بدون جعبه اطلاعات
بدون تصویر
غیراستاندارد
مقابله‌نشده با دانشنامه‌ها

عبدالمطلب: تفاوت میان نسخه‌ها

از اسلامیکال
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== عبدالمطلب ==
{{جعبه زندگی‌نامه
| نام                = عبدالمطلب
| نام_تصویر          = Photo10478519094.jpg
| نام تولد          = شیبة بن هاشم بن عبد مناف
| تاریخ_تولد        = ۱۲۷ ق. ه
| محل_تولد          = یثرب (مدینه)، عربستان
| تاریخ_مرگ          = ۴۵. ق. ه
| محل_مرگ            = مکه، عربستان
| شناخته‌شده برای    = پدربزرگ پیامبر اسلام
حافر زمزم
| دوره              = قبل از ظهور اسلام
| فرزندان            = حارث، ابوطالب، ابولهب، زبیر، عبدالله، عباس، حمزه، ام حکیم، اروی یا رویده، عاتکة، امیمة، صفیة
| مادر              = سلمی بنت عمرو بن زید
| پدر                = هاشم بن عبد مناف
| خویشاوندان        = محمد، نوه
}}
 
'''شیبه بن هاشم بن عبدمناف''' مشهور به '''عبدالمطلب''' (۱۲۷–۴۵ قبل از هجرت، ۵۰۰–۵۷۹ میلادی) بزرگ قبیله [[قریش]] و از بزرگان شهر [[مکه]] بود. او در [[مدینه|یثرب]] متولد شد و در هفت سالگی به [[مکه]] آمد. عبدالمطلب از قبیله [[قریش]] و فرزند هاشم است که بنی هاشم به او منسوب‌اند. یکی از اسامی مهم وی شیبه می‌باشد، به معنای مو سفید. او پدربزرگ [[محمد]] ([[محمد|پیامبر اسلام]]) و سرپرست او پس از مرگ پدر و مادرش بود. او هنگامی که [[محمد]]، ۸ سال داشت، درگذشت. روایات، گرفتن فرمان از سوی خداوند برای حفر چاه زمزم را به او نسبت می‌دهند. او از چاه مراقبت و نگهداری می‌کرد و آب آن را در اختیار زائرین کعبه در مکه می‌گذاشت. واقعه [[اصحاب فیل]] در زمان سیادت او بر [[مکه]] اتفاق افتاد.


== نام و القاب ==
== نام و القاب ==
نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه‌اش «أبوالحارث» بوده و گفته‌اند که عبدالمطلب ده اسم داشت ،عمرو،شیبة،سید البطحاء،ساقی الحجیج،ساقی الغیث، غیث الوری فی عام الجدب ،ابو الساده العشره،حافر زمزم،و عبد المطلب ،به این دلیل او را عبدالمطلب نامیدند که زمانیکه مطلب برادر هاشم عبدالمطلب را از مدینه به مکه آورد مردم گمان میکردند که مطلب برای خود عبد خریداری کرده است ،او را عبدالمطلب نامیدند و این نام همچنان بر وی باقی ماند.و به این دلیل او را شیبة می نامند که هنگام ولادت موی سفید در سرش بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir|عنوان=نام و القاب}}</ref>
نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه‌اش «أبوالحارث» بوده و گفته‌اند که عبدالمطلب ۱۰ اسم و کنیه داشت که عبارت بود از: عمرو، شیبة، سید البطحاء، ساقی الحجیج، ساقی الغیث، غیث الوری فی عام الجدب، ابوالساده العشره، حافر زمزم، و عبدالمطلب، به این دلیل او را عبدالمطلب نامیدند که زمانیکه مطلب برادر [[هاشم]] عبدالمطلب را از [[مدینه]] به [[مکه]] آورد مردم گمان می‌کردند که مطلب برای خود، عبد خریداری کرده است، او را عبدالمطلب نامیدند و این نام همچنان بر وی باقی ماند. و به این دلیل او را شیبة می‌نامند که هنگام ولادت موی سفید در سرش بود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir|عنوان=نام و القاب}}</ref>


