بدون جعبه اطلاعات
بدون تصویر

اتحاد عاقل و معقول

از اسلامیکال
نسخهٔ تاریخ ‏۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۱:۲۰ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اتحاد عاقل و معقول که با نام‌های اتحاد عاقل به معقول و همینطور اتحاد عاقل با معقول هم گزارش شده است، یک نظریه فلسفی در حوزه علم و ادراکات و از مباحث فلسفه اسلامی است. نام دیگر این نظریه، اتحاد عالم و معلوم و همینطور اتحاد مُدرِک و مَدرَک است. این نظریه در میان فلاسفه مسلمان، دارای موافقان و مخالفانی است. مشهورترین موافق این نظریه ملاصدرا و مشهورترین مخالف آن، ابن‌سینا بوده‌اند.

شناخت اصطلاح

اتحاد عاقل و معقول یک نظریه فلسفی در حوزه علم و ادراکات و از مباحث فلسفه اسلامی است. این اصطلاح به صورت اتحاد عاقل به (با) معقول هم به کار رفته است و به آن اتحاد عالم و معلوم و مُدرِک (به صیغه فاعلی) و مَدرَک (به صیغه مفعولی) هم گفته می‌شود.[۱]

این اصطلاح شامل اتحاد عاقل با انواع ادراکات اعم از عقلی، خیالی، حسی و وهمی است. تعریف ساده و امروزین این نظریه، چنین است که عاقل یا عالم (نفس = ذهن) با دانسته‌های خود یگانه است. به بیانی دیگر، در ظرف ذهن، علم، عین معلوم و عقل (= تعقل) عین معقول است و بین اینها و عاقل یا نفس، اتحاد برقرار است. به عبارت دیگر نه نفس جدا از معقولات خود می‌تواند نفس باشد و نه معقولات جدا از نفس یا عاقل، وجودی دارند.[۲]

معنای عاقل و معقول

در اینکه عاقل (نفس = ذهن) چیست چندان اختلافی بین فلاسفه، اعم از قائلان و منکران این نظریه، وجود ندارد و مراد از آن، قوه (قوای) دراکه آدمی است. به عبارت دیگر، گوهر بسیط مجردی که درباره مجرد (غیر مادی) بودن آن نیز درباره بقای آن بعد از فساد بدن تقریباً در میان فلاسفه و متکلمان اسلامی اتفاق نظر است.[۳]

مراد از معقول طبق تعریف ابوالحسن رفیعی قزوینی که نویسنده یکی از بهترین رساله‌ها در شرح این نظریه است، «معقول بالذات» است. رفیعی معتقد است که معقول بالذات، آن است که موجود به وجود عقلی باشد و وجودی غیر این وجود نداشته باشد. به تعبیر دیگر، نفس در علم و ادراک حقایقی که از ذات خود بیرون است، محتاج خواهد بود؛ به صورت و مثالی از آن حقایق که آن صورت یا حقایق خارجیه در ماهیت یکی باشد و در وجود و هستی مغایر و مخالف، و آن صورت را علم و صورت علمیه و معقول بالذات گویند. این صورت علمیه معقول به خودی خود بدون واسطه چیز دیگر در نزد نفس حاضر و متمثل است و مثل خود نفس عاقله مجرد و غیر محسوس است و قائم به ماده و جسم نیست، و وجودی غیر وجود ارتباطی و اتصالی به جوهر نفس ندارد و از این جهت است که گویند صورت علمیه که معقول بالذات است وجود واقعی آن همان وجود اوست برای نفس؛ یعنی هرگز اضافه و اتصال آن به نفس از وجودش زائل نخواهد شد. به عبارت بهتر، عنصر نفسانی (ذهنی، سوبژکتیو) ادراکات انسان در مقابل عنصر خارجی (عینی، اوبژکتیو) همان معقول بالذات است. مرتضی مطهری در این‍باره نوشته است که «معلوم اصلی و ذاتی من، علم من است و آن معلوم خارجی به تبع علم من معلوم است. از این جهت است که معلوم خارجی را معلوم بالعرض و معلوم ذهنی را معلوم بالذات می‌نامند.» در نتیجه، معقول بالذات عبارت است از صورت عقلیه مجرد که قائم به ذهن است، در مقابل معقول بالعرض که عبارت است از صورت عینی شیء در خارج که قائم به ماده است. برخی مدعی هستند که معقول بالذات، همان معلوم یا علمی است که در فلسفه، علی‌الخصوص در ایده‌ئالیسم مطرح است و معقول بالعرض همان معلوم یا علمی است که در علم جدید علی‌الخصوص در علوم تجربی و طبیعی مقصود است.[۴]

