همچنین شامل مطالبی پیرامون شرح ایام عرب و پس از آن با ذکر چندین بخش، اخبار خلفای اموی، عباسی و امرای آنان را روایت می‌کند.[۶]

منابع ثانویه

منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شده‌اند اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین می‌باشند.

تواریخ محلی
تاریخ‌های عمومی
  • تاریخ بلعمی ترجمهٔ برگزیده‌ای از تاریخ طبری است که در قرن چهارم توسط ابوعلی محمد بن بلعمی (درگذشت ۳۶۳ هجری) نگارش یافته‌است. کتاب از آفرینش تا حوادث مربوط به قرن چهارم را در بر می‌گیرد و نویسنده با برگزیدن یکی از چندین روایت و حذف اسناد آن و همچنین کامل نمودن روایات به وسیلهٔ دیگر منابعی که در اختیار داشته، به نوآوری روی آورده‌است.[۸]
  • مُلوک الاَرض و الانبیاء ــ که نام اصلی آن تواریخ کبارالامم بوده است ــ کتابی‌است در حوزهٔ تاریخ عمومی که توسط حمزه بن حسن اصفهانی (درگذشت بین سال‌های ۳۵۰ تا ۳۶۰) در قرن چهارم به نگارش درآمده‌است. این اثر دارای ده باب می‌باشد که نه باب آن مربوط به پیش از اسلام و تاریخ سلسله‌های دیگر ملل و باب دهم آن مربوط به عصر اسلامی می‌باشد. اکثر قسمت‌های کتاب به صورت مختصر به بیان گزارش پرداخته‌است اما در باب تاریخ ایران از تفصیل بیشتری برخوردار است. اهمیت این کتاب به جهت اطلاعاتی است که در باب امرای خراسان و طبرستان به صورت جدا ارائه می‌دهد و دارای ارزش ادبی و زبانشناسی نیز می‌باشد.[۹]
  • مُروج‌الذَهَب و معادن‌الجوهر اثری در حوزهٔ تاریخ عمومی که در قرن چهارم هجری توسط ابوالحسن علی بن حسین مسعودی به تألیف درآمده‌است. این اثر دارای ۱۳۲ باب در دو بخش پیش و پس از اسلام می‌باشد که از آدم آغاز گشته و با ذکر حوادث خلافت المطیع لله (درگذشت ۳۶۴ هجری) پایان یافته‌است. در این کتاب تاریخ ملل مختلف ذکر شده‌است و در بخش اسلام، همانند تعدادی دیگر از کتب عمومی، خلفا محور بحث قرار گرفته و اطلاعات پیرامون دیگر افراد حاضر در آن دوره بیان گشته‌است.[۱۰]
  • التنبیه و الاِشراف تاریخی عمومی است که در قرن چهارم هجری توسط ابوالحسن علی بن حسین مسعودی تألیف شده‌است. بخش پیش از اسلام این کتاب با مباحث جغرافیایی و نجومی آغاز شده و پس از بیان تاریخ ملل مختلف، به تاریخ اسلام پرداخته‌است و تا دوران خلافت مطیع را شرح داده‌است. این کتاب حاوی اطلاعاتی پیرامون تشکیلات اداری و همچنین رسوم حکومت‌داری در دورهٔ عباسیان است.[۱۱]
  • زین‌الاخبار یا تاریخ گردیزی از تاریخ‌های عام زبان فارسی است که در قرن پنجم توسط گردیزی (درگذشت ۴۵۳ هجری) به نگارش درآمده‌است. موضوع کتاب، تاریخ جهان از آفرینش تا روزگار مؤلف را در بر می‌گیرد. کتاب در بخش پیش از اسلام به ایران و پس از اسلام نیز به خراسان بزرگ توجه بیشتری نشان داده‌است. مؤلف در بخش نخست به تاریخ ایران پیش از اسلام و صدر اسلام پرداخته‌است و در بخش بعد نیز به اخبار قدیم خراسان و تاریخ طاهریان، صفاریان، سامانیان و غزنویان توجه نشان داده‌است.[۱۲]
  • الکامل فی التاریخ اثری است در باب تاریخ عمومی که در قرن هفتم هجری، توسط عزالدین ابن اثیر به نگارش درآمده‌است و به دو بخش قبل و بعد از اسلام تقسیم می‌شود که مجموعاً حوادث رخ داده تا قرن هفتم هجری را در بر می‌گیرد. در این کتاب توجه ویژه‌ای به تاریخ غرب و شرق جهان اسلام شده‌است و در بخش تاریخ اسلام به صورت سالشمار نگاشته شده‌است. این اثر در نقل روایات تا اواخر قرن سوم، تکیهٔ کامل بر تاریخ طبری دارد. نویسندهٔ اثر معمولاً کاملترین وقایع را در ابتدا ذکر می‌کند و سپس وقایع کم‌اهمیت‌تر را به صورت فهرست‌وار بیان می‌نماید.[۱۳]
زندگینامه‌های عمومی

پیشینهٔ پدران طاهر

نسب طاهریان

مجموعه روایاتی پیرامون نسب طاهر بن حسین، پدربزرگ طاهر بیان شده‌است که به کمک آن می‌توانیم از پیشینه و نسب طاهر نیز اطلاع یابیم. بر اساس این روایات، نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان[۱۵] یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان.[۱۶] طاهریان دارای‌تبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند، به دست آورده‌اند.[۱۷]

