ابنخلدون: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
|استادها = [[محمد بن ابراهیم الآبیلی]] | |استادها = [[محمد بن ابراهیم الآبیلی]] | ||
}} | }} | ||
'''ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی''' معروف به '''ابنخلدون''' | '''ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی''' (۷۳۲ ه۔ق/ ۱۳۳۲ م در تونس ۸۰۸ ه.ق/ ۱۴۰۶ م در قاهره) معروف به '''ابنخلدون''' تاریخنگار و جامعهشناس مشهور عرب بود. خانوادهٔ او از اعراب جنوبی عربستان بودند که پس از پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا وارد این کشور شدند۔ | ||
ابنخلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمهای بسیار معروف دارد و در آن بهخوبی میتوان دانش و چندبعدی بودن ابنخلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد؛ نکتهای که مورخان پیش از او در نظر نمیگرفتند. او در مقدمهٔ خود گفتههایش را به روشهای مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار داده است. او | در دوران کودکی ابنخلدون، بزرگان دینی که از اسپانیا به تونس سفر میکردند در خانهٔ آنها توقف میکردند و همین امر باعث شد ابنخلدون از کودکی و به وسیلهٔ این افراد [[قرآن]]، [[فقه]]، [[تصوف]]، [[اخلاق]]، [[کلام]] و دیگر علوم را آموخت۔ او فعالیتهای سیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، [[ابوعنیان]] شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان، دستگیر و زندانی شد. | ||
ابنخلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمهای بسیار معروف دارد و در آن بهخوبی میتوان دانش و چندبعدی بودن ابنخلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد؛ نکتهای که مورخان پیش از او در نظر نمیگرفتند. او در مقدمهٔ خود گفتههایش را به روشهای مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار داده است. او علم عمران را بنیان نهاد. علمی که ما امروزه به آن جامعهشناسی میگوییم و برای شناخت و بررسی اخبار تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و در واقع علم اصول تاریخ است. | |||
خاورشناسان، ابنخلدون را بنیانگذار جامعهشناسی میدانند. ابنخلدون در کتاب ''العبر'' خود، نقلقولهایی از [[ابناثیر]] ذکر کرده و به مضامین و مفاهیمی پرداخته است که نشان میدهد چند بار کتاب ابناثیر توسط ابنخلدون خوانده شده است. وی به شدت از شخصیت ابناثیر تاثیر پذیرفته است۔ | |||
== نام و تبار == | == نام و تبار == |
نسخهٔ ۱۳ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۲:۵۰
ابن خلدون ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی | |
---|---|
اطلاعات شخصی | |
زاده | ۱ رمضان ۷۳۲ هجری قمری/ ۲۷ می ۱۳۳۲ میلای |
درگذشته | ۲۸ رمضان ۸۰۸ هجری قمری / ۱۷ مارس ۱۴۰۶ (۷۳ ساله) قاهره، سلطنت مملوک |
دین | اسلام |
قومیت | عرب |
مذهب | اهل سنت ،مالکی |
آثار معروف | العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر |
مرتبه | |
استادان | محمد بن ابراهیم الآبیلی |
تأثیرگذاران | |
تأثیرپذیرندگان |
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی (۷۳۲ ه۔ق/ ۱۳۳۲ م در تونس ۸۰۸ ه.ق/ ۱۴۰۶ م در قاهره) معروف به ابنخلدون تاریخنگار و جامعهشناس مشهور عرب بود. خانوادهٔ او از اعراب جنوبی عربستان بودند که پس از پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا وارد این کشور شدند۔
در دوران کودکی ابنخلدون، بزرگان دینی که از اسپانیا به تونس سفر میکردند در خانهٔ آنها توقف میکردند و همین امر باعث شد ابنخلدون از کودکی و به وسیلهٔ این افراد قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام و دیگر علوم را آموخت۔ او فعالیتهای سیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، ابوعنیان شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان، دستگیر و زندانی شد.
ابنخلدون کتاب «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» را نوشت. این کتاب مقدمهای بسیار معروف دارد و در آن بهخوبی میتوان دانش و چندبعدی بودن ابنخلدون را مشاهده کرد. او به رویکرد انتقادی و تحلیلی بسیار اهمیت میداد؛ نکتهای که مورخان پیش از او در نظر نمیگرفتند. او در مقدمهٔ خود گفتههایش را به روشهای مختلف اثبات کرده و گاهی منابعی که استفاده کرده را نیز مورد انتقاد قرار داده است. او علم عمران را بنیان نهاد. علمی که ما امروزه به آن جامعهشناسی میگوییم و برای شناخت و بررسی اخبار تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و در واقع علم اصول تاریخ است.