== مادرعبدالمطلب ==
== نسب ==
هاشم جد دوم پیامبر(ص) همیشه برای تجارت به شام مسافرت میکرد.در راه مسافرت وقتی که به یثرب میرسد در خانه یکی از بزرگان آنجا به نام عَمرو‌بن زَید (یا زید‌بن عمرو)‌بن لَبید، از طایفۀ بنی نجّار قبیلۀ خَزْرَج می ماند .سلمی را دید و شیفتۀ او شد.هاشم او را از پدرش خواستگاری کرد. سلمی چون شرف و نسب وی را دانست، پذیرفت. عمرو نیز ازدواج سلمی را با هاشم مشروط بر آن کرد که هنگام ولادت فرزندش، سلمی کنار خانواده اش باشد .او چند روز کنار سلمی ماند و آنگاه با همراهانش به سوی شام رفت چون به غزّه رسید، بیمار شد و از دنیا رفت. وی نخستین پسر عبدمناف بود که درگذشت. همراهان هاشم،بعد از دفن او در غزه، اموال او را برای فرزندانش بردند.عبدالمطلب حدود نه سال با مادرش زندگی کرد و بعد از آن ،مطلب ،برادر هاشم او را همراه خود به مکه برد،.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir/|عنوان=مادر عبدالمطلب}}</ref>
[[هاشم]] جد دوم محمد، همیشه برای تجارت به [[شام]] مسافرت می‌کرد. بر اساس گزارش منابع اسلامی، در راه مسافرت وقتی که به [[مدینه|یثرب]] می‌رسد، در خانه یکی از بزرگان آنجا به نام عَمرو بن زَید (یا زید بن عمرو) بن لَبید، از طایفهٔ [[بنی‌نجار|بنی‌نجّار]] از قبیلهٔ [[خزرج|خَزْرَج]] می‌ماند. او در همین مسافرت، با سلمی آشنا شد و او را از پدرش خواستگاری کرد. عمرو، ازدواج سلمی با هاشم را مشروط بر آن کرد که هنگام ولادت فرزندش، سلمی کنار خانواده‌اش باشد. او چند روز کنار سلمی ماند و آنگاه با همراهانش به سوی شام رفت چون به [[غزه]] رسید، بیمار شد و از دنیا رفت. وی نخستین پسر [[عبدمناف]] بود که درگذشت. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزه، اموال او را برای فرزندانش بردند.<ref name=":0">{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir/|عنوان=مادر عبدالمطلب}}</ref>


== دین ==
== سرگذشت ==
از علی ابن ابی طالب نقل شده است که: پدرم و جدم عبد المطلب و نیز هاشم و عبد مناف هیچ گاه بت نپرستیدند، آنها به سوی کعبه نماز می خواندند و بر دین ابراهیم بودند. عبدالمطلب از موحدان عرب به شمار
عبدالمطلب تا حدود هفت یا هشت سالگی با مادرش در [[مدینه|یثرب]] زندگی کرد و بعد از آن، مطلب، برادر هاشم او را همراه خود به [[مکه]] برد.<ref name=":0"/>


میرود.وی بر دین ابراهیم  نبی بود. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.ghbook.ir|عنوان=دین عبدالمطلب}}</ref>
از عبدالمطلب در ماجرای حمله ابْرَهَه به مکه یاد شده است. گزارش کرده‌اند که وقتی [[ابرهه]] به نزدیک مکه رسید، پیامی توسط یکی از لشکریانش برای بزرگ مکه فرستاد که در آن نوشته بود: «ما برای جنگیدن با شما نیامده‌ایم. هدف ما ویران کردن این خانه است». در این حین لشکریان ابرهه، شترهایی را از اهالی [[قریش]] به غنیمت گرفتند. عبدالمطلب به همراه تعدادی از فرزندان خود پیش ابرهه رفت و گفت: «خواسته‌ام اینست که دستور دهی دویست شتر مرا که سپاهیانت دستبرد زده‌اند به من بازگردانند». ابرهه پاسخ داد: «تو دربارهٔ شتران به غارت رفته، سخن می‌گویی! ولی از خانه‌ای که مربوط به تو وآیین پدرانت هست و من به قصد ویران کردن آن آمده‌ام، سخنی نمی‌گویی!» عبدالمطّلب در پاسخ به ابرهه گفت که «من صاحب شترانم و خانه را نیز صاحبی است که آن را از هر خطری حفظ می‌کند». او بعداً [[چاه زمزم]] را که از بین رفته و فراموش شده بود را مجدد احیا کرد.{{مدرک}}


