بدون جعبه اطلاعات
بدون تصویر

خرمدینیان

از اسلامیکال
(تغییرمسیر از خرمدینان)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

جنبش سرخ جامگان یا جنبش خرمدینان از جنبش‌های مهم اجتماعی مذهبی پیش و پس از اسلام در ایران بود. پیش از ظهور اسلام و در اواخر عمر شاهنشاهی ساسانی این جنبش با قیام مزدک آغاز شد و پس از اسلام نیز با جنبش جاویدان پور شهرک اواخر قرن دوم هجری قمری (۱۹۲–۲۰۱) بود که بعدها بابک پور مرداس معروف به خرمدین رهبری آن را بدست گرفت به اوج رسید و بیش از ۲۲ سال ۲۰۱–۲۲۳ هجری قمری برابر با ۸۱۶–۸۳۸ میلادی در ناحیه آذربایجان و مناطق مرکزی ایران علیه نیروهای عرب و خلفای عباسی (علیه ستم عباسیان) جنگید، ولی عاقبت توسط معتصم خلیفه عباسی با نیرنگ به دام افتاد و کشته شد.

ریشه و تبار

آمورتی می‌گوید با وجود ابهامی که دربارهٔ خرمدینان هست، اما نسبت به سایر قیام‌ها (به آفرید، راوندیان، سنباد مجوس، مقنع، اسحاق ترک، استاذسیس) اطلاعات بیشتری دربارهٔ عنصرهای اجتماعی و اهداف خود به ما می‌دهد.[۱]

جایگاه زن در بین خرمدینان

زرینکوب به این دلیل که خرمدینان که از پیروان مزدک بودند آن‌ها را به اشتراک در دارائی و زن نسبت داده‌است.[۲] برخی از تاریخ نویسان گفته‌اند که ریشه اصطلاح خرمدین از آنجاست که همه لذت‌ها را مباح می‌دانستند و از اینرو آن‌ها را «اباحیه» می‌شمردند، اما نفیسی این اتهام را رد می‌کند و آن را انتساب مخالفان می‌داند[۳] آمورتی می‌گوید برای بدگویی از این جنبش آن را فاقد قیدهای شرعی یا اخلاقی و برای توجیه وابستگی آن به آئین مزدک که تصور می‌شد از نظر اخلاق بسیار سهل‌گیر است معرفی کردند.[۴]مقدسی در مورد عقاید خرمدینان می‌نویسد: «در میانشان کسانی به اباحه زنان به شرط رضای ایشان اعتقاد داشتند و هر چه را که نفس از آن لذت گیرد و طبع بدان میل کند به کس ضرر نرساند را مباح می‌شمرند». با وجود این ابن حوقل به اباحه گری آنان اشاره می‌کند ولی بغدادی می‌گوید روایت اباحه گری و آزادی جنسی خرمدینان اعتباری ندارد و دلیل مطمئنی برای آن آرا اقامه نشده‌است.[۵] مادلونگ به استناد مطهر بن طاهر مقدسی معتقد است خرمدین‌ها به آزادی رابطه جنسی عقیده داشتند اما به شرطی که زنان با رابطه با آنان راضی باشند و همچنین به لذت بردن از همه خوشی‌ها تا زمانی که به کسی آسیب نرسد را نیز تأیید می‌کند، اما انتساب ابتذال افراطی را که دربارهٔ رابطه جنسی شان در برخی منابع آمده‌است را باورنکردنی وصف می‌کند.[۶] بی بند و باری خرمدینان از نظر یوسفی نیز اغراق‌آمیز است برای مثال، حضور علنی بابک و بیوه جاویدان در مراسم ازدواجشان به معنی بی‌توجهی آن‌ها به حرمت ازدواج نیست و یوسفی هیچ‌کدام از اتهامات بی بند و باری علیه بابک و پیروانش را موثق و معتبر نمی‌داند.[۷] به گفته یارشاطر هم نوبختی و هم مقدسی رواج اباحه در میان مزدکیان را بدیهی دانسته‌اند، اما این گفته با سخن ایشان دربارهٔ علاقه‌مندی خرمیان به پاکی، درستی، پرهیز از دیگران و وجود نهادهای زناشویی و نماز در میان آن‌ها آشکارا تناقض دارد. بدیهی است که خرمیان خود را مکلف به انجام فرایض دینی می‌دیدند، اما چیزی که هست فرایض دینی آن‌ها با مسلمانان فرق می‌کرد.[۸]