حکومت طاهریان

نخستین امرا و بزرگان طاهری

بر اساس روایاتی که مطرح شده‌است، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری/ هفتم میلادی یا اوایل حکومت عباسیان، بر عهده داشته‌است.[۱۸] مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمده‌است.[۱۹] پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهده‌دار گردید.[۲۰] در سال ۱۶۰ هجری/ ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد.[۲۱] اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او، حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید.[۲۲] پس از پدر نیز، طاهر عهده‌دار این سمت گشت.[۲۳]

طاهریان خراسان

طاهر بن حسین و تشکیل حکومت طاهریان

پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهده‌دار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت. وی پس از شکست علی بن عیسی، به همراهی هرثمه بغداد را تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی محاصره کرد و در محرم همین سال با افزایش حملات خود موفق شد بغداد را فتح کند.[۲۴] سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بی‌وقفهٔ طاهر، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری / ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد.[۳۰] طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت.[۳۱]

حکمرانی طلحه بن طاهر

پیرامون انتخاب عبدالله یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای مانده‌است. بر اساس نخستین گروه از گزارش‌ها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیت‌های طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او طلحه را به جانشینی خود در خراسان منصوب کرد[۳۲] اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه می‌کرد و نام عبدالله را نمی‌برد»[۳۳] اما طبق گروه دوم از گزارش‌ها، طلحه برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحران‌های غرب به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری / ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد.[۳۴] بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است.[۳۵] طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیع‌الاول سال ۲۱۳ هجری / مه ۸۲۸ میلادی، به‌طور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد.[۳۶]

حکمرانی عبدالله بن طاهر

به هنگام اقامت عبدالله در دینور، اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم از سوی مأمون به نزد عبدالله آمدند و پیغام مأمون مبنی بر اختیار عبدالله در برگزیدن حکومت خراسان و آذربایجان یا جنگ با بابک را به وی اعلام داشتند و عبدالله نیز در پاسخ حکومت خراسان را پذیرفت. ورود عبدالله بن طاهر به خراسان مقارن با تاخت‌وتاز خوارج در آن ناحیه بود، چنان‌که در سراسر این سرزمین پراکنده بودند و در نیشابور و پیرامون آن حضور داشتند. عبدالله پس از انتقال مرکز حکومت خویش از مرو به نیشابور و همجواری با این گروه، نبردهای پیاپی را علیه آنان در پیش گرفت[۳۷] و با قتل بسیاری از آنان، نظم و آرامش را بر خراسان حاکم گرداند.[۳۸] یکی از اقدامات مهم عبدالله در خراسان به منظور برقراری آرامش در آن ناحیه، خاموش کردن طغیان یکی از نوادگان حسین بن علی به نام محمد بن قاسم بن علی بود.[۳۹] مدتی بعد مازیار با اطمینان خاطر از پشتیبانی افشین، در سال ۲۲۴ ه‍.ق/ ۸۳۸ م علیه طاهریان و خلیفه، آشکارا طغیان نمود.[۴۰] معتصم، عبدالله بن طاهر را مأمور سرکوب مازیار کرد، زیرا طغیان او را تنها معطوف به عبدالله بن طاهر نمی‌دانست، بلکه خود و اسلام را نیز هدف این جنبش به‌شمار می‌آورد. سرانجام مازیار به واسطهٔ خیانت و نقشهٔ کوهیار، به اسارت سپاهیان عبدالله بن طاهر درآمد.[۴۱] سرانجام عبدالله بن طاهر در روز چهارشنبه که مصادف با ۱۰ ربیع‌الثانی سال ۲۳۰ ه‍.ق و ۲۶ دسامبر ۸۴۴ م بود به علت بیماری وفات یافت و در مقبرهٔ خانوادگی خویش که در نیشابور قرار داشت، دفن شد.[۴۲][۴۳]

طاهریان بغداد

حضور خاندان طاهری در بغداد با تصرف و امارت طاهر بن حسین بر این شهر در سال ۱۹۸ ه‍.ق و سپس مراجعهٔ مأمون به بغداد آغاز شد. ممکن است که عده‌ای از ایشان در همان آغاز کار به همراه طاهر به بغداد رفته باشند یا در رکاب مأمون عازم این شهر شده‌باشند. محل اقامت افراد این خاندان نیز در بالای شهر بغداد و غرب آن قرار داشت که هرکس بدان بناه می‌برد، امان می‌یافت؛ بدین سبب آن را حریم طاهریان نامیدند و ظاهراً این محل توسط عبدالله بن طاهر بنا شده‌بود. [۴۴] عبدالله بن طاهر که رئیس شرطه بغداد بود، در سال ۲۰۶ ه‍.ق/۸۲۱ م عازم مأموریت سرکوب شورشیان شام و مصر و تمامی مناصب خویش را به اسحاق بن ابراهیم، پسر عموی خود، واگذار کرد.[۴۵]

آنچه در این میان آشکار است، پس از انتقال مقر خلافت به شهر سامرا در سال ۲۳۰ ه‍.ق توسط معتصم، دو منصب حکمران سیاسی و فرماندهٔ نظامیان، تحت عنوان شرطه، توسط خلیفه برای ادارهٔ بغداد تعیین می‌شد که مناصب مذکور بیش از ۵۰ سال در اختیار افرادی از خاندان طاهری بود. در حدود نیم قرن، ده تن از افراد خاندان طاهری امارت بغداد را بر عهده داشتند.[۴۶]