== شخصیت عبدالمطلب ==
== درگذشت عبدالمطلب ==
عبدالمطلب، از رؤسای مكه بود و منصب «سقایت» و «رفادت» (تأمین آب و غذا برای زائران كعبه) داشت.او بزرگ سران قریش بود .او هیچگاه بت ها را نپرستید و در طول مدت حیات خود سنت هایی را قرار داد که بعدها خداوند آنها را در اسلام آورد.قریش او را در مال های خود داوری می دادند و در قحطی و خشک سالی به مردم خوراک و پوشاک می داد.
مطابق مشهور هشت سال از عمر محمد گذشته بود، او در بستر مرگ (۸ عام‌الفیل / ح ۵۷۸ م) در جمع فرزندان وصیت کرد و کفالت محمد را به ابوطالب واگذارند. عبدالمطلب در هنگام مرگ به اختلاف گفتار مورخان هشتاد و دو سال یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و چهل سال از عمرش گذشته بود. از [[ام‌ایمن]] نقل شده که گوید، محمد به دنبال جنازه عبدالمطلب می‌رفت و پیوسته می‌گریست تا وقتی که جنازه را در محله «[[حجون|حُجون]]» بردند و در کنار قبر جدش [[قصی بن کلاب]] دفن کردند.{{مدرک}}


== ماجرای اصحاب فیل ==
== میراث ==
ابْرَهَه مسیحی سرسختی بود ،وقتی که حکومت یمن را در دست گرفت ، برای جذب بیشتر اعراب به آیین مسیحیت ،در آنجا کلیسای بزرگ و با شکوهی به نام قُلَّيْس ،بنا کرد،و به نجاشی حاکم حبشه نامه نوشت :هدف من از بناى اين كليسا اينست كه عرب را وادار كنم از اين پس به جاى كعبه براى زيارت و حج به اینجا بیایند.بى‌توجّهى مردم به «مَعْبَد» ابْرَهه و اهانت يكى از عربها به آن، خشم زمامدار مسيحى را برانگيخت و سوگند ياد كرد كه «كعبه» را ويران كند.
عبدالمطلب ده فرزند پسر داشت به نام‌های :[[حارث بن عبدالمطلب|حارث]]، [[زبیر بن عبدالمطلب|زبیر]]، [[حجل بن عبدالمطلب|حجل]]، [[ضرار بن عبدالمطلب|ضرار]]، [[أبولهب]]، [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]]، [[أبوطالب]]، [[حمزه|حمزة]] و [[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس]]. که از مادران مختلف بودند. در این میان تنها عبدالله، أبوطالب و زبیر از یک مادر بودند که نام او [[فاطمه بنت عمرو بن عابد|فاطمة بنت عمرو بن عابد]] بود. وبرای ابوطالب ۶ دختر گزارش کرده‌اند. نام‌های او [[عاتکه بنت عبدالمطلب|عاتکة]]، [[امیمه بنت عبدالمطلب|امیمة]]، البیضاء (ام‌حکیم)، برّة، صفیّة (ام‌زبیر)، اروی یا وریدة. از میان فرزندان عبدالمطلب فقط عباس و حمزه و ابوطالب و صفیه و وریده به [[اسلام]] ایمان آوردند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir|عنوان=فرزندان و نوادگان}}</ref>
در پى اين تصميم، سپاهى عظيم و مجهّز به پيلان، گردآورد و راهى مكّه شد.وقتی به نزدیک مکه رسید ،پیامی توسط یکی از لشکریانش برای بزرگ مکه فرستاد که در آن نوشته بود:ما براى جنگيدن با شما نيامده‌ايم. هدف ما ويران كردن اين خانه است. در این حین لشکریان ابرهه ،شترهایی را از اهالی قریش به سرقت بردند .عبدالمطلب به همراه تعدادی از فرزندان خود پیش ابرهه رفت و گفت:خواسته‌ام اينست كه دستور دهى دويست شتر مرا كه سپاهيانت دستبرد زده‌اند به من باز گردانند.ابرهه پاسخ داد:تو درباره شتران به غارت رفته‌ ،سخن مى‌گويى! ولى از خانه‌اى كه مربوط به تو وآیین پدرانت هست و من به قصد ويران كردن آن آمده‌ام، سخنى نمى‌گويى!» عبدالمطّلب: «من صاحب شترانم و خانه را نيز صاحبى است كه آن را از هر خطرى حفظ مى‌كند.» ابرَهَه: صاحب «خانه» نمى‌تواند مرا از هدفم باز دارد.عبدالمطلب گفت:این تو واین خانه ،و به مکه بازگشت و به همراه قریش به بالای کوهی رفتند تا حمله ابرهه و سپاهیانش را تماشا کنند .چندی نگذشت که خداوند از سمت دریا پرندگانی را که شبیه پرستو بودند را فرستاد و ابرهه و سپاهیانش را به هلاکت رساندند.
== حفر زمزم  ==
عمرو بن الحارث رئيس جُرهميان كه بر مكّه حكومت می کرد ، هنگامى كه از قبيله خزاعه شكست خورد و مجبور به ترك مكه گرديد، از شدت خشم ،حجر الأسود و دو آهو بره زرين اهدايى اسفنديار بن گشتاسب به كعبه و چندين زره و شمشير از اشياء كعبه را در چاه زمزم انداخته چاه را با خاك پر كرد، و با خانواده به يمن گريخت. سالها گذشت ، محل زمزم ناپديد گشت و جز نامى از آن در ذهنها باقى نماند. تا هنگامى كه «حارث» نخستين فرزند عبدالمطلب به سن رشد رسيد. عبدالمطلب در عالم رؤيا به حفر چاه زمزم مأمور شد،به هر صورت عبدالمطلب به كمك تنها فرزندش حارث زمزم را حفر كرد و به آب رسيد و اشيايى را كه عمرو جرهمى در چاه افكنده بود به دست آورد.


