ابوحنیفه نعمان بن ثابت

از اسلامیکال
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۳:۰۲ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
اطلاعات شخصی
زاده۸۰هـ / ۶۹۹م
درگذشته۱۵۰هـ / ۷۶۷م
بغداد
ملیتایرانی
محل اقامتکوفه
تحصیلاتمکه حجاز
شناخته شده برایقیاس - فقه حنفی
اشتغالفقه - استدلال
مرتبه
استاداناصحاب عبدالله ابن مسعود (اهل رای)، اصحاب عبدالله بن عباس (اهل حدیث)
تأثیرگذاران
  • محمد بن حسن شیبانی، ابو یوسف مالک بن أنس، الطحاوی، أحمد سرهندی، شاه ولی‌الله دهلوی
تأثیرپذیرندگان
  • قتده بن النعمان، علقمه بن قیس

نعمان ثابت بن زوطی بن ماه. یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان (یا طاووس) بن هرمز (کوفه ۸۰ زندان بغداد ۱۵۰)، امام، فقیه، کوفی، مولی تیم الله بن ثعلبه، پیشوای مذهب حنفی، جدّ وی زوطی از اهل کابل یا بابل یا انبار یا فسا یا ترمذ است. می‌گویند: جدّش ثابت به حضور امیرالمؤمنین (ع) مشرّف شده و آن حضرت برای او و ذریّهاش از خداوند طلب برکت کرده بود. ابوحنیفه تجارت پیشه بوده و در عین حال به کسب دانش رغبت بسیار داشته، نخست به علم کلام روی آورد ولی از آن سر خورد و به تحصیل فقه پرداخت. وی از تابعین به‌شمار آمده و صحبت چهار تن از صحابه رسول (ص) یعنی انس بن مالک و عبدالله بن ابی اوفی به کوفه و سهل بن سعد ساعدی را به مدینه و ابوالطفیل عامر بن واثله را به مکه دریافته و از هر چهار تن اخذ روایت کرده است. وی در علم فقه برخلاف اصحاب حدیث که یکسره اعتماد به نصّ و متن حدیث داشتند دقت نظر بکار می‌برد، تفکر و استدلال عقلی را وارد فقه نمود، هر چند در این باره راه افراط پیمود و سخت به قیاس و استحسان اعتماد می‌ورزید. بدین سبب و نیز به سبب شدت محبت او به اهلبیت رسول (ص) محدثان اهل سنت را با وی عداوتی خاصّ بوده است. خود و (به نقل مناقب الامام الاعظم) می‌گفته: دشمنی محدثان با ما بدین سبب است که ما خاندان رسول و اهل بیت او را دوست می‌داریم و به فضایل ایشان معترفیم. به هر حال از تتبع در حالات وی چنین به نظر می‌رسد که او واقعاً به اهل بیت عصمت و طهارت و مخصوصاً به امیرالمؤمنین (ع) ارادت می‌ورزیده و مخالفین آن حضرت را ضد حق می‌دانسته است. امام باقر (ع) از جمله مشایخ و اساتید او بوده، ۱) شرح ملاقات او با آن حضرت در مدینه آمده است که چگونه در پاسخ ایشان در اعتراض به روش قیاس با / و در مناقب (۱۶۷ کمال ادب زانو می‌زند و خود را از قیاس فاسد بری می‌سازد. البته حضرت صادق (ع) با روش قیاس و استحسان او مخالف بودند، وی در عصر آن حضرت می‌زیسته و به نقل ابوعبدالله محدث در کتاب رامش افزای وی از شاگردان آن حضرت بوده، چنان‌که از خود او نقل شده: لولا السنتان لهلک النعمان یعنی اگر آن دو سال بهرهبرداری از محضر امام صادق (ع) نبود نعمان تباه بود. و نیز در همان کتاب است که مادرش همسر امام صادق (ع) بوده است. مناظرات و مباحثات او با امام صادق (ع) در امر قیاس در دین مکرر بوده و در تاریخ مسطور است. همین روش او در فقه بعد منفی ابوحنیفه را تشکیل می‌داده است، ولی (حسب استنباط صاحب مقاله مندرج در دائرةالمعارف تشیع) مخالفتهای امام صادق (ع) با وی که در وقایع مختلف با لحنهای حادّ نقل شده است بی شک صرفاً جنبه عل می و بحثی داشته است و با آن احترا می که ابوحنیفه نسبت به آن حضرت داشته و با شهرتی که از موالات او با اهلبیت (ع) در کتب حنفی مذکور است، بعید می‌نماید که حضرت با او رفتاری عدائی داشته باشد، و مطالبی که در کتب شیعه، به ویژه کتب متأخرتر، در این باره آمده است ظاهراً باید انعکاسی از مخالفتها و تندیها و ناسزاهای پیروان حنفی و شیعی