اسلام و مغولان

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اسلام و مغولان به بررسی دین اسلام نزد مغولان پرداخته است. مذهب اولیه مغول‌ها نوعی تنگری‌باوری بود که به نام یا شمن‌باوری مغولی شناخته می‌شود. شمن‌باوری مغولی دینی مبتنی بر عبادت و آیین‌های نیاکانی است که پیوندی تنگاتنگی با عرفان دارد. در شمن‌باوری مغولی، یک بهشت و یک عالم اموات وجود دارد که هر دو از ۹ قلمروی مجزا تشکیل شده‌اند.

امپراتوران مغول به سازماندهی مناظرات مذهبی بین روحانیان معروف بودند و این امر مخاطبان زیادی را به خود جلب می‌کرد. مغول‌ها نسبت به ادیان بیگانه نگرش خیرخواهانه یا حداقل سیاست بی‌توجهی بی‌خطری داشتند. آنها در همان اوایل به این نتیجه رسیدند که تحمیل تهاجمی مذهب بومی آنها بر اتباعشان نتیجه معکوس خواهد داشت. فرمان چنگیزخان مبنی بر معافیت روحانیان بودایی، مسیحی، تائوئیست و مسلمان از عوارض مالیاتی تا پایان دودمان یوآن در سال ۱۳۶۸، توسط جانشینان وی ادامه یافت. همان‌طور که مغول‌ها امپراتوری چشمگیر خود را گسترش دادند، مردم و مذاهب بیشتری تحت کنترل آنها قرار گرفتند. مبلغان نیز از چین، تبت، ایران و اروپا به مغولستان آمدند تا اعتقادهای خود را در بزرگ‌ترین امپراتوری جهان عرضه کنند. مسیحیت نسطوری، مسیحیت غربی، اسلام، بودیسم، بودیسم تبتی، تائوئیسم و آیین کنفوسیوس همگی در سرزمین‌های تحت کنترل مغول اجرا می‌شدند. پیروان این ادیان و نوکیشان آنان تا حد زیادی در ایمان خود (به استثنای ایلخانان تحت سلطه مسلمانان در بخش غربی امپراتوری) رها و آزاد بودند، مشروط بر اینکه دولت مغول هرگز توسط آنها تهدید نشود. از همه رعایای امپراتوری انتظار می‌رفت که برای سعادت خان مغول به هر خدایی که معتقد بودند دعا کنند. دین مسیحیت هرگز در امپراتوری مغول به موقعیت عالی دست نیافت، اما بسیاری از خان‌های بزرگ و رهبران رده پایین‌تر توسط مادران مسیحی بزرگ شدند و توسط معلمان مسیحی آموزش دیدند.

در شرق امپراتوری نوه چنگیز، گودان خان و همچنین قوبلای خان، بنیانگذار دودمان یوآن در چین به بودیسم گرویدند. ایلخانان، اردوی زرین و خانات جغتای (همراه با بودیسم و تنگاریسم) - سه خانات از چهار خانات اصلی (به جز دودمان یوآن) - اسلام را پذیرفتند.

پیش زمینه

امپراتوری مغول در قرن سیزدهم و چهاردهم بزرگ‌ترین امپراتوری به هم پیوسته‌ای بود که جهان تا به حال دیده است. قدرت محض مغول‌ها باعث ترس در سراسر آسیا و اروپا شد. بسیاری این مهاجمان پیگنیسم (غیر یهودی و مسیحی) پرقدرت را بخشی از آخرالزمان می‌دانستند. چنگیز خان توانست به سرعت قبایل کوچ‌نشین را متحد کند و به قدرتمندترین نیروی جنگی زمان تبدیل شود. این موفقیت بی‌سابقه را می‌توان به چندین عامل مختلف نسبت داد- سازگاری مغول‌ها، تسلط مغول‌ها بر اسب و تمرکز بر تجارت و دین.[۱]