== نذر عبدالمطلب ==
== دین ==
عبدالمطلب را در کندن این چاه جز یگانه فرزندش، حارث یاوری نبود. در آن حال نذر کرد اگر خداوند ده پسر به او عنایت کند، یک پسر را در راه خدا قربانی کند، و آنگاه که دارای ده پسر شد، قرعه قربانی به نام کوچک ترین فرزندش «عبدالله» بیرون آمد. عبدالمطلب خواست فرزندش عبدالله را در برابر خانه خدا قربانی کند، بزرگان قریش که در آنجا گرد آمده بودند، پیش آمدند و گفتند: این کار شما پیشینه ای می شود برای دیگران از قریش، و پدرانی دیگر نیز فرزندان خود را مانند شما قربانی خواهند کرد. در نتیجه این گفتگوها، قرار بر آن شد که عبدالمطب از بین صد شتر و عبدالله، برای قربانی کردن یک قرعه بکشد. اگر قرعه به نام صد شتر در آمد، صد شتر را قربانی کند، و چنانچه به نام عبدالله در آمد، او را قربانی سازد. چون قرعه کشیدند قرعه به نام صد شتر بیرون آمد. عبدالمطلب نپذیرفت تا آنکه سه بار قرعه کشیدند و هر سه بار به نام صد شتر در آمد. عبدالمطلب صد شتر را قربانی ساخت و گوشتش را اطعام کرد. و بدین سان عبدالله از قربانی شدن رهایی یافت.
از [[علی بن ابی‌طالب|علی ابن ابی‌طالب]] نقل شده است که: پدرم و جدم عبدالمطلب و نیز هاشم و عبدمناف هیچگاه بت نپرستیدند، آنها به سوی [[کعبه]] [[نماز]] می‌خواندند و بر دین [[ابراهیم]] بودند. عبدالمطلب از [[موحد|موحدان]] عرب به‌شمار می‌رفت.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.ghbook.ir|عنوان=دین عبدالمطلب}}</ref>


