خلافت عمر بن خطاب
خلافت عمر بن خطاب، به عنوان خلافت یکی از خلفای راشدین در تاریخ اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تاریخچه
پذیرش عمر بن خطاب به عنوان خلیفه هر چند با نگرانی و انتقاد برخی صحابه همراه بود اما در نهایت، آرام و بیسر و صدا صورت گرفت. از نخستین اقدامات او، عزل خالد بن ولید از فرماندهی سپاه شام و نصب ابوعبید جراح به جای او بود. در دوران خلافت عمر، فتوحات مسلمانان در نواحی شام ادامه داشت تا آنکه نواحی اردن، دمشق، حمص، حلب، فلسطین و بیتالمقدس به قلمروی اسلام درآمد. عمر جنگهایی را بر علیه حکومت ساسانی به راه انداخت که به واسطه آنها و در طول جنگهای جسر، قادسیه، جلولاء و نهاوند، حکومت ساسانی منقرض شد و نواحی بسیاری از ایران به قلمروی اسلام ضمیمه شد.[۱]
عمر در طول خلافت خود، قدرت اشراف جاهلی مکه را محدود کرد. او به خاطر احترام خاصی که به اعراب داشت، اعراب دستگیر شده در جنگهای رده را آزاد کرد. با بزرگتر شدن قلمروی اسلام در دوران خلافت عمر، او دست به اصلاحات سیاسی فراوانی زد. وضع تاریخ هجری قمری و تأسیس بیتالمال و تدوین دفتر مالیاتی از جمله اقدامات او بود. تأسیس دو شهر کوفه و بصره در عراق و شهر فسطاط در مصر، یکی دیگر از اقدامات صورت گرفته در این دوران بود.[۲]
سرانجام عمر بن خطاب در سال ۲۳ ه.ق به قتل رسید. او پیش از مرگ، انتخاب خلیفه بعدی را به شورایی شش نفره از مهاجران سپرده بود. در این شورا، علی و عثمان دو گزینه نهایی بودند که سرانجام علی به خاطر عدم قبول تبعیت از سنت دو خلیفه قبلی (ابوبکر و عمر) و پذیرش این شرط توسط عثمان، به عنوان خلیفه تعیین شد. این شورا از دیدگاه اهل سنت، مشرعیتبخش خلافت خلیفه بعدی بود.[۳]
در جبهه شام، ابوبکر پس از نبرد اجنادین و در خلال محاصره دمشق[۴] میمیرد و عمر ادارهٔ سپاهیان را به عهده میگیرد. نخستین تصمیمش هم برکناری خالد بن ولید و گماشتن ابوعبیده جراح به فرماندهی سپاه مسلمانان بود.[۵] اما خالد زیر نظر فرماندهی ابوعبیده به عنوان یکی از زیر دستانش باقی ماند[۶] و مسلمانان دمشق را با شرط پرداخت جزیه بدون نبرد تسخیر کردند.[۴] عمر افرادی مانند ابو عبیده بن مسعود و سعد بن ابی وقاص را که پشتوانه قبیلهای محکمی نداشتند و جزو قبایل پایین به حساب میآمدند و ترسی از آنان به جهت ایجاد یک حکومت مستقل در مناطق فتح شده نبود، را به فرماندهی منصوب کرد.[۷] سپاه مسلمانان پس از تسخیر دمشق نبرد بیسان را با روم، پس از اینکه رایزنیهای دو سپاه به شکست انجامید، در سال ۱۳ هـ/ (۶۳۴م) انجام داد،[نیازمند منبع] این نبرد به چیرگی مسلمانان بر حمص و بقاع انجامید.[۸] سپس مسلمانان با رومیان نبرد یرموک انجام دادند که شش روز ادامه داشت،[۹] در پایان نبرد، روم شکست سختی از مسلمانان خورد.[نیازمند منبع] پس از یرموک دوباره سپاه اسلام چهار بخش شد و به تصرف دیگر سرزمینهای باقیمانده در شام پرداختند.[۱۰] در میان شهرهایی که این سپاه محاصره کرد اورشلیم بود که ماهها محاصرهاش طول کشید، سرانجام مردمان این شهر خواستند تسلیم شود، برای همین، رهبرشان را برای آشتی فرستادند، رهبرشان گفت که این شهر را تنها به عمر تسلیم میکند،[۱۱] در این هنگام عمر دو دل شد، صحابه نیز به دو گروه شدند، شاخهای از آنان مخالف رفتن عمر و شاخهای دیگر موافق این کار بودند،[۱۲] در پایان عمر بر این شد که به آنجا برود، در سال ۱۵ هـ، عمر کلید اورشلیم را دریافت کرد.