دو موج گسترش در قرن سیزدهم به یکدیگر برخورد کردند: یکی امپراتوری مغول که از آسیای مرکزی آمده بود و به‌طور اجتناب‌ناپذیری گسترش یافت و دیگری، یک ایمان کاتولیک نیرومند بود که از نیروی نظامی در قالب جنگ‌های صلیبی برای گسترش قلمرو خود استفاده می‌کرد، اما همچنین به تغییر دین از طریق دو فرقه جدید رهبانی، فرانسیسکن‌ها و دومینیکن‌ها، برای آوردن نوکیشان به این ایمان تکیه می‌کرد. مسیحیان در تلاش خود در به مسیحی درآوردن مغولان تنها نبودند. مسلمانان و بودائیان نیز به دنبال تغییر مذهب مغولان بودند. در برخی موارد، امید به تغییر دین مدت‌ها پس از حمله اولیه مغولان در نیمه اول قرن سیزدهم به وجود آمد.[۲]

ترفند تساهل مذهبی

مغول‌ها نسبت به ادیان بیگانه نگرش خیرخواهانه یا حداقل سیاست بی‌توجهی بی‌خطری داشتند. با وجود اعتقاد آنها به شمن‌باوری مغولی (به تنگری‌باوری هم شناخته می‌شود)، مغول‌ها در همان اوایل به این نتیجه رسیدند که تحمیل تهاجمی مذهب بومی آنها بر اتباعشان نتیجه معکوس خواهد داشت. درعوض، آنها در پی آن بودند که خود را با روحانیان برجسته خارجی به منظور تسهیل اداره سرزمین‌های تازه تحت انقیاد تطبیق دهند. آنها حتی به روحانیان بودیسم، اسلام، تائوئیسم و مسیحیت نسطوری امتیازات مالیاتی دادند تا حمایت آن ادیان را جلب کنند.[۳] با گسترش امپراتوری فراتر از مغولستان، مغول‌ها به دلایل استراتژیک و همچنین عمل‌گرایانه با بسیاری از جوامع مذهبی در سراسر امپراتوری خود روابط برقرار کردند. ارتباط همدلانه با نخبگان مذهبی به کاهش خطر خصومت و شورش در میان فتح‌شدگان کمک می‌کرد. بدین ترتیب، مغولان روحانیون اکثر مذاهب را از مالیات معاف کردند. مغول‌ها نیز اغلب در طول تهاجم‌ها از دشمنی سازه‌های مذهبی در امان بودند، مگر اینکه مقاومتی صورت می‌گرفت و در این صورت هیچ‌کس از خشونت مغول‌ها مصون نبود.[۲]

در نوشته‌های مارکوپولو می‌توان یک دیدگاه اساسی مغول از دین را یافت. به گزارش مارکوپولو، قوبلای خان گفته است:

پیامبرانی هستند که پرستش می‌شوند و همه به آنها احترام می‌گذارند. مسیحیان می‌گویند خدای آنها عیسی مسیح، سارازن‌ها (مسلمانان)، محمد، یهودیان، موسی و ساکیامونی‌ها (بوداییان)، بودا؛ و من به هر چهار نفرِ ارجمند تکریم می‌کنم، یعنی برای کسی که در بهشت بزرگ‌تر و صادق‌تر است و از او می‌خواهم که مرا یاری کند».[۳]