زندگانی طاهر بن عبدالله پیش از حکومت خراسان

طاهر بن عبدالله در زمان حیات پدر، موفق شد که کفایت بیشتری از خود در امور حکومت و هدایت سپاهیان در مقایسه با برادرانش به نمایش بگذارد. وی پیش از قدرت‌گیری، از سوی عبدالله، مسئولیت جنگ در منطقهٔ غور را بر عهده گرفت و لیاقت خود را در این مأموریت به تصویر کشید، چنان‌که «شهرهایی را فتح کرد که پیش از او کسی پای بدانجا ننهاده بود».[۴۷] واپسین مسئولیت وی پیش از وفات پدر نیز، حکومت طبرستان بود که به مدت یک سال و سه ماه به طول انجامید. طاهر با اطلاع از مرگ پدر، به سرعت به نیشابور رفت و واثق، خلیفهٔ عباسی، حکومت خراسان را به همراه تمامی مناصبی که در اختیار عبدالله در عراق بود، در سال ۲۳۰ ه‍.ق به وی واگذار کرد.[۴۸]

برگزیدن طاهر بن عبدالله به حکومت خراسان

اگرچه تمامی اطرافیان و درباریان مستقر در خراسان حکومت طاهر بن عبدالله را پذیرفتند و شعرا نیز به ذکر مرثیه برای عبدالله و وصف فرزندش پرداختند و حتی مردم آن سرزمین نیز به او گرایش داشتند، اما ظاهراً حکومت طاهر در خراسان با رضایت کامل خلیفه همراه نبود. واثق در آغاز به علت نارضایتی و واهمه از استمرار قدرت در میان فرزندان عبدالله بن طاهر در شرق خلافت، تمایلی به واگذاری حکومت خراسان به طاهر بن عبدالله نداشت. خلیفه قصد داشت تا حکومت خراسان را به اسحاق بن ابراهیم، که از شاخه‌های جانبی خاندان طاهری بود، واگذار نماید. به گفتهٔ شابشتی، با وصول خبر وفات عبدالله بن طاهر به واثق، محمد بن عبدالملک، وزیر خلیفه، وی را به برگزیدن اسحاق بن ابراهیم بن مصعب به حکومت خراسان توصیه کرد. احمد بن ابی داوود، قاضی‌القضات واثق، پس از آگاهی از این موضوع، به خلیفه یادآوری کرد که اسحاق در نزد خلیفه همچون گروگان خاندان طاهری در بغداد است و در صورت ارسال وی به خراسان به همراه سپاهیان و ثروت زیاد، قطعاً رفع خطر احتمالی او، مستلزم صرف هزینهٔ سنگینی است و در همین راستا بهتر است که با تسلیت فوت عبدالله به پسرش طاهر، حکومت خراسان به او واگذار شود زیرا با این اقدام میزان فرمانبرداری طاهر بن عبدالله نیز افزایش خواهد یافت.[۴۹]

اگرچه نمی‌توان مخالفت واثق با حکومت طاهر را امری مسلم دانست اما ظاهراً امر وراثت طاهریان در جریان حکومت بر سرزمین خراسان، موجب نارضایتی واثق همچون معتصم، خلیفهٔ پیشین شده‌بود که به رغم کینهٔ فراوان نسبت به عبدالله، قدرت برکناری وی را نیز از حکومت خراسان نداشت. وجود همین نارضایتی موجب شده‌بود که واثق درصدد نصب اسحاق بن ابراهیم به حکومت خراسان برآید.[۵۰]

دربارهٔ اسحاق بن ابراهیم ذکر این نکته لازم است؛ او جانشین عبدالله بن طاهر در بغداد بود و مناصب شرطگی، امارت فارس و سواد را نیز از جانب وی بر عهده داشت که واثق نیز به همین علت به واگذاری حکومت، به او تمایل داشت. آغاز خلافت واثق در سال ۲۲۷ ه./۸۴۲ م.، همزمان با اوج اقتدار و عظمت حکومت عبدالله بن طاهر در سرزمین خراسان بود و این وضعیت، موجبات نارضایتی وی را از قدرت عبدالله فراهم آورده‌بود. در همین راستا ممکن است که واثق به علت قدرت عبدالله در خراسان، از جانب وی احساس خطر کرده‌باشد. در مجموعه تمایلات و آمادگی‌های واثق برای اعمال تغییراتی در روند حکومت خراسان، باید به نقش برجستهٔ وزیر وی، محمد بن عبدالملک اشاره کرد که همان‌طور که پیش از این اشاره شد، بر طبق گفتهٔ شابشتی، پیشنهاد جانشینی اسحاق بن ابراهیم به واثق از جانب وزیرش صورت پذیرفت و میان آنان نیز روابط دوستانه برقرار بود.[۵۱]