به گفته آمورتی گرایش زن آزادخواهی ظاهراً اساس جنبش خرمدینان است. همسر جاویدان تدبیر انتقال قدرت را اندیشید و کلیه منابع نقش وی را در این زمینه می‌پذیرند. کلیه منابع اگر هم ضد و نقیض، ذکری از پایگاه اجتماعی زنان می‌کنند و به حق زنان در گزینش شوهر دوم اشاره می‌نمایند و نیز می‌گویند کلیه فرزندانی که از این ازدواج دوم به دنیا می‌آمدند از همان حقوق فرزندان شوهر اول برخوردار بودند. از این گذشته بابک قاعده برجسته‌ای نهاد که می‌گفت مرد باید به خانه زن برود. کاملاً محتمل است که این قاعده بر ملاحظات بسیار بنیادی دوره پدرسالاری و کشاورزی متکی بود که روی‌هم رفته نباید برای زنان نامطلوب بوده باشد.[۹]

افشین، بابک و مازیار

این را ویلفرد مادلونگ هم پذیرفته‌است که «خرمیان نمایندگان احساسات ملی ایران بودند که مشتاقانه در انتظار بازگرداندن حکومت پادشاهی ایران، در مقابل گرایش‌های جهان‌گرائی (جهان‌وطنی) مانویان بودند»؛ ولی برای جمعیت ایران، بابک و جنبش او مفهوم دیگری داشت؛ زیرا از آن زمان هویت جمعی دینی، شیوه عمده معرفی به‌شمار می‌رفت. اشپولر به درستی گفته‌است که منابع بومی دربارهٔ جریان‌های پنهان ملی و دینی دربارهٔ اندیشه احیای پادشاهی ایرانی خاموشند و منابع پیشگویانه فارسی میانه خطر بابک را آشکار می‌کنند و نظر مبهمی دربارهٔ خرمیه دارند».[۱۰]

این گفته به مازیار منسوب است که «من و افشین و بابک هر سه از دیرباز عهد و بیعت کرده‌ایم و قرار داده بر آنکه دولت از عرب بازستانیم و ملک و جهانداری با خاندان کسرویان کنیم».[۱۱][۱۲]مازیار هنگامی که در دادگاه افشین، با افشین رو در رو شده بود، مدعی شد که افشین به او پیغام فرستاده بود که بابک خود را از روی حماقت به کشتن داد و من هرچه کوشیدم تا مرگ را از او بازگردانم ممکن نشد. زریاب احتمال می‌دهد سخن افشین، اشاره به امان نامه‌ای بوده‌است که هنگام حمله به قلعه بذ برای بابک فرستاده بود. از گزارش‌های طبری برمی آید که خود معتصم، دستورهای جنگی صادر می‌کرد و دربارهٔ اداره امور جنگ به افشین پیامهایی می‌فرستاد، تا آنجا که بسیاری از داوطلبان این کندی را از خود افشین دانستند و او را به اهمال و تعلّل در نبرد با بابک متهم ساختند.[۱۳] این ادعا که افشین بابک را با پیام‌های آشتی‌جویانه فریفت از این شایعه نشئت می‌گیرد که افشین پنهانی با رهبران ضد عباسی مثل بابک و مازیار و شاید با امپراتور بیزانس - تئوفیل - ارتباط داشته‌است.[۱۴] علت خیانت افشین به بابک از نگاه نفیسی، این بود که معتصم پنداشت افشین از پس بابک بر نمی‌آید و می‌خواست سرکوب بابک را به طاهریان بسپارد، افشین که با طاهریان در به‌دست آوردن مقام در دربار خلیفه رقابت می‌کرد، ترجیح داد خود به جای طاهریان بابک را دستگیر کند.

[۱۵]

از ملاحظه مجموع روایت‌های مربوط به آن عهد می‌توان حدس زد که در میان ایرانیان نوعی احساس استقلال‌طلبی از عنصر اسلامی و حتی برپایی گونه‌ای پادشاهی همچون ساسانیان وجود داشت که در وجوه گوناگون سیاسی و مذهبی مجال ظهور می‌یافت. چنان‌که محققان به درستی گفته‌اند، خرمیان و در رأس ایشان بابک در این عهد - دست کم نزد بخشی از مردم - نمایندهٔ چنین احساسی شمرده می‌شدند. شاید درک همین نکته بوده‌است که در همان روزگار نیز بابک و افشین و مازیار را یکسو دانسته، میان ایشان به نحوی باب ارتباط را باز بینگارند.[۱۶]

