اسماعیلیه
بخشی از مجموعه مباحث تشیع دربارهٔ:
اسماعیلیه |
---|
درگاه اسلام |
اسماعیلیّه، با نام دیگر باطنیه، یکی از مذاهب انشعاب شده از تشیع در دین اسلام است. این گروه همچون امامیه، امامان اول تا ششم (علی بن ابیطالب تا جعفر صادق) باور دارند و امام هفتم خود را اسماعیل فرزند جعفر صادق میدانند. این گروه چندین مدت در مصر، ایران و سوریه حکومت داشتند و امروزه در مناطقی همچون سوریه، عمان، ایران و آفریقا حضور دارند.
نام و معنای اصطلاحی
اسماعیلیه، فرقهای منشعب شده از تشیع است که سلسله ائمه خود را از علی بن ابیطالب تا جعفر صادق، همانند شیعیان امامیه میدانستند و بعد از آن به امامت اسماعیل فرزند بزرگتر جعفر صادق باور پیدا کردند. این فرقه را باطنیه نیز نامیدهاند. منابع اسلامی، پیروان این فرقه را اسماعیلیان، سبعیه، هفت امامیان، باطنیان یا فدائیان نام دادهاند.[۱]
تاریخچه
پیروان این فرقه، به خاطر جایگاه ویژه اسماعیل در نظر جعفر صادق و دیگران، به امامت و جانشینی او پس از پدرش باور پیدا کردند اما اسماعیل در سال ۱۴۵ ه. ق، پنج سال پیش از درگذشت پدرش، در مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد. با اینکه گروهی شاهد مرگ او بودند، طرفداران او ادعا کردند که وی تا پنج سال پس از درگذشت پدرش زندگی کرد و او را در بازار بصره مشاهده کردند و آنجا مردی فلج را با مسّ دست شفا داد.[۲]
پسران اسماعیل که در زمره علویان تحت تعقیب حکومت بنیعباس بودند، مدینه را ترک کردند. محمد پسر بزرگتر اسماعیل، در ناحیه دماوند در نزدیکی ری مخفی شد و نسل پس از او در خراسان و سپس قندهار خود را پنهان کردند و سپس به هندوستان مهاجرت کردند. این نسل حداقل تا قرن ۱۴ قمری در آن ناحیه بودند. علی، فرزند دیگر اسماعیل نیز به سوریه و مغرب هجرت کرد. از نسل اسماعیل، مبلغانی به نام داعی به سرزمینهای اسلامی فرستاده میشدند تا به مذهب اسماعیلیه دعوت کنند. یکی از این مبلغان میمون قداح بود که پسرش عبدالله رئیس فرقه قرامطه گردید.[۳]
اسماعیلیه مصر (فاطمیان)
در پایان قرن سوم هجری عبیدالله بن محمد المهدی که از طرف بربریان به امامت قبیله کتامه منصوب شده بود، در سرزمین مغرب، حکومت فاطمیین را تأسیس کرد. این حکومت کمی بعد به مصر منتقل شد.[۴]
اسماعیلیه ایران (حشاشین)
حسن صباح در ری، عقیده اسماعیلیه را پذیرفت و برای تکمیل اعتقادات خود، در زمان خلافت مستنصر در سال ۴۷۱ ه. ق، به مصر سفر کرد. او پس از یک سال و نیم اقامت در مصر، به ایران بازگشت و به تبلیغ اسماعیلیه پرداخت و قلعه الموت را مقر خود ساخت و طرفداران بسیاری را جلب خود کرد. پیروان او که فدائیان نام داشتند، سردمداران را در سراسر بلاد ایران ترور میکردند. حسن با پیروانش از الموت به نقاط دیگری حمله میکردند؛ آنها یا قلعههای دیگر را تصرف مینمودند یا آنکه قلعههای جدید احداث میکردند. ملکشاه سلجوقی که از دستگاه اسماعیلیه بیم داشت، امیر ارسلان تاش را به جنگ حسن صباح فرستاد. امیر ارسلان توانست الموت را محاصره کند اما در نهایت از فدائیان حسن صباح، شکست خورد. مرکز دیگر اسماعیلیان که قلعه دره نام داشت، توسط یکی دیگر از امیران سلجوقی محاصره شد و او نیز نتیجهای نگرفت. مرگ ملکشاه به این اقدامات خاتمه بخشید. چهل روز پیش از درگذشت ملکشاه، نظامالملک به دست فدائیان ترور شد و این نخستین ترور این گروه بود که حساسیتهایی در جامعه اسلامی به وجود آورد.[۵]
در سال ۴۹۵ ه.ق سلطان محمد سلجوقی، نظامالدین احمد را به جنگ اسماعیلیه فرستاد و او نیز در مدت هفت سال حوالی الموت را ویران کرد. از سوی دیگر نوستکین شیرگیر از طرف سلطان محمد، مأمور شد تا قلعه لمسر و الموت را در سال ۵۱۱ ه.ق محاصره کند، اما مرگ سلطان موجب ختم محاصره گردید. سلطان سنجر که از مشاهده خنجری که توسط یکی از امنای وی در زمین مقابل تخت وی فرو شده بود بیمناک شده بود، با اسماعیلیان ایران مصالحه کرد. حسن صباح در ۲۶ ربیع الاول سال ۵۱۸ ه.ق درگذشت و کیابزرگ امید جانشین او گردید. او تا ۲۶ جمادیالاول ۵۳۲ ه. ق، بیدغدغه حکومت کرد و پس از مرگش، پسرش محمد به حکومت رسید و او در ۵۵۷ ه.