خاورشناسان، ابنخلدون را بنیانگذار جامعهشناسی میدانند. ابنخلدون در کتاب العبر خود، نقلقولهایی از ابناثیر ذکر کرده و به مضامین و مفاهیمی پرداخته است که نشان میدهد چند بار کتاب ابناثیر توسط ابنخلدون خوانده شده است. وی به شدت از شخصیت ابناثیر تاثیر پذیرفته است۔
نام و تبار
نام او را ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی معروف به ابنخلدون گزارش کردهاند.[۱]
اصالت خانوادهٔ ابنخلدون به اعراب جنوبی عربستان میرسید که به هنگام پیروزی مسلمانان بر مردم اسپانیا، وارد این کشور شده بودند. در اواخر سدهٔ ۹ به علت رهبریِ تلاشهای انقلابی سویله، خانوادهٔ او اهمیت و اعتبار پیدا کرد و شناخته شد؛ آنها جزء مقامات معروف و کسان مهم شدند. اما مدتی بعد در سدهٔ ۱۳ میلادی سویله از جانب مسیحیان تهدید شد. پس آنها اسپانیا را ترک کرده و به سمت تونس رفتند و در این شهر دارای زمین و مرتبه شدند. عدهای وارد کارهای اداری و کشوری شدند و فردی از خاندان کتابی برای پادشاه حفصی نوشت؛[یادداشت ۱] شاید به دلیل سرنوشتی که پادشاه حفصی داشت، اعضای خاندان ابنخلدون درک کردند که بهتر است به عنوان استاد یا اعضای یک فرقه صوفی زندگی بگذرانند.[۲]
سرگذشت
ابنخلدون در سال ۷۳۲ ه.ق/ ۱۳۳۲ م در تونس متولد شد. وی تاریخنگار، سیاستمدار و قاضی بود. بههنگام کودکی، بزرگان مذهبی که از اسپانیا به تونس سفر میکرد در خانهٔ آنها سکونت میگزیدند. ابنخلدون از کودکی، قرآن، فقه، تصوف، اخلاق، کلام، مردمشناسی، جامعهشناسی، نجوم، اقتصاد، تاریخ، هندسه، جبر، حساب، لغت، فلاحت، طلسمات، شعر، آداب و تعلیم، منطق، ریاضی، فلسفه ماوراءطبیعی و سیاست را آموخت. وی همچنین منشیگری و کارهای مربوط به حکومت را نیز فرا گرفت. محمد بن ابراهیم الآبیلی، یکی از بزرگان عصر خود بود که ابنخلدون حدود ۵ سال نزد او به تحصیل پرداخت. آبیلی فردی بود که ابنخلدون را با آثار ابنرشد، ابنسینا و آثار جدید فلسفی قلمرو اسلامی آشنا ساخت.[۳][۴]
او فعالیتهای سیاسی خودش را از دربار حاکم مرینی، ابوعنیان شروع کرد و در ۱۳۵۷ م به جرم توطئه علیه حاکم ابوعنیان، دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد ابنخلدون در توطئهای که پسر عموی ابوعنیان ترتیب دادهبود شرکت کرد؛ اما موفق نشد مقام درخوری کسب کند. وی در سال ۱۳۶۲ م به قرناطه رفت. چرا که از اوضاع فرهنگی بهتری برخوردار بود؛ اما متأسفانه در این شهر تحت فشار مسیحیان شمال قرار گرفت. در این زمان لسانالدین بن خطیب که وزیرِ حاکم شهر بود، نظرش به ابنخلدون جلب شد. مورخان، این وزیر را علت موفقیتهای ابنخلدون میدانند. در سال ۱۳۶۴ م بود که نزد پادشاهان کاستیل و لئون رفت تا دوستی مابین حکمرانان اسپانیا و قرناطه را ایجاد کند. ابنخلدون در این زمان از نفوذ خود و عقاید سیاسیاش استفاده کرد و اندرزهایی به پادشاه جوان داد؛ ابن خطیب که از این کار به خشم آمدهبود، ابنخلدون را مجبور ساخت قرناطه را ترک کند. ابنخلدون در سال ۱۳۶۵ م نزد شاهزاده ابوعبدالله، دوست حفصی خود رفت و در طول یک سالی که او حکومت را در دست داشت سعی کرد حکومت دوست خود را استوار کند و پایداری بخشد؛ اما رفتارهای نسنجیده و نامعقول ابوعبدالله و حاکمان شهرهای اطراف، از جمله کنستانتین و تلمسن باعث شد فعالیتهای ابنخلدون تماماً بیاثر جلوه کند.[۵][۶]
ابنخلدون بیشتر عمر خود را در باسکره در حال آموزش و پژوهش گذراند. وی در سال (۱۳۷۳–۱۳۷۵ م) بود که کتابی در مورد تصوف نوشت، او پیشنهاد و درخواست حاکمان را مبنی بر ایجاد صلح میان چادرنشینها، قبایل و سرزمینهای مختلف را رد میکرد و ترجیح میداد به آموزش بپردازد. وی در سال ۱۳۷۴ م به کوشک ابنسلامه در اران رفت و به مدت ۴ سال در آنجا زندگی کرد. ابنخلدون باقیماندهٔ عمرش را نیز صرف کارهای سیاسی در اسپانیا کرد؛ و این چنین به بسیاری از سندها و مدارک رسمی دسترسی پیدا کرد.[۷][۸]