== سنت های عبدالمطلب ==
عبدالمطلب پنج سنت از خود بر جای گذاشت: اول اینکه اولین کسی بود وقتی که گنج پیدا کرد، [[خمس]] آن را جدا کرد. دوم، اولین کسی بود که ازدواج با زن پدر را حرام کرد، سوم آنکه [[دیه]] قتل شخص را صد شتر قرار داد، چهارم آنکه اولین نفری بود که آن زمان [[بت]]‌ها را نمی‌پرستید و ابتدای ماه رمضان برای عبادت [[خدا]] از شهر خارج می‌شد و به بالای کوه می‌رفت و پنجم آنکه منع لخت [[طواف]] کردن و هفت دور [[کعبه]] را طواف می‌کرد.{{مدرک}}
عبدالمطلب پنج سنت از خود بر جای گذاشت :اول اینکه اولین کسی بود وقتی که گنج پیدا کرد ،خمس آن را جدا کرد .دوم ،اولین کسی بود که ازدواج با زن پدر را حرام کرد،سوم آنکه دیه قتل شخص را صد شتر قرار داد،چهارم آنکه اولین نفری بود که آن زمان بت ها را نمیپرستید و ابتدای ماه رمضان برای عبادت خدا از شهر خارج می شد و به بالای کوه می رفت و پنجم آنکه منع لخت طواف کردن و هفت دور کعبه را طواف می کرد.


== درگذشت عبدالمطلب ==
== شخصیت عبدالمطلب ==
مطابق مشهور هشت سال از عمر پیامبر گذشته بود، او در بستر مرگ (8 عام‌الفیل / ح 578 م)در جمع فرزندان وصیت كرد و كفالت محمد (ص) را كه تا 8 سالگی آن حضرت خود برعهده داشت، به ابوطالب واگذاشت . عبدالمطلب درهنگام مرگ به اختلاف گفتار مورخان هشتاد و دو سال و یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و چهل سال از عمرش گذشته بود. از ام ایمن نقل شده که گوید، پیامبر به دنبال جنازه عبدالمطلب می‌رفت و پیوسته می‌گریست تا وقتی که جنازه را در محله «حُجون» بردند و در کنار قبر جدش قصی بن کلاب دفن کردند.
عبدالمطلب، از رؤسای [[مکه]] بود و منصب «سقایت» و «رفادت» (تأمین آب و غذا برای زائران کعبه) داشت. او بزرگ سران [[قریش]] بود. او هیچگاه بت‌ها را نپرستید و در طول مدت حیات خود سنت‌هایی را قرار داد که بعدها خداوند آنها را در [[اسلام]] آورد. قریش او را در مال‌های خود داوری می‌دادند و در قحطی و خشک سالی به مردم خوراک و پوشاک می‌داد.{{مدرک}}


== فرزندگان و نوادگان ==
== منابع ==
عبدالمطلب ده فرزند پسر داشت به نامهای :حارث ، زبير ، حجل،ضرار،أبو لهب،عبد الله ، أبو طالب ، وحمزة ، وعبّاس.  که از مادران مختلف بودند به جز ،عبد الله وأبو طالب وزبير از یک مادر بودند به نام فاطمة بنت عمرو بن عابد.و شش دختر داشت به نامهای : : عاتكة ، اميمة ، البيضاء (ام حکیم)، برّة ، صفيّة (ام زبیر) ،اروی یا وريدة.از میان فرزندان عبدالمطلب فقط عباس و حمزه و ابوطالب و صفیه و وریده به اسلام ایمان آوردند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://lib.eshia.ir|عنوان=فرزندان و نوادگان}}</ref>
{{پانویس}}


== پانویس ==
{{خاندان محمد}}
{{محمد}}
{{علی بن ابی‌طالب-افقی}}
{{حسن مجتبی-افقی}}
{{درجه‌بندی|نیازمند پیوند=خیر|نیازمند رده=خیر|نیازمند جعبه اطلاعات=بله|نیازمند تصویر=بله|نیازمند استانداردسازی=بله|نیازمند ویراستاری=خیر|مقابله نشده با دانشنامه‌ها=بله|تاریخ خوبیدگی=|تاریخ برگزیدگی=|توضیحات=}}


== منابع ==
[[رده:خانواده محمد]]
[[رده:درگذشتگان ۵۷۸ (میلادی)]]
[[رده:زادگان ۴۹۷ (میلادی)]]
[[رده:عرب‌های سده ۵ (میلادی)]]
[[رده:قریش]]
[[رده:نسب محمد]]
[[رده:نیاکان صحابه]]
[[رده:هاشمیان]]
[[رده:عرب‌های سده ۶ (میلادی)]]
[[رده:قریش]]
[[رده:نسب محمد]]
[[رده:هاشمیان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۰