[۱۳][۱۴] پس از پایان تصرف شام، عمرو عاص بعد از اجازه گرفتن از عمر، به سوی مصر رفت تا آن را به قلمروی دولت اضافه کند.[نیازمند منبع] چند دژ را گشود سپس به سوی دژ بابیلون رفت، عمرو عاص تا بر این دژ چیره شود نزدیک شش ماه آن را محاصره کرد.[نیازمند منبع] پس از آن سال ۶۴۱م بر فسطاط تسلط یافت،[۱۵] و در ادامه اسکندریه را نیز تصرف کرد،[۱۶] پس از آن برقه (هماکنون شرق لیبی) را هم بدون مقاومت جدی تصرف کرد[نیازمند منبع]. سپس عمروعاص خواست در آفریقا (مقصود تونس) کارزار کند ولی عمر از ترس گسترش مسلمانان در سرزمینهای گمنام به عمرو عاص اجازه نداد.[نیازمند منبع] عمر به نشانه یک تدبیر سیاسی برای جلوگیری از جداییطلبی عمرو عاص، نامبرده را فرماندار مصر کرد اما با این وجود، زبیر را به آنجا فرستاد تا بر عمرو نظارت داشته باشد.[۷]
اما در جبهه نبرد در ایران، پس از رهسپار شدن خالد به جبهه شام، رهبری سپاه باقیمانده برای جنگ با ساسانیان در عراق بر عهده مثنی گذاشته شد. در این هنگام یک فرمانده نظامی به نام رستم فرخزاد، وضعیت حکومت ساسانیان را سامان داد و توانست به کشمکشهای طولانی در حکومت ساسانی پایان دهد و ایرانیان را قوی سازد.[نیازمند منبع] به همین دلیل مثنی در اواخر سال ۱۳ هـ به مدینه رفت تا با ابوبکر در مورد این قضیه گفتگو کند و از او برای پیشروی در قلمروی ساسانیان، با وجود تغییرات یادشده کمک بگیرد.[۱۷] ولی وقتی به مدینه رسید ابوبکر را در بستر مرگ یافت. زمانی که مثنی تغییرات ساسانیان را برای ابوبکر گفت، ابوبکر عمر را فراخواند و به عمر وصیت کرد که مردم را هر روز برای جنگیدن با ساسانیان تشویق کند،[۱۸] و بعد از آن پس از چند ورز درگذشت.[۱۹] عمر تلاش برای گردآوری سرباز برای رویارویی با ساسانیان را آغاز کرد؛[۲۰] عمر سپاهی بالغ بر ۱٬۰۰۰ از مردان مدینه جمعآوری کرد و به سوی قلمرو ساسانیان روانه ساخت،[۲۱] وی همچنان به گردآوری سرباز ادامه داد و این موضوع در شبه جزیرهٔ عربستان ابلاغ عمومی شد و بین قبلههای عرب، برای جمعآوری سرباز میگشتند و آنها را برای جنگ تهییج میکردند،[نیازمند منبع] عمر به دنبال آن پیدرپی کمک به جبهه جنگ با ایران ارسال کرد و سخنرانان و شعرای ماهر را برای بهشور آوردن عربها به کار میگرفت، از عمر نقل است که گفت: «به خدا، فرمانروای عجم (غیر عرب) را با فرمانروایان عرب در هم میکوبم».[یادداشت ۱][۲۲] در سال ۶۳۶/۶۳۷ ارتش ساسانیان با ارتش راشدین وارد نبرد قادسیه میشوند و سپاه یزدگرد سوم شکست سنگینی متحمل شد[نیازمند منبع] سپس نبرد تیسفون منجر به تصرف تیسفون، پایتخت ساسانیان، در سال ۱۶ هـ شد.[نیازمند منبع] سرانجام جنگ نهاوند که برای عربها به فتح الفتوح هم لقب گرفت، سال ۲۱ هـ شکست پایانی را به ساسانیان وارد آورد؛[۲۳][۲۴] پیروزی یکجانبه به سود سپاه عمر بود و بعد از این ایرانیان مقاومت منسجم و جدی انجام ندادند و تقریباً همهٔ قلمروی ساسانی به دست مسلمانان افتاد.[۲۵]
سرانجام عمر در سن ۵۳، ۵۵، ۶۰، ۶۱ یا ۶۳ سالگی در ۲۶ ذی الحجه ۲۳ هجری/۳ نوامبر ۶۴۴ میلادی توسط پیروز نهاوندی یا ابولؤلؤ[۲۶] غلام مسیحی مغیره بن شعبه والی بصره،[۷] با ۳ یا ۶ ضربه با خنجر ۲ سر[۲۶] کشته شد. برخی شیعیان بر این باورند که قتل او در ۹ ربیعالاول واقع شده است.[۲۷]