معنای اتحاد

برخلاف گفته فیلسوفان درباره عاقل و معقول، درباره معنای اتحاد و معقول اختلاف نظر بسیار است. اتحاد به چندین نوع، تقسیم‌بندی شده است که بعضی از انواع آن، به عقیده فلاسفه صریحاً باطل (محال) دانسته شده است. در نظریه اتحاد ، چنان‌که ملاصدرا واصحاب او می‌گویند، علم یا معقول، ماهیت یا عرض یا کیف نفسانی نیست، بلکه وجود است. ملاصدرا دراینباره گفته است که «وجود و علم از یک پستان شیر می‌نوشند». از نظر حسن‌زاده آملی، اتحاد بر پنج نوع است:[۵]

  1. اتحاد دو وجود مستقل و ممتاز در هویت، مثل زید و عمرو که در عرض همند. (به عقیده حسن‌زاده آملی این اتحاد محال است)
  2. اتحاد دو معنی و مفهوم متغایر از یکدیگر، مثل خندان بودن و ایستاده بودن که در عرض همند. (به عقیده حسن‌زاده آملی این اتحاد محال است)
  3. اتحاد دو ماهیت متخالفه مثل گاو و گوسفند. (به عقیده حسن‌زاده آملی این اتحاد محال است)
  4. اتحاد نظیر جنس و فصل که دو معنی و مفهوم متفاوتند در وجود نوع، یا اتحاد صفات کمالیه خدا با ذات او.
  5. اتحادی که در نظریه اتحاد عاقل و معقول مطرح است عبارت از اتحاد اندکاکی است، به این معنی که دو امر در طول هم بوده باشند که یکی ناقص در وجود است و دیگری صورت کمالیه آن ناقص است به حسب وجود، مانند اینکه هسته نهال شود یا نطفه انسان شود یا انسان دانا گردد.

تاریخچه

این نظریه فلسفی، نه دقیقاً با همین اصطلاح، نخستین بار در میان فیلسوفان اسلامی در آثار فارابی و ابن‌سینا پیشنهاد شده است. ابن‌سینا سابقه این بحث را به فرفوریوس، حکیم نوافلاطونی، شاگرد افلوطین و نویسنده شرح حال و مدون آثار او و صاحب شرح و مدخل بر قاطیغوریاس ارسطو که در ترجمه عربی به ایساغوجی معروف است، نسبت می‌دهد.[۶]

در باور فیلسوفان

مخالفان

اغلب فلاسفه پس از ابن‌سینا و شارحان آثار او تصریح کرده‌اند که ابن‌سینا بر این باور بوده است که محال است ذات نفس همان معقولات او باشد. ابن‌سینا در فصل هفتم تا دوازدهم از نمط هفتم اشارات این نظریه را طرح و ردّ می‌کند. منتقدان بعدی ابن‌سینا برآنند که ابن‌سینا رابطه عاقل (نفس) و معقول (علم) را مانند رابطه موضوع با عرض می‌داند واز نظر او علم یک کیف نفسانی است در حالی که به باور آنان، علم چه بسا فوق مقولات است یا اگر اینطور هم نباشد، از مقوله جوهر است. حسن‌زاده آملی بر این عقیده است که ابن‌سینا پس از این انکار، با صریح در مواضع دیگر یا آثار بعدی‌اش به تصریح و تلویح قائل به صحت نظریه اتحاد عاقل و معقول شده است. فخر رازی، دیگر فیلسوف مسلمان است که به تبعیت از ابن‌سینا و با دلایلی مشابه ادله او، منکر صحت اتحاد عاقل و معقول شده است.[۷]

موافقان

پیش از ظهور ملاصدرا به عنوان بهترین شارح و اثبات‌کننده این نظریه، بعضی فیلسوفان و عارفان مسلمان در آثار خود، اشاراتی روشن و گاهی مبهم به این نظریه کرده‌اند و به صحت آن رأی داده‌اند. بابا افضل کاشانی به نقل ملامحسن فیض در عین الیقین، برهانی بر اثبات این نظریه ارائه کرده است. شمس‌الدین فناری، ابن‌ترکه، ابن‌عربی و صدرالدین قونوی از جمله موافقان این نظریه هستند. به گفته ملاهادی سبزواری، مولوی نیز ابیاتی در اثبات این نظریه دارد.[۸]

پس از ملاصدرا، ملامحسن فیض و ملاعبدالرزاق لاهیجی در آثار خود اشاراتی به این نظریه کرده‌اند. در میان فلاسفه متأخر، بیش از همه ملاهادی سبزواری به این نظریه پرداخته است. ابوالحسن رفیعی قزوینی، از جمله فیلسوفان معاصر مسلمان است که رساله‌ای کوتاه و دقیق در شرح و اثبات اتحاد عاقل و معقول نوشته است. محمدحسین طباطبائی، مرتضی مطهری، حسن حسن‌زاده آملی، ابوالحسن شعرانی، مهدی الهی قمشه‌ای و میرزا مهدی آشتیانی از جمله معاصرینی هستند که در این باره مطالبی را نگاشته‌اند.[۹]

پانویس

ارجاعات

منابع

  • اختری، عباسعلی (۱۳۹۰). «اتحاد عاقل و معقول». دایره‌المعارف جامع اسلامی. تهران: آرایه.