درگذشت
او در ۸۰۸ ه.ق/ ۱۴۰۶ م در سن ۷۶ سالگی در قاهره فوت کرد.[۹][۱۰]
در منظر دیگران
خاورشناسان، ابنخلدون را بنیانگذار جامعهشناسی میدانند.[۱۱] جورج ریتزر، نویسنده و جامعهشناس آمریکایی بر این باور است که ابنخلدون، اولین جامعهشناس تاریخ است. بر اساس این عقیده، ابنخلدون به مطالعه علمی جامعه پرداخته است و به کسانی چون خود، توصیه میکند تا وارد جهان اجتماعی شده و آن را با توجه به بنیادهای جدید و ادراکهای خود تجربه کنند. به عقیده ریتزر، تلاشها و نظریاتش در سدههای ۱۴ و ۱۵ میلادی منجر به ظهور علم جامعهشناسی در خاورمیانه شد.[۱۲] اندیشهٔ او بدون هیچ تغییری حدود ۵ سده اندیشهٔ جامعهشناسی بود. براساس منابع، آگوست کنت و ویکو از نظریات او استفاده کردهاند و در مطالب خود به مطالب او استناد کردهاند. افرادی مثل سوربون و گوستاو لوبون نیز به دزدی آثار ابنخلدون و نظریههای او متهم شدند.[۱۳]
در میان خاورشناسان نیز گروه دیگری به اهمیت ابنخلدون و شخصیت برجستهٔ وی پی بردند و تلاش کردند آرای او را با نام خود به ثبت رسانند. تعدادی از خاورشناسان، ابنخلدون را مسلمانِ شرقی میدانند که ذهن و روح غربی دارد و علت آن خلق ذهنی است، برای فهم اصالت غربی نظریات ابنخلدون. آنها ابنخلدون را پرچمدار «ماتریالیسم تاریخی مارکس» میدانند و همواره تلاش کردند براساس ۳ محور اصلی به خلق وجود ذهنی ابنخلدون بپردازند و میگویند او برای نوشتن مقدمهٔ خود از منابع یهودی، مسیحی و غیر اسلامی استفاده کرده و همواره تلاش میکنند از رابطهٔ او با اعراب و مسلمانان هیچ نگویند و او را فردی اروپایی جلوه دهند. پس خاورشناسان وجود ذهنی ابنخلدون را براساس ۳ دیدگاه بیان کردند؛ ابنخلدون سکولار، ابنخلدون غیراسلامی و ابنخلدون اروپایی. این امر نشان میدهد که این ۳ دیدگاه برای شناخت شیوه، روش، غیت و ارائهٔ پیشفرضهاست و برای افرادی که قصد دارند از این دانش قرون وسطایی استفاده کنند و بهره ببرند. دانش و مطالب او منبع بزرگی محسوب میشود که تاریخ نهصدسالهٔ تمدن اسلامی را در خود جای داده و وسیلهای است برای خاورشناسان تا به آن صورت که میخواهند از آن بهره برند.[۱۴]
موقعیت علمی
تاثیرپذیری از ابناثیر
ابنخلدون در مقدمهٔ کتاب تاریخی خود، تاریخنگاران را به دو دسته تقسیم میکند. دستهٔ اول شامل افرادی میشود که مقلدانه عمل میکنند، و دستهٔ دوم مورخان بزرگ اسلام نامیده میشوند. وی پس از تفکیک مورخان، چند تن از آنها را جز این دو دسته نام میبرد، اما نکتهٔ عجیب این است که او هیچ نام و نشانی از ابناثیر نمیآورد و کوچکترین اشارهای نیزبه وی نمیکند. ابنخلدون به صورت دوپهلو عمل کرده است. او در کتاب العبر خود مدام به «الکامل» ابناثیر اشاره میکند و به گفتههای او استناد میکند، در حالیکه در مقدمهٔ العبر کوچکترین اشارهای به وی نکرده است.[۱۵]
ابنخلدون در کتاب العبر خود، نقلقولهایی از ابناثیر ذکر کرده و به مضامین و مفاهیمی پرداخته است که نشان میدهد چند بار کتاب ابناثیر توسط ابنخلدون خوانده شده است. ابناثیر در دو بُعد «مکان و جغرافیا» و «تاریخ و زمان» در زمان خود آنچنان معروف و برجسته بود که حتی ابنخلدون هم از مطالعات او استفاده کرده و گاهی در پایان نقلقولهایش نوشته: «پایان کلام ابناثیر.» ابنخلدون در ذکر وقایع سلجوقی، مغول، زنگیان، ایوبیان، جنگهای صلیبی و… از کتاب الکامل ابناثیر بهره برده است، تا حدی که مورخان دوران بعد برای تکمیل و تصحیح بعضی از مسائل کتاب ابنخلدون