بعضی نویسندگان کوشیده‌اند افشین و بابک و مازیار را ۳ شاخه یک راه با هدف احیای روزگار باستانی ایران قلمداد کنند. تردید نیست که در آن روزگار کسانی - به ویژه آن‌ها که از خاندان‌های نژاده بودند - می‌کوشیدند تا قدرت را از دست مسلمانان بازستانند و دولتی مرکزی، همچون پادشاهی ساسانیان بر پا دارند؛ یا دست‌کم استقلال ناحیهٔ تحت تسلط خود را که سابقهٔ آن به روزگار کهن بازمی‌گشت، حفظ یا تجدید کنند. با اینهمه، چنان‌که دیدیم بابک به دست افشین سرکوب شد و همکاری او با مازیار نیز در پرده ابهام است؛ بنابراین، نمی‌توان ایشان را نه از حیث شیوه‌ها و نه اهداف، همسو دید. البته این اندازه درست است که این قیام‌ها و تلاش‌ها رنگ ضد عربی داشت و نه لزوماً ضداسلامی، چنان‌که وقتی برادر بابک را برای مجازات به یک ایرانی - از ناحیه طبرستان - سپردند، گفت خدای را سپاس که قتل من به دست دهقان زاده‌ای صورت می‌گیرد. همچنین با توجه به پاره‌ای روایات، از جمله سبب عداوت میان افشین و ابودلف عجلی، دشمنی وی با عنصر عرب آشکار است. با توجه به این قرائن برخی محققان حدس زده‌اند که افشین همچون آل طاهر در اندیشهٔ برپایی یک دولت ایرانی بوده‌است. اگر این روایت طبری درست باشد که افشین قصد داشت پس از فرار از مرکز خلافت، در بلاد شمالی ایران و ماوراءالنهر، در میان اقوام گوناگون به تبلیغ اسلام بپردازد، می‌توان گفت که وی شاید قصد داشته‌است با تمسک به دیانت اسلام، اهداف خود را به پیش ببرد و تفاوت اصلی او با آل طاهر در این بود که ایشان «مشروعیت سیاسی» خود را از «خلافت» می‌گرفتند.[۱۷]

کرون نوشته‌است که یک منبعی برای اعتبار بخشی به بابک، مازیار و افشین نوشته‌است که این سه نفر با همدیگر توطئه کرده بودند تا حکومت اسلامی را سرنگون سازند و خاندان سلطنتی ساسانی را به قدرت برگردانند. از نظر کرون این ادعا صحت ندارد. از نظر کرون، این ادعا توسط طرفداران خلیفه ساخته شده تا مدعی شود که ایرانی‌ها با همدیگر قصد داشتند علیه اسلام طرح‌ریزی کنند. از نگاه کرون تنها کسانی که طرفدار تئوری توطئه هستند می‌توانند باور کنند که افشینی که در دستگیری بابک نقش داشته، با بابک همدست بوده‌است.[۱۸]

پس از شکست بابک خرمدین

نظام الملک، شکستِ بابک، مازیار و امپراتوری بیزانس را سه پیروزی بزرگ برای اسلام در زمان معتصم به حساب آورده‌است. شکست بابک ضربه سختی به خرمدینان زد، اما باعث نابودی شان نشد. نوادگان پیروان بابک، به‌طور آشکار در بذ به ادامهٔ حیات پرداختند، به‌گونه‌ای که ابودُلف مسعر بن مهلهل آن‌ها را در نیمه ۴ ه‍.ق / ۱۰ م دیده‌است.[۱۹] با نابودی بابک، امیدِ مزدکیان در براندازی عباسیان و از پیش بردن برنامه انقلابی بر باد رفت. آن‌ها با پشتکار فراوان در راه براندازی امویان کوشیدند، اما هنگامی که چنین می‌نمود که به کام دل رسیده‌اند، دریافتند که عباسیان محافظه‌کار سد استواری در برابر تحقق آرزوهایشان هستند. تعقیب و آزار بی‌رحمانه آن‌ها به نام‌های خرمی، رافضی، زندیق و مانند آن‌ها ایشان را ناگزیر ساخت که پیش از گذشته به پنهانکاری روی آورند و ایشان را برانگیخت تا جذب فرقه‌های اسلامی‌ شوند. اما ردپای آن‌ها را به نام‌های مزدکی و خرمی تا دوره مغول و پس از آن نیز می‌توان دنبال کرد. نظام‌الملک به شورش پراکندهٔ آن‌ها تا پایان سده سوم هجری/نهم میلادی اشاره می‌کند و مقدسی و مسعودی که هر دو در سده ۴ هجری/۱۰ میلادی می‌زیسته‌اند شخصاً با خرمیان در تماس بوده‌اند. حمدالله مستوفی گزارش می‌کند که در میان مردم رودبار که روزگاری مذهب باطنی می‌ورزیدند و اکنون (سده ۷ هجری/۱۴ میلادی) خود را مسلمان می‌شمارند، جماعتی زندگی می‌کردند که مراغیان نام داشتند و خود را به مزدکیان نسبت می‌دادند… پس از سده سوم هجری بقایای خرمی را بیشتر از همه باید در میان باطنیان و برخی از دیگر غلات شیعه جست.[۲۰]