میراث مهم سلطنت مغول‌ها در چین حمایت آنها از بسیاری از ادیان بود. به عنوان مثال، اسلام به خوبی مورد حمایت قرار گرفت و مغول‌ها تعداد زیادی مسجد در چین ساختند. مغول‌ها همچنین مدیران مالی اسلامی را استخدام و به کار گرفتند؛ اقدامی که منجر به روابط خوب با جهان اسلام فراتر از چین، به ویژه با ایران و غرب آسیا شد. در مورد بودیسم — به ویژه شکل بودیسم تبتی — مغولان تعدادی راهب تبتی را به خدمت گرفتند تا به آنها کمک کنند که بر چین حکومت کنند و به این ترتیب منافع بودیسم را نیز ارتقا دهند. این سیاست منجر به افزایش شگفت‌انگیز تعداد معبدهای بودایی در چین و همچنین ترجمه متون بودایی شد. حتی مسیحیت نسطوری توسط مغول‌ها ترویج شد، تا حدی به این دلیل که مادر خود قوبلای خان از پیروان این ایمان بود.[۴] با برخاستن سلسله یوآن از طوایف مغولی، بسیاری از مسلمانان آسیای مرکزی به چین آورده شدند تا به عنوان والی به امپراتوری مغول خدمت کنند. در همان زمان، مغول‌ها چینی هان را از چین به غرب فرستادند تا بر مسلمانان آنجا حاکم شوند. این یک حرکت نسبتاً هوشمندانه بود که به خارجی‌ها اجازه داد تا بر مردم محلی اداره کنند و عملاً هرگونه ایده طرفداری از یک دین خاص را با این روش از بین می‌بردند.[۵]

اسلام به عنوان یکی از ادیان دولتی

ایلخانان، اردوی زرین و خانات جغتای (همراه با بودیسم و تنگاریسم) - سه خانات از چهار خانات اصلی (به جز دودمان یوآن) - اسلام را پذیرفتند.[۶] با این حال، سرزمین اصلی مغول‌ها کاملاً بودایی و شمن باقی ماندند.[۷] علت این بود که نخبگان مغول از اسلام برای تقویت حکومت خود بر اکثریت مسلمانان حمایت می‌کردند.[۸][۶]

مغول‌های غیرمسلمان نیز مسلمانان بسیاری را در زمینه‌های مختلف به کار گرفتند و به‌طور فزاینده‌ای از توصیه‌های آنان در امور اداری استفاده کردند؛ مثلاً مشاور چنگیز خان محمود یلواج و وزیر دارایی قوبلای خان احمد بناکتی مسلمان بودند. از آنجایی که آنها تحصیلات خوبی داشتند و ترکی و مغولی می‌دانستند، بسیاری از مقامات برجسته مغول نیز تحت تأثیر قرار گرفتند و به اسلام گرویدند، مبارک شاه که اولین رهبر مسلمان خانات مغول بود و تارماشیرین از خانات جغتای همچنین تودا منگو (ح ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۷) و برکه خان (ح ۱۲۵۷ تا ۱۲۶۶) از اردوی زرین از این جمله بودند.[۹]

غازان خان و محمد خدابنده اولجایتو از ایلخانان و برکه خان (۱۲۶۶ – ۱۲۰۸) که اولین رسمی کننده اسلام در خانات امپراتوری مغول بود و پس از آن اوزبیک خان از اردوی زرین، رعایای خود را به پذیرش دین اسلام نیز ترغیب می‌کردند.[۹] غازان خان هنگامی که متوجه شد که برخی از راهبان بودایی به دلیل ویران شدن برخی از معابدشان وانمود می‌کنند که به اسلام گرویده‌اند، به همه کسانی که می‌خواستند به تبت بازگردند، اجازه داد تا بتوانند آزادانه از دین خود پیروی کنند و در میان دیگر بوداییان قرار گیرند.[۹]

در ابتدا در خانات جغتای، بودیسم و شمنیسم تا دهه ۱۳۵۰ شکوفا شد. در حالی که در بخش غربی خانات به سرعت اسلام را پذیرفت، در بخش شرقی یا مغولستان (خانات) گسترش اسلام کند بود، تا اینکه طغلق تیمور (۱۳۲۹/۳۰–۱۳۶۳) همراه با هزاران رعایای آنها اسلام را پذیرفتند. دودمان یوآن برخلاف خانات‌های غربی هرگز به اسلام نگروید. دو خانات دیگر فرمانروایی و حاکمیت دودمان یوآن را پذیرفتند اما به تدریج این نفوذ از بین رفت. به دلیل این که قوبلای خان و جانشینان او نسبت به سایر ادیان مدارا می‌کردند، مسلمانان زیادی در قلمرو دودمان یوآن ساکن بودند. با این وجود، بودیسم تأثیرگذارترین دین در قلمرو خود بود. تماس بین امپراتوران یوآن در چین و کشورهای شمال آفریقا، هند و خاورمیانه تا اواسط قرن چهاردهم ادامه داشت. خارجی‌هایی مانند بودایی‌های اویغور، کرائیت‌ها و نایمان‌های مسیحی نسطوری، یهودیان و مسلمانان آسیای مرکزی به عنوان کاست (نظام اجتماعی) «سمو»، پایین‌تر از مغول‌ها اما بالاتر از چینی‌ها طبقه‌بندی می‌شدند. در آن زمان سلسله یوآن چهار کاست داشت. مغول‌ها، سموها (گروه‌های قومی و مذهبی خارجی و برخی دیگر)، هان (اتباع دودمان جین سابق) و جنوبی‌ها (همه تابعان دودمان سونگ جنوبی سابق)[۱۰]