به گفتهٔ‌‌‌ اکبری، روابط میان محمد بن عبدالملک و عبدالله بن طاهر خصمانه بود و مخالف‌هایی نسبت به محمد بن عبدالملک از جانب عبدالله صورت می‌گرفت. ابن طِقطَقی محمد بن عبدالملک را دارای صفات ناشایستی همچون تکبر، ظلم، خشونت و … ذکر کرده‌است که به همین علت، وی قادر به سازش با عبدالله که از صفات نیکو بهره داشت، نبود و همین سابقه را می‌توان در روند جانشینی طاهر و بدبین کردن خلیفه به وسیلهٔ وزیر، تأثیرگذار دانست.[۵۲] اگرچه به رغم تمام وقایع، در پایان واثق از نامزدی اسحاق بن ابراهیم برای حکومت خراسان چشم‌پوشی کرد و طاهر بن عبدالله را به همراه تمامی اختیاراتی که پیش از این در دستان عبدالله بود، به حکومت خراسان برگزید و عهد و لوا برایش ارسال کرد.[۵۳]

حکومت طاهر بن عبدالله بعدها نیز توسط خلفای دیگری همچون متوکل، منتصر و مستعین تأیید شد.[۵۴] او نیز در مقابل، خود را مولی‌امیرالمؤمنین می‌نامید و روابطی نیکو با خلفای مذکور داشت. او اسحاق بن ابراهیم را به همراه مناصبی که در بغداد داشت، به جانشینی خود برگزید.[۵۵]

وضعیت زمانه طاهر بن عبدالله

آغاز انحطاط عباسیان در عصر متوکل

با شروع حکومت متوکل در سال ۲۳۲ ه.ق / ۸۴۷ میلادی، خلافت عباسیان در گردابی گرفتار شد که انحطاط تدریجی آن را در پی داشت. در این عصر خلافت اسلامی شاهد کاهش روزافزون قدرت خلیفه به رغم اقداماتی بود که در جهت توقف این روند انجام می‌شد. به تبع آن همزمان بر دامنهٔ رقابت میان مقامات حکومت و دیوان‌سالاران افزوده می‌شد که تلاش آنان برای مداخله در امور متعدد را به نمایش می‌گذاشت. همچنین متوکل سیاست دینی ضد معتزله‌ای را در پیش گرفت که دامن شیعیان را نیز گرفت و به اتفاقاتی چون تخریب آرامگاه حسین بن علی منجر شد. علاوه بر آن سران ترک در این عصر قدرت چشمگیری را تصاحب کرده بودند، به طوری که بر روند جانشینی تاثیر می‌گذاشتند و حتی به قتل متوکل اقدام کردند و نشانگر بروز هرج و مرج و بازیچه شدن مقام خلافت در دستان فرماندهان ترک‌تبار می‌باشد.[۵۶] اگرچه شاید بتوان نقطهٔ بروز این قدرت‌گیری شگرف ترکان را در پیروزی ترکان بر مقامات و بزرگان دولت عباسی در رقابت سیاسی بزرگی دانست که حاصل آن انتخاب متوکل به خلافت بود و موجب شد که زین پس تا مدت‌ها خلفای بعدی با نظر مستقیم ترکان انتخاب گردند. یکی از تاثیرات مخرب این واقعه بروز ناتوانی در ارکان خلافت و کاهش شدید قدرت تصمیم‌گیری خلفا بود که نظارت بر انتخاب و عزل ارکان دولت را از کف داده و تحت نفوذ ترکان درآمدند و نتیجهٔ آن عزل یا حبس عده‌ای از افراد لایق و مصادرهٔ اموالشان و جانشینی نالایقانی بود که با توسل به رشوه به مقام‌هایی مهم دست یافتند. همچنین نفوذ ترکان به حدی فزونی یافت که استبداد آنان در عمل را به دنبال داشت و متوکل را به فکر سرکوب قدرت آنان انداخت. او در این راه با قتل چندی از بزرگان ترک و محدود نمودن اختیاراتشان، عزل تعدادی دیگر و خروج از سامرا درصدد احیای قدرت خلیفه برآمد و سعی کرد تا با تکیه بر عرب ها خود را از سلطهٔ ترکان برهاند، اما به دلیل رنجش شدید اعراب از عباسیان به دلیل سرکوب امویان که سمبل اعراب محسوب می‌شدند، متوکل موفق به دست یافتن به مقصود خویشتن نشد. نقطهٔ اوج ضعف خلافت در این دوره و انحطاط عباسیان را در واقعهٔ قتل متوکل می‌توان شاهد بود که به رغم همهٔ تلاش‌های متوکل در راه مهار قدرت افسار‌گسیختهٔ ترکان، این امر محقق نشد و آنان علاوه بر این که خلیفه را وادار به بازگشت به سامرا نمودند، در طی توطئه‌ای نیز وی را از پا درآوردند و نشان دادند که تا چه حد قدرتشان بر خلافت اسلامی سایه انداخته است. قدرتی که تا چندین دهه سرنوشت حکومت اسلامی را تعیین می‌کرد.[۵۷]

منابع تاریخی اسلامی و به تبع آن تاریخ پژوهان مدرن متوکل را عامل ضعف عباسیان می دانند؛ زیرا هزینه های گزاف متوکل در توسعه قصرها و بناها را باعث هدر رفتن خزانه عباسیان برمی شمارند. با این حال به نوشته الحبری در تاریخ جدید اسلام کمبریج سیاست های متوکل منحصرا عامل این زوال نبوده است. وی انتقال پایتخت خلافت از بغداد به سامرا را از عوامل اصلی این انحطاط می داند. زیرا این شهر فاقد منابع حیاتی لازم برای توسعه زندگی شهری و تجاری بود و منابع خزانه باید صرف بقای شهر می شد. به هر حال متوکل، آخرین خلیفه مقتدر عباسی بود و با قتل وی، قدرت سیاسی به طور قاطع از پایتخت به استان ها منتقل شد، هرچند مرکزیت فرهنگی و اقتصادی در بغداد باقی ماند. [۵۸]