به کتاب ابناثیر رجوع میکردند. استفاده از کتاب الکامل به حدی میرسد که خود ابنخلدون هم تلاش میکند از منابع دیگری برای تکمیل کتاب خود استفاده کند و در اینجا به تاریخ عتبی، سیرت جلالالدین، وفیات الاعیان ابنخلکان و… روی میآورد؛ اما همچنان کتابهای دیگر را در حد الکامل نمیداند. ابنخلدون شخصاً به رونویسی از کتاب الکامل هم اشاره کرده است؛ او در مورد شکست سنجر از ختاییان مینویسد: «اخبار این واقعه را از کتاب ابناثیر خلاصه میکنم.» استفادهٔ ابنخلدون از کتاب ابناثیر به این معنا نیست که او هیچ تحقیقی به انجام نرسانده است، او به تحقیق و بررسی بسیار علاقه داشت و گاهی از ابناثیر هم ایراد میگرفت و نقدهایی به او وارد میساخت.[۱۶] دیدگاه و تحلیل ابناثیر در مورد روایتهای گوناگون در ابنخلدون هم اثرگذار بوده است. ابناثیر در مورد جنگ جمل این چنین مینویسد: «من در تاریخ جنگ جمل جز روایت ابوجعفر طبری روایت دیگری را نقل نکردهام؛ زیرا او موثق و معتمد بوده، مورخان دیگر روایات را پر از حشو و زائد کرده و هریک به میل خود تصرفاتی نموهاند.» ابنخلدون هم به این صورت به این واقعه اشاره میکند: «این بود واقعهٔ جمل، آن سان که ما از کتاب ابوجعفر طالبی خلاصه کردیم. از این رو بر کتاب طبری اعتماد کردیم که از یک سو نگریهایی که در کتاب اینقتیبه و مورخان دیگر هست به دور میباشد.»
ابنخلدون تصمیم میگیرد که در نقد و تحلیل دیدگاه و نوشتهٔ مورخان دیگر در مقدمهٔ کتاب خویش، اشارهای به ابناثیر نداشتهباشد و احتمالاً این تصمیم وی به تأثیرپذیری اندیشههایش از ابناثیر بازمیگردد؛ زیرا ابنخلدون نگاه نقادانه را از ابناثیر میآموزد و در واقع ابناثیر در این زمینه پیشگام او بوده است. ابناثیر برای رد بسیاری از وقایع تاریخی به آمار و ارقام دقت میکرد و به بررسی آنها میپرداخت؛ برای نمونه، وی به هنگام بررسی شمار لشکریانی که در خدمت بلقیس بودند، این چنین میگوید: «۴۰۰ پادشاه تحت امر او بودند و هرکدام ۴ هزار سرباز داشتند. بلقیس دارای ۳۰۰ وزیر و ۱۲ سپهسالار بود و هرکدام ۱۲ هزار نزد خود داشتند. وی میگوید: گروهی در این باره مبالغه کردند و با بیخردی حتی زحمت حساب کردن این تعداد هم به خود ندادند تا متوجه شوند با هیچ منطقی قابل باور نیست. ابناثیر میگوید:[۱۷]
« | دروغی بدین بزرگی، یک ساعت به فکر نیفتادند که درست حساب کنند تا اندازهٔ نادانی خویش را دریابند. اگر او از عدد و رقم سررشتهای داشت بیگمان از چنین سخن ناروایی خودداری میکرد؛ زیرا همهٔ مردم روی زمین از مرد، زن، پیر، جوان و بچه تعدادشان به آن اندازه نیست و چگونه ممکن است این همه مردمان ۲۵ساله باشند، در این صورت ای کاش میدانستم کسانی که از بیست و شش بیشتر و کمتر داشتند و بهجای سربازی، کشاورزی میکردند چقدر بودند، زیرا همهٔ مردم سپاهی نیستند… با این وصف باز یمن گنجایش آنهمه سرباز را ندارد. | » |
ابنخلدون در موراد دیگری هم مثل تأیید صحت نسب علویان مصر گفتههای ابناثیر را دوباره بازگو میکند و آنها را صادق میداند یا در مورد محمد بن تومرت، بنیانگذار موحدون ویژگیهای شخصیتی که برای او ذکر میکنند به یک شکل است. ابنخلدون در نوشتههای خود تحت تأثیر ابناثیر است و درواقع باعث شد ابنخلدون موفق شود به وسیلهٔ نقد اخبار و اسناد که از ابناثیر آموخته بود، به نقد آثار بزرگان دیگری چون طبری، مسعودی و.. بپردازد و حلقهٔ مفقود شده میان اینها ابناثیر بود.[۱۸]
آثار