مغول‌ها به‌طور هم‌زمان مسلمانان آسیای مرکزی را برای خدمت به چین وارد کردند و از چین مردم هان و مردم خیتان را فرستادند تا به عنوان سرپرست بر جمعیت مسلمان بخارا در آسیای مرکزی به امپراتوری مغول خدمت کنند و با این ترفند از خارجی‌ها برای محدود کردن قدرت محلی‌ها مردمان هر دو سرزمین استفاده می‌کردند.[۱۱]

آزار و اذیت غیرمسلمانان در ایلخانان

خان‌های ایلخانان تا زمان غازان خان با تساهل مذهبی مسیحیان و یهودیان را از محدودیت‌های خود در حکومت اسلامی آزاد کردند. بدین ترتیب استعدادهای تازه‌ای در دسترس قرار گرفت، اما رقابت بر سر امتیازات جدید تأثیرات خوبی را که این دگرگونی ممکن است بر روابط بین ادیان داشته باشد، خدشه‌دار کرد.[۱۲]

غازان خان (ح ۱۲۹۵–۱۳۰۴) در بزرگسالی اسلام را پذیرفت. یکی از وزرای ارشد او همچنین زندگی‌نامه‌نویس او، رشیدالدین همدانی، یهودی‌تبار بود. بر طبق مقاله بریتانیکا به نظر می‌رسد که او عمداً تلاش کرده است تا غازان را که او را «امپراتور اسلام» (پادشاه اسلام) می‌نامید، به‌عنوان حاکمی معرفی کند که ویژگی‌ها و کارکردهای «خلفای پیشین» و «پادشاهان بزرگ» ایران باستان را در هم آمیخته است. غازان خان با عنایت به سیدانی که ادعا می‌کردند از خاندان پیامبر هستند، احساسات مسلمانان را نسبت به خود جلب کرد و به نظر می‌رسد که او می‌خواست تفرقه‌های فرقه‌ای شیعه و سنی را ریشه کن کند، زیرا به نظر می‌رسد که اسلام غازانی طوری طراحی شده است که به‌طور یکسان برای هر دو گرایش جذاب باشد. هر گونه سوگیری جزئی به نفع شیعه را می‌توان به میل به تسخیر احساسات بسیاری از مردمی نسبت داد که در برابر تعصب سلجوقیان نسبت به سنی‌گرایی آزرده بودند و خواهان تعالیمی بودند که شامل مفاهیم هزار ساله بود. تشیع با سقوط خلافت عباسی آزاد شده بود و اعتقادش به ظهور امام دوازدهم که قرار بود صلح و عدالت را در جهان آغاز کند، آرامش دینی را ایجاد کرده بود.[۱۲]