نافرمانی و شورش در سیستان و طبرستان

به گفته زرین کوب حکومت طاهر که مقارن با دوره ضعف خلفای عباسی بود، در نتیجه، برخی مدعیان قدرت در قلمرو وی قیام کردند و در سرزمین های تابع طاهریان هرج و مرج پدید آمد.[۵۹]

بنابر نظر اکبری، حکومت طاهر بن عبدالله دورانی از ضعف طاهریان را آغاز کرد چرا که وی معتقد است طاهر در ادارهٔ حکومت فردی توانا بود، اما موفقیت چندانی در بسط عدالت به دست نیاورد. وصیف، سپهسالار خلیفه در سال ۲۳۱ ه‍.ق / ۸۴۵ م برای همین ناآرامی‌های پیش آمده در جبال و فارس به این مناطق لشکرکشی کرد و موفق شد شورش‌ها را سرکوب کند و درست یک سال بعد، محمد بن ابراهیم، حاکم فارس شد. طبرستان و سیستان از جمله مناطقی بود که در دوران بعد باعث سقوط طاهریان شد، البته طبرستان در همان دوران طاهر هم اوضاع خوبی نداشت. طاهر پیش از به حکومت رسیدن، والی آنجا بود اما هنگامی که حکومت را به دست گرفت، برادرش، محمد بن عبدالله را به حکومت طبرستان برگزید تا اینکه در سال ۲۳۷ ه‍.ق / ۸۵۱ م اسحاق بن ابراهیم درگذشت، پس طاهر، محمد بن عبدالله را به عنوان رئیس شحنگان و نیابت عراق و فارس به بغداد فرستاد و سلیمان، برادر دیگرش را نیز به طبرستان فرستاد.[۶۰] در دوران سلیمان، نایب وی محمد بن اوس دست به آزار و اذیت مردم زد و باعث نارضایتی بسیار مردم طبرستان شد. سیستان نیز وضعیت خوبی نداشت؛ عبدالله بن طاهر نایب طاهریان در این شهر بود اما موفق نشد آنچنان که انتظار می‌رفت شهر را اداره کند. پس از مدتی ابراهیم بن حصین قوسی از جانب طاهر سیستان را به دست گرفت و با عیاران درگیر شد. احمد قولی که یکی از عیاران سیستان بود، دست به مبارزه علیه حکومت طاهریان زد؛ هرچند ابراهیم او را سرکوب کرد اما به خاطر تسامحی که در پیش گرفته‌بود باعث شد جرئت آن‌ها دو چندان شود و مطوعه هم وارد جدال شود، جدالی که تا مدت‌ها ادامه داشت و اجتناب‌ناپذیر بود.[۶۱]

در شهر بست، صالح بن نصر، از بزرگان و رهبر عیاران آن شهر، برای دفاع از موقعیت اقتصادی خود و در واقع به بهانهٔ مبارزه با خوارج، گروه‌های نظامی مردمی و داوطلب تحت عنوان مطوعه را با خود متحد ساخت و یعقوب و برادرانش هم به او پیوستند. درگیری‌های میان صالح بن نصر و ابراهیم بن حصین تا حدی بالا گرفت که ابراهیم از عمار خارجی درخواست کمک کرد؛ به دنبال این اقدام ابراهیم، مطوعه و مردم جانب صالح را گرفتند و به او پیوستند. پس صالح موفق شد زرنج را به تصرف خود درآورد اما رفتاری که از او سر زد موجب روی گردانی عیاران و مردم از وی شد. صالح مردم را به بیرون از شهر برای نبرد با ابراهیم فرستاد و خود در شهر به غارت اموال و خانه‌های ثروتمندان شهر دست زد. عیاران به رهبری یعقوب لیث وارد نبرد با صالح بن نصر شدند و در نهایت موفق شدند صالح را شکست دهند و این چنین وی از شهر گریخت. مطوعه پس از این ماجرا با برادر صالح، درهم بن نصر بیعت کرد. در سال ۲۴۴ ه‍.ق / ۸۵۸ م آخرین حاکم طاهری، ابراهیم بن حصین، آخرین امیر طاهری سیستان، هم فوت کرد و فرصتی برای یعقوب لیث فراهم آمد. یعقوب موفق شد درهم بن نصر را از قدرت برکنار کند. در سال ۲۴۷ ه‍.ق / ۸۶۱ م مردم با وی بیعت کردند و او را به حاکمیت سیستان پذیرفتند. بیعت مردم سیستان با یعقوب، ضعف خلفای عباسی و نفوذ ترکان باعث افزایش قدرت وی شد و به هنگام مرگ طاهر بن عبدالله او تمام قدرت سیستان را از آن خود کرده‌بود و در حال توسعه قلمرو خویش بود.[۶۲] به عبارت دیگر، سلسله تحرکات و اقدامات صالح بن نصر در قالب حرکتی طغیانگرانه که به تسلط وی بر بست به یاری عیاران و سپس تصرف زرنج منجر شد، اتفاقی ناگوار و بحرانی برای طاهریان بود که اقتدارشان در سیستان را درهم شکست.[۶۳]