عبدالمطلب
نام در زمان تولدشیبة بن هاشم بن عبد مناف
متولد۱۲۷ ق. ه
یثرب (مدینه)، عربستان
وفات۴۵. ق. ه
مکه، عربستان
شناخته‌شده برایپدربزرگ پیامبر اسلام حافر زمزم
دورهقبل از ظهور اسلام
فرزندانحارث، ابوطالب، ابولهب، زبیر، عبدالله، عباس، حمزه، ام حکیم، اروی یا رویده، عاتکة، امیمة، صفیة
والدین
  • هاشم بن عبد مناف (پدر)
  • سلمی بنت عمرو بن زید (مادر)
خویشاوندانمحمد، نوه

شیبه بن هاشم بن عبدمناف مشهور به عبدالمطلب (۱۲۷–۴۵ قبل از هجرت، ۵۰۰–۵۷۹ میلادی) بزرگ قبیله قریش و از بزرگان شهر مکه بود. او در یثرب متولد شد و در هفت سالگی به مکه آمد. عبدالمطلب از قبیله قریش و فرزند هاشم است که بنی هاشم به او منسوب‌اند. یکی از اسامی مهم وی شیبه می‌باشد، به معنای مو سفید. او پدربزرگ محمد (پیامبر اسلام) و سرپرست او پس از مرگ پدر و مادرش بود. او هنگامی که محمد، ۸ سال داشت، درگذشت. روایات، گرفتن فرمان از سوی خداوند برای حفر چاه زمزم را به او نسبت می‌دهند. او از چاه مراقبت و نگهداری می‌کرد و آب آن را در اختیار زائرین کعبه در مکه می‌گذاشت. واقعه اصحاب فیل در زمان سیادت او بر مکه اتفاق افتاد.

نام و القاب

نام عبدالمطّلب، «شیبه» و کنیه‌اش «أبوالحارث» بوده و گفته‌اند که عبدالمطلب ۱۰ اسم و کنیه داشت که عبارت بود از: عمرو، شیبة، سید البطحاء، ساقی الحجیج، ساقی الغیث، غیث الوری فی عام الجدب، ابوالساده العشره، حافر زمزم، و عبدالمطلب، به این دلیل او را عبدالمطلب نامیدند که زمانیکه مطلب برادر هاشم عبدالمطلب را از مدینه به مکه آورد مردم گمان می‌کردند که مطلب برای خود، عبد خریداری کرده است، او را عبدالمطلب نامیدند و این نام همچنان بر وی باقی ماند. و به این دلیل او را شیبة می‌نامند که هنگام ولادت موی سفید در سرش بود.[۱]

نسب

هاشم جد دوم محمد، همیشه برای تجارت به شام مسافرت می‌کرد. بر اساس گزارش منابع اسلامی، در راه مسافرت وقتی که به یثرب می‌رسد، در خانه یکی از بزرگان آنجا به نام عَمرو بن زَید (یا زید بن عمرو) بن لَبید، از طایفهٔ بنی‌نجّار از قبیلهٔ خَزْرَج می‌ماند. او در همین مسافرت، با سلمی آشنا شد و او را از پدرش خواستگاری کرد. عمرو، ازدواج سلمی با هاشم را مشروط بر آن کرد که هنگام ولادت فرزندش، سلمی کنار خانواده‌اش باشد. او چند روز کنار سلمی ماند و آنگاه با همراهانش به سوی شام رفت چون به غزه رسید، بیمار شد و از دنیا رفت. وی نخستین پسر عبدمناف بود که درگذشت. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزه، اموال او را برای فرزندانش بردند.[۲]

سرگذشت

عبدالمطلب تا حدود هفت یا هشت سالگی با مادرش در یثرب زندگی کرد و بعد از آن، مطلب، برادر هاشم او را همراه خود به مکه برد.[۲]