مطالعهٔ منابع و ارجاع به آنها، انسانشناسی، مشاهدهٔ مستقیم، برهان و استدلال، استناد به منقولات، تجربه و آزمونهای مکرر، تجزیه و تحلیل منطقی و ارجاع به قواعد صحیح، از جمله روشهای ابنخلدون در گزارش و نگارش تاریخ و مطالعات جامعهشناختیاش بوده است. شهود، ارجاع به رویدادها، مقایسه، سیر و سیاحت در مناطق مختلف به منظور تکمیل اطلاعات، مناظره، بررسی انتقادی، خردهگیری منتقدانه، استفاده از شم تاریخنگارانه، استفاده از نقشه، استفاده از تجربیات شخصی، ارجاع به پیشگوییها و رویاهای صادقه، عوامل غیبی و ناشناخته از دیگر روشهای او بودند.[۱۹][۲۰]
او مقدمهای نوشته که در آن از جنبههای درونیِ تاریخ نیز استفاده کرده است. این اثر تنها مربوط به منطقهای و تاریخ آن نیست بلکه به تاریخهای جهان و منطقهای که در قلمرو اسلام است نسبت داده است. او در این بین متوجه شد که برای نوشتن تاریخ منطقه به علل و رویدادها نیاز دارد؛ اما برای شناخت ماهیت اینها، نیاز به شناخت درست از نادرست است و برای تشخیص درست از نادرست نیاز است ماهیت رویدادها درک شود. وی نگاهی انتقادی به تاریخ داشت؛ آنچه نویسندگان و مورخان پیش از او نداشتند. او روشی را ابداع کرد که بتوان با آن به هدف، روش، شیوه و موضوع تاریخ رسید. تاریخ العبر کتابی است که در ۷ جلد نوشته شده و از یک مقدمه و ۳ بخش تشکیل شده است. مقدمهٔ این کتاب به تاریخ به صورت عمومی پرداخته است و در سال ۱۳۷۷ م و به هنگام اقامت ابنخلدون در مصر نوشته شده است. کتاب اول در مورد تاریخ عمومی جهان تا زمان ابنخلدون است. این کتاب در تونس در سال ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م نوشته شده اما اضافات برآن در مصر نوشتهشده است. قسمت ۳ در مورد منطقهٔ غربی اسلامی است که آن هم در سالهای ۱۳۷۷–۱۳۸۲ م در تونس نوشته شد. کتابهای ابنخلدون نوشته شدهبود تا فرهنگ و تاریخ جهان را نمایش دهد اما در واقع تاریخ معاصر غرب را نشان میدهد. او در واقع تاریخ جهان را به ۴ دوره تقسیم کرد که در هر دوره از آن یک گروه قدرت مییابد. دورهٔ سوم متعلق به اسلام است و دورهای است که تازیان برمیخیزند. فرمانروایان مسیحی در سدهٔ چهاردهم تصمیم به مبارزه با آنها میگیرند؛ در واقع تا قرن چهاردهم این دورهٔ سوم به یک دورهٔ بسته تبدیل شدهبود و دورهٔ چهارم آغاز شدهبود.[۲۱]
اولین اثر او مربوط به سال ۱۳۵۱ م است و اندیشههای فلسفی وی در روششناسی این اثر بهخوبی مشخص شده است. او کتابی با عنوان «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» نوشته که یک «مقدمه» دارد و این مقدمه مربوط به کتابهای تاریخیاش است؛ چندبعدی بودن و عمق دانش ابنخلدون در این مقدمه مشخص میشود.[۲۲][۲۳]
اندیشههای ابنخلدون
دیدگاه ابنخلدون در خصوص «عصبیت در تاریخ»
عصبیت یعنی «حمایت و طرفداری از فامیل و نسب یا فردی از منسوبان»، این صفت در اسلام پسندیده نیست؛ جز عصبیت مذهبی. بنابر نظر فراهانی منفرد، عصبیت برای کسانی است که به صورت قبیلهای زندگی میکنند و در محیطها و شرایطی زندگی میکنند که نیاز به حامی دارند و باعث میشود که قبایل بایکدیگر متحد شوند. این اتحاد آنها بیشتر پیوند نسبی است و در واقع این عصبیت است که قبایل را در کنار یکدیگر جمع میکند. عصبیت میان قبایل عرب چنان بود که حتی اگر از طریق حلف بایکدیگر متحد شدهبودند و پیوند نسبی هم نداشتند تا حدی بر سر قولوقرار خویش باقی میماندند، که به محض وقوع کوچکترین مشکل، دشمن را به شدت گوشمالی داده و ادب میکردند. ابنخلدون در مورد شکلگیری حکومتها میگوید گاهی یک قدرت برتر با غلبهٔ خود بر دیگر ملتها آنها را مجبور به اطاعت میکند و با فزونی قدرت و توانش تا حدی پیش میرود که کشورهای بسیار زیادی را زیر پرچم خود درمیآورد و به نقطهٔ اوج میرسد. از نظر ابنخلدون در این مورد دو نظریه وجود دارد؛ طریقهٔ اول این است که حکومت نزدیک خود را که در شرف فروپاشی است را به دست میگیرد یا اینکه