غازان خان، در ابتدا از آنجائیکه برای حمله مغول به شام و مصر به مسیحیان نیاز داشت، تماس‌هایی با ارمنستان و مسیحیان برقرار کرد و سیاست تسامح را در داخل و خارج کشور با مسیحیان پیش گرفت تا از کمک آن‌ها بهره ببرد.[۱۳] ابن عبری (کشیش مسیحی، زاده ۱۲۲۶) این ارزیابی را از دوران معاصر تسلط مغول از نگرش مغولان نسبت به رعایای مسیحی خود پس از مسلمان شدنشان ارائه می‌کند: «مغولان چون در میان مردم مسیحی حیا و حسن‌های دیگر از این قبیل را بسیار دیده بودند، در آغاز آنها را بسیار دوست داشتند. اما پس از مدتی علاقهٔ آنها به نفرت شدیدی تبدیل شده است که حتی نمی‌توانند آنها را با چشمان تأییدکننده ببینند، زیرا همه به یک اندازه مسلمان شده‌اند.[۱۴] اوضاع زمانی بدتر شد که هفتمین خان ایلخانان، غازان خان (که در سال ۱۲۹۵ به اسلام گروید) و تسلیم فشار مردمی شد که او را مجبور به آزار و اذیت مسیحیان می‌کردند. حکم زیر نشاندهنده اوج این آزار است: «کلیساها باید ریشه‌کن شوند و محراب‌ها واژگون شده و جشن‌های عشای ربانی متوقف خواهند شد و صدای سرودهای مذهبی و کلیساهای آنان خاموش خواهد شد و سران مسیحیان و سران جماعت‌های یهودیان و مردان نام‌دار در میان آنها کشته خواهند شد».[۱۵][۱۶][۱۷]

برخی از مسلمان با قدرت گرفتن از این فرمان و با این باور که «هرکس مسیحیت را رها نکرده و ایمان خود به آن را انکار نکند، باید کشته شود»، در میان جمعیت مسیحی قتل‌عام کردند و ویرانی به بار آوردند. در ارمنستان، خدمات کلیسایی ممنوع شد و مقامات محلی دستور دادند تا روی شانه هر مرد مسیحی یک نقطه سیاه خالکوبی کنند و ریش‌ها را کنده و مردان مسیحی را تحقیر کنند. هنگامی که با وجود این آزارها تنها تعداد کمی از مسیحیان در پاسخ به این اقدامات به اسلام گرویدند، سپس خان دستور داد که مردان مسیحی اخته شوند و یک چشم آنها را بیرون بیاورند که باعث مرگ بسیاری در این دوره به دلیل عفونت ناشی از آن شد، اما در نهایت این اعمال منجر به گرویدن تعداد بیشتری به اسلام شد.[۱۸][۱۷] در سال ۱۲۶۱ مسلمانان در موصل تمام کسانی را که اسلام نیاورده بودند غارت کردند و کشتند. چندین راهب و رهبران جامعه و سایرین از مردم عادی دست از کار کشیدند. کردها سپس از کوه‌ها پایین آمدند و به مسیحیان منطقه حمله کردند و بسیاری از آنها را کشتند. آنها دیر مار متی (اکنون در شمال عراق) را غارت کردند و تنها پس از باج‌گیری سنگین از راهبان عقب‌نشینی کردند.[۱۹]

ممنوعیت برخی اعمال مذهبی اسلامی و یهودی

چنگیزخان و امپراتوران یوآن بعدی برخی اعمال اسلامی مانند قصابی حلال را ممنوع کردند و تحمیل و اجبار روش‌های قصابی مغول بر مسلمانان ادامه یافت. مسلمانان مجبور بودند در خفا گوسفند را ذبح کنند.[۲۰] چنگیزخان مستقیماً مسلمانان و یهودیان را «برده» می‌نامید و از آنها خواست به جای روش حلال از روش مغول در غذا خوردن پیروی کنند. انجام ختنه هم حرام بود. که یهودیان نیز تحت تأثیر قرار می‌داد همچنین مغولان یهودیان را از خوردن کوشر (مشابه حلال در اسلام) منع کردند. مسلمانان و یهودیان، در مجموع به عنوان «هویهویی» شناخته می‌شدند.[۲۱]