عبیدالله بن عمر در پی کشته شدن پدرش عمر بن خطاب، توسط پیروز نهاوندی، چهار تن را به ظن دست داشتن در آن قتل کشت، این چهار تن هرمزان (سردار ارتش ساسانیان)، مروارید دختر پیروز و یک دختر خردسال دیگر پیروز و جفینه بودند؛ شاکر نوشته است پسر عمر این کار را بدون اجازه از عثمان انجام داده بود.[۲۸] بعضیها خواستار کشتن فرزند عمر به نشانهٔ قصاص بودند (علی از این گروه بود) چون پسر عمر قوانین را زیرپا گذاشته بود ولی کشتن فرزند عمر بن خطاب برای گروهی نظیر عثمان سخت بود و عثمان فقط دیهٔ کشتهشدگان را پرداخت کرد.[۲۹]
پانویس
یادداشتها
- ↑ «والله لأضربنَّ ملوک العجم بملوک العرب»
ارجاعات
- ↑ حشمتی و ناجی، «خلفای راشدین»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ حشمتی و ناجی، «خلفای راشدین»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ حشمتی و ناجی، «خلفای راشدین»، دانشنامه جهان اسلام.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ (Walton 2003، ص. 28)
- ↑ (فصل الخطاب فی سیرة عمر بن الخطاب و چاپ نخست در سال ۲۰۰۲، ص. ۵۴۴–۵۴۵)
- ↑ (الطریق إلی دمشق و چاپ دوم سال ۱۹۸۵، ص. 303)
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ (Veccia Vaglieri ۱۹۸۶)
- ↑ (الطریق إلی دمشق و چاپ سوم سال 1985، ص. 387-380)
- ↑ (الیرموک والفتح العمری الإسلامی للقدس و چاپ نخست سال 2002، ص. 187)
- ↑ (الطریق الی دمشق و چاپ سوم سال ۱۹۸۵، ص. 511)
- ↑ (الیرموک والفتح العمری الاسلامی للقدس (زبان عربی) و چاپ نخست سال ۲۰۰۲، ص. 244)
- ↑ (الیرموک والفتح العمری الاسلامی للقدس (زبان عربی) و چاپ نخست سال ۲۰۰۲، ص. 245)
- ↑ (الطریق الی دمشق و چاپ سوم سال ۱۹۸۵، ص. ۵۲۶–۵۲۷)
- ↑ (الطریق الی دمشق و چاپ سوم سال ۱۹۸۵، ص. ۵۲۷)
- ↑ AlSayyad, Nezar (2011). Cairo. Harvard University Press. p. 75. ISBN 978-0-674-04786-0.
- ↑ د. حسن إبراهیم حسن، الجزء الأول، صفحة 238
- ↑ (الطریق إلی المدائن و چاپ ششم سال ۱۹۸۶، ص. 376)
- ↑ (الطریق إلی المدائن و چاپ ششم سال ۱۹۸۶، ص. 376-377)
- ↑ (الطریق إلی المدائن و چاپ ششم سال ۱۹۸۶، ص. 377)
- ↑ (الطریق إلی المدائن و چاپ ششم سال ۱۹۸۶، ص. 378)
- ↑ (الطریق إلی المدائن و چاپ ششم سال ۱۹۸۶، ص. 379)
- ↑ (القادسیة و چاپ سوم سال ۱۹۷۷، ص. 26-27)
- ↑ کتاب "نهاوند: بقیادة النعمان بن مقرن المزنی"، نویسنده: شوقی ابو خلیل. ص23. چاپ سوم سال ۱۹۷۹، انشارات دارالفکر.
- ↑ تاریخ ایران بعد از اسلام، زرینکوب، ص ۳۳۱
- ↑ (سقوط المدائن و چاپ سوم سال ۱۹۸۴، ص. ۴۰۳–۴۰۴)
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Pellat, Ch (July 19, 2011). "ABŪ LOʾLOʾA". Iranica (به انگلیسی). Retrieved 2012-07-25.
- ↑ العلوی، مقداد. «روز به قتل رسیدن عمر بن خطاب چه روزی است؟». بایگانیشده از اصلی در ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۴ بهمن ۱۳۹۲.
- ↑ محمود شاکر (1421 هـ/2000م): التاریخ الإسلامی - ج 3: الخلفاء الراشدون، ص231. الطبعة الثامنة، المکتب الإسلامی، دمشق - سوریه.
- ↑ محمود شاکر (1421 هـ/2000م): التاریخ الإسلامی - ج 3: الخلفاء الراشدون، مرجع سابق، ص232.
منابع
- حشمتی، فریده؛ ناجی، محمدرضا (۱۳۷۵). «خلفای راشدین». دانشنامه جهان اسلام. به کوشش حداد عادل، غلامعلی، پور جوادی، نصرالله، میرسلیم، مصطفی، و طاهری عراقی، احمد. تهران: بنیاد دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- شاکر، محمود (۱۴۲۱). التاریخ الإسلامی. بیروت: المکتب الاسلامی.