از عبدالمطلب در ماجرای حمله ابْرَهَه به مکه یاد شده است. گزارش کرده‌اند که وقتی ابرهه به نزدیک مکه رسید، پیامی توسط یکی از لشکریانش برای بزرگ مکه فرستاد که در آن نوشته بود: «ما برای جنگیدن با شما نیامده‌ایم. هدف ما ویران کردن این خانه است». در این حین لشکریان ابرهه، شترهایی را از اهالی قریش به غنیمت گرفتند. عبدالمطلب به همراه تعدادی از فرزندان خود پیش ابرهه رفت و گفت: «خواسته‌ام اینست که دستور دهی دویست شتر مرا که سپاهیانت دستبرد زده‌اند به من بازگردانند». ابرهه پاسخ داد: «تو دربارهٔ شتران به غارت رفته، سخن می‌گویی! ولی از خانه‌ای که مربوط به تو وآیین پدرانت هست و من به قصد ویران کردن آن آمده‌ام، سخنی نمی‌گویی!» عبدالمطّلب در پاسخ به ابرهه گفت که «من صاحب شترانم و خانه را نیز صاحبی است که آن را از هر خطری حفظ می‌کند». او بعداً چاه زمزم را که از بین رفته و فراموش شده بود را مجدد احیا کرد.[نیازمند منبع]

درگذشت عبدالمطلب

مطابق مشهور هشت سال از عمر محمد گذشته بود، او در بستر مرگ (۸ عام‌الفیل / ح ۵۷۸ م) در جمع فرزندان وصیت کرد و کفالت محمد را به ابوطالب واگذارند. عبدالمطلب در هنگام مرگ به اختلاف گفتار مورخان هشتاد و دو سال یا صد و هشت سال و به گفته جمعی یکصد و چهل سال از عمرش گذشته بود. از ام‌ایمن نقل شده که گوید، محمد به دنبال جنازه عبدالمطلب می‌رفت و پیوسته می‌گریست تا وقتی که جنازه را در محله «حُجون» بردند و در کنار قبر جدش قصی بن کلاب دفن کردند.[نیازمند منبع]

میراث

عبدالمطلب ده فرزند پسر داشت به نام‌های :حارث، زبیر، حجل، ضرار، أبولهب، عبدالله، أبوطالب، حمزة و عبّاس. که از مادران مختلف بودند. در این میان تنها عبدالله، أبوطالب و زبیر از یک مادر بودند که نام او فاطمة بنت عمرو بن عابد بود. وبرای ابوطالب ۶ دختر گزارش کرده‌اند. نام‌های او عاتکة، امیمة، البیضاء (ام‌حکیم)، برّة، صفیّة (ام‌زبیر)، اروی یا وریدة. از میان فرزندان عبدالمطلب فقط عباس و حمزه و ابوطالب و صفیه و وریده به اسلام ایمان آوردند.[۳]

دین

از علی ابن ابی‌طالب نقل شده است که: پدرم و جدم عبدالمطلب و نیز هاشم و عبدمناف هیچگاه بت نپرستیدند، آنها به سوی کعبه نماز می‌خواندند و بر دین ابراهیم بودند. عبدالمطلب از موحدان عرب به‌شمار می‌رفت.[۴]

عبدالمطلب پنج سنت از خود بر جای گذاشت: اول اینکه اولین کسی بود وقتی که گنج پیدا کرد، خمس آن را جدا کرد. دوم، اولین کسی بود که ازدواج با زن پدر را حرام کرد، سوم آنکه دیه قتل شخص را صد شتر قرار داد، چهارم آنکه اولین نفری بود که آن زمان بت‌ها را نمی‌پرستید و ابتدای ماه رمضان برای عبادت خدا از شهر خارج می‌شد و به بالای کوه می‌رفت و پنجم آنکه منع لخت طواف کردن و هفت دور کعبه را طواف می‌کرد.[نیازمند منبع]

شخصیت عبدالمطلب

عبدالمطلب، از رؤسای مکه بود و منصب «سقایت» و «رفادت» (تأمین آب و غذا برای زائران کعبه) داشت. او بزرگ سران قریش بود. او هیچگاه بت‌ها را نپرستید و در طول مدت حیات خود سنت‌هایی را قرار داد که بعدها خداوند آنها را در اسلام آورد. قریش او را در مال‌های خود داوری می‌دادند و در قحطی و خشک سالی به مردم خوراک و پوشاک می‌داد.[نیازمند منبع]