در میان همه اقوام بیگانه تنها هوی‌ها (مسلمانان چین) می‌گویند «ما غذای مغول نمی‌خوریم». چنگیز خان در واکنش گفت: «به کمک بهشت ما شما را به زیر سلطه درآوردیم. شما برده ما هستید اما شما غذا و نوشیدنی ما را نمی‌خورید. چگونه می‌تواند این کار شما درست باشد؟» سپس آنها را وادار به خوردن کرد. «اگر گوسفند را ذبح کنید، مجرم شناخته می‌شوید.» او آیین‌نامه‌ای در این باره صادر کرد… [در سال ۱۲۷۹/۱۲۸۰ در زمان قوبلای] همه مسلمانان می‌گویند: «اگر قصاب از دین غیرمسلمان [حیوان] را ذبح کند، ما نمی‌خوریم». چون مردم بیچاره از این موضوع ناراحت هستند، از این به بعد، «هویهویی‌ها» مردم [مسلمان] هوئی و [یهودی] مهم نیست که [حیوان] را چه کسی بکشد، [آن را] می‌خورند و باید خودشان از ذبح گوسفند دست بردارند و رسم و رسوم ختنه کردن را نیز متوقف کنند.[۲۲]

دلیل بزرگی که هوئی‌های مسلمان با دودمان مینگ برای بیرون راندن مغول‌ها از چین متحد شدند، این بود که دودمان یوآن کشتار حلال حیوان را برای یهودیان و مسلمانان ممنوع کرده بود. مسلمانان در شورش سپاه علیه دودمان یوآن قیام کردند اما این شورش سرکوب شد و در پی آن مسلمانان توسط فرمانده وفادار به دودمان یوآن چن یودینگ قتل‌عام شدند. برخی از جوامع مسلمان لقبی به زبان چینی داشتند که به معنای «پادگان» و همچنین به معنای «تشکر» بود، بسیاری از مسلمانان هوئی ادعا می‌کنند که این نام به این دلیل است که آنها نقش مهمی در سرنگونی مغول‌ها داشتند و به لطف چینی‌های هان و در جهت کمک به مسلمان‌ها این نامگذاری انجام شده است.[۲۳]

در طول فتح تسخیر یون‌نان توسط مینگ و بیرون راندن مغولان از چین، ژنرال‌های مسلمان مو یانگ و لان یو، نیروهای مسلمان وفادار به دودمان مینگ را در مقابل نیروهای مغول و مسلمانان وفادار به سلسله یوآن رهبری می‌کردند.[۲۴][۲۵]

دیدگاه بیرونی

اشتیاق مغول‌ها به تساهل مذهبی برای نویسندگان قرن هجدهم جذابیت داشت. ادوارد گیبون تاریخ‌نگار انگلیسی، در قطعه‌ای مشهور نوشت: «بازیگران کاتولیک اروپا» که با بی‌رحمی از حرف‌های بیهوده و خرافات دفاع می‌کردند، ممکن بود از وجود یک بربر که درس‌های فلسفه را پیش‌بینی می‌کرد و با قوانین خود نظامی از خداباوری خالص و مدارای کامل برقرار می‌کرد، گیج شده باشند. او در ادامه در پاورقی می‌افزاید، «ممکن است بین قوانین دینی چنگیز خان و جان لاک (پدر لیبرالیسم کلاسیک) تطابق منحصر به فردی یافت شود».[۲۶]

تغییر دین نوادگان چنگیز

هوئلونیسوکای بهادر
بورته
چنگیز خان
تنگری‌باوری
قصارهاچیونتموگهبلگوتیبهتر
جوجی خان
تنگری‌باوری
جغتای
تنگری‌باوری
توراکینا خاتون
مسیحی
اوگتای خان
تنگری‌باوری
سرقویتی بیگی
مسیحی
تولی خان
بودیسم
آلخای بخیچچیخنایل آلتون
باتوخان
تنگری‌باوری
برکه خان
اسلام سنی
بایدارخان
گیوک خان
مسیحی نسطوری
کاشیناوراقینا
سرتاق خان
کلیسای ارتدکس شرقی
قایدو
اسلام سنی
مبارک شاه
اسلام سنی
منگوقاآن
تنگری‌باوری
قوبلای خان
بودیسم تبتی
هولاکو خان
بودیسم
اریق بوقا
تنگری‌باوری
ژنجین
بودیسم تبتی
اباقا خان
بودیسم
تیمور خان
بودیسم
ارغون‌خان
بودیسم