روابط میان طاهر و متوکل

دو سال پس از شروع امارت طاهر بن عبدالله، واثق در سال ۲۳۲ هجری درگذشت و متوکل به خلافت رسید. روابط تنگاتنگی میان طاهر بن عبدالله و متوکل برقرار بود، چنان‌که متوکل پس از آغاز خلافت خویش، بار دیگر منشور حکومت خراسان را برای طاهر ارسال کرد. در مقابل، طاهر نیز فرامین خلیفه را در شرایط مختلف، به اجرا درمی‌آورد.[۶۴]

درگیری‌های خاندان طاهری در بغداد

در جریان رقابتی خانوادگی که میان اعضای خاندان طاهری در سال ۲۳۶ ه‍.ق/ ۸۴۶ م صورت پذیرفت، محمد بن ابراهیم، برادر اسحاق بن ابراهیم، که توسط متوکل در سال ۲۳۲ ه‍.ق/ ۸۴۶ م به حکومت فارس منصوب شده‌بود، به واسطهٔ اقدامات برادرزاده‌اش، محمد بن اسحاق، کشته شد[۶۵] و این امر به اجازهٔ خلیفهٔ وقت، متوکل صورت پذیرفت. وقوع این حادثه موجب شد تا متوکل مراتب تسلیت خویش را در طی نامه‌ای به طاهر بن عبدالله در خراسان اعلام نماید.[۶۶] پس از وفات اسحاق بن ابراهیم در سال ۲۳۵ ه‍. ق، فرزند او که محمد نام داشت، مدت کوتاهی مناصب پدر را عهده‌دار شد اما با وفات وی در سال بعد، طاهر بن عبدالله یکی از برادرانش به نام محمد را به جانشینی خویش در بغداد برگزید که محمد نیز در سال ۲۳۷ ه‍.ق/ ۸۵۱ عازم بغداد شد. اگرچه پیش از این واقعه نیز خاندان طاهری مستقر در بغداد، مطیع عموزادگان خود در خراسان بودند، اما با وقوع این رویداد و امارت محمد در بغداد، موقعیت خاندان طاهری خراسان از رونق و گسترش برخوردار شد و همچنین فرزندان عبدالله بن طاهر، در خراسان و بغداد، مهمترین مناصب و جایگاه‌ها را به خویش اختصاص دادند.[۶۷]

ماجرای علی بن جهم

در سال ۲۳۹ هجری، علی بن جهم از شعرا و ندیمان دربار متوکل بود که به موجب رفتار نکوهیده‌اش و شکایت درباریان از او، مورد خشم خلیفه قرار گرفت و به خراسان تبعید شد. طاهر نیز به دستور خلیفه، یک روز تمام وی را در شادیاخ بر بالای دار نگه داشت. علی بن جهم قصیده‌ای طولانی در این باب سرود.[۶۸] مدتی بعد طاهر به دستور متوکل، علی بن جهم را رها کرد و به او خلعت و لوازم سفر اهدا کرد.[۶۹]

قطع درخت سرو کاشمر

اما از دیگر مواردی که در آن اطاعت طاهر را از متوکل می‌توانیم مشاهده کنیم، واقعهٔ قطع درخت سرو کاشمر است. تاریخ بیهق اینگونه نقل کرده که زردشت دو درخت سرو را یکی در کاشمر و دیگری در قریه فریومد (سبزوار) به طالع سعد کاشته بود. در عصر متوکل، زمانی که سرو کاشمر را برای وی تشریح و توصیف کردند، دستور قطع درخت را برای طاهر صادر کرد تا بر اساس آن، درخت مذکور را قطع کنند و چوب‌های آن را برای خلیفه به سامره بفرستند تا از آن‌ها در جهت استفاده در ساختمان قصر جدیدش بهره گیرد. مردم و به ویژه زرتشتیان با این کار مخالفت ورزیدند و پیشنهاد پرداخت پنجاه هزار دینار زر نیشابور را برای جلوگیری از این کار به خلیفه دادند، اما طاهر که علاقه‌ای به نادیده گرفتن فرمان خلیفه نداشت به آنان گفت: «متوکل نه از آن خلفا و ملوک بود که فرمان وی را رد توان کرد». او پس از قطع درخت، چوب‌های حاصله را با شتر به سامرا فرستاد که این اقدام بالغ بر پانصد هزار درهم هزینه دربرداشت؛ اما متوکل پیش از رویت نتیجهٔ کار، توسط غلامان ترک خویش، به قتل رسیده‌بود. علاوه بر تاریخ بیهق، قدیمی‌ترین روایت در این باب در گشتاسب‌نامهٔ دقیقی بوده که دقیقاً توسط فردوسی روایت شده‌است. امکان دارد که به موجب این فرمان، عامل طاهر در قزوین نیز اقدام به قطع درخت کهنسالی کرده‌باشد که مورد احترام مردم بود.[۷۰]

مرگ طاهر بن عبدالله

طاهر بن عبدالله سرانجام در سال ۲۴۸ ه‍.ق / ۸۶۲ م در دوران خلافت مستعین فوت کرد.[۷۱] مرگ طاهر موجبات آرامش خاطر یاران خلیفه را فراهم آورد چرا که «اصحاب مستعین از هیچ کس چنان بیمناک نبودند که از امیر خراسان».[۷۲]