ابن‌حوقل و اصطخری اظهار می‌کنند که خرمدینان در مساجد، قرآن می‌خواندند، ولی بغدادی می‌گوید این حیلهٔ آنهاست تا وانمود کنند که مسلمانانند تا بی‌ایمانی آنان پوشیده بماند. بسیاری از تاریخ نویسان — مخصوصاً سنی مذهبان — ادعا کردند که خرمدینان تغییر مذهب داده و به قرمطی‌ها و اسماعیلیه پیوستند. برخی تاریخ‌پژوهان هم با این ادعا هم عقیده هستند در حالی که بقیه تاریخ‌پژوهان محتاطانه به این قضیه می‌نگرند. سوء ظن به این خاطر است که مدعیان از این اتهام نفع می‌بردند؛ چرا که هر سه جنبش، دشمنیِ مشترکی با عباسیان داشته‌اند و گه‌گاه با هم متحد می‌شدند.[۲۱]

باوجود شکست شورش‌های عمده خرمی‌ها در اوایل خلافت عباسی، اعضای پراکنده خرمی، درگیر شورش‌های محدود و کمتر در اواخر دوره عباسیان در قسمت‌های مختلف ایران، به ویژه در آذربایجان، طبرستان و خراسان می‌شدند. احتمال دارد در قرن نهم میلادی، برخی از خرمی‌ها، به ویژه در خراسان و ماوراءالنهر به جنبش انقلابی اسماعیلی پیوسته باشند. با وجود ادعای نظام‌الملک و باقی سنی‌های کینه‌ورز اسماعیلی، اسماعیلی‌ها ادامه جنبش نئومزدکی نبودند، گرچه سه جنبش، خصومت مشترکی نسبت به عباسیان داشتند. اما همانند مسلمانان شیعه، اسماعیلی‌ها نمی‌توانستند تفکرات ضدعربی و مهمتر از آن، ضداسلامی خرمدینان را بپذیرند.[۲۲]

در نظر دیگران

بهرامیان در مورد خرمدینان می‌نویسند که کمتر پدیده‌ای در سده‌های نخست هجری قمری به اندازهٔ خرمیه یا خرم‌دینی، تا این حد مبهم و رازآلود به نظر می‌رسد. چنانچه که در آثار تاریخی و بیشتر فرقه‌شناسی، مجموعه فعالیت‌ها و نیز عقاید و باورهایی به خرم‌دینان منسوب شده‌است که بسیار متناقض است و دشمنی و عداوت و بی‌دقتی مؤلفان بعدی نیز، بر اطلاعات موجود سایه افکنده‌است.[۲۳] زرین‌کوب مطالبی را که در منابع موجود دربارهٔ بابک خرمدین آورده‌اند «غرض‌آلود» و «افسانه‌آمیز» می‌داند. به همین خاطر وی معتقد است که به سختی می‌توان از ورای غبار افسانه‌ها، سیمای واقعی بابک را دید. نهضت بابک ظاهراً در بین عامهٔ مردم طرفدارانی داشت اما مورد علاقهٔ دهقانان و بزرگان نبود چون بابک در صدد احیای عقاید مزدکی بود. ناچار مسلمانان نیز نمی‌توانستند آن را تحمل کنند. تاریخ‌نویسان مسلمان کوشیده‌اند تا خاطرهٔ او را تیره و تباه کنند و از روی تعصب سعی کرده‌اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. افسانه‌هایی که در باب او جعل کرده‌اند به خوبی نشان می‌دهد که با غرض و نیت‌هایی سعی داشته‌اند نام بابک را آلوده کنند. بدین گونه قسمت‌های مهم تاریخ بابک و خرمدینان در ظلمت ابهام فرورفته‌است نکته دیگری که زرین‌کوب در روایت الفهرست اشاره می‌کند، اصراری است که برای رسوا کردن بابک به کار رفته‌است. مادر او را زنی یک چشم که مدتی با مرد روغن فروش به حرام گرد آمده‌بود معرفی کرده‌است. به اعتقاد زرین‌کوب آثار غرض و کینه راویان آشکار است.[۲۴]