پانویس

ارجاعات

  1. خطای لوآ در پودمان:Citation/CS1/fa/Identifiers در خط 47: attempt to index field 'wikibase' (a nil value).
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ May, Timothy (2015-01-01). "Converting the Khan: Christian Missionaries and the Mongol Empire". World History Connected (به انگلیسی). Retrieved 2023-04-27.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ University, Columbia. "Mongols in World History". Asia for Educators (به انگلیسی). Retrieved 2023-04-18.
  4. University, Columbia. "Mongols in World History". Asia for Educators (به انگلیسی). Retrieved 2023-04-18.
  5. "Yuan Dynasty: Religion, Art & Culture". study.com (به انگلیسی). Retrieved 2023-04-23.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ Bukharaev 2000, p. 145.
  7. Encyclopedia 1920, p. 680.
  8. Ezzati 2002, p. 274.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ Arnold 1896, p. 342.
  10. Weatherford 2004, p. 135.
  11. Buell, Paul D. (1979). "Sino-Khitan Administration in Mongol Bukhara". Journal of Asian History. Harrassowitz Verlag. 13 (2): 137–8. JSTOR 41930343.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ "The Mongol invasion". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). 1999-07-26. Retrieved 2023-04-22.
  13. Bartold, “Ghazan”, In Encyclopaedia of Islam.
  14. "The Laws of Chingiz Khân". The Chronography of Bar Hebraeus. 2003. pp. 354–355. doi:10.31826/9781463209179-020. ISBN 978-1-4632-0917-9.
  15. Browne, Laurence E. (September 1967). The Eclipse of Chrostianity in Asia. p. 163.
  16. Christian Van Gorder, A. (2010). Christianity in Persia and the Status of Non-Muslims in Modern Iran. p. 82. ISBN 978-0-7391-3609-6.
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ Stark, Rodney (25 October 2011). The Triumph of Christianity: How the Jesus Movement Became the World's Largest Religion. p. 210. ISBN 978-0-06-209870-2.
  18. Browne, Laurence E. (September 1967). کسوف مسیحیت در آسیا. p. 167.
  19. Masters, Bruce (25 March 2004). Christians and Jews in the Ottoman Arab World: The Roots of Sectarianism. p. 46-47. ISBN 978-0-521-00582-1.
  20. Michael Dillon (1999). China's Muslim Hui community: migration, settlement and sects. Richmond: Curzon Press. p. 24. ISBN 0-7007-1026-4. Retrieved 2010-06-28.
  21. Johan Elverskog (2010). Buddhism and Islam on the Silk Road (illustrated ed.). University of Pennsylvania Press. p. 228. ISBN 978-0-8122-4237-9. Retrieved 2010-06-28.
  22. Donald Daniel Leslie (1998). "The Integration of Religious Minorities in China: The Case of Chinese Muslims" (PDF). The Fifty-ninth George Ernest Morrison Lecture in Ethnology. p. 12. Retrieved 30 November 2010..
  23. Dru C. Gladney (1991). Muslim Chinese: ethnic nationalism in the People's Republic (2, illustrated, reprint ed.). Council on East Asian Studies, Harvard University. p. 234. ISBN 0-674-59495-9. Retrieved 2010-06-28.
  24. Tan Ta Sen, Dasheng Chen (2009). Cheng Ho and Islam in Southeast Asia. Institute of Southeast Asian Studies. p. 170. ISBN 978-981-230-837-5. Retrieved 2010-06-28.
  25. Michael Dillon (1999). China's Muslim Hui community: migration, settlement and sects. Richmond: Curzon Press. p. 34. ISBN 0-7007-1026-4. Retrieved 2010-06-28.
  26. Morgan 2007, p. 39.

منابع