منابع

  1. «نام و القاب».
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «مادر عبدالمطلب».
  3. «فرزندان و نوادگان».
  4. «دین عبدالمطلب».
ابراهیم
اسماعیل
قیدار نبی
عدنان
مالک
قریش
فهر
حارثحرابهغالب
Salabahلوی
SûrayrکعبSayl
مرةSa'd
هند
کلاب بن مرةفاطمه بنت سعد
قصی بن کلابحبه بنت هلیلزهرة بن کلاب
Waqida bint Amrعبدمنافعبدالمناف بن زهرهʿĀtika
نوفل بن عبدالمنافعاتکه بنت مره
عبدشمس بن عبدمنافHalaBarraمطلب بن عبدمنافهاشمسلسله هاشمی
بنی‌نوفلامیه بن عبدشمسBarraوهب بن عبدالمنافAbusayfahعبدالمطلباسد بن هاشمNazle
Harbابوالعاص بن امیهآمنه بنت وهبعبدالله بن عبدالمطلبابوطالبحمزة بن عبدالمطلبعباس بن عبدالمطلب
ابوسفیان بن حربحکم بن ابی‌العاصعفان بن ابی‌العاصمحمد
(خانواده محمد)
خدیجه (دختران)علی بن ابی‌طالب
(شجره‌نامه)
خوله بنت جعفرعبدالله بن عباس
معاویة بن ابی‌سفیانمروان بن حکمعثمان بن عفانرقیه بنت محمدفاطمه زهرامحمد حنفیهمختار ثقفی ثقیف
(کیسانیه)
ʿAli bin ʿAbd Allāh
خلافت امویانUthman ibn Abu-al-Aasحسن مجتبیمادر فاطمه بنت حسنحسین بن علی (شجره‌نامه حسین بن علی)شهربانوابوهاشم حنفیه محمد حنفیه (کیسانیه)محمد بن علی بن عبدالله
یزیدزید بن حسنحسن المثنیفاطمه بنت حسنسجادJayda al-SindhiسفاحIbrāheem "al-Imām"
معاویه دومحسن بن زید بن حسنعبدالله الکاملام‌فروه بنت قاسممحمد باقر
(امامت)
زید بن علی
(زیدیه)
خلافت عباسیانجعفر بن ابی‌طالب
سجاداسماعیل بن حسنمحمد ابن عبدالله نفس زکیهجعفر صادقجعفر صادق (امامت)Fatima bint al-Hussain'l-AthramHasan ibn Zayd’ûl-خاندان علی (طبرستان)عبدالله بن جعفر
‘Umar al-Ashrafمحمد بن اسماعیلادریس اولام‌البنین نجمهموسی کاظم
(شیعه دوازده‌امامی)
اسماعیل بن جعفر
(اسماعیلیه)
زید بن علی’ûl-خاندان علیIsmā‘il ibn ʿAbd Allāh
علیزیدادریسیانسبیکه خیزرانعلی بن موسی الرضامحمد بن اسماعیلزید بن علیعبدالله
al-Hussaynداعی کبیرIbrāhimSumānahمحمد تقیوفی احمدYāhyāal-Hussayn
‘Alīداعی الی الحقYāhyāHadīthah/Sūsan/Savīlعلی النقیتقی محمدعمرفاطمه
ناصرالحق اطروشنرگس خاتونحسن عسکریعبدالله زکییحیی کوفی
علویان (طبرستان)حجت بن الحسنعبیدالله مهدی
دوازده امام (Twelvers)خلافت فاطمیان (اصول هفتگانه دین (اسماعیلیه))Al-Aftāh (Aftāhīyyah)
محمد قائم بأمراللهMuhammad
اسماعیل منصور
معز لدین‌الله
ابومنصور نزار العزیزبالله
حاکم بأمرالله
علی ظاهر
معاذ مستنصر
نزار (نزاریه)محمداحمد مستعلی (مستعلیه)
امیر بن مستعلی
الموت قلعه الموت (حشاشین)الحافظ لدین‌الله (Ḥāfīzīyyah)طیب ابوالقاسم (Ṭāyyībīyyah)
Al-ZāfīrYūssuf
امامت (اسماعیلیه)Al-Fā'īzTaiyabi Dā'ĩs
Al-'Āḍīd
Nizārī IsmāilismDawoodi Dā'ĩs
ایوبیان