تحت حکومت بابک، خرمیان که تا پیش از زمان بابک کشاورزانی صلح‌جو توصیف شده بودند و از کشتن و آزار رساندن به دیگران خودداری می‌کردند، به سربازان جنگی تبدیل شدند که مشتاق جنگیدن و کشتن، تخریب آبادی‌ها و حمله به روستاها و غارت آن‌ها و حمله به کاروان‌ها بودند. بابک پیروانش را تحریک می‌کرد که از مسلمانان متنفر باشند و برای شورش علیه رژیم خلافت قیام کنند. گزارش‌ها حاکی از آن است که بابک به مردانش دستور می‌داد که مسلح شوند و به قلعه‌ها و نقاط استراتژی حمله کنند و به مردان جنگی خود دستور می‌داد تا مردم را بکشند و آبادی‌ها را ویران کنند. بدین وسیله جاده دشمنانشان را مسدود کرد و ترس و وحشت را پراکنده می‌ساختند.[۲۵] همین برخوردهای خونین سبب تحریک مسلمانان شهرهای برای جنگ با خرمیان که آن را جهاد می‌دانستند شد. چنان‌که در منابع آمده‌است، در سپاه افشین عده زیادی از داوطلبان جهاد بوده‌اند.[۲۶] این تناقض — منع خونریزی در دین مزدک و جنگ‌هایی که بابک و پیروانش می‌کردند — را یارشاطر هم بدان اشاره می‌کند و می‌گوید که پاسخ این تناقض را مقدسی از زبان خرمیانی که می‌شناخته، داده‌است: «هرگاه اوضاع و احوال خیزش را ایجاب کند خونریزی نیز رواست.»[۲۷]

پانویس

ارجاعات

  1. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۳.
  2. زرین‌کوب، ایران پس از اسلام، ۴۵۹.
  3. نفیسی، بابک خرمدین، ۲۴.
  4. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۴.
  5. رضازاده لنگرودی، خرمدینان، ۴۱۷–۴۲۲.
  6. MADELUNG، KHURRAMIYYA، ۶۳–۶۵.
  7. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  8. YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۱۳.
  9. AMORETTI، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۵۰۸.
  10. دریایی، تاریخ و فرهنگ ساسانی، ۱۳۷–۱۱۳۸.
  11. نفیسی، بابک خرمدین، ۶۵.
  12. بهرامیان، افشین، ۵۰۴–۵۰۸.
  13. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  14. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  15. نفیسی، بابک خرمدین، ۶۷.
  16. بهرامیان، بابک خرمدین، ۲۳–۲۶.
  17. بهرامیان، افشین، ۵۰۴–۵۰۸.
  18. Crone، The Nativist Prophets of Early Islamic Iran، ۶۷.
  19. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  20. YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۰۵–۱۰۰۶.
  21. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  22. Daftary، Sectarian and National Movements in Iran, Khurasan and Transoxania During Umayyad and Early 'Abbasid Times.
  23. بهرامیان، خرم دینان، ۳۲۶-۳۳۰.
  24. زرین‌کوب، دو قرن سکوت، ۲۱۵–۲۱۷.
  25. Yūsofī، BĀBAK ḴORRAMI، ۲۹۹–۳۰۶.
  26. زریاب، بابک خرّم دین، ۷۷–۸۱.
  27. YARSHATER، THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN، ۱۰۱۳.

منابع

منابع فارسی و عربی

منابع انگلیسی

  • AMORETTI, B.S (2007). "SECTS AND HERESIES". THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN (به انگلیسی). Vol. ۴. New York: CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS.
  • YARSHATER, EHSAN (2007). "MAZDAKISM". THE CAMBRIDGE HISTORY OF IRAN (به انگلیسی). Vol. vol.3–Part2. New York: CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS. {{cite book}}: |جلد= has extra text (help)
  • Yūsofī, Ḡ-Ḥ (2000). "BĀBAK ḴORRAMI". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). Vol. ۳. Bibliotheca Persica Press. p. ۲۹۹–۳۰۶. {{cite encyclopedia}}: |access-date= requires |url= (help); |archive-url= requires |url= (help); Check date values in: |تاریخ بازبینی= و |تاریخ بایگانی= (help)
  • Crone, Patricia (2012). The Nativist Prophets of Early Islamic Iran (به انگلیسی). Cambridge: cambridge university press.
  • Daftary, F (2000). "Sectarian and national movements in Iran, Khurasan and Transoxanial during Umayyad in early Abbasid times". In M. S. Asimov and C. E. Bosworth (ed.). History of Civilizations of Central Asia (PDF) (به انگلیسی). Vol. IV. Paris: UNESCO Publishing. p. ۴۱–۶۰. Retrieved 1 May 2015.