منش طاهر بن عبدالله

کنیهٔ طاهر ابوطیب بود.[۷۳] طاهر همچون پدرش فردی عادل بود. وی مردی عاقل بود و نسبت به آنچه دبیران حکومتی ثبت می‌کردند به شدت حساس بود. روایت است روزی که او را «رشید» خواندند عصبانی شد و گفته: «این نام بر کسی نهند، که خدای عزوجل او را سزاوار آن کرده‌باشد.» یعقوبی این چنین وضعیت حکومت طاهر بن عبدالله را توصیف می‌کند: «طاهر به طریقی درست بر خراسان حاکم راند و در زمان وی همه امور رو به راه بود.»[۷۴] طاهر بن عبدالله فردی علم دوست بود، او به شعرا و علما بسیار اهمیت می‌داد و سعی می‌کرد فرزندان خود را نیز با علوم زمانه آشنا سازد. در دوران وی شاعران بسیاری در دربار به تعریف و تمجید او می‌پرداختند و طاهر هم به آن‌ها سخت نمی‌گرفت. روزی شاعری نام مادر وی که «عزیزه» بوده را بیان می‌کند و طاهر خطاب به وی می‌گوید که نام مادرش را حتی کنیزانش هم نمی‌دانستند با این حال او را بخشید. منجمان هم در زمان طاهر در دربار وی حضور داشتند و در نیشابور به رصد ستارگان می‌پرداختند. طاهر نسبت به درخواست مردم بی‌توجه نبود؛ روزی مردم بخارا از وی درخواست کردند آن‌ها را در جهت ساخت دیوار شهر برای جلوگیری از حملهٔ راهزنان یاری کند و طاهر این چنین دستور داد:

سکه‌شناسی

پس از روی کار آمدن طاهریان، یحیی بن اسد سامانی کسی بود که تابعیت آنان را پذیرفت و به همین دلیل در پیرامون برخی از فلس‌های خود که در بنکث ضرب شده و بدون تاریخ می‌باشند، و نیز فلس‌هایی دیگر که در سال ۲۱۴ قمری ضرب کرده و فلس‌هایی که در سال ۲۳۳ قمری ضرب نموده، نام طاهر بن عبدالله را آورده‌است.[۷۶]

نوع سکه سال ضرب مکان ضرب تشریح سکه ارجاع
فلس با نام متوکل علی‌الله و ابوعبدالله (محمد بن متوکل علی‌الله) ۲۴۰ قمری شاش متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، ابوعبدالله، ضرب هذا الفلس بالشاش فی ولایه طاهر سنه اربعین و مائتین
متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المتوکل علی‌الله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
[۷۷]
فلس با نام متوکل علی‌الله و ابوعبدالله (محمد بن متوکل علی‌الله) ۲۴۱ قمری شاش متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، ابوعبدالله، ضرب هذا الفلس بالشاش فی ولایه طاهر سنه احدی و اربعین و مائتین
متن پشت: لله، محمد رسول‌الله، المتوکل علی‌الله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
[۷۸]

تبارنامهٔ طاهریان

زریق یا رزیق
مصعب
احمدعلیحسین
حسنمحمدطاهر ذوالیمینینابراهیم
محمدحسنعبداللهطلحهعلیحسیناسمعیلطاهراسحقمحمد
علیعبدالعزیزاحمدسلیمانطلحهطاهرحسینمصعبعبیداللهمحمد
علیمطهرعبداللهحسینمحمد
طاهراحمد