باشد که در شهرها در کنار هم می‌زیسته‌اند و از نعمت تسامح و اغماض محروم بوده‌اند، و این همه بویژه در دوره صفوی که با دشمنان سیاسی خود ترکان عثمانی که مذهب حنفی داشتند در ستیز بوده‌اند به اوج خود می‌رسد. ابوحنیفه خود گفته است که کسی را فقیهتر از حضرت صادق (ع) ندیدهام. وی در قیام زید بن علی و نفس زکیه علوی و ابراهیم بن عبدالله قتیل باخمری با شیعیان همکاری نزدیک داشت و خود را به خطر انداخت (دائرةالمعارف تشیع). وی نخست قائل به امامت نفس زکیه محمد بن حسن علوی بود لیکن پس از استقرار دولت بر بنی عباس ناگزیر از آن عقیده بازآمد. ابوجعفر منصور خلیفه وی را از کوفه به بغداد طلبید و تولیت قضا به وی دادن خواست و ابوحنیفه ابا کرد. ابوجعفر گفت قسم به خدا که تقلد این امر کنی و او گفت قسم به خدا که نکنم ابوجعفر قسم خویش تکرار کرد. ابوحنیفه نیز سوگند را مکرر ساخت و گفت من اهلیت قضا ندارم، ربیع بن یوسف حاجب گفت نبینی امیرالمؤمنین را که سوگند یاد می‌کند! ابوحنیفه گفت امیرالمؤمنین بر اداء کفاره سوگندان خویش از من تواناتر است و منصور او را در وقت به زندان فرستاد. باز ربیع حکایت کند که منصور خلیفه را دیدم که با ابوحنیفه در امر قضا مشاجره می‌کرد و ابوحنیفه می‌گفت از خدای بپرهیز و جز خدای ترسان را بر امانت خویش مگمار به خدا سوگند من در حال رضا بر خویش ایمن نیستم تا چه رسد به حال غضب، و باز خطیب گوید آنگاه که منصور مدینه دارالسلام بساخت و مسجدی در جانب مسجد رصافه بنا کرد ابوحنیفه را بطلبید و قضای رصافه را بدو عرض کرد و او سر باز زد مهدی گفت اگر این شغل نپذیری تو را تازیانه زنم گفت آیا راست گوئی گفت آری. او دو روز بر مسند قضا نشست و به روز سوم رویگری با مردی به مظالم آمد و گفت مرا بر او دو درهم و چهار دانگ است بهای لگنی روئین. ابوحنیفه به مدعی علیه گفت بپرهیز از خدای و بشنو که رویگر چه می‌گوید. مرد انکار کرد ابوحنیفه به صفار گفت چه گوئی؟ گفت او را سوگند ده. ابوحنیفه به مرد گفت بگوی: والله الذی لا اله الا هو. و مرد آغاز گفتن کرد و ابوحنیفه چون چنین دید بقیه سوگند قطع کرد و دست در آستین برد و صرّهای بیرون کرد و دو درهم ثقیل به صفار داد و او برفت و پس از دو روز ابوحنیفه بیمار شد و بیماری او شش روز بکشید و وفات یافت. و باز گویند که یزید بن عمر بن هبیره فزاری امیر عراقین خواست قضاء کوفه بدو تفویض کند در ایام مروان بن محمد آخرین ملوک بنی امیه، و او نپذیرفت و یزید امر داد تا ابوحنیفه را چند روز به تازیانه بزدند و ابوحنیفه از امتناع خویش بازنایستاد و یزید در آخر او را رها کرد و آنگاه که احمد بن حنبل را برای قول به عدم خلق قرآن تازیانه زدند احمد پیوسته ابوحنیفه را یاد می‌کرد و می‌گریست و بر او رحمت می‌فرستاد. اسماعیل بن حماد بن ابی حنیفه گوید بر کناسه می‌گذشتیم در آنجا پدرم را گریه افتاد، از علت گریه او پرسیدم گفت: پسرک من! در این مکان ابن هبیره پدر مرا ده روز هر روزی ده تازیانه بزد که قبول منصب قضا کند و او سر ب عبدالرحمن بن محمد از عبدالصمد و او از پدر خویش روایت کند که حدیث رسول صلوات الله علیه (افطر الحاجم و المحجوم) را بر ابی حنیفه خواندند و او گفت هذا سجع و پیداست که این انکار او بر احادیث کذّابه بوده است چه نزد او برخلاف احمد بن حنبل و بخاری صحاح از (۱۷) حدیث تجاوز ن می‌کرد. و انوری ابیوردی شاعر رخصتهای ابوحنیفه را چون مثلی آورده و گوید: سبحان الله فراخ چون چهچون رخصتهای بوحنیفه و ناصرخسرو گوید: می‌جوشیده حلال است سوی صاحب رأیشافعی گوید شطرنج مباح است بباز می و قمار و لواطه به طریق سه اماممر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز و نیز گوید: رخصت سیکی چو داده بود یکی دامقو می از آن شد به سوی مذهب نعمان روی غلامان خوب و سیکی روشنقبله امت شده است و دام امامان بوحنیفه به از او گوید در باب شرابگفت جوشیده بخور تا نبود بر تو حرام اینت مسکر حرام کرد چو خوکو آنت گفتا بجوش و پر کن طاس گوئی که حلال است پخته مسکربا سنبل و با بیخ رازیانه باده پخته حلال است به نزد توکه تو بر مذهب بویوسف نعمانی و در روضات از کتاب احتجاج و علل نقل می‌کند که: ابوحنیفه می‌گفت علی چنین گفت و من گویم. و نیز می‌گفت و ما یعلم جعفر بن محمد و انا اعلم لقیت الرجال و سمعت من افواههم. و جعفر بن محمد صحفی. و معلوم است مراد از جعفر بن محمد حضرت ابیعبدالله الصادق (ع) است. یوسف بن اسباط می‌گفت که ابوحنیفه بیش از چهارصد حدیث رسول را نقیض آورد. پرسیدند از چه قبیل؟ گفت: رسول فرمود: اسب را دو بهره و مرد را یک بهره است و ابوحنیفه گفت من سهم مؤمنی را از سهم بهیمهای کمتر ندانم و رسول خدا و اصحاب او اشعار بدن می‌کردند و ابوحنیفه گفت: اشعار مثله است و مثله روا نیست و رسول صلی الله علیه و آله فرمود: خریدار و فروشنده تا از یکدیگر جدا نشده‌اند اختیار فسخ دارند و ابوحنیفه گوید پس از ایجاب عقد خیاری نیست و رسول صلی الله علیه و آله هر وقت اراده سفر می‌کرد یکی از زنان را برای سفر به قرعه برمی‌گزید و اصحاب را نیز قرعه می‌زدند و ابوحنیفه گفت: قرعه قمار است. گویند: شیخ مفید در محضر اکابر عباسیان و شیوخ حنفیان گفت که: ابوحنیفه گوید: شرب نبیذ مسکر حلال طلق است و آن سنتی باشد و تحریم آن بدعتی و نیز ابوحنیفه می‌گفت لو ادرکنی رسول‌الله لاخذ بکثیر من قولی و نیز گویند: قرائت و تکبیر نماز را به فارسی اجازت داد. شافعی گفته است: من به کتب اصحاب ابی حنیفه مراجعه کردم و در آن صد و سی ورقه خلاف کتاب و سنت یافتم. سفیان و مالک و حماد و شافعی و اوزاعی گفته‌اند: ما ولد فی الاسلام اشأم من ابیحنیفه. مالک گفت: فتنهٔ ابی حنیفهٔ اضر علی الامهٔ من فتنهٔ ابلیس و خطیب بغدادی ابن مهدی گوید: ما فتنهٔ علی الاسلام بعد الدجال اعظم من رأی ابیحنیفه. مردم شیعه در مقام توهین ابوحنیفه گویند که مسئله غسل و مسح مسئلتی است خلافی میان خدا و ابوحنیفه چه او تعالی فرمود: (و امسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین) و ابوحنیفه گفت: یجب غسل الرجلین. غزالی در کتاب المنحول فی علم الاصول گوید: فاما ابوحنیفهٔ فقد قلب الشریعهٔ ظهرا لبطن وشوّش مسلکها و غیّر نظامها و اردف جمع قواعد الشرع باصل هدم به شرع محمد المصطفی و من فعل شیئا من هذا مستحلا کفر و من فعله غیر مستحل فسق. صاحب یواقیت العلوم گوید: ازاله نجاست کردن نزدیک شافعی جز به آب مطلق روا نباشد و به نزدیک ابوحنیفه روا باشد به هر مایعی ل؟ ?`چون سرکه و ماء ورد. و از مجموع مثالبی که مخالفین ابی حنیفه بدو نسبت کنند و شمّهای از آن نقل شد بر می‌آید که او با مسلمانی و زهد و عفاف، در احکام فقه با سعه فکر و نظری دیگر می‌دیده و تعبد را در قوانین شرعیه از دین ن می‌شمرده است. و از سخنان اوست: لو علم الملوک ما نحن فیه من لذة العلم لحاربونا بالسیوف. نقل است که روزی وی ب نزد حضرت صادق آمد که از آن حضرت حدیث بشنود، دید حضرت عصائی به دست دارد، گفت: ای فرزند رسول خدا تو هنوز به آن سنی نرسیدهای که به عصا نیاز داشته باشی !! فرمود: همین است که تو میگوئی ولی این عصای پیغمبر (ص) است خواستم بدان تبرک جویم. ابوحنیفه خم شد که عصا ببوسد حضرت آستین خود را بالا زد و فرمود: تو خود میدانی که این بدن، بدن پیغمبر و این مو، موی پیغمبر است آن را ن می‌بوسی و می‌خواهی چوبی را ببوسی ؟!