یکی از قبایل که به اندازهٔ کافی رشد کرده و به مشروعیت خویش دست یافته، به وسیلهٔ امکانات خود به هدفش خواهد رسید، همانند ترکان و عباسیان. با رسیدن به نهایت قدرت به فکر نکات دیگری میافتد، کسی که تنها اسب، جنگ، قبیله و… برایش اهمیت داشت با تصرفات خود مجبور میشود به مزارع، مراتع، شهرها، آبادیها، صنایع و… هم فکر کند و این چنین برای ادارهٔ کشور فتح شده دستبهدامن وزیران و دیوانیان میشود؛ همانند اعراب و ایرانیان. در این زمان نیروهای نظامی از خشونت خود میکاهند و مغلوب فرهنگ کشور فتح شده میشوند. درگیر مسائل و نعمتهای گوناگونی میشوند که تا آن زمان با آن برخوردی نداشتند و این راحتی، مقام و جلال سَمی است برای عصبیت. شاید افراد اولیهٔ اندکی دچار این نعمتها شوند، اما فرزندان آنها به مرور بیشتر از پدران خود به این سمت کشیده میشوند و عصبیت پیشین خود را از دست میدهند و به آنچه حکومتهای پیشین دچارش شدهبودند، دچار میشوند. ابنخلدون هم به این تسلسل معتقد است و میگوید: «تاریخ تکرار میشود.» مرحلهٔ اول را تهاجم، سپس اوج، تجمل، استبداد و انحطاط میداند. گفتههای ابنخلدون مختص به دورهٔ اوست، زمانی که جامعهٔ اسلامی دچار مشکل شده و در حال نابودی است؛ پس نتیجه میگیریم هنگامی که عصبیت از بین رود، دولت هم از بین میرود و در واقع باید گفت با آنکه عصبیت خود از قبیله است و به هنگام تشکیل دولت لازم است، با تشکیل دولت از بین میرود. نمونهای از جوامع مورد مطالعهٔ ابنخلدون شمال آفریقا است که هرگاه قبیلهای احساس برتری میکرد بر قبایل دیگر میتاخت و قدرتی ایجاد میکرد و هنگامی که عصبیت از میان میرفت، شخص دیگری حکومت را تصاحب میکرد و دوباره این چرخه تکرار میشد.[۲۴]
جامعهشناسی ابنخلدون
ابنخلدون طی تجربیاتی که از طریق پژوهش در رویدادهای تاریخ اسلام به دست آورده بود به علم عمران دست یافتهبود؛ که همان علم جامعهشناسی کنونی است. در کتاب مقدمهٔ وی به خوبی این علم بیان شده است. عمران دانشی است که به وسیلهٔ آن اخبار تاریخی سنجیده میشود و به عبارتی، علم اصول تاریخ است. وی معتقد است تاریخ، علمی برای گزارش احوالات انسان و عمران معیاری برای تجزیه و تحلیل این احوالات است. از بیانات ابنخلدون مشخص میشود که او درصدد بیان و کشف رابطهٔ علت و معلولی بین پدیدههای انسانی و آنچه با شرایط سیاسی و اجتماعی پیش آمده بوده است. وی در مورد علم عمران و رابطهٔ آن با تاریخ میگوید:[۲۵][۲۶]
« | قانون بازشناختن حق از باطل، دربارهٔ ممکن بودن و محال بودن اخبار چنان خواهد بود که به اجتماع بشری یا عمران درنگریم و این مسائل را از یکدیگر بازشناسیم. | » |
ابنخلدون با استفاده از بیاناتی جامع و الهام از نظریات طبری، وجود مورخی بصیر به تاریخ، دانستن قواعد سیاست، طبایع موجودات، اختلاف ملتها و سرزمینها، اخلاق، عادات و رسوم را لازم میداند و میگوید این فرد باید اینها را با آنچه هست و نیست بسنجد، موافق و مخالف آنها را در نظر بگیرد و تحقیق کند.[۲۷][۲۸] او این چنین در نظر دارد که ۲ مورد انسانی است که در فروپاشی دولتها اثرگذار است؛ مورد اول قومیت و مورد دوم نخبگان است. ابنخلدون عاملی که باعث شروع حرکت علیه دولت میشود را قومهایی میداند که دست به خیزش میزنند تا نظام را برکنار کنند و نخبگان هم عامل موفقیت این عملیات میداند.[۲۹]
معرفتشناختی ابنخلدون
به گزارش شرفالدین در روششناسی ابنخلدون، وی در مقدمهٔ خود، تلاش کرد این مسائل را بیان کند:[۳۰]
- درصدد یافتن پاسخ برخی از سؤالات و مسائل عصر: مطالعهٔ ابنخلدون برای کشف علتهایی بود که باعث ظهور یا سقوط حکومتها میشد. او سعی داشت عواملی که در این تغییرات اثرگذار است را بشناسد.