پانویس

  1. آذرنوش، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  2. Waines, “Al-Ṭabarī”, Encyclopædia Britannica.
  3. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۳.
  4. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۱۷.
  5. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۰.
  6. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۷۶–۱۷۵.
  7. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲–۵۱.
  8. ٰروغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۰–۱۹.
  9. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۱.
  10. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۵.
  11. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۳۱.
  12. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۲۷.
  13. روغنی، کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ تمدن و ملل اسلامی، ۷–۲۶.
  14. سجادی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  15. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۹–۱۴۸.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  16. خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۱.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۴، ۳۸.
  17. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷–۶۴، ۶۹.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  18. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۶.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۹–۱۴۸.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۵، ۳۸.
  19. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۷، ۷۵.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۹.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۷.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  20. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۵، ۷۹.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷–۲۶، ۳۵.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  21. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۶.
    التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۸۱.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۶.
  22. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۷۷.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۹.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۷.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  23. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۱.
  24. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۲.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۴.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۷.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۹۵.
  25. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۶۷، ۸۴.
    باسورث، تاریخ سیستان، ۲۱۴.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۳۶، ۱۳۹، ۴۳–۱۴۱، ۳۶–۳۳۵.
    التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۴۸، ۱۵۰.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۵، ۴۹۹.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۲۵، ۱۴۱، ۱۴۳، ۴۹–۱۴۵.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  26. فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۵.
  27. Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  28. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۹۸.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۹۵.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۸.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴–۸۳.
  29. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۲.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۶۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۸۱.
  30. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷۵، ۹۰.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۵۶–۱۵۴، ۱۵۹، ۳۲۰، ۳۳۶.
    التون، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان، ۱۹۷.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱–۱۵۰.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۹۶–۴۹۵، ۵۰۳.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴۹–۱۴۸، ۱۶۷، ۱۷۱.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  31. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۴.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۶.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۶–۷۵.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۵۷–۱۵۶.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۱.
    Forstner, “ABU’L-ṬAYYEB ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۴۹۶، ۵۰۳.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۴۰، ۱۷۰، ۱۷۴.
    Bosworth, “Ṭāhir b. al-Ḥusayn”, Encyclopaedia of Islam.
  32. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱، ۱۷۱، ۱۷۷.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
  33. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۶۴.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
  34. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۶۴–۱۶۳.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۱، ۱۶۸، ۷۶–۱۷۵.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۵.
    رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  35. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  36. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۱۶۵.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۰۶.
    رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۴.
  37. مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۴.
  38. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۸۸.
    اقبال، تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه، ۷۴.
  39. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۹۳.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۰۸.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۰.
    Bosworth, “ʿABDALLĀH B. ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
  40. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۹۷.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۲۲.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۱۱.
  41. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۹۸–۱۹۷.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۰.
    Bosworth, “ʿABDALLĀH B. ṬĀHER”, Encyclopædia Iranica.
  42. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۲.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  43. خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۸۱.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۱۵.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۶.
    باسورث، تاریخ سیستان، ۲۲۳.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۰.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۷.
  44. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷–۳۶.
  45. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۷۵.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۱، ۱۴۴.
  46. نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۷–۳۶.
  47. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۰، ۵۱۱.
  48. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۳.
    اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ۱۱۶.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۲.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۶.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۷.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۱.
    اقبال، تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه، ۷۴.
  49. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵–۲۱۳.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  50. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵–۲۱۳.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  51. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۵–۲۱۳.
  52. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۵.
  53. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۵.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۷.
  54. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  55. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۵.
  56. هولت، تاریخ اسلام کمبریج، ۱۸۷.
  57. خضری، تاریخ خلافت عباسی، ۷-۱۰۶، ۱۲-۱۱۰.
  58. Robinson, Cambridge History of Islam, 1:‎ 300-301.
  59. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۱-۵۱۲.
  60. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  61. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۸.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۸۹.
  62. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۹.
    مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۶–۱۵۷.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل‌بویه، ۸۲.
  63. Elton, “TAHERIDS”, Encyclopædia Iranica.
  64. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۶.
  65. باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۹۰.
  66. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۶–۲۱۵.
  67. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۶.
    باسورث، تاریخ ایران کمبریج، ۹۰.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۸.
  68. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۱۷–۲۱۶.
  69. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۷.
  70. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۷.
  71. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۹–۲۲۰.
    فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ۲۰۷.
    زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۲.
    نفیسی، تاریخ خاندان طاهری، ۳۲.
    خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل‌بویه، ۸۲.
  72. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱-۲۲۰.
  73. اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۱۳.
  74. مفتخری و زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان، ۱۵۷.
  75. زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۵۱۱.
    اکبری، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ۲۲۰-۲۲۱.
  76. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۶.
  77. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۷، ۳۳–۲۳۲.
  78. رضایی باغ‌بیدی، سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان، ۲۲۷، ۳۳–۲۳۲.

منابع

  • آذرنوش، آذرتاش (۱۳۶۷). «ابن ابی طاهر طیفور». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۲. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  • اشپولر، برتولد (۱۳۶۹). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی. ترجمهٔ مریم میراحمدی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  • اقبال، عباس (۱۳۹۲). تاریخ ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض قاجاریه. تهران: انتشارات دبیر.
  • اکبری، امیر (۱۳۸۴). تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • التون، دانیل (۱۳۸۹). تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان. ترجمهٔ مسعود رجب‌نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  • باسورث، ک. ا (۱۳۶۳). تاریخ ایران کمبریج. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • باسورث، ک. ا (۱۳۹۴). تاریخ ایران کمبریج. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • باسورث، ک. ا (۱۳۸۸). تاریخ سیستان. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • خضری، احمدرضا (۱۳۸۴). تاریخ خلافت عباسی. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • رضایی باغ‌بیدی، حسن (۱۳۹۳). سکه‌های ایران در دورهٔ اسلامی از آغاز تا برآمدن سلجوقیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • روغنی، شهره (۱۳۹۱). کتابشناسی گزیده توصیفی تاریخ و تمدن ملل اسلامی. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • سجادی، صادق (۱۳۶۷). «ابن خلکان». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین (۱۳۶۳). تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • فرای، ریچارد نلسون (۱۳۶۳). عصر زرین فرهنگ ایران. تهران: انتشارات سروش.
  • مفتخری، حسین؛ زمانی، حسین (۱۳۹۵). تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا برآمدن طاهریان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
  • نفیسی، سعید (۱۳۳۵). تاریخ خاندان طاهری. تهران: شرکت نسبی اقبال و شرکاء.
  • هولت، پی. ام (۱۳۸۳). تاریخ اسلام کمبریج. ترجمهٔ تیمور قادری. تهران: انتشارات امیرکبیر، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل.
  • Bosworth, C.E (1982). "ʿABDALLĀH B. ṬĀHER". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
  • Bosworth, C.E (2000). "Ṭāhir b. al-Ḥusayn". Encyclopaedia of Islam (به انگلیسی). Vol. X (Second ed.). Leiden: E. J. Brill. p. 103.
  • Elton, Daniel (2000). "TAHERIDS". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
  • Forstner, M (1983). "ABU'L-ṬAYYEB ṬĀHER". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی).
  • Robinson, Chase F. (2010). The New Cambridge History of Islam (به انگلیسی). Cambridge University Press.
  • Waines, David (2019). "Al-Ṭabarī". Encyclopædia Britannica (به انگلیسی).