ق درگذشت. حسن، پسر محمد و ملقب به علی ذکره السلام بدعتهایی در مذهب اسماعیلیه به وجود آورد. گفته شده که او منبر را مقابل قبله قرار داد در صورتی که مقرر آن بود که منبر در سمت چپ محراب قرار گیرد. او مدعی شد که وی از نسل نزار پسر مستنصر است و همین امر موجب امامت اوست. وی در پایان سال چهارم سلطنتش، در کاخ لمسر به دست برادرزن خود که از آلبویه بود، کشته شد. پسرش محمد دوم برای انتقام پدرش، افرادی از خاندان قاتل را اعدام و ۴۹ سال حکومت کرد. پسر او جلالالدین حسن سوم، در ابتدای سلطنت خود اعلام کرد که قصد دارد اسماعیلیه را در سوریه استقرار دهد. پس از آن بود که سوریه یکی از مراکز اصلی اسماعیله قرار گرفت.[۶]
اسماعیلیه معاصر
در قرن چهاردهم ه. ق، چند هزار تن از اسماعیلیه در کشور سوریه اقامت داشتند. در ایران گروهی از آنان در محلات (نزدیک قم) جای داشتند. در هند و پاکستان نیز جمع زیادی از آنان مقیم بودند. در عمان، زنگبار، آفریقای شرقی محلهایی است که تا قرن چهاردهم، محل حضور هزاران تن از اسماعیلیه است.[۷]
عقاید
اساس این فرقه بر تفسیر و تأویل قرآن بود. بر این اساس، آیات و احادیث و احکام شرع توسط اسماعیلیه، تماماً تأویل میشود و منکران تأویل و پیروان ظاهر شریعت و تنزیل را ظاهری مینامیدند و بر آنان بسیار طعن میکردند. پیروان این فرقه به حروف ابجد و معانی رمزی آن، اهمیت بسیاری میدهند و اغلب استدلالهای آنان از روی حروف است. اسماعیلیه علم و اعتقاد را هدف آفرینش بشر میدانند و به بهشت و دوزخ جسمانی قائل نیستند و بهشت را نفس انسان کامل و دوزخ را نفس انسان جاهل و دور از خدا تأویل میکنند.[۸]
اسماعیلیه دربارهٔ خدا، بر این باورند که او بالاتر از حد صفات است و مبدأ اعلی را بعد از خدا، عقل کل و پس از آن در درجه دوم نفس کل میدانند. آنان معتقدند که به تأیید عقل کل و ترکیب نفس این عالم پدید آمده است و پس از این دو، جوهر علوی که گاهی فقط به تعبیر اول و دوم از آنها نام میبرند، به سه لوایح یا سه فرشته قائلند که عبارت است از جد و فتح و خیال و هر پنج را روی هم پنج حد علوی خوانند و گویند که مظهر عقل کل در این عالم انبیای اولوالعزم هستند مورد بعدی قائم است که جمعاً هفت مورد میشود و آنان را ناطق اسم میدهند که درجه سوم است. پس از این موارد، وصی را اساس مینامند و درجه چهارم حساب میکنند. بعد از اساس در رتبه امامان میآیند که با اساس هفت تن میباشند، یکی پس از دیگری، و بعد از درجه امام درجات حجت و داعی و مأذون میآید. اسماعیلیه بر این باورند که محمد، ناطق و علی بن ابیطالب اساس و حسن مجتبی، حسین بن علی، سجاد، محمد باقر، جعفر صادق و اسماعیل، ائمه هفتگانه هستند. این گروه، محمد بن اسماعیل را قائم و خلفای فاطمی را جزو امامان دور قائم میدانند و هر امام را دارای دوازده حجت به حساب میآورند. اسماعیلیه معتقد است که هر یک از حجتها در منطقه مخصوص از روی زمین حکم و مأموریت دعوت و سرپرستی شیعه را داشتند که این منطقه را جزیره او مینامیدند و در زیر حکم هر یک از حجتها، ۳۰ داعی در نظر میگرفتند و هر یک از داعیان نیز مأذونان در زیر حکم خود داشتند که به دعوت عموم مردم و در اصطلاح اسماعیلیه «اهل استعداد از مسلمین» مشغول بودند. این نظام دعوت، خود دارای سلسله مراتبی خاص خود بود. در این میان به کسانی که تازه به این مذهب میگرویدند، مستجیب گفته میشد.[۹]
درجات هفتگانه
بهطور کلی در مذهب اسماعیلیه، هفت درجه (درجات هفتگانه) تشریع شده است که به ترتیب عبارتند از: مستجیب، مأذون، داعی، حجت، امام، اساس و ناطق. پنج درجه اول، پنج حد جسمانی نامیده شده است و گاهی میان حجت جزایر و امام درجهای ذکر میکردند که «باب» نام داشت و احتمال داده شده که همان اصطلاح «حجت اعظم» باشد که در برخی منابع اسماعیله از آن نام برده شده است. برای مذهب اسماعیلیان ایران، اصطلاحات دیگری چون سوس، داعی کبیر، رفیق، لاصق، فدائی و غیر از این موارد نیز گزارش شده است.[۱۰]
پانویس
ارجاعات
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
- ↑ اختری، «اسماعیلیه»، دایرةالمعارف جامع اسلامی.
منابع
- اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «اسماعیلیه». دایرةالمعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.