- واقعگرایی انسانشناسی: ابنخلدون در آغاز سعی میکند آنچه از حوادث و رویدادها را کشف کرده، به خصلتهای مشترک انسان و غریزه او نیز نسبت دهد. او معتقد است انسان موجودی اجتماعی، طبیعی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.
- واقعگرایی جامعهشناسی: ابنخلدون درصدد بود وجود اجتماعی و تاریخی تمدن ۵۰۰سالهٔ عربی را درک کند و از دید جامعهشناسانه، گزارشهای تاریخی را با تجربهٔ فلسفی ترکیب کند.
- واقعگرایی روانشناختی: کتاب مقدمه از تحلیلهای جامعهشناسی با ویژگی روانشناختی بسیار بهره برده است. ابنخلدون براساس موضوع پژوهشی که داشته از روانشناسیهای مختلف بهره برده است؛ مثلاً: روانشناسی سیاسی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی.
- رویکرد انتقادی: مستنداتِ نقدهای او به این صورت است: ارجاع به نقشههای جغرافیایی برای ادعاهای مختلف، ارجاع به تجربههای شخصی، ارجاع به شعر، نامههای موجود برای حل اختلافات مربوط به نسب، بعید شمردن برخی رفتارها، بحث بر سر معتبر بودن برخی منابع، ارجاع دادن جعل شدههای مدعیان به دسیسهها و توطئهها.
- رویکرد تحلیل و تبینی: ابنخلدون یکی از مشکلات و فقدانهای تاریخنگاری را عدم توجه به رابطهٔ علت و معلولی میداند. موارد دیگری نیز مثل: اعتقاد به علت، تلاش برای شناخت جوامع، تلاش برای کشف قانون و روابط، توجه به جنبهٔ پویشی اجتماع، تجربهٔ ملموس به وقایع و تصور آنها، بهرهگیری از استدلال، نتیجهگیری براساس قواعدی خاص و کلی، رعایت بیطرفی، اعتقاد به چندلایه بودن پدیدهها و اعتقاد به اثرگذاری طبیعت بر انسان نیز دارای اهمیت است.
پانویس
یادداشتها
- ↑ موضوع آن در مورد بهتر اداره کردن حکومت بود.
ارجاعات
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۶.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ شهیدی پاک، جامعهشناسی تاریخی ابن خلدون، ۱۵–۱۶.
- ↑ ریتزر، بنیانهای جامعهشناسی، ۵۳ و ۵۴.
- ↑ شهیدی پاک، جامعهشناسی تاریخی ابن خلدون، ۱۵–۱۶.
- ↑ شهیدی پاک، جامعهشناسی تاریخی ابن خلدون، ۱۵–۱۶.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۶.
- ↑ سالاری شادی، تاثیرپذیری ابن خلدون از ابن اثیر، ۵۹–۶۴.
- ↑ سالاری شادی، تاثیرپذیری ابن خلدون از ابن اثیر، ۶۴–۷۰.
- ↑ سالاری شادی، تاثیرپذیری ابن خلدون از ابن اثیر، ۷۳.
- ↑ شرفالدین، روششناسی ابن خلدون، ۹۰–۷۸.
- ↑ صدقی، روششناسی ابن خلدون در مطالعات تاریخی، ۱۸–۲۸.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۸.
- ↑ مهدی، ابن خلدون، ۴۷–۴۸.
- ↑ رحیم لو، «ابن خلدون»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۴۴۴–۴۴۵.
- ↑ فراهانی منفرد و قربانپور دشتکی، نقش عصبیت در تاریخ از دیدگاه ابن خلدون، ۱۴۲–۱۵۱.
- ↑ شرفالدین، روششناسی ابن خلدون، ۶۲–۶۴.
- ↑ مدرسی چهاردهی، فلسفه تاریخ و اجتماع پیش از ابن خلدون، ۱۹.
- ↑ شرفالدین، روششناسی ابن خلدون، ۶۲–۶۴.
- ↑ مدرسی چهاردهی، فلسفه تاریخ و اجتماع پیش از ابن خلدون، ۱۹.
- ↑ ربانی و احمدی، تحلیلی بر اندیشههای سیاسی ابن خلدون، ۹۰.
- ↑ شرفالدین، روششناسی ابن خلدون، ۶۴–۷۸.
منابع
- ربانی، رسول؛ احمدی، یعقوب (۱۳۸۲). «تحلیلی بر اندیشههای سیاسی ابن خلدون». پژوهشنامه انقلاب اسلامی (۹–۱۰).
- رحیم لو، یوسف (۱۳۶۹). «ابن خلدون». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۳.
- ریتزر، جورج (۱۳۷۴). بنیانهای جامعهشناسی: خاستگاههای ایدههای اساسی در جامعهشناسی. تهران: سیمرغ. صص. ۳۳۰.، ترجمه تقی آزاد ارمکی.
- سالاری شادی، علی (۱۳۹۱). «تاثیرپذیری ابن خلدون از ابن اثیر». مطالعات تاریخ فرهنگی (۱۱).
- شرفالدین، حسین (۱۳۸۸). «روششناسی ابن خلدون». پژوهش (۱).
- شهیدی پاک، محمدرضا (۱۳۸۹). «جامعهشناسی تاریخی ابن خلدون». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا (۱۵۰).
- صدقی، ناصر (۱۳۸۸). «روششناسی ابن خلدون در مطالعات تاریخی». تاریخنگری و تاریخنگاری (۲).
- فراهانی منفرد، مهدی؛ قربانپور دشتکی، سیمین (۱۳۸۵). «نقش عصبیت در تاریخ از دیدگاه ابن خلدون». قبسات (۴۲).
- مدرسی چهاردهی، مرتضی (۱۳۴۳). «فلسفه تاریخ و اجتماع پیش از ابن خلدون». ماهنامه وحید (۹).
- مهدی، محسن (۱۳۷۴). «ابن خلدون». مشرق (۶).
- محسن عباسی مطلق :سیری در زندگی ابنخلدون
- اشاعره
- افراد آفریقایی عربتبار
- افراد اندلس (اسلامی)
- اقتصاددانان پیشکلاسیکال
- اقتصاددانان عرب
- الهیدانان مسلمان
- انسانشناسان عرب
- انسانشناسان
- اهالی اندلس (اسلامی) در سده ۱۴ (میلادی)
- اهالی تونس در سده ۱۴ (میلادی)
- اهالی تونس در سده ۱۵ (میلادی)
- اهالی حضرموت
- اهالی شهر تونس
- تاریخنگاران اسلام
- تاریخنگاران اهل تونس
- تاریخنگاران اهل مراکش
- تاریخنگاران سده ۱۴ (میلادی) اهل مصر
- تاریخنگاران سده ۱۴ (میلادی)
- تاریخنگاران مسلمان عرب
- تاریخنگاران مسلمان
- تکامل جامعهشناسانه فرهنگی
- جامعهشناسان اهل تونس
- جامعهشناسان
- جوامع عرب دور از وطن در آفریقا
- حافظان قرآن
- خودزندگینامهنویسان
- دانشمندان اسلام قرون وسطی
- دانشمندان مسلمان
- دانشآموختگان دانشگاه قرویین
- درگذشتگان ۱۴۰۶ (میلادی)
- دور از وطنهای اهل تونس در مراکش
- زادگان ۱۳۳۲ (میلادی)
- عربها در مراکش
- عربهای سده ۱۴ (میلادی)
- فرهنگ اسلامی
- فلسفه سیاسی در اسلام در قرون وسطی
- فیلسوفان اقتصاد
- فیلسوفان تاریخ
- فیلسوفان عربزبان
- فیلسوفان مسلمان
- قاضیهای اهل تونس
- مالکیها
- مسلمانان اهل تونس
- مسلمانان اهل مراکش
- مسلمانان سنی اهل تونس
- مطالعات چندفرهنگی
- معتزلیان
- منتقدان تشیع
- نظریهپردازان سیاسی عرب
- نظریههای تاریخ
- نویسندگان درباره جهانیشدن
- نویسندگان عرب
- نویسندگان عربی سده ۱۴ (میلادی)
- نویسندگان عربی سده